رده:شعرهای سده ۱۴ (میلادی)
ظاهر
صفحهها
۹۲ صفحۀ زیر در این رده هستند؛ این رده در کل ۹۲ صفحه دارد.
۰–۹
- دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
- ساقی به نور باده برافروز جام ما
- روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
- چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
- در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
- خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
- خلوتگزیده را به تماشا چه حاجت است
- رواق منظر چشم من آشیانه توست
- برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
- بیا که قصر امل سخت سستبنیادست
- بیمهر رخت روز مرا نور نماندست
- لعل سیراب بهخونتشنه لب یار من است
- روزگاریست که سودای بتان دین من است
- منم که گوشه میخانه خانقاه من است
- روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
- خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
- حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
- کنون که میدمد از بوستان نسیم بهشت
- عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزهسرشت
- صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
- زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
- مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
- تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
- حسن تو همیشه در فزون باد
- خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
- دیرست که دلدار پیامی نفرستاد
- مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
- جان بیجمال جانان میل جهان ندارد
- روشنی طلعت تو ماه ندارد
- به سر جام جم آنگه نظر توانی کرد
- چه مستیاست ندانم که رو به ما آورد
- خوش آمد گل وزان خوشتر نباشد
- یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
- زاهد خلوتنشین دوش به میخانه شد
- مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
- مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند
- آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
- آنان که خاک را بهنظر کیمیا کنند
- شاهدان گر دلبری زینسان کنند
- واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
- خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
- ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود
- ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود
- گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
- بر سر آنم که گر ز دست برآید
- نفس برآمد و کام از تو برنمیآید
- رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
- بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
- معاشران گره از زلف یار باز کنید
- عید است و آخر گل و یاران در انتظار
- ای خرم از فروغ رخت لالهزار عمر
- دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
- اگر رفیق شفیقی درستپیمان باش
- در عهد پادشاه خطابخش جرمپوش
- کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
- طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
- دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
- جوزا سحر نهاد حمایل برابرم
- من که از آتش دل چون خم می در جوشم
- حاشا که من به موسم گل ترک می کنم
- من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم
- به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
- دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
- دردم از یارست و درمان نیز هم
- ما بیغمان مست دل از دست دادهایم
- ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم
- ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
- بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم
- خدا را کم نشین با خرقهپوشان
- دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
- منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
- صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
- بالابلند عشوهگر نقشباز من
- تاب بنفشه میدهد طره مشکسای تو
- خط عذار یار که بگرفت ماه ازو
- گلبن عیش میدمد ساقی گلعذار کو
- لبش میبوسم و درمیکشم می
- مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
- شهریست پر ظریفان وز هر طرف نگاری
- وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی
- نوش کن جام شراب یک منی
- ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
- بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
- سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی