پرش به محتوا
منوی اصلی
منوی اصلی
انتقال به نوار کناری
نهفتن
بازدید محتوا
صفحهٔ اصلی
رویدادهای کنونی
مقالهٔ تصادفی
همکاری
تغییرات اخیر
ویکینویس شوید!
راهنما
تماس با ویکیپدیا
جستجو
جستجو
ظاهر
کمک مالی
ساخت حساب
ورود
ابزارهای شخصی
کمک مالی
ساخت حساب
ورود
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند
بیشتر بدانید
مشارکتها
بحث
رده
:
شعرها در بحر رمل
افزودن زبانها
افزودن پیوند
رده
بحث
فارسی
خواندن
ویرایش
نمایش تاریخچه
ابزارها
ابزارها
انتقال به نوار کناری
نهفتن
عملها
خواندن
ویرایش
نمایش تاریخچه
عمومی
پیوندها به این صفحه
تغییرات مرتبط
بارگذاری پرونده
صفحههای ویژه
پیوند پایدار
اطلاعات صفحه
دریافت نشانی کوتاهشده
بارگیری کد QR
نسخهبرداری
بارگیری بهصورت PDF
نسخهٔ قابل چاپ
در پروژههای دیگر
ظاهر
انتقال به نوار کناری
نهفتن
راهنما
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
صفحهها
۴۸ صفحۀ زیر در این رده هستند؛ این رده در کل ۴۸ صفحه دارد.
ا
اشترنامه
ب
بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع
بروید ای حریفان بکشید یار ما را
بود آیا که در میکدهها بگشایند
ت
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
ح
حالیا مصلحت وقت در آن میبینم
حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
خ
خبرت خرابتر کرد جراحت جدائی
خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
د
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
ر
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر
ز
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
س
ساقیا برخیز و درده جام را
ساقیا سایه ابرست و بهار و لب جوی
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
ش
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
ص
صحن بستان ذوقبخش و صحبت یاران خوشست
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
ع
عشقبازی و جوانی و شراب لعلفام
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
ک
کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند
گ
گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
م
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
مردم خوشباور پنجاهوهفت
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
ن
نوبهارست در آن کوش که خوشدل باشی
نهال آرزو
ه
هرکه شد محرم دل در حرم یار بماند
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
ی
یا رب این شمع دلفروز ز کاشانه کیست
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
رده
:
شعرها بر پایه ضربآهنگ
جستجو
جستجو
رده
:
شعرها در بحر رمل
افزودن زبانها
افزودن مبحث