پرش به محتوا

ویکی‌پدیا:زبان و زبان‌شناسی/بایگانی ۱۱

افزودن مبحث
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
بحث زیر پایان یافته است.


don’t be absurd

[ویرایش]

درود، آیا «don’t be absurd» معنی «حسودی نکن» هم می‌دهد؟--سورنا/بحث)۱۳اردیبهشت۱۳۹۱،ساعت۱۳:۳۳(IRDT)؛ ‏۲ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۹:۰۳ (UTC)پاسخ

در ترجمه یک مقاله مشکلاتی دارم، دوستی هست که چند سوال من را در این زمینه جواب دهد؟--سورنا/بحث)۱۴اردیبهشت۱۳۹۱،ساعت۰:۴۷(IRDT)؛ ‏۲ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۲۰:۱۷ (UTC)پاسخ
درود. don’t be absurd یعنی حرف بیراه نزن. بیراه نگو. سوالات دیگر هم اگر جوابش را بدانم در خدمتم.ماني (بحث) ‏۲ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۲۰:۲۱ (UTC)پاسخ
درود و تشکر، اگر میشود به این صفحه نگاهی بیندازید--سورنا/بحث)۱۴اردیبهشت۱۳۹۱،ساعت۹:۳۸(IRDT)؛ ‏۳ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۵:۰۸ (UTC)پاسخ
انجام شد.ماني (بحث) ‏۴ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۱۱ (UTC)پاسخ
تشکر ماني گرامی، واقعا کمک بزرگی کردید--ارادتمندتانسورنا/بحث)۱۵اردیبهشت۱۳۹۱،ساعت۱۴:۲۶(IRDT)؛ ‏۴ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۹:۵۶ (UTC)پاسخ

مرد

[ویرایش]

برای واژه Machismo شاه نر، Hunk یل، Virility مردانگی، Masculinity نرینگی، Eslöv (بحث) ‏۵ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۴:۲۱ (UTC) توصیه میگردد Eslöv (بحث) ‏۵ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۴:۲۰ (UTC)پاسخ

trophy hunting

[ویرایش]

نوعی شکار هست که بیشترمان با آن توسط تصاویری از خانه‌هایی که سر گوزن و کرگدن، و شیر بر در و دیوار آن‌ها آویزان هستند، آشناییم. من نتوانستم واژه برابرش در پارسی را پیدا کنم. به نظرم واژه شکار برای افتخار مناسب باشد. نظر دوستان چه هست؟ -- نوژن (بحث) ‏۵ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۲۲:۵۵ (UTC)پاسخ

«شکار برای غنیمت»؟ افتحار بار معنایی زیادی مثبتی دارد.--Taranet (بحث) ‏۷ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۳:۳۵ (UTC)پاسخ
تارانتِ عزیز، آخر انگار بار معنایی مثبتی داشته است واقعاً. آن سرِ بیچاره را تنها به خاطرِ افتخارش برمی‌داشته‌اند، می‌چسبانده‌اند به دیوارِ اتاق و خب البته که می‌شود حدس زد چه رویی از فک‌وفامیل کم می‌کرده‌اند با این کار...
فقط یک پیشنهاد بدهم نوژنِ عزیز؟ من البته دانشِ زبانی‌ام بسیار ناچیز است و گرامر که اصلاً نمی‌دانم، اما چیزی که به ذهنم می‌رسد این است که hunting for trophy اگر بود می‌شد ترجمه کرد شکار "برای" افتخار، اما trophy hunting را،اگر بخواهیم وفادار بمانیم، شاید، شاید "شکارِ افتخار" بهتر باشد. واقعاً نمی‌دانم درست است اینی که گفتم یا نه... - با سپاس، نوید نوید (بحث) ‏۷ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۵:۴۹ (UTC)پاسخ
دیکشنری آریان‌پور یک جلدی‌ام که پارسی‌گرا است trophy را اینطور ترجمه کرده: «۱- (در اصل) بنای یادبود پیروزی، منار پیروزی، ۲- جایزه، نشان پیروزی، نشان افتخار» و این دیکشنری می‌گوید: «یادگاری پیروزی، نشان ظفر، غنائم، جایزه». من شخصا انتخاب افتخار برای trophy hunting را نمی‌پسندم و غنیمت/غنائم را ترجیح می‌دهم، اما هرچه نظر جمع باشد. با بخش دوم سخن نوید هم موافقم که در صورت امکان بدون «برای» باشد. مثلا «شکارِ غنایم» و «شکارِ غنیمت» یا حتی «شکارِ غنیمتی».--Taranet (بحث) ‏۷ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۶:۲۳ (UTC)پاسخ
بله، تارانتِ عزیز، گویا من اشتباه می‌کردم. Trophy را در ویکی‌انگلیسی سرچ کردم. این آمد:

Originally the word trophy, derived from the Greek tropaion, referred to arms, standards, other property, or human captives and body parts (e.g. headhunting) captured in battle. These war trophies commemorated the military victories of a state, army or individual combatant. In modern warfare trophy taking is discouraged,[1] but this sense of the word is reflected in hunting trophies and human trophy collecting by serial killers.

گویا با این تفاسیر و با توجه به اینکه که در توضیحِ Trophy hunting هم نوشته که بیشترِ شکار را می‌خورده‌اند و تنها یک قسمتِ کوچک از آن را به عنوانِ "hunting trophy" یا "غنیمتِ شکار" بر می‌داشته‌اند، باید بپذیرم که حق با شما است! اگر به خاطرِ بارِ آهنگینی که دارد از مکسر بودنِ‌ "غنائم" صرفِ نظر کنیم، هم "شکارِ غنیمتی" می‌توان به کار برد و هم "شکارِ غنائم" و هم "شکار برایِ غنیمت". با سپاس، نوید (بحث) ‏۷ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۸:۰۲ (UTC)پاسخ
به این هم توجه بفرمایید که شکارچی‌های ایران در چند دهه اخیر این کار را «شکار تروفه» (از تلفظ فرانسه کلمه Trophée) می‌گفتند و منظور از آن زدن شکارهایی است که به خاطر رکوردی که در طول شاخ و دندان و از این دست دارند ممکن است برنده جایزه یا همان تروفه شود. Aliparsa (بحث) ‏۷ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۸:۲۰ (UTC)پاسخ
درود به علی پارسای گرامی! پس پیشینیان کار را راحت کرده و قبلا وام‌واژهٔ شکار تروفه را به کار برده‌اند. می‌توان از همان استفاده کرد. (فقط حیف شد که ما داشتیم در بحثمان به عبارات مناسب و آهنگینی می‌رسیدیم…)--Taranet (بحث) ‏۷ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۸:۴۲ (UTC)پاسخ
آه خدایِ من! الآن بود که با جعلِ واژه، لعن و نفرینِ‌ آیندگان را به جان بخریم تارانتِ عزیز... مرسی علیِ پارسایِ گرامی... - نوید (بحث) ‏۷ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۹:۰۸ (UTC)پاسخ

دست همگی درد نکند. به نظرم اجماع بر شکار تروفه است ولی علی عزیز آیا می‌توانی منبعی معرفی کنی تا دیگر کسانی که از این واژه اطلاعی ندارند و نمی‌دانند که شکارچیان ایران چنین واژه‌ای به کار می‌برند، به انتخاب نام نوشتار (که وام‌واژه دارد) گیر ندهند؟!!! البته اینجا را شاید بتوان منبع آورد، ولی گفتم شاید منبع بهتری وجود داشته باشد. با سپاس فراوان -- نوژن (بحث) ‏۱۰ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۰:۰۱ (UTC)پاسخ

منابع اینترنتی همه کمابیش در همین حد از اعتبار هستند یا بدتر. دوره مجله شکار و طبیعت پیش از انقلاب را هم در اینترنت نیافتم، گرچه آن هم اعتبار دانشگاهی ندارد. به هر حال فکر نمی‌کنم کسی گیری بدهد. اگر داد بفرستش پیش من. Aliparsa (بحث) ‏۱۰ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۳:۴۹ (UTC)پاسخ
:) -- نوژن (بحث) ‏۱۰ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۱۱ (UTC)پاسخ

Human enhancement

[ویرایش]

این اصطلاح، برایِ "افزایشِ توانایی‌هایِ ذهنیِ یا فیزیکیِ انسان" به کار می‌رود، مثلاً "به کمکِ تغییر دادنِ‌ ژن‌ها" و یا با کارهایی نظیرِ این. دوستانِ عزیز، چه معادلی برایِ آن پیشنهاد می‌کنید؟ - با سپاس نوید (بحث) ‏۶ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۲۱:۰۷ (UTC)پاسخ

self-enhancement را خودافزایی ترجمه نموده‌اند. بر این پایه Human enhancement را می‌توان مردم‌افزایی یا مردم‌فزایی ترجمید. پیشنهاد دیگر: توسعهٔ انسانی، فکر می‌کنم این برگردان را پیشتر دیده‌باشم. __Âriobarzan ‏۷ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۶:۰۶ (UTC)پاسخ
آریوبرزن عزیز، توسعه‌یِ انسانی از آن ترم‌هایی است که در علومِ انسانی، معناهایِ دیگری دارد برایِ خودش. مثلاً شاخصِ توسعه‌یِ انسانی، شاخصی اقتصادی است و امثالهم... مردم‌افزایی به نظرم خوب است. اما لازم نیست فقط یک معادل برای‌اش بیابیم، می‌شود صفحه را تغییر مسیر هم داد، نظرت درباره‌یِ این چهارتا چیست: "بهبود/ارتقاء انسانی/بشری"؟ (مثلاً بهبودِ انسانی یا ارتقاء بشری یا...) - با سپاس، نوید (بحث) ‏۷ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۵۰ (UTC)پاسخ
تا نظر صاحب نظران چه باشد. اولویت البته با پیشینهٔ کاربرد است. __Âriobarzan ‏۷ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۹:۱۲ (UTC)پاسخ
آریوبرزن عزیز، من فرهنگستان را جستجو کردم،‌ معادلی ندارد. "توانمندسازی انسانی" و "تقویت توانایی‌های انسانی" تنها معادل‌هایی است که گوگل در سایت‌هایِ فارسی برایش می‌یابد. اگر موافق باشید فعلاً "توانمندسازی انسانی" را پیش بروم؟ - با سپاس نوید (بحث) ‏۷ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۲۳ (UTC)پاسخ
من کلاً در زمینهٔ واژه‌سازی و واژه‌گزینی کاره‌ای نیستم، تنها می‌توانم نظر دهم. نظرم هم دربارهٔ پیشنهاد شما البته مثبت است، برابر گویایی به نظر می‌آید. __Âriobarzan ‏۷ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۲۸ (UTC)پاسخ
توانمندسازی بیشتر برای موضوعات اجتماعی به کار نمی‌رود؟ مثلا توانمندسازی زنان، توانمندسازی کودکان کار، توانمندسازی معلولان. با روش‌های اجتماعی مثلا برگزاری کلاس‌های آموزشی، کارآموزی، امکان اشتغال و غیره. مترجم گوگل عبارت «ارتقاء بشر» (مثل ارتقاء سیستم‌عامل) را پیشنهاد کرده بود که به نظرم مناسب است، یعنی کمی عجیب است ولی به همان عجیبیِ اصل قضیه هست. شاید «ارتقاء انسان» زیباتر باشد.--Taranet (بحث) ‏۷ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۶:۲۴ (UTC)پاسخ
امیدوارم این هم مثلهِ شکارِ تروفه نشود. :) کلاً فکر می‌کنم واژه‌هایی که انتهای‌اش "انسانی" دارد، مفهومِ اجتماعی به خود می‌گیرد. "بشری" بهتر است احتمالاً. مثلاً "ارتقاء بشر" یا "تقویتِ توانایی‌هایِ بشر". البته همان‌طور که گفتید به اندازه‌ی مفهوم‌اش غریب است... - با سپاس نوید (بحث) ‏۷ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۹:۱۱ (UTC)پاسخ
درود. در اینجا برابر ارتقای انسانی را به‌کار برده‌اند. برابرهایی چون توان‌افزایی انسان (و شاید به‌توانی انسان، فراتوانش انسانی، فراکنش بشری، فزون‌توانش انسانی و فزون‌سازی توان انسان) را نیز می‌شود برایش متصور شد.ماني (بحث) ‏۱۰ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۲۲:۴۷ (UTC)پاسخ

Tulipa Greigii

[ویرایش]

معادل این گونهٔ لاله به فارسی چیست؟ Roozitaa (بحث) ‏۹ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۱:۰۰ (UTC)پاسخ

ممکن است معادل داشته باشد یا نداشته باشد. برای شروع، واژه‌نامهٔ انگلیسی به فارسی پنج‌جلدی آریانپور رو نگاه کنید ▬ حجت/بحث ‏۹ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۱:۳۳ (UTC)پاسخ
این دیکشنری در دسترسم نیست. فعلاً به نام لاله گریگی‏ ایجاد کردم. اگر نام معادل یا بهتری وجود دارد لطفاً معرفی کنید.Roozitaa (بحث) ‏۹ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۱:۳۸ (UTC)پاسخ
روزیتا عزیز آیا میان‌ویکی را درست وارد کرده‌اید؟ نوشتار Tulipa greigii در ویکی‌انگلیسی تاکنون ساخته نشده. -- نوژن (بحث) ‏۱۰ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۰:۰۴ (UTC)پاسخ
خوب شد به این بخش معرفی‌اش کردم. میان ویکی از مقالهٔ قبل باقی مانده بود:)Roozitaa (بحث) ‏۱۰ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۱:۰۰ (UTC)پاسخ

به نظرم خیلی خوب شد که بانو روزیتا درخواست برگردان نام این گل را مطرح کردند. برای نام دوجمله‌ای جانوران من خود چند بار به مشکل برخورده‌ام. بعضی جانداران منقرض شده وجود دارند که مطمین هستم نامشان در پارسی تاکنون نیامده. در ویکی انگلیسی و دیگر ویکی‌ها نیز به همان صورت لاتینش خوانده می‌شود (برای نمونه شیر P. l. fossilis). اگر دسترسی به «نام رایج» یک گونه نباشد باید چه کرد؟ -- نوژن (بحث) ‏۱۰ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۱:۲۳ (UTC)پاسخ

طبیعی است که یا باید بر سر یک ترجمهٔ نام منطقی تفاوقی حاصل کنیم، یا از نام علمی‌اش (ترجیحاً با الفبای فارسی) استفاده شود. __Âriobarzan ‏۱۰ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۳:۵۳ (UTC)پاسخ
این توافق به چه نحوی باید انجام شود؟ با جستجوی گوگلی نظر می‌رسد که در حال حاضر برخی از نام‌های گروه‌های گل لاله معادل فارسی نداشته باشند. برای بررسی و تأئید در بحث کاربر:ماني#معادل پیغام گذاشته‌ام که هنوز پاسخی داده نشده، با این شرایط چه روشی برای گزینش نام به نحوه صحیح وجود دارد؟Roozitaa (بحث) ‏۱۰ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۵:۳۴ (UTC)پاسخ
می‌شود نکته‌ای بگویم؟‌ اگر کمی بالاتر، نگاهی بیندازید به بحثی که بر سر معادلِ "شکارِ تروفه" در گرفته بود، می‌بینید که گاهی اجماعی که بر سرِ نامی "تخصصی" (مثلِ اینجا) می‌شود، شاید واقعاً اجماعِ صحیحی نباشد و نظرِ یک متخصص، بتواند کلاً همه‌چیز را نقشِ بر آب کند. منظورم این است که (به عنوانِ یک پیشنهادِ خام البته) نظرتان چیست که یک فهرستی داشته باشیم از متخصصینی که واژه‌سازی هم می‌کنند، (چون داریوش آشوری و محمد دبیر مقدم در زبان‌شناسی، سیاوش شهشهانی در ریاضی، رضا منصوری در فیزیک و...) این‌جور وقت‌ها بهشان یک سری بزنیم؟ می‌دانم که حداقل بعضی‌هاشان زود به ایمیل‌ها جواب می‌دهند و می‌توانند مفید باشند این وقت‌ها... - با سپاس نوید (بحث) ‏۱۰ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۶:۲۴ (UTC)پاسخ
لطفاً اگر برای شما جناب نوید امکان ایمیل فرستادن وجود دارد، در مورد نام‌های ترجمه شدهٔ زیر در ارتباط با گروه‌های گل لاله نظر هر کس که مناسب می‌دانید را بپرسید.
  • Single early - زودرس تَک‌پر
  • Double early - زودرس پُرپَر
  • Triumph - پیروزی
  • Darwin hybrid - داروین
  • Single late - دیررس تَک‌پر
  • Lily-flowered - سوسنی
  • (Fringed (Crispa - حاشیه شکسته
  • Viridiflora - فلور سبز
  • Rembrandt - رامبراند
  • Parrot - طوطی
  • Double late - دیررس پُر‌پَر
  • Kaufmanniana - لاله نیلوفرآبی
  • (Fosteriana (Emperor - امپراتور
  • Greigii - لاله شنل‌قرمزی

با تشکر Roozitaa (بحث) ‏۱۰ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۲۷ (UTC)پاسخ

نکته‌اش همین است که من در زمینه‌ی زیست‌شناسی کسی را نمی‌شناسم. دکتر شهشهانی و دکتر منصوری، استادِ دانشگاهِ‌ خودمان هستند و تقریباً همیشه در دسترس. داریوشِ آشوری هم همیشه پاسخگویِ ایمیل‌هایش هست. اما در زمینه‌ی زیست من کسی را نمی‌شناسم. می‌شود ایمیل زد به فرهنگستان و از آن‌ها مسئولِ واژه‌گزینیِ زیستی‌شان را خواست، اما اگر دوستانِ دانشگاهِ تهرانی، از استادانی که می‌شناسند مدد بطلبند، خیلی سریع‌تر به جواب خواهیم رسید. به هر حال تا موقع من یک ایمیل به فرهنگستان می‌دهم... - با سپاس، نوید (بحث) ‏۱۰ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۵۳ (UTC)پاسخ
راستش درگذشته همینجا پس از بحث و نظردهی، اگر به توافقی دست می‌یافتیم آن را در ویکی‌پدیا:پارسی‌نویسی#برابرهای پارسی برای واژه‌های بیگانهٔ غیر رایج درج می‌کردیم. اکنون ولی چندی است که آن بخش فراموش‌شده و آن صفحه بیشتر کاربرد دیگری یافته‌است. پیشنهاد می‌کنم صفحهٔ جداگانه‌ای برای این منظور ساخته‌شود. با تماس با صاحب‌نظران هم به شدت موافقم. بدیهی‌است که اگر به توافقی دربارهٔ واژه‌ای دست‌یافتیم این توافق جنبهٔ کارراه‌اندازانه خواهد داشت، بدین معنی که نظر فردی صلاحیت‌دار یا کشف کاربرد قدیمی برگردان فارسی آن واژهٔ یادشده سبب می‌شود که واژهٔ توافقی‌انتخاب‌شده از گردونه خارج شود یا دست بالا به صورت عنوانی برای تغییر مسیر درآید. __Âriobarzan ‏۱۰ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۰۶ (UTC)پاسخ
درود. برابر انگلیسی Tulipa Greigii می‌شود Red Riding Hood که به معنی شنل‌قرمزی است. شاید بتوانیم به عنوان برابر فارسی برای Tulipa Greigii «لاله شنل‌قرمزی» را استفاده کنیم.ماني (بحث) ‏۱۰ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۲۲:۳۴ (UTC)پاسخ
با تشکر از پاسخ شما، این عنوان را در نظر داشتم و قبلاً گشتم نام واریته‌های لاله گریگی. لاله شنل‌قرمزی نام تنها یکی از واریته‌های لاله گریگی است که و نمی‌تواند به عنوان نام گونه قرار بگیرد.Roozitaa (بحث) ‏۱۰ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۲۳:۴۲ (UTC)پاسخ
درود. بسیاری از سرده‌ها با گونه اصلی هم‌نام هستند و ما گاه دو مقاله با تیتر جداگانه «فلان گیاه» و «فلان گیاه (سرده)» داریم. شاید در این مورد هم بشود «لاله شنل‌قرمزی» و «لاله شنل‌قرمزی (واریته)» (یا لاله‌های شنل‌قرمزی) را جداگانه درست کرد.ماني (بحث) ‏۱۱ مه ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۰۱ (UTC)
نام مقاله را به لاله شنل‌قرمزی انتقال دادم. نام بقیه گروه‌ها هم نیاز به تأئید دارند، مثلاً Lily-flowered - سوسنی (Fringed (Crispa - حاشیه شکسته Viridiflora - فلور سبز را چون با سرچ کردن به دست نیاوردم، ترجمه کردم و نوشتم.Roozitaa (بحث) ‏۱۱ مه ۲۰۱۲، ساعت ۰۹:۰۳ (UTC)
پیشنهادهایم را در مقاله آوردم.ماني (بحث) ‏۱۱ مه ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۰۲ (UTC)
از لطف شما ممنونم. معادل Viridiflora زبرجدی سیر آمده بنابر تعریف The term Viridiflora is derived from two Latin words: viridis meaning green and flos meaning flower با توجه به معنی لاتین به نظر می‌رسد که نام زبرجدی سیر با ترجمهٔ واژه فاصله دارد. این معادل از چه جهت انتخاب شده‌است؟Roozitaa (بحث) ‏۱۱ مه ۲۰۱۲، ساعت ۱۲:۵۲ (UTC)
از نظر قوانین ICBN باید در تمام جهان نام علمی به لاتین باشد.حتی بهتر است گونه‌ها را به انگلیسی نامگذاری کنیم p0lyzoarium بحث ‏۱۱ مه ۲۰۱۲، ساعت ۱۵:۰۵ (UTC)
منظور شما اینست که نام گونه به حروف فارسی برگردانده نشود و به حروف انگلیسی نوشته شود؟ Roozitaa (بحث) ‏۱۲ مه ۲۰۱۲، ساعت ۰۰:۲۲ (UTC)
دقیقا. همانطور که مواد شیمیایی نام یکسانی در سرار جهان دارند (توسط آیوپاک )، نام علمی هم همینگونه باید باشد p0lyzoarium بحث ‏۱۲ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۸:۵۳ (UTC)پاسخ
نام علمی را باید به لاتین نوشت نه نام عادی را. به جای آب که نمی‌شود نوشت H2O.--Ogaden (بحث) ‏۲۸ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۲:۱۷ (UTC)پاسخ

Give A Damn

[ویرایش]

دوستان جمله‌ای مانند "He doesn't give damn" را چطور می‌شود با حفظ معنا به فارسی ترجمه کرد؟VyatanaT ‏۱۱ مه ۲۰۱۲، ساعت ۱۴:۵۱ (UTC)

در حالت منفی یعنی اعتنا نکردن، محل نگذاشتن. --سعید (بحث) ‏۱۱ مه ۲۰۱۲، ساعت ۲۰:۳۰ (UTC)
خیلی ممنونم سعید جان.. ولی به نظرم این‌ها آن بار منفی جمله‌ی اصلی را ندارند!.. ولی به نظر شاید بهترین معادل فارسیشان همان‌ها باشد. متشکرم.VyatanaT ‏۱۱ مه ۲۰۱۲، ساعت ۲۱:۱۷ (UTC)
سگ اضافه بشه بارش هم کامل می شه: محل سگ هم بهش نگذاشت :) البته شاید عبارت تره خرد کردن ادبی تر باشه. --سعید (بحث) ‏۱۳ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۳:۳۵ (UTC)پاسخ
راهنمایی: این یک عبارت محاوره‌ای و نامودبانه در انگلیسی است. (spoken not polite - Longman) -- دالبا(گفتگو) ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۱/ ‏۱۳ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۳:۴۵ (UTC)پاسخ

Wikipetan

[ویرایش]

en:WP:TAN:)امیرΣυζήτηση ‏۱۱ مه ۲۰۱۲، ساعت ۱۸:۵۳ (UTC)

ویکی پتن، معنای آن شخصیت بخشی به ویکی پدیاست. یعنی مثلا ویکی پدیا دختری است دانا..... .--سعید (بحث) ‏۱۱ مه ۲۰۱۲، ساعت ۲۰:۳۳ (UTC)
به نظر نام خاص می‌آید و در دیگر ویکی‌ها نیز به همان نام آورده شده. البته در متن نوشتار درباره آن پسوند «تان» یا «تن» توضیح داده شده که به زبان ژاپنی بر می‌گردد. اگر نخواهید «ویکی‌پیتن» را استفاده کنید باید به فکر یک نام بامسما برای این شخصیت کارتونی باشید! :) -- نوژن (بحث) ‏۱۱ مه ۲۰۱۲، ساعت ۲۰:۳۹ (UTC)
مثلا ویکی خانوم یا ویکی ناز ؟ شاید هم خاله ویکی  :) --سعید (بحث) ‏۱۳ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۳:۳۱ (UTC)پاسخ

برابر فارسی برای واژه Cryptographic nonce

[ویرایش]

برابر فارسی مناسب برای Cryptographic nonce چیست؟ مقاله رمزنگاری نانس را برای ایجاد کردم آیا باید نام دیگری انتخاب کنم؟
کلپَسهkalpase ‏۱۱ مه ۲۰۱۲، ساعت ۱۹:۳۸ (UTC)

رمزنویسی موقعیتی یا رمزنویسی هدفمندانه ! __Âriobarzan ‏۱۲ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۳:۴۸ (UTC)پاسخ
فکر نمی‌کنم nonce اینجا به معنی لغوی‌اش به کار برده شده باشد. نانس در اینجا یک اصطلاح در مهندسی امنیت اطلاعات است. فکر می‌کنم ترجمه درستش "نانس رمزنگاری‌ شده" بشود.VyatanaT ‏۱۲ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۲۲ (UTC)پاسخ
نانس رمزنگاشتی؛ نانس به معنای واژه‌ای است که بر حسب نیاز در یک مقطع از زمان به کار گرفته می‌شود و پس از آن دیگر کاربردش را از دست می‌دهد (en:Nonce word) بنابراین شاید بتوان گفت نام مقطعی رمزنگاشتی یا واژهٔ مقطعی رمزنگاشتی. (رمزنگاشتی هم از مصوب‌های فرهنگستان به جای Cryptographic در حوزهٔ‌ رایانه است) -- دالبا(گفتگو) ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۱/ ‏۱۳ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۴:۰۱ (UTC)پاسخ

Queen consort

[ویرایش]

شهبانوی همسر، همسرِ پادشاه، ملکهٔ همسر یا...؟! من خودم تاکنون با برابر در فارسی برخورد نکرده‌ام. واژهٔ پهلوی پادشاه‌زن از لحاظ معنای گرته‌بردارانه نزدیک است، ولی مفهومش تفاوت دارد. __Âriobarzan ‏۲۱ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۴۵ (UTC)پاسخ

تا آنجایی که من میدانم حدس شما درست است و به معنای شاهبانواست. در اصل به همسری میگویند که خود البته شاه یا ملکه نباشد. دقت کنید اگر یک s در انتهای آن آمده باشد معنای آن متفاوت خواهد بود.شادوپیروز باشید.Alinasab (بحث) ‏۲۱ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۰۴ (UTC)پاسخ
این و این مطلب در همین مورد است لطفا ببینید.Alinasab (بحث) ‏۲۱ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۰۷ (UTC)پاسخ
با توجه به en:Queen consort، همسر پادشاه یا امپراطور حاکم را می‌گویند که از نظر تاریخی در سلطهٔ شاه (از نظر سیاسی و نظامی) شریک نیست (در مقابل queen regnant جای می‌گیرد که «ملکه سلطنتی» ترجمه شده است). اگر درست متوجه شده باشم، همان همسر پادشاه و یا ملکهٔ همسر (یعنی ملکه‌ای که جز شئون همسری پادشاه جایگاه ویژهٔ دیگری ندارد) بهتر هستند. -- دالبا(گفتگو) ۱ خرداد ۱۳۹۱/ ‏۲۱ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۱۸ (UTC)پاسخ

Representative town meeting و Open town meeting

[ویرایش]

برای en:Open town meeting و en:Representative town meeting چه عنوانی را پیشنهاد می‌کنید مثلا در فهرست شهرهای ماساچوست چه باید نوشت؟رضا ۱۶۱۵ / ب ‏۲۵ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۷:۳۰ (UTC)پاسخ

به نظرم نشست شهروندی و نشست شهروندی آزاد برای Open town meeting می‌تواند به کار رود. در این صورت ترکیب دوم به شکل نشست شهروندی نمایندگان در می‌آید. ملاقات به نظرم واژه جالبی نیست چون این معنا را می‌رساند که عده‌ای برای دیدار عده‌ای دیگر به بیمارستان می‌روند! -- نوژن (بحث) ‏۲۵ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۹:۰۰ (UTC)پاسخ

Municipalities of Spain

[ویرایش]

رده Municipalities of Spain در ویکی‌پدیا فارسی به نام دهستان‌های اسپانیا ترجمه شده اما در این رده‌بندی شهرهای بزرگ این کشور نیز وجود دارد، معادل Municipalities در کشور اسپانیا دهستان است یا کلمه‌ای دیگر؟ --Kasir بحث ‏۲۸ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۴۸ (UTC)

سلام٬ کلمه «Municipalities» معادل کلمه «شهرداری ها» هست. Ram!n TALK ‏۲۸ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۲۵ (UTC)پاسخ
بله اما کلمه شهرداری کمی بی‌معنی هستش، به طور مثال شهرداری‌های والنسیا!!!، احتمالا باید معادل دیگری از جمله شهر یا مناطق مسکونی داشته باشد. --Kasir بحث ‏۲۸ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۳۰ (UTC)پاسخ
در بسیاری از مقالات دیگر شهرداری ترجمه شده؛ اما به نظر من مناطق مسکونی معادل مناسب تری است--Aliℜeza / ‏۲۸ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۳۲ (UTC)پاسخ
Municipality به معنای شهر یا شهرکی که دارای سیستم دولتی مستقل باشد (برای خودش شهرداری بدارد) نیز هست. شاید بشود «مناطق دارای شهرداری در والنسیا» ترجمه کرد (یا چیزی شبیه به این) -- دالبا(گفتگو) ۸ خرداد ۱۳۹۱/ ‏۲۸ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۴۵ (UTC)پاسخ
Municipality در اسپانیا واحد دوم تقسیمات کشوری بعد از province است پس می‌شود شهرستان. دهستان در ایران واحد چهارم است. اول استان دوم شهرستان سوم بخش و چهارم دهستان.--Ogaden (بحث) ‏۲۸ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۲:۱۱ (UTC)پاسخ
همین‌طور که کاربر:Ogaden گفتند Municipality دومین واحد تقسیمات کشوری در اسپانیا است، دوستان اگر مخالفتی نداشته باشند دهستان را به شهرستان تغییر نام بدیم. --Kasir بحث ‏۲۸ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۲:۳۴ (UTC)پاسخ
بسیار مناسب هست٬ با تشکر از Ogaden و Kasir عزیز. Ram!n TALK ‏۲۸ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۶:۵۳ (UTC)پاسخ
بله من نیز قبول دارم--Aliℜeza / ‏۲۸ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۷:۰۱ (UTC)پاسخ


Gameplay

[ویرایش]

برابر فارسی واژۀ Affordances

[ویرایش]

~~ لطفاً درصورت آگاهی از برابر فارسی واژۀ Affordances، (حوزۀ طراحی محصول و خدمت) آن‌را اعلام نمایید.