عارف قزوینی
عارف قزوینی | |
---|---|
نام اصلی | ابوالقاسم عارف قزوینی |
زاده | ۱۲۵۹
ایران قاجاری قزوین، ایران |
درگذشته | ۲ بهمن ۱۳۱۲ (۵۳ سال)
ایران پهلوی همدان، ایران سرطان ریه |
آرامگاه | محوطه آرامگاه بوعلیسینا، همدان |
لقب | شاعر ملی ایران[۱] |
زمینه کاری | ادبیات فارسی، موسیقی ایرانی |
ملیت | ایران |
دوره | دودمان قاجار، دودمان پهلوی |
سبک نوشتاری | سراینده تصنیفهای میهنی در دوره مشروطه |
دیوان اشعار | دیوان اشعار، تصنیفهای موسیقی |
دلیل سرشناسی | صدای خوش و اشعار میهنپرستانه |
پدر و مادر | ملاهادی وکیل |
امضا |
ابوالقاسم عارف قزوینی (۱۲۵۹ ه.خ در قزوین — ۱ بهمن ۱۳۱۲ ه.خ در همدان) شاعر، موسیقیدان و تصنیفساز ایرانی دوران قاجار و پهلوی بود که در قزوین زاده شد. او بهخاطر سرودن تصنیفها و غزلهای سیاسی، میهنی و عاشقانهاش شناخته میشود. از مهمترین شعرها و تصنیفهایی که همزمان با تحولات دورهٔ مشروطه و جنگ جهانی اول سروده است، میتوان به از خون جوانان وطن لاله دمیده و گریه کن پس از مرگ کلنل محمد تقیخان پسیان اشاره کرد.
زندگینامه
[ویرایش]تولد و سالهای نوجوانی
[ویرایش]عارف در سال ۱۳۰۰ ه. ق (معادل ۱۲۵۹ هجری خورشیدی) در قزوین متولد شد.[۲] پدرش «ملا هادی وکیل» بود که در قزوین به وکالت اشتغال داشت. عارف صرف و نحو عربی و فارسی را در قزوین فراگرفت و خط شکسته و نستعلیق را بسیار خوب مینوشت.[۳] موسیقی را ظرف ۱۴ ماه نزد میرزا صادق خرازی آموخت.[۴] مدتی به اصرار پدر در پای منبر میرزا حسین واعظ، یکی از وعاظ قزوین، به نوحهخوانی پرداخت و عمامه میبست؛ ولی پس از مرگ پدر عمامه را برداشت و ترک روضهخوانی کرد.[۵]
عارف دو برادر بزرگتر داشت.[۶] به گفتهٔ خود عارف، پدر و مادرش مدام مشاجره داشتند و این باعث شده بود که وی و برادرانش زندگی سختی داشتند.[۷] عارف نسبت به پدرش دیدگاهی منفی داشت و وی را فردی خائن و کمخرد میدانست.[۸] دلخوری و کینهٔ عارف با پدرش چنان بود که وقتی پدرش درگذشت، عارف تمام وصیتهای پدرش را برعکس عمل کرد؛ برخلاف میل پدرش، پیکرش را برای دفن به کربلا نبرد، و آن بخش از اراضی موروثی پدرش را که وصیت کرده بود صرف روضهخوانی شود، تبدیل به باغ انگور کرد تا شرابگیری در آنها انجام شود.[۹] با این حال، وی ذکر میکند که پدرش در این که عارف خوشنویسی و موسیقی یاد بگیرد کوتاهی نکرده بود.[۱۰]
ازدواج
[ویرایش]عارف در ۱۷ سالگی به دختری به نام «خانمبالا» علاقه پیدا کرد و پنهانی با او ازدواج کرد. تصنیف دیدم صنمی را عارف در وصف او سرود. پس از اینکه خانواده دختر مطلع شدند، فشارها بر عارف زیاد شد و او به ناچار به رشت رفت و پس از بازگشت با وجود عشق بسیار، آن دختر را طلاق داد و تا آخر عمر دیگر ازدواج نکرد.[۱۱]
میانسالی و مشروطه
[ویرایش]در سال ۱۳۱۶ ه.ق (۱۲۷۷ ه.خ) عارف به تهران رفت و و چون صدای خوشی داشت با شاهزادگان قاجار آشنا شد، از جمله موثقالدوله مغرور میرزا (که پدر شوهر یکی از دختران مظفرالدین شاه بود) و میرزا علیاصغر خان اتابک که صدر اعظم دربار بود.[۱۲] پس از آن که مظفرالدینشاه صدای عارف را شنید، تصمیم گرفت برای وی مقرری تعیین کند، اما عارف که منتقد دربار بود، به بهانهٔ سرکشی به املاک خود در قزوین، تهران را ترک کرد و از گرفتن مقرری پرهیز کرد.[۱۳]
در سالهای منتهی به ۱۳۲۳ ه.ق (۱۲۸۴ ه.خ) که جنبش مشروطه در ایران در شرف پیروزی بود، عارف هم در حمایت این جنبش اشعاری سرود که نزد مردم و مشروطهخواهان شهرت پیدا کرد.[۱۴] با تداوم جنبش مشروطه، عارف هم به سرودن اشعار سیاسی ادامه داد و این اشعار نه تنها در ایران، که در ترکیه و افغانستان و عراق هم شهرت مییافتند.[۱۵]
در سال ۱۳۳۳ ه.ق و در خلال جنگ جهانی اول، زمانی که مستوفی الممالک نخست وزیر ایران بود، علی رغم اعلام بیطرفی ایران در جنگ، ارتش روسیه به ایران وارد شد و تا نزدیکی تهران پیشروی کرد. احمدشاه در آن زمان تصمیم گرفت که پایتخت را از تهران به اصفهان انتقال دهد (اگر چه بعداً این تصمیم عملی نشد)؛ برخی از سیاسیون هم در واکنش به این تصمیم از تهران به قم رفتند و «کمیتهٔ دفاع ملی» را تشکیل دادند که مورد ضرب و شتم نیروهای روس قرار گرفت. در سال ۱۳۳۵ ه.ق این سیاسیون به کرمانشاه رفتند و یک کابینهٔ مستقل از حکومت مرکزی تشکیل دادند که نظام السلطنه مافی رئیس این دولت مستقل بود. عارف نیز به همراه ایشان به قصر شیرین رفت. در آن زمان یکی از دوستان عارف به نام عبدالرحیم خان خودکشی کرد که این اتفاق بر عارف اثر عمیقی گذاشت و وضع روحی وی را چنان به هم ریخت که مدتی برای مداوا به بغداد فرستاده شد. نهایتاً عارف به همراه جمعی از سیاسیون به استانبول مهاجرت کرد.[۱۶]
در سال ۱۳۳۸ ه.ق (۱۲۹۷ ه.خ) عارف به تهران بازگشت.[۱۷] پس از بازگشت، وی به اجرای کنسرتهایی در تهران پرداخت و سال بعد، به دعوت دوستش محمدتقی پسیان که رئیس ژاندارمری خراسان بود، به مشهد رفت و در باغ ملی مشهد نیز کنسرتهایی برگزار کرد. عارف مانند قبل، در کنسرتهایش اشعاری انتقادی نسبت به دربار قاجار اجرا میکرد.[۱۸] ایرج میرزا، شاعر ایرانی که خود از شاهزادگان قاجار بود، از این اشعار عارف که در آن به حکومت قاجار کنایه زده میشد منزجر شد، لذا اثری به عنوان عارفنامه سرود که حاوی چندصد بیت شعر بود و در آن به انتقاد از عارف و هجو عارف پرداخت و وی را «عارفنما» لقب داد. عارفنامه در آن زمان نزد مخالفان عارف شهرت یافت.[۱۹]
در سال ۱۳۳۹ ه.ق (۱۲۹۹ ه.خ) سید ضیاءالدین طباطبایی به نخستوزیری ایران منسوب شد، ولی پس از سه ماه دولت وی سقوط کرد و خودش از ایران متواری شد. پس از او قوام السلطنه به نخستوزیری منسوب شد. قوام السلطنه خود در زمان دولت طباطبایی به زندان افتاده بود، و حال که وی نخست وزیر بود، طرفدارانش به شدت از ضیاءالدین بد میگفتند و او را خائن بر میشمردند. عارف که از طرفداران طباطبایی بود، در این زمان با سرودن اشعاری از وی حمایت و به قوام السطنه حمله کرد، که تصنیف «ای دست حق» از آن جمله است.[۲۰] در سال ۱۳۴۰ ه.ق (۱۳۰۰ ه.خ)، قوام السلطنه دستور داد که محمدتقی پسیان را (که در دستگیری و زندانی شدن قوام السلطنه در دوران نخستوزیری ضیاءالدین نقش داشت) به قتل برسانند. این رویداد، زمینهساز آن شد که عارف چند شعر دربارهٔ محمدتقیخان پسیان بسراید، از جمله «زنده به خونخواهیات هزار سیاوش»، «به من مگو که مکن گریه، گریه کار من است»، و «میانهٔ سر و همسر، کسی که از سر خویش ...».[۲۱]
پس از دورهای کوتاه که در آن دولت چندبار تغییر کرد، در سال ۱۳۰۲ ه.خ رضاخان سردار سپه به نخستوزیری منسوب شد. احمدشاه در آن زمان در سفر اروپا بود و رضاخان این فرصت را مقتنم شمرد و حکومت قاجار را برانداخت و حکومت جمهوری به جایش تشکیل داد. عارف که سلطنت قاجار را عامل بدبختی ایران میدانست و مدافع حکومت جمهوری بود، در این زمان به حمایت از رضاخان تصنیفهایی ساخت و اجرا کرد. از جمله، وی کنسرتی در «تئاتر باقر اُف» که پرازدحام هم بود، تصنیفهای «خون چو سرچشمهٔ آب حیات است» و «روی دلکش موی دیجور» و «رحم این خدای دادگر کردی نکردی» و غزلیات «به مردم این همه بیداد شد ز مرکز داد» و «سوی بلبل دم گل باد صبا خواهد برد» را اجرا کرد.[۲۲]
اما این حکومت جمهوری دیرپا نبود. در فروردین ۱۳۰۳ ه.خ، یکی از اعضای مجلس به سید حسن مدرس سیلی زد که منجر به قیام مردم تهران به سمت مجلس شد. نهایتاً پس از زدوخوردهایی که روی داد، قرار شد که بحث جمهوریت کنار گذاشته شود. رضاخان هم که از طریق جمهوریت به نتیجه نرسیده بود، در سال ۱۳۰۵ ه.خ به عنوان نخستین شاه سلسلهٔ پلهوی تاجگذاری کرد. رضاشاه برای آن که بتواند کنترل مملکت را به دست بگیرد، بسیاری از آزادیهای سیاسی را سلب کرد، روزنامهها را سانسور کرد و از تشکیل اجتماعات جلوگیری کرد. این محدودیتها بر عارف هم تأثیر گذاشت؛ وی از اجرای کنسرت و سرودن اشعار سیاسی منع شد، و دیوان اشعارش هم که به تازگی در برلین منتشر شده بود، در ایران توفیق شد و از نشر آن جلوگیری شد.[۲۳] اگر چه عارف از حکومت جمهوری که رضاخان پایه ریخت حمایت کرده بود و با سلطنت قاجار مخالف بود، اما رضاشاه نسبت به عارف رابطهٔ خوبی نداشت. یکی از دلایل این امر آن بود که رضاخان که در کابینهٔ سید ضیاءالدین طباطبایی وزیر جنگ بود، بعداً از مخالفان سید ضیاءالدین شد و از حمایت عارف از سید ضیاءالدین (چنانکه بالاتر ذکر شد) دل خوشی نداشت. دوم این که حمایت عارف از مورگان شوستر هم از نظر رضاشاه «حمایت از اجنبی» و امری ناپسند قلمداد میشد. سوم آن که رضاشاه افرادی که جایگاه مردمی داشتند را پس از به سلطنت رسیدن، از بین برد یا خانهنشین کرد تا تهدیدی برای حکومت خودش نباشند. نتیجه آن که عارف به همدان رفت.[۲۴]
سفر عارف به همدان در سال ۱۳۰۶ ه.خ را برخی به عنوان یک «تبعید» توصیف کردهاند. از جمله، عبدالحسین سپنتا که در دو سفر مختلف در همدان از عارف دیدار کرده بود، هر دو بار عارف را «در تبعید» گزارش کرده است.[الف] و مشفق همدانی هم در خاطرات نیمقرن روزنامهنگاری از لفظ تبعید برای وصف حال عارف استفاده کرده است.[۲۶] با این حال، سعید پورعظیمی چنین استنباط میکند که این سفر به اجبار حکومت نبود و خواستهٔ خود عارف بود.[۲۷] محمود بدیع، فرزند بدیعالحکما، هم چنین نوشته که «عارف را کسی تبعید نکرد بلکه خود عارف خودش را تبعید نمود» و گفته که عارف به درخواست پدرش در سال ۱۳۰۶ ه.خ به همدان رفت.[۲۸] عارف پیش از آن در سال ۱۳۰۱ ه.خ هم در خلال سفرش به کردستان به همدان رفته بود. در این سفر، عارف دره مرادبیگ را دیده بود و مجذوب آن شده بود و راجع به آن برای بدیعالحکما مطلبی نوشته بود.[۲۹] سفر بعدی وی به همدان نیز مستقیم نبود. عارف که در سفر سال ۱۳۰۱ به مالاریا مبتلا شده بود و با طبابت بدیعالحکما شفا یافته بود، وقتی در ۱۴ یا ۱۵ خرداد ۱۳۰۵ ه.خ از تهران به بروجرد رفت، باز ناتندرست بود و از همین رو، در فروردین ۱۳۰۶ ه.خ دعوت بدیعالحکما برای سفر به همدان را پذیرفت.[۳۰]
در همدان، عارف زندگی سختی داشت چرا که سرمایهای نداشت و منبع درآمدش که کنسرتها باشد را هم از دست داده بود. اگر چه یکی از دوستان عارف توانست برایش از سوی دولت مقرری تعیین کند، اما این مقرری هم در طول زمان کاهش یافت و زندگی عارف در اواخر عمرش با مضیقه بود.[۳۱]
اواخر عمر
[ویرایش]عارف باقیماندهٔ عمر را در خانهای اجارهای در یک قلعهٔ کوچک در دره مرادبیگ با یک خدمتکار به نام جیران خانم[ب] و دو سگش زندگی کرد؛ پس از آن هم به خانهای در خیابان بینالنهرین همدان زندگی کرد.[۳۴][۳۵] عارف دربارهٔ روزهای تنهایی خود میگوید:
"حالا که هنگام زوال آفتاب عمر است و پایان روزگار به غفلت گذراندهٔ زندگانی است؛ که تازه دانستهام تنها دوستان من این دوتا سگ هستند که معنی وفا و محبت و دوستی را در آنها دریافتهام.[۳۶]
در سال ۱۳۰۸ ه.خ، عارف سر مکاتبه را با زرتشتیان هند (پارسیان هند) باز کرد. زرتشتیان هند یک نفر را به همدان فرستادند که از عارف تقاضا کند که به هند برود و در آنجا با رفاه زندگی کند. آنها هزینههای زندگی عارف را نیز متقبل شدند، اما وی این دعوت را نپذیرفت.د.[۳۷] عارف به گفتهٔ خودش در اثر مصرف زیاد الکل هم دچار بیماری بود.[۳۸] در این دوره او از هیچکسی کمک قبول نمیکرد[۳۹] و حتی ارث پدری را به برادرانش بخشیده بود.[۴۰] در سال ۱۳۱۰ ه.خ هم که قمرالملوک وزیری در همدان کنسرت داشت، نیرالدوله هدایایی شامل یک گلدان نقره به قمر داد و قمر هم عارف را به روی صحنه فراخواند و همهٔ هدایا را به او بخشید، اما عارف هدایا را به دانشآموزان نیازمند همدانی بخشید و گلدان را نیز به آرامگاه بوعلیسینا بخشید.[۴۱]
عارف که بیماری قلبی داشت، تا پایان عمر در همدان ماند.[۴۲] عارف در اثر استفاده از تریاک، به برونشیت هم دچار بود و در پایان عمر، عارف به سرطان ریه نیز دچار شد که به حلق او نیز سرایت کرد.[۴۳] عارف در حوالی ساعت دوازده نیم شبِ ۳۰ دیماه ۱۳۱۲ ه.خ (یا شاید در ساعت آغازین بامداد یکشنبه ۱ بهمن) درگذشت.[۴۴] و در آرامگاه بوعلیسینا به خاک سپرده شد.[۴۵][۴۶] از آنجا که عارف در سگبازی و بادهگساری افراط میکرد، روایاتی از دفن جنازهٔ سگ به همراه او در قبرش نقل شدهاست. آنچه مستند است آن است که ابتدا کسی حاضر نشد برای او نماز میت بخواند ولی در نهایت سید نصرالله بنیصدر نماز میت بر او خواند. دفن او در آرامگاه بوعلیسینا هم مخالفان داشت و ابتدا قرار بود موقت باشد. بعداً در سال ۱۳۳۰ ه.خ که هوشنگ سیحون طرح بازسازی آرامگاه بوعلیسینا را پیش میبرد، استخوانهای عارف نیز پیدا شد و مزار وی را به مقابل در ورودی مقبرهٔ بوعلی منتقل کردند.[۴۷]
آثار
[ویرایش]از عارف دهها تصنیف و شعر باقی ماندهاست که بسیاری از آنها از رویدادهای دورهٔ زندگی عارف الهام گرفتهاند. از عارف چند نامه نیز برجای ماندهاست، از جمله نامههایی که برای صادق رضازاده شفق (شفق) و دیگر دوستانش نوشتهاست. در این بخش، برخی از این اشعار معرفی شدهاند و زمینهٔ سرایش آنها ذکر شدهاست، و چند بیت از هر شعر نیز نقل شدهاست.
اگرچه با رواج گرامافون به ایران، نمایندگان شرکت پلیفون به عارف پیشنهاد کرده بودند که به آلمان برود و در ازای ضبط صفحه به وی مبلغی پرداخته شود، اما عارف این پیشنهاد را نپذیرفت چرا که گرفتن پول را کاری حقیر و در حد مطربی میدانست. (عارف بعداً از این تصمیم خود پشیمان شد.) در نتیجه، نسخهٔ ضبطشده از تصنیفهای عارف با صدای خودش موجود نیست.د[۴۸] اما از نوشتههای روحالله خالقی در کتاب سرگذشت موسیقی ایران میدانیم که از بیش از ۲۰ تصنیفی که عارف ساخته، یازده مورد در آواز دشتی یا افشاری بودهاند.[۴۹]
- ز زلف بر رخِ همچون قمر نقاب انداخت
این شعر را عارف در سال ۱۳۲۶ ه.ق (۱۲۹۱ ه.خ) سرود، زمانی که محمدعلی شاه مجلس ایران را به توپ بست.[۵۰]
ز زلف بر رخ همچون قمر نقاب انداخت | فغان که هاله به رخسار آفتاب انداخت | |
... | ||
رها نکرد دل از زلف خود به استبداد | گرفت و گفت تو مشروطهای، طناب انداخت |
- پیام دوشم از پیر میفروش آمد
به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه منجر به آن شد که مشروطهخواهان در شهرهای مختلف ایران قیام کنند و با رهبری علیقلیخان سردار اسعد و صمصامالسلطنه و محمدولیخان تنکابنی، تهران را به تصرف در آوردند. این شعر را عارف پس از فرار کردن محمدعلی شاه به سفارت روسیه سرود.[۵۱]
پیام دوشم از پیر مِیفروش آمد | بنوش باده که ملت کنون به هوش آمد | |
هزار پرده ز ایران درید استبداد | هزار شکر که مشروطه پردهپوش آمد | |
... |
- از خون جوانان وطن لاله دمیده
این تصنیف که از مشهورترین آثار عارف است، اشاره به کشتهشدگان جنبش مشروطه دارد.[۵۲] خود عارف گفته که این تصنیف را به یاد حیدرخان عمواوغلی سرودهاست.[۵۳] حیدر عمو اوغلی کسی بود که زمانی که عارف برای معالجه به بغداد فرستاده شده بود، از عارف مراقبت کرد و به وی منزل داد.[۵۴]
هنگام می و فصلِ گل و گشتِ چمن شد | دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد | |
از ابر کَرَم خطهٔ ری رَشکِ خُتَن شد | دلتنگْ چو من مرغ قفس بهر وطن شد | |
از خون جوانان وطن لاله دمیده | از ماتمِ سروِ قدشان سروْ خمیده | |
در سایهٔ گل، بلبل از این غصه خزیده | گل نیز چو من در غمشان جامه دریده | |
... |
این تصنیف را بسیاری از خوانندگان بازخوانی کردهاند. الهه این تصنیف را در سال ۱۳۴۰ ه.خ در برنامهٔ گلهای رنگارنگ اجرا کرد.[۵۵] محمدرضا شجریان چند اجرای مختلف از آن انجام داد، که شامل اجرایی با همکاری گروه شیدا و محمدرضا لطفی در سال ۱۳۵۱ ه.خ و اجرایی دیگر با تنظیم فرامرز پایور و به همراهی گروه پایور در سال ۱۳۵۸ ه.خ بود، که دومی در آلبوم راز دل منتشر شد.
- گریه را به مستی بهانه کردم
در سال ۱۳۲۸ ه.ق عضدالملک که نایبالسلطنه بود، درگذشت و ابوالقاسم ناصرالملک همدانی به عنوان نایبالسلطنه انتخاب شد. در آن زمان دولت برای اصلاح امور کشور به استخدام مستشاران آمریکایی روی آورد که مورد مخالفت دولت روسیه قرار گرفت. چون مجلس ایران به مخالفت روسیه اعتنا نکرد، لذا ناصرالملک مجلس را منحل کرد و مستشاران آمریکایی از ایران اخراج شدند. این ضربه به بنیان مشروطه، الهامبخش عارف برای سرودن تصنیف «گریه را ...» بود. این تصنیف چنان شهرت یافت که ناصرالملک به شهربانی دستور دستگیری عارف را داد، اما عارف از طریق دوستانی که در حکومت داشت از آن باخبر شد و تهران را ترک کرد و دستگیر نشد.[۵۶]
گریه را به مستی بهانه کردم | شکوهها ز دست زمانه کردم | |
آستین چو از چشم برگرفتم | جوی خون به دامان روانه کردم | |
... | ||
شد چو ناصرالملک ممکلتدار | خانه ماند و اغیار لیس فیالدار | |
زین سپس حریفان خدا نگهدار | من دگر به میخانه خانه کردم | |
... |
- ننگ آن خانه که مهمان ز سر خوان برود
این تصنیف را هم عارف در همان دورهای سرود که مستشاران آمریکایی به ایران آمدند و سپس از ایران اخراج شدند. این شعر مشخصاً به مورگان شوستر اشاره میکند که از مستشاران آمریکایی در ایران بود.[۵۷]
ننگ ان خانه که مهمان ز سر خوان برود | جان نثارش کن و مگذار که مهمان برود | |
گر رود شوستر از ایران، رود ایران بر باد | ای جوانان! مگذارید که ایران برود | |
... |
- ز خواب غلفت هر دیدهای بیدار است
این غزل را عارف در پایان دورهای که ناصرالملک هنوز نایبالسلطنه بود سرود، زمانی که احمدشاه تاجگذاری نکرده بود. در این غزل، عارف به محمد ولی خان سپهدار نیز اشارهای انتقادی کردهاست. این شعر را عارف در خلالی نمایشی در تهران خواند، و در پایان نمایش گماشتگان محمد ولی خان سپهدار به عارف قزوینی کتک مفصلی زدند چنانکه عارف تا دو ماه در بستر بیماری بود.[۵۸]
ز خواب غلفت هر دیدهای که بیدار است | بدین گناه اگر کور شد سزاوار است | |
... | ||
بگو به عقل منه پا به آستانهٔ عشق | که عشق در صف دیوانگان «سپهدار» است | |
... |
- ز من بگو به سلیمان نظیف تیره ضمیر
این قصیده را عارف در دورهای سرود که در استانبول بود. در آن زمان برخی از سیاسیون که از ایران متواری شده بودند قصد داشتند که در پاریس فعالیتهای سیاسی کنند، و سلیمان نظیف که مدیر روزنامهٔ «حادثات» بود، به شدت از این مسئله انتقاد کرده بود و به دستاندرکارانش هتاکی کرده بود. عارف در این قصیده به نظیف انتقاد کرده و به وی تذکر میدهد که «ادیب باید طرز ادب نگه دارد».[۵۹]
ز من بگو به سلیمان نظیفِ تیره ضمیر | که ای برونِ تو چون شیر و اندرون چون قیر | |
... | ||
ادیب باید که طرز ادب نگه دارد | نه هرچه لایق ریشش بود کند تحریر | |
ترا جسارت توهین به دولت ایران | نبود این همه، بیعرضه گر نبود سفیر |
- شانه بر زل پریشان زدهای یعنی چه
به گفتهٔ حائری، عارف این شعر را زمانی که در استانبول بود سروده و احتمالاً برخاسته از احساسش نسبت به «زیبارویان آن دیار» بودهاست.[۶۰]
شانه بر زلف پریشان زدهای یعنی چه | دست بر منظرهٔ جان زدهای یعنی چه | |
... |
- هر وقت ز آشیانهٔ خود یاد میکنم
این شعر را عارف در زمان سکونتش در استانبول سروده و در آن به دربدری خود و پریشانی وضع ایران اشاره کردهاست.[۶۱]
هر وقت زآشیانهٔ خود یاد میکنم | نفرین به خانوادهٔ صیاد میکنم | |
یاد در غم اسارت، جان میدهم به باد | یا جان خویش از قفس آزاد میکنم | |
... |
- به کوی میکده هر کس که رفت باز آمد
این شعر را عارف در زمان بازگشتش از استانبول به ایران سرودهاست. در این شعر، عارف اشارهای هم به سید محمدرضا برازجانی معروف به «مساوات» کردهاست: چون خوب بود «مساوات» بر نمیگردیدکه مشت ما بر بیگانه کرد باز آمد[۶۲]
به کوی میکده هر کس که رفت، باز آمد | ز قید هستی این نشئه بینیاز آمد | |
هزار شُکر که ایران چو کبکِ زخمی، باز | برون ز پنجهٔ شاهین و شاهباز آمد | |
... | ||
چه خوب بود «مساوات» بر نمیگردید | که مشت ما بر بیانه کرد باز آمد | |
... |
- رحم ای خدای دادگر کردی نکردی
این تصنیف را عارف در زمانی سرود که به مشهد رفته بود. بعدتر نیز وی این تصنیف را در سال ۱۳۴۳ ه.ق در تهران و در خلال نمایش نهضت جمهوری ایران اجرا کرد.[۶۳]
رحم ای خدای دادگر کردی نکردی | ابقا به اعقاب قجر کردی نکردی | |
از این سپس میدان شاهان جهان را | گر از حلب تا کاشمر کردی نکردی | |
... | ||
ملک کیانی را قجر چون دستخوش کرد | کوتاه اگر دست قجر کردی نکردی | |
با مجلش شورا ز عارف گو جز این کار | فراد اگر کار دگر کردی نکردی |
- زنده به خونخواهیآت هزار سیاووش
این شعر را عارف در سوگ محمدتقی پسیان سرود. در این شعر، وی پسیان را میستاید و از میهنپرستی وی ذکر به میان میآورد.[۶۴]
زنده به خونخواهیات هزار سیاووش | گردد از آن قطره خون که از تو زند جوش | |
عشق به ایران به خون کشیدت و این خون | کی کند ایرانی اصیل فراموش | |
... |
- به من مگو که نکن گریه، گریه کار من است
این شعر را هم عارف در سوگ محمدتقی پسیان سرود. پسیان که درجهٔ کلنل داشت، در این شعر با همین لقبش مورد اشاره قرار گرفته است.[۶۵]
به من مگو که نکن گریه، گریه کار من است | کسی که باعث این کار گشته یار من است | |
متاع گریه به بازار عشقْ رایج و اشک | برای آبرو و قدر و اعتبار من است | |
... | ||
تدارک سفر مرگ دید عارف و گفت | در این سفر «کلنل» چشمانتظار من است |
- به مردم این همه بیداد شد ز مرکز داد
این تصنیف را عارف در حمایت از حکومت جمهوری سرود که رضاخان پایهگذاشت. در این شعر، وی به ستایش حکومت جمهوری میپردازد و بابت رهایی از سلطنت قاجار شادمانی میکند.[۶۶] عارف این تصنیف را در دستگاه ماهور اجرا کرد.[۶۷]
به مردم این همه بیداد شد ز مرکز داد | زدیم تیشه بر این ریشه، هر چه بادا باد | |
... | ||
به زور بازوی جمهور بوده کز ضحاک | گرفت دادِ دل خلق، کاوهٔ حداد | |
پس از مصیبت قاجار، عید جمهوری | یقین بدان بوَد امروز، بهترین اعیاد | |
... | ||
به یک نگاه اروپا بباخت خود را شاه | در این قمارِ کلا، تاج و تخت از کف داد | |
خرابه کشور ما را هر آن که باعث شد | کزین سپس شود آباد، خانهاش آباد | |
... |
- سوی بلبل دم گل باد صبا خواهد برد
این تصنیف را هم عارف در ستایش رضاخان و بابت برپایی حکومت جمهوری و سرنگونی سلطنت قاجار سرود. در این شهر به رضاخان با لقب «سردار سپه» اشاره شده است.[۶۸] عارف این تصنیف را در بیات ترک اجرا کرد.[۶۹]
سوی بلبل، دمِ گل، باد صبا خواهد برد | خبر مقدم گل تا همهجا خواهد برد | |
... | ||
سر بازارِ جنون، عشق، شه ایران را | در اروپا چه خوش انگشتنما خواهد برد | |
... | ||
باد «سردارِ سپه» زنده در ایران عارف | کشور رو به فنا را به بقا خواهد برد |
- بود رختخوابم ز حاجی وکیل
این مثنوی را عارف در سالهای پایانی عمرش در همدان سرودهاست و در آن به فقر خودش اشاره میکند و برخی از وسایل زندگی را که دیگران از جمله بدیعالحکما (دکتر بدیع) به وی داده بودند نام میبرد.[۷۰]
بوَد رختخوابم ز «حاجی وکیل» | که خصمش زبون باد و عمرش طویل | |
اگر پهن فرشم به ایوان بوَد | سپاسم ز الطاف «کیوان» بود | |
اگر میز و هم یک دوتا صندلی است | ز «دکتر بدیع» است، از بنده نیست | |
... |
- به سال شصتم عمرم نوید جشن رسید
عارف این شعر را در شصتسالگی و زمانی سرود که او و جمعی دیگر از ادبای ایرانی در تقدیر از ادوارد براون مقالههای نوشتند و سرودههایی منتشر کردند. براون در تدوین، نشر و احیای آثار ادبی ایران و شناساندنشان به انگلیسیزبانان جهان فعالیتهای بسیاری کرده بود.[۷۱]
به سال شصتم عمرم نوید جشن رسید | بمان که بعد صد و بیست سال خواهی دید | |
... | ||
به لوح خاطر ایرانیان به نام «براون» | نوشته با خطر برجسته السعید سعید | |
... |
سبک
[ویرایش]آثار عارف، عمدتاً یا محتوای سیاسی و وطنپرستانه دارند و یا محتوای عاشقانه. عارف اولین موسیقیدان ایرانی بود که محتواهای سیاسی و اجتماعی را به شکل تصنیف ارائه کرد، و در زمینهٔ تصنیفهای سیاسی وی صاحب سبک دانسته میشود.[۷۲] البته روحالله خالقی ذکر میکند که دیگر شاعران همدورهٔ عارف نیز شعرهایی با مضمون سیاسی میسرودند که در تصنیفها به کار میرفت اما چون خودشان آهنگساز تصنیف نبودند، نمیشد آنان را مانند عارف «تصنیفساز» دانست. وی همچنین اشاره میکند که یکی دو تصنیف با مضمون سیاسی پیش از عارف ساخته شده و رواج پیدا کرده بود.[۷۳] با این حال، عموماً از عارف «مخترع تصنیف ملی» یاد میشود.[۷۴] به گفتهٔ روحالله خالقی، تصنیفهای عارف دهانبهدهان میگشتند و به سرعت از شهری به شهر دیگر گسترش مییافتند، و در اعتلای سطح فرهنگ جامعه مؤثر بودند.[۷۵] خالقی خود بعدها با تنظیم تصنیفهای شیدا و عارف برای ارکستر در حفظ این آثار نقشی بسزا ایفا کرد.[۷۶] عارف خود نیز تا سال ۱۳۰۳ ه.خ تصنیفهایش را در کنسرت اجرا میکرد، اما پس از آن تا پایان عمرش، از صحنهٔ موسیقی کناره گرفت؛ اما قمرالملوک وزیری در آن سالها به اجرای تصنیفهای عارف پرداخت و آنها را نزد شنوندگان ایرانی زنده نگاه داشت.[۷۷] تصنیفهای عارف و دیگر تصنیفهای انقلابی همچنین به وفور در انجمنهای انقلابیون و به خصوص در تئاتر گراند هتل در لالهزار اجرا میشدند.[۷۸]
عارف خود نیز بر نقش علیاکبر شیدا (که بنیانگذار تصنیفسازی نوین در موسیقی ایران بود) یاد کرده است و به تأثیر وی بر سبک خودش اذعان کرده است.[۷۹] وی همچنین فقدان نتنویسی را یکی از نقاط ضعف موسیقی ایرانی (در زمان خودش) قلمداد کرده که به حفظ آثار موسیقی ضربه میزند.[۸۰] اغلب شعرها و تصنیفهای عارف حزنانگیزند. این حس ناشی از شرایط زمانهٔ عارف است و در خلقیات شخصی خودش هم نمایانگر بود، چنانکه وی کم خنده و مزاح میکرد.[۸۱] عارف خود را قادر به نثرنویسی نمیدانست، و آثاری که به نثر نوشته عموماً از اسلوبی ساده برخوردارند.[۸۲] اما سادگی، جزء ویژگیهای اشعار وی نیز هست. عارف در شعرهایش از کلمههای ثقیل، ترکیبهای عربی، و جناسها و کنایه معمولاً پرهیز کرده است. احتمال دارد که استعداد عارف در موسیقی به انتخاب واژگان در شعرهایش کمک کرده باشد.[۸۳]
عارف در شعرهایش نسبت به خود نیز نقد میکند. به عقیدهٔ صادق رضازادهٔ شفق، عارف دشمنی بزرگتر از خودش نداشتهاست. برای نمونه، عارف خیالپردازیهایش را عالم بدبختی خودش مینامد:[۸۴] منتقدان عارف نیز مایهٔ شعری وی را ناکافی میدانند. همچنین، برخی از تصنیفهای عارف از نظر وزن مشکل دارند، چنانکه که نیاز به ضمهٔ اضافه میشود یا وسط یک کلمه، وزن بریده میشود.[۸۵] عارف از واژگانی نظیر «امان» و «جانم» و «طبیبم» هم در تصنیفهایش زیاد استفاده کرده که از دید منتقدان ادبی، نشانهٔ ضعف شاعر است.[۸۶] پس از عارف، کمترین شاعری به آهنگسازی تصنیفهای خودش میپرداخت، اما از محمدعلی امیرجاهد به عنوان یک نمونهٔ استثنا که مانند عارف تصنیفسازی میکرد، یاد میشود.[۸۷]
جان میکنم چو کوهکن از تیشهٔ خیال | بدبختی از برای خود ایجاد میکنم |
دیدگاهها
[ویرایش]دو ویژگی کلیدی شخصیت و دیدگاههای عارف عبارت بودند از روحیهٔ انقلابی و میهنپرستی. گذشته از این، عارف شخصیتی متزلزل و بدبین و خوی عاصی و عصبی داشت، و مجموع این خصلتها در جوانی باعث لاابالیگری وی و در سنین بالاتر باعث مردمگریزی وی گشت.[۸۸] شدت میهنپرستی عارف تا جایی بود که روابط شخصی او را تحت تأثیر قرار داد، چنانکه اگر با کسی خصومت داشت وی را «اجنبیپرست» و «خائن» مینامید، و اگر کسی مورد تمجید او بود به وی صفت «پاکخونی» و «ایراننژادی» میداد.[۸۹] در ستایش رضازاده شفق، عارف پا را فراتر گذاشته و وی را با ادوارد براون مقایسه میکند که «تا کنون در ایران نظر نداشته»؛ این در حالی است که در سالهای پایانی عمر عارف، رضازاده شفق نسبت به او اعتنایی نداشت.[۹۰]
عارف به نقد و هجو بسیاری از معاصران خودش میپرداخت. البته این نوع از هجو در آن دوره، در ادبیات ایران رواج داشت (چنانکه محمدتقی بهار به هجو وحید دستگردی میپرداخت، وحید به هجو میرزاده عشقی، و عشقی به هجو بهار و وحید و سید حسن مدرس). با این حال، او در هجو دیگران به اعتقادات سیاسی آنان طعنه میزد و خصومتهای شخصی را وارد نمیکرد. به علاوه، اطلاق لقب «شاعر ملی» به او باعث شده بود که خودش مورد تعرض بسیاری از ادیبان قرار بگیرد.[۹۱]
در نتیجهٔ این اختلافات، عارف خود را منزوی مییافت. او در خودزندگینامهاش مینویسند: «آخر این چه بدبختی است که دامنگیر من شده است؟ فرمانفرما با من بد، سلیمانمیرزا هم بد، تقیزاده هم بد، نصرتالدوله بد، ملکالشعرا هم بد، مرتجع و آزادیخواه هر دو دشمن».[۹۲]
با این حال، عارف نسبت به چند نفر عموماً فقط دیدگاهی حاکی از ارادت و احترام داشت. یکی از آنان احمد کسروی بود که عارف هم در نوشتههایش راجع به او و هم در نامههایی که به دیگران نوشته و در آن از کسروی یادکرده، همواره لحنی حاکی از ارادت به کار بردهاست.[۹۳] دیگری کلنل محمدتقی پسیان که عارف به وی ارادت بسیاری داشت و پس از کشته شدن پسیان، عارف چندین شعر راجع به وی نوشت و تا پایان عمر خود را در سوگ کلنل توصیف میکرد و میگفت «خبر مرگ کلنل استخوانهای مرا خرد کرد».[۹۴]
در آثار هنرمندان
[ویرایش]در مجموعهٔ تلویزیونی شهریار که دربارهٔ سید محمدحسین شهریار است و به کارگردانی کمال تبریزی ساخته شد، عارف قزوینی نیز در داستان حضور دارد و احمد آقالو نقش وی را اجرا کردهاست.
در فیلم نرگس مست (فیلم) که سید جلالالدین دری نویسنده و کارگردانش بود، عارف قزوینی یکی از نقشهای اصلی داستان است و مهدی پاکدل نقش وی را اجرا کردهاست. این فیلم به زندگی چهار شاعر و تصنیفساز ایرانی (موسیو خاچیک، افتخارالسلطنه، عارف قزوینی، و علی اکبر شیدا) میپردازد.
منبعشناسی
[ویرایش]چندین منبع به زندگی و آثار عارف پرداختهاند که برخی از مهمترینشان در این بخش ذکر شدهاند.
عبدالرحمن سیفآزاد، روزنامهنگار ایران، از دوستان نزدیک عارف بود. خودش مدعی بود که عارف قزوینی که «سگش را از همه بیشتر دوست میداشت» به سیفآزاد گفته بوده که او را از سگش هم بیشتر دوست میداشته. [۹۵] سیفآزاد در سال ۱۳۰۳ ه.خ کتاب «دیوان عارف» را در برلین منتشر کرد؛ این کتاب حاوی اشعاری بود که صادق رضازاده شفق (معروف به «شفق») گردآوری کرده بود و افزون بر آن، شصت و چهار صفحه تصنیفهای عارف را نیز شامل میشد.[۹۶] این کتاب شامل یک خودزندگینامه از عارف نیز هست. عارف این خودزندگینامه را در تاریخ ۲۹ رمضان ۱۳۴۱ ه.ق (حدوداً ۱۰ سال پیش از مرگش) به پایان بردهاست..[۹۷]
سیدهادی حائری در سال ۱۳۲۱ ه.خ اثری به عنوان جلد دوم دیوان عارف منتشر کرد و سپس کتابی به نام «کلیات عارف» نیز تدوین و منتشر کرد.[۹۸] حائری مدعی است که کلیات عارف را بعداً به سیفآزاد داده تا منتشر کند و بابتش حقالتألیفی به حائری داده شود، اما سیفآزاد در آن اثر دست برده، موضوعات متفرقهای به آن افزوده، ترتیب و طبقهبندی اشعار عارف را در هم ریخته، و نهایتاً اثر را بدون ذکر نام حائری منتشر کرده و به حائری هم حق تألیف ندادهاست.[۹۹] حائری بعداً در سال ۱۳۶۴ ه.خ کتاب به اسم «عارف قزوینی، شاعر ملی» منتشر کرد که در آن شرحی از زندگی عارف ارائه کرد و خودزندگینامه عارف را نیز در آن گنجاند.
جستارهای وابسته
[ویرایش]یادداشت
[ویرایش]- ↑ اولین سفر سپنتا در سال ۱۳۰۸ ه.خ به همراه بهرام گور آنکلساریا بود و سفر دوم در سال ۱۳۱۱ ه.خ به همراه رابیندرانات تاگور و دینشاه ایرانی.[۲۵]
- ↑ جیران خدمتکار کلنل پسیان بود که کلنل او را به عارف سپرد. جیران آذری بود و نام پدرش نورالله و نام مادرش فرنگیس و زادهٔ روستای «دَلَمه» از نواحی آذربایجان بود. وی سالها کلفَت عارف بود و بعداً عارف او را صیغهٔ خود کرد.[۳۳]
پانویس
[ویرایش]- ↑ پورعظیمی، افسانهٔ تبعید عارف قزوینی، ۲۳۱.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۵.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۵.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۷۱.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۵.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۷۳.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۶۴.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۶۶.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۷۴.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۷۰.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۶.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۶.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۶—۱۷.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۷.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۰—۲۱.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۶—۲۷.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۹.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۳۰.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۳۱.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۳۲.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۳۵—۳۶.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۳۷—۳۸.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۴۰.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۴۱.
- ↑ پورعظیمی، افسانهٔ تبعید عارف قزوینی، ۲۵۳.
- ↑ پورعظیمی، افسانهٔ تبعید عارف قزوینی، ۲۵۳.
- ↑ پورعظیمی، افسانهٔ تبعید عارف قزوینی، ۲۳۱.
- ↑ پورعظیمی، افسانهٔ تبعید عارف قزوینی، ۲۵۵.
- ↑ پورعظیمی، افسانهٔ تبعید عارف قزوینی، ۲۳۲.
- ↑ پورعظیمی، افسانهٔ تبعید عارف قزوینی، ۲۳۴.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۴۲.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۱۵.
- ↑ پورعظیمی، افسانهٔ تبعید عارف قزوینی، ۲۳۴.
- ↑ پورعظیمی، افسانهٔ تبعید عارف قزوینی.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۵۶.
- ↑ دیوان عارف، ص ۴۶۱
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۴۴—۴۵.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۱۷.
- ↑ پورعظیمی، افسانهٔ تبعید عارف قزوینی، ۲۴۳.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۵۷.
- ↑ پورعظیمی، افسانهٔ تبعید عارف قزوینی، ۲۴۵.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۴۴—۴۵.
- ↑ پورعظیمی، افسانهٔ تبعید عارف قزوینی، ۲۶۳.
- ↑ پورعظیمی، افسانهٔ تبعید عارف قزوینی، ۲۶۵.
- ↑ پورعظیمی، افسانهٔ تبعید عارف قزوینی، ۲۶۷.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۴۵.
- ↑ پورعظیمی، افسانهٔ تبعید عارف قزوینی، ۲۶۶—۲۶۸.
- ↑ پورعظیمی، افسانهٔ تبعید عارف قزوینی، ۲۴۵.
- ↑ خالقی، سرگذشت موسیقی ایران، ۴۱۹—۴۲۰.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۸.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۸—۱۹.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۱.
- ↑ دربارهٔ «از خون جوانان وطن» بیشتر بدانیم.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۶۸.
- ↑ ناصری، رسا و شفاف، مثل الهه.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۲.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۳—۲۵.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۶—۲۷.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۷.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۷.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۸.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۹.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۳۰.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۳۵.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۳۵—۳۶.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۳۸—۳۹.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۸۲.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۳۸—۳۹.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۸۲.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۴۲.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۶۶—۲۶۷.
- ↑ خالقی، سرگذشت موسیقی ایران، ۴۲۱.
- ↑ خالقی، سرگذشت موسیقی ایران، ۴۲۱—۴۲۲.
- ↑ موسیقی و موسیقیدانان معاصر ایران، ۷۰.
- ↑ جعفرزاده، تجدد و تجددطلبی در موسیقی ایران، ۳۲۷.
- ↑ مهآبادی، موسیقی ایران تأمل عاشقانه، ۲۸۴.
- ↑ دولتی فرد، اسلامی و مصطفوی، تحلیل گفتمان تصانیف عارف قزوینی، ۴۳–۴۴.
- ↑ Caton, The classical tasnif, 78.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۳۳۲.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۳۳۲—۳۳۳.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۵۵.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۵۶.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۵۶.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۴۸.
- ↑ خالقی، سرگذشت موسیقی ایران، ۴۲۳.
- ↑ خالقی، سرگذشت موسیقی ایران، ۴۲۴.
- ↑ خالقی، سرگذشت موسیقی ایران، ۴۲۶.
- ↑ پورعظیمی، دلایل انزوای عارف قزوینی، ۱۱۹—۱۲۰.
- ↑ پورعظیمی، دلایل انزوای عارف قزوینی، ۱۲۱.
- ↑ پورعظیمی، دلایل انزوای عارف قزوینی، ۱۲۲.
- ↑ پورعظیمی، دلایل انزوای عارف قزوینی، ۱۲۲.
- ↑ پورعظیمی، دلایل انزوای عارف قزوینی، ۱۲۳.
- ↑ پورعظیمی، دلایل انزوای عارف قزوینی، ۱۲۵—۱۲۷.
- ↑ پورعظیمی، دلایل انزوای عارف قزوینی، ۱۲۸.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۳.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۳.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۶۷.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۳.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۴.
منابع
[ویرایش]- پورعظیمی، سعید (۱۳۹۴). «دلایل انزوای عارف قزوینی بر اساس مناسبات او با معاصرانش». نقد ادبی. ۸. ش. ۲۹. ص. ۱۱۷—۱۴۱. دریافتشده در ۱۷ ژانویه ۲۰۲۵.
- پورعظیمی، سعید (۱۴۰۰). «افسانهٔ تبعید عارف قزوینی». بخارا. ش. ۱۴۲. ص. ۲۳۱—۲۷۱. دریافتشده در ۱۸ ژانویه ۲۰۲۵.
- جعفرزاده، خسرو (۱۳۷۳). «تجدد و تجددطلبی در موسیقی ایرانی». ایراننامه (۴۶): ۳۱۹–۳۴۲. بایگانیشده از اصلی در ۲۷ فوریه ۲۰۱۹. دریافتشده در ۱ ژانویه ۲۰۱۹ – به واسطهٔ نورمگز.
- حائری، سیدهادی (۱۳۶۴). عارف قزوینی، شاعر ملی ایران. سازمان انتشارات جاویدان.
- خالقی، روحالله (۱۳۵۳). سرگذشت موسیقی ایران. ج. ۱. صفیعلیشاه. شابک ۹۶۴-۶۴۰۹-۱۷-۵.
- دولتی فرد، مریم؛ اسلامی، شهلا؛ مصطفوی، شمسالملوک (۱۳۹۶). «تحلیل گفتمان تصانیف عارف قزوینی در دوران مشروطیت، بر اساس روششناسی فوکو». جامعهپژوهی فرهنگی (۴): ۳۳–۶۱. بایگانیشده از اصلی در ۲۹ مارس ۲۰۱۹. دریافتشده در ۲۴ ژانویه ۲۰۱۹ – به واسطهٔ نورمگز.
- مهآبادی، بهمن (زمستان ۱۳۷۴ و بهار ۱۳۷۵). «موسیقی ایران تأمل عاشقانه». هنر (۳۰): ۲۶۳–۲۸۴. بایگانیشده از اصلی در ۲۷ فوریه ۲۰۱۹. دریافتشده در ۲۴ ژانویه ۲۰۱۹ – به واسطهٔ نورمگز.
- ناصری، معصومه (۲۸ مرداد ۱۳۸۶). «رسا و شفاف، مثل الهه». رادیو زمانه. دریافتشده در ۱۷ ژانویهٔ ۲۰۲۵.
- «دربارهٔ «از خون جوانان وطن» بیشتر بدانیم». ایسنا. ۱۶ بهمن ۱۴۰۰. دریافتشده در ۱۷ ژانویه ۲۰۲۵.
- «موسیقی و موسیقیدانان معاصر ایران». مقام موسیقایی (۴): ۶۶–۷۷. ۱۳۷۸. بایگانیشده از اصلی در ۲۹ مارس ۲۰۱۹. دریافتشده در ۲۴ ژانویه ۲۰۱۹ – به واسطهٔ نورمگز.
- Caton, Margaret Lousie (1983). The classical "tasnif": a genre of Persian vocal music (PhD). Los Angeles, CA: Universit of California Press, Los Angeles.
پیوند به بیرون
[ویرایش]- آهنگسازان اهل ایران
- افراد انقلاب مشروطه
- اهالی قزوین
- اهالی همدان
- ترانهپردازان مرد اهل ایران
- ترانهسرایان اهل ایران
- درگذشتگان ۱۳۱۲
- درگذشتگان ۱۹۳۴ (میلادی)
- زادگان ۱۲۵۹
- زادگان ۱۸۸۲ (میلادی)
- شاعران اهل ایران
- شاعران سده ۱۹ (میلادی) اهل ایران
- شاعران سده ۲۰ (میلادی) اهل ایران
- شاعران فارسیزبان
- شاعران مرد اهل ایران
- موسیقیدانان اهل ایران
- موسیقیدانان اهل قزوین