ذوالقرنین
قرآن |
---|
ذوالقرنین، «صاحب دو شاخ» (یا مجازا «صاحب دو عمر») در آیات ۸۳ الی ۱۰۱ سوره ۱۸ کهف در قرآن به عنوان شخصیتی ظاهر میشود که توسط الله صاحب قدرت شده تا دیواری را بین نوع بشر و یأجوج و مأجوج، که قومی تجسم آشوبند، بنا کند.[۱] رهاسازی یاجوج و ماجوج از پشت دیوار علامتی برای پایان دنیا است، و نابودی آنها توسط خدا را در یک شب از روز قیامت (یوم القیامة) به همراه دارد.[۲] این داستان از طریق رمانس اسکندر، که نسخه ایست افسانهای از پیشه و زندگی اسکندر مقدونی، در قرآن وارد شدهاست.[۳]
بر اساس قرآن، ذوالقرنین، سه لشکرکشی مهم داشت نخست به غرب، سپس به شرق، و سرانجام به منطقهای که در آن یک تنگه کوهستانی وجود داشت، او انسان یکتاپرست و مهربانی بود و از مسیر دادگری منحرف نمیشد و به همین جهت مشمول لطف خدا بود، او یار نیکوکاران و دشمن ستمگران و ظالمان بود و به مال و ثروت دنیا علاقهای نداشت، او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز، او سازنده سدی بود، که در آن به جای آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شدهاست و هدف او از ساختن این سد کمک به گروهی مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یأجوج و مأجوج بودهاست.[۴]
وجه تسمیه
[ویرایش]ریشهشناسی این نام اهمیت زیادی دارد «قرن» Corn بن اصلی ذوالقرنین است. کرن در زبان فارسی به صورت قور (قورکله)- قور پشت - قعر - قورچ (قوچ=گوسپند نر با شاخهای بزرگ) و… به معنی شاخ و برآمدگی است اما در زبانهای اروپایی بیشتر به معنی تاج بکار میرود. در زبان عربی (ذو) یعنی صاحب یا دارنده و قرن(Corn) دو معنی دارد یکی به معنی تاج است و معنی دیگر یعنی شاخ و قرنین واژهای است معرب قرنین یعنی دو شاخ که عربی شده از عبری "קרנים"(قرنیم) است. ذو قرنین بر روی هم یعنی تاج دوشاخ دار. دو شاخ علاوه بر معنی ظاهری یک مفهوم گستردهتر داشتهاست و عبارتی بودهاست برای بیان قدرت و در عهد قدیم برای موجودی (گاو نری) بکار میرفتهاست که کره زمین بر روی دو شاخ آن قرار داشتهاست. بعضی معتقدند این نامگذاری بخاطر آنست که او به شرق و غرب عالم رسید (دارنده شرق و غرب بود) که عرب آن را تعبیر قرنی الشمس (دوشاخ آفتاب) میکند.
ذوالقرنین در قرآن
[ویرایش]داستان ذوالقرنین در قرآن در سوره کهف به این شرح آمده است:
و از تو دربارهٔ ذوالقرنین میپرسند. بگو: بزودی برای شما از او چیزی میخوانم. (۸۳)
ما او را در زمین قدرت و سلطه بخشیدیم و راه رسیدن به هر چیزی را به او نشان دادیم. (۸۴) او نیز راه را پی گرفت. (۸۵) تا به غروبگاه خورشید رسید. دید که خورشید در چشمهای گِلآلود و سیاه غروب میکند و در آنجا مردمی یافت. گفتیم: ای ذوالقرنین، میخواهی مجازتشان کن و میخواهی با آنها به نیکی رفتار کن. (۸۶) گفت: اما هر کس که ستم کند ما مجازاتش خواهیم کرد. آن گاه او را نزد پروردگارش میبرند تا او نیز به سختی مجازاتش کند. (۸۷) و اما هر کس که ایمان آورد و کارهای شایسته کند، پاداشی نیکو دارد؛ و دربارهٔ او فرمانهای آسان خواهیم راند. (۸۸) باز هم راه را پی گرفت. (۸۹) تا به مکان برآمدن آفتاب رسید. دید خورشید بر قومی طلوع میکند که غیر از پرتو آن برایشان هیچ پوششی قرار ندادهایم. (۹۰) چنین بود؛ و ما بر احوالات او احاطه داریم. (۹۱) باز هم راه را پی گرفت. (۹۲) تا به میان دو کوه رسید. در پس آن دو کوه، مردمی را دید که گویی هیچ سخنی را نمیفهمند. (۹۳) گفتند: ای ذو القرنین، یأجوج و مأجوج در زمین فساد میکنند. میخواهی خراجی بر خود مقرر کنیم تا تو میان ما و آنها سدی برآوری؟ (۹۴) گفت: آنچه پروردگار من مرا بدان توانایی دادهاست بهتر است. مرا به نیروی خویش مدد کنید، تا میان شما و آنها سدی برآورم. (۹۵) برای من تکههای آهن بیاورید. چون میان آن دو کوه انباشته شد، گفت: بدمید. تا آن آهن را بگداخت؛ و گفت: مس گداخته بیاورید تا بر آن ریزم. (۹۶) نه توانستند از آن بالا روند و نه در آن سوراخ کنند. (۹۷)
گفت: این رحمتی بود از جانب پروردگار من و چون وعده پروردگار من در رسد، آن را زیر و زبر کند و وعده پروردگار من راست است. (۹۸)[۵]
دربارهٔ شخصیت حقیقی ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چندگانگی وجود دارد. کوروش سردودمان هخامنشی، داریوش بزرگ، خشایارشا، اسکندر مقدونی، چین شی هوانگ، خسرو انوشیروان، یکی از ملوک حمیر گزینههایی هستند که جهت پیدا شدن ذوالقرنین واقعی، دربارهٔ آنها بررسیهایی انجام شدهاست. ابوالکلام آزاد با تفسیر آیات ۸۲ تا ۹۵ سوره کهف دلایل استواری آوردهاست که ذوالقرنین موصوف، کوروش هخامنشی میباشد.[۶]
شماری از فقیههای معاصر شیعه نیز کوروش را «ذوالقرنین» میدانند. علامه طباطبایی، صانعی و مرتضی مطهری از معتقدان این نظر هستند.[۷] در کتاب تفسیر نمونه، نوشتهٔ ناصر مکارم شیرازی نوشتهشده، از آن جهت به کوروش، ذوالقرنین میگفتند که شرق و غرب مال او بود. ابوکلام بیشتر بر موضوع نقشبرجستهٔ انسان بالدار یکی از ستونهای بازمانده از کاخ بارعام در پاسارگاد است تأکید علمی دارد.[۸] دربارهٔ این نقش، تفسیرهای بسیاری انجام شدهاست که ابوکلام این نقش را، ذوالقرنین میداند. ابوالکلام آزاد با تفسیر آیات ۸۲ تا ۹۵ سوره کهف و با استناد به وجود احادیث و روایاتی در مورد کوروش دلایلی آوردهاست که ذوالقرنین موصوف، کوروش هخامنشی میباشد.[۹][۱۰] علامه طباطبایی دربارهٔ ذوالقرنین دانستن کوروش چنین نوشتهاست که «هر چند بعضی از جوانبش خالی از اعتراضاتی نیست، بلکه از هر گفتار دیگری انطباقش با آیات قرآنی روشنتر و قابل قبولتر است.» در تفسیر نمونه از نظریهٔ انطباق کوروش با ذوالقرنین به عنوان نظریهٔ برتر یاد شدهاست و بر تأیید این نظریه در تفسیر من هدی القرآن، تفسیر الفرقان و تفسیر المنیر اشاره شدهاست. در تفسیر المنیر با قاطعیت، ذوالقرنین، همان کوروش دانسته شده که دو طرف جهان را گشت و احتمالاً به خاطر شجاعتش به ذوالقرنین ملقب شد. ابوالکلام آزاد یکی از کسانیست که کوروش را ذوالقرنین مذکور در قرآن میداند و معتقد است که ذوالقرنین ذکرشده در قرآن، کوروش است. استدلالات آزاد را میتوان بهصورت زیر خلاصه کرد:
- نقش برجستهٔ انسان بالدار در پاسارگاد که شاخهای قوچ دارد و بالهای عقاب، نشاندهندهٔ کوروش است که او را همان ذوالقرنین، یعنی «صاحب دو شاخ» مشخص میکند. به ویژه که کوروش در تورات به عنوان «شاهین خاوران» خوانده شدهاست.
- در قرآن (سورهٔ کهف، آیهٔ ۸۳ تا ۹۸) از «ذیالقرنین» بهصورت پادشاهی که خداوند همهگونه کامیابی بدو داد، سخن رفتهاست که از سوی مغرب تا جایی که آفتاب غروب میکند و از سوی مشرق تا جایی که خورشید سر برمیآورد، رفت و سپس از جنوب به شمال رفت و به پای دو کوه رسید که در کنارهٔ آن قومی میزیستند و آنها از او خواستند تا میان آنها و قبیلههای بیشمار یاجوج و ماجوج سدی بسازد و وی چنین کرد. مولانا آزاد میگوید کوروش کسی بوده که به غرب و شرق لشکر کشید و آنگاه به قفقاز رفت و در آنجا سدی ساخت تا جلوی قبیلههای آسیایی را بگیرد و این قبیلهها را چینیها یوئهچی خواندهاند که با «یاجوج» شباهت دارد و مغولان را هم فنکوک خواندهاند که با ماجوج همانند است.
- در کتاب تورات، بخش دانیال نبی (باب هشتم) از رؤیایی سخن رفته که طبق آن، قوچی دو شاخ از بز کوهی یک شاخی شکست میخورد. مولانا آزاد میگوید این قوچ دو شاخ کوروش بوده و آن بز کوهی، یونانیاناند و این «دو شاخ بودن» کوروش را با ذوالقرنین نسبت میدهد.[۱۱][۱۲][۱۳]
ذوالقرنین در احادیث اسلامی
[ویرایش]در کتاب خصال روایتی است از امام جعفر صادق که میگوید: ملوک روی زمین چهار نفر بودند دو نفر مؤمن معتقد که عبارتند از سلیمان و ذوالقرنین. دو نفر کافر که عبارتند از نمرود و بخت النصر. (سلیمان و ذوالقرنین دو مؤمن معتقد بودند که بر زمین مسلط شدند و نمرود و بخت النصر دو کافر بودند که بر زمین مسلط شدند)[۱۴]
عمار سابطی روایت کرده که خدمت امام جعفر صادق عرض کردم مقام و منزلت ائمه ما چیست؟ گفت: «مانند مقام و مرتبه ذوالقرنین و یوشع (از پیامبران بنی اسرائیل و جانشین موسی) و آصف مصاحب سلیمان» - که دلالت بر علو مقام ذوالقرنین دارد.[۱۵]
همچنین در احادیث اسلامی از مسجد ذوالقرنین نیز یاد شدهاست. مسجد و ساختمان بزرگی که درازای آن ۴۰۰ ذراع (معادل ۴۱۶ متر) بوده، که در ساختمان آن از تختههای چوب و مس و الواح مسین استفاده شدهاست. درازای هر تخته چوب ۲۲۴ ذراع(۲۳۲٫۹۶ متر) و فاصله دو دیوار ۲۰۰ ذراع(۲۰۸ متر) و بلندی دیوارها ۲۲ ذراع(۲۲٫۸۸ متر) گفته شدهاست.[۱۶] و مجلسی به نقل از ثعلبی محل ساخت سد ذوالقرنین را «پایان خاوری سرزمین ترک» خواندهاست.[۱۷]
ذوالقرنین از دیدگاه نادرشاه
[ویرایش]در نامهٔ نادرشاه به سلطان محمود عثمانی، نادرشاه پس از سلام و صلوات بر رسول اعظم اسلام، آل بیتش و اصحابش خلیفه مسلمین سلطان عثمانی را به عبارات کثیری مدح میکند، در قسمتی از این نامه و مدحیات که به زبان ترکی است، نادرشاه در مدح سلطان محمود، وی را به اسکندر ذوالقرنین دوم توصیف میکند که نشان از باور او از شخص ذوالقرنین دارد[۱۸]
"... خدیوِ نافذالامرِ اقلیمِ دولتِ قویبنیاد، و شیرازهیبندِ اوراقِ پریشانِ امورِ بلاد و عباد، سلطان البرّین و خاقان البحرین، ثانی اسکندر ذی القرنین، خادم الحرمین الشریفین، "نجماً لِفلک السطنة و خلافة و العظمة و الراَفة و المرحمة و البرّ و العدل و الاحسان"، سلطان محمود خان بن سلطان مصطفیٰ خان "خلّد الله ملکه و سلطانه" حضرتلهرینین مرآتِ ضمیرِ منیرِ خورشید ناظیرلهرینه مستطیع…"
برداشتها از داستان ذوالقرنین
[ویرایش]از داستان ذوالقرنین در قرآن برداشتهای زیر شدهاست:
وجود داستان در پیش از اسلام
[ویرایش]تعدادی از مردم مکه و مدینه از این داستان خبر داشتهاند که گفته شدهاست بیشتر اهل کتاب بودند، و این نکته از متن چند آیه با جمله «یسئلونک عن ذی القرنین» و «قلنا یا ذا القرنین» و «قالوا یا ذی القرنین» به خوبی مشخص میشود، این داستان از پیش از اسلام مطرح بوده ولی بسیاری از مردم به دلیل کسب آگاهی بیشتر یا برای امتحان پیامبر اسلام دربارهٔ آن از وی سؤال کردهاند. (یهودیان چنین پرسشهایی را دربارهٔ ماجرای خضر و اصحاب کهف نیز پرسیدهاند)
مشخصات ذوالقرنین در قرآن
[ویرایش]ذوالقرنین دارای مشخصاتی بود، از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- او دارای تاج یا کلاهی است که بر بالای آن دو شاخ قرار دارد.
- خداوند اسباب پیروزیها را در اختیار او قرار داد.
- او سه لشکرکشی مهم داشت: نخست به باختر، سپس به خاور و سرانجام به منطقهای که در آنجا یک تنگه کوهستانی وجود داشته، و در هر یک از این سفرها با اقوامی برخورد کرد.
- خداوند او را قدرتمند کرده بود و اختیار جان و مال انسانها و عذاب و پاداش به آنها را به او داده بود.
- او انسان یکتاپرست و مهربانی بود، و از مسیر دادگری منحرف نمیشد، و به همین جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود.
- او یار نیکوکاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال و ثروت دنیا علاقهای نداشت.
- او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز.
- او سازنده سدی (دیوار) است که در آن از آهن و مس استفاده شد (و اگر مصالح دیگر در ساختمان آن نیز به کار رفته باشد تحتالشعاع این فلزات بود) و هدف او از ساختن این سد کمک به گروهی مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یاجوج و ماجوج بودهاست.
- او از کسانی بوده که خداوند خیر دنیا و آخرت را به او عطا کرد. خیر دنیا در سلطنت و قدرت و اختیاری که به او عطا شده بود و خیر آخرت، برای اینکه او به گسترش داد و اقامه حق و به صلح و بخشش و رفق و کرامت نفس و گستردن خیر و دفع شر در انسانها عمل میکرد.
- چنین بر میآید که او به وحی یا الهام یا بهدست پیامبری از پیامبران تأیید میشد، و به او کمک میکرد.
- اما از قرآن چیزی که صریحاً دلالت کند او پیامبر بوده استفاده نمیشود هر چند تعبیراتی در قرآن هست که اشاره به این معنی دارد. از بسیاری از روایات اسلامی که از پیامبر و ائمه نقل شده نیز میخوانیم: او پیامبر نبود بلکه بنده صالحی بود.
- به جماعتی ستمکار در باختر برخورد و آنان را عذاب نمود (به این مفهوم که با آنها جنگید و آنها را شکست داد).
- سدی که بر روی قوم یأجوج و مأجوج بنا کرده در غیر باختر و خاور آفتاب بوده، چون پس از آنکه به خاور آفتاب رسیده پیروی سببی کرده تا به میان دو کوه رسیدهاست، و از مشخصات سد او افزون بر اینکه در خاور و باختر جهان نبوده این است که میان دو کوه ساخته شده، و این دو کوه را که چون دو دیوار بودهاند به گونه یک دیوار دنبالهدار درآوردهاست؛ و در سدی که ساخته پارههای آهن و قطر یعنی (مس گدازشده) به کار رفتهاست.[۱۲][۱۹][۱۳]
در کتاب دانیال، دانیال نبی در رؤیا چنین میبیند:
دیدم که ناگاه قوچی نزد نهر ایستاده بود که دو شاخ داشت و شاخهایش بلند بود و یکی از دیگری بلندتر و بلندترین آنها آخر برآمد؛ و قوچ را دیدم که به سمت باختر و شمال و جنوب شاخ میزد و هیچ وحشی با او مقاومت نتوانست کرد و کسی نبود که از دستش رهایی دهد و برحسب رای خود عمل نموده، بزرگ میشد.[۲۰]
در متن عبری واژه "קרנים" (قرنیم) به معنی "دوشاخ" استفاده شدهاست.
در ادامه در کتاب دانیال میخوانیم: جبرئیل بر او آشکار گشت و خوابش را چنین تعبیر نمود: قوچ صاحب دو شاخ که دیدی پادشاهان مادیان و پارسیان است. در ترجمه عربی کتاب مقدس نام ذوالقرنین در همین فراز آمدهاست:
ترجمه ون دایک:أَمَّا الْکَبْشُ الَّذِی رَأَیْتَهُ ذَا الْقَرْنَیْنِ فَهُوَ مُلُوکُ مَادِی وَفَارِسَ[۲۱]
ترجمه فارسی قدیم:اما آن قوچ صاحب دو شاخ که آن را دیدی پادشاهان مادیان و فارسیان میباشد.
یهود از بشارت رؤیای دانیال چنین دریافتند که دوران اسارت آنها با قیام یکی از پادشاهان ماد و فارس، و پیروز شدنش بر شاهان بابل، پایان میگیرد، و از چنگال بابلیها آزاد خواهند شد. چیزی نگذشت که کوروش در صحنه حکومت ایران ظاهر شد و کشور ماد و پارس را یکی ساخت، و سلطنتی بزرگ از آن دو پدیدآورد، و همانگونه که رؤیای دانیال گفته بود که آن قوچ شاخهایش را به باختر و شرق و جنوب میزند کوروش بزرگ نیز در هر سه جهت فتوحات بزرگی انجام داد. یهود را آزاد ساخت و اجازه بازگشت به سرزمین اسرائیل را به آنها داد.
در کتاب اشعیا نبی باب ۴۴ شماره ۲۸ چنین میخوانیم: آنگاه در خصوص کوروش میفرماید که شبان من اوست و تمامی مشیتم را به اتمام رسانده به اورشلیم خواهد گفت که بنا کرده خواهی شد. این جمله نیز قابل توجهاست که در بعضی از تعبیرات کتاب مقدس، از کوروش تعبیر به شاهین خاور، و مرد تدبیر که از مکان دور خوانده خواهد شد آمدهاست. (کتاب اشعیا نبی باب ۴۶ شماره ۱۱)
لشکرکشیهای مختلف ذوالقرنین که در کتاب قرآن ذکر شده به صعب ذولمراید(همچنین بهنام الرعید) پادشاه حمیری در جنوب عربستان نیز نسبت داده شد است.[۲۲] برخی مورخان مانند اصمعی در «تاریخ عرب پیش از اسلام»، ابوریحان بیرونی در «آثارالباقیه»، ابنهشام در «سیره النبوی»، نشوان ابن سعید در «شمس العلوم» و… گفتهاند که ذوالقرنین از اذوای یمن بوده و درآنجا سلطنت میکردهاست. هرچند در نامِ او اختلاف دارند.[۲۳] به نقل از وهب بن منبه و از ابنهشام، ملک صعبِ حمیری یک فاتح بود که پس از ملاقات با خضر در اورشلیم به او لقب ذوالقرنین دادهشد. سپس به اقصی نقاط زمین سفر میکند و سرزمینها را فتح میکند تا اینکه توسط خضر در سرزمین تاریکی هدایت میشود.[۲]
مقریزی در کتابِ خود، الخطط به ذکرِ شجرهنامهیِ ذوالقرنین میپردازد و میگوید که ذوالقرنین شاهی عرب و از شاهانِ حمیر بودهاست و نام اصلیش صعب ابن ذی مراد بودهاست.[۳] او سپس روایتهایی از ابنهشام،[۴] ابنعباس،[۵] و کعبالاحبار[۶] درباب حمیریبودن و عرببودنِ ذوالقرنین ذکر میکند. او از همدانی و هیثم روایت میکند که ذوالقرنین، شاه سبا بودهاست و اشعارِ عربی پیش از اسلامی را بیان میکند که دربارهٔ ذوالقرنین سروده شدهاند.[۷]
چیزی که فرضِ حمیری بودن ذوالقرنین را مورد توجه قرار میدهد این است که بهکارگیریِ عبارتِ «ذو» (ذی) پیش از اسامی، از عاداتِ یمنیان بودهاست. همانند «ذی همدان»، «ذی المنار»، «ذوالغمدان»، «ذوالازغار».[۲۴]
به گفته ویلر مورخ، ممکن است برخی از عناصر این گزارشها که در ابتدا با صعب مرتبط بودهاند، در داستانهایی گنجانده شده باشند که ذوالقرنین را با اسکندر شناسایی میکنند.[۲۵]
ذوالقرنین و کوروش در روایات اسلامی
[ویرایش]در مورد کوروش یا کوروس در کتابهای اسلامی اعم از تاریخی یا تفسیر قرانی یا اشعار عربی هم روایت شدهاست اما کمتر کسی به آن توجه کردهاست. از جمله حدیث پیامبر اسلام در تمجید از کوروش: جلال الدین سیوطی از عالمان بزرگ اسلامی(۹۱۱ ق- در درالمنثور (ج۴، ص ۱۶۵) به نقل از ابن جریر از حذیفه ابن الیمان صحابی محمد میآورد که او گفت: «چون بنی اسرائیل در روز سبت سرکشی کرد و برتری جست و پیامبران را کشت، خداوند بختنصر را بر ایشان برانگیخت تا اینکه به بیتالمقدس وارد شد و در عوض خون زکریا، هفتاد هزار نفر از ایشان را کشت و خاندانشان و فرزندان انبیا را به اسارت گرفت و زینت آلات بیتالمقدس را با خود به بابل برد.» حذیفه میگوید: عرض کردم: «ای پیغمبر خدا، بیتالمقدس که در نزد خداوند مهم بود.» محمد تأیید کرد و دربارهٔ نحوه ساختن و جواهرات به کار رفته در آن توضیح داد و اینکه بختنصر آنها را به بابل برد و بنی اسرائیل در حالی که بینشان برخی پیامبران و پیغمبرزادگان بود، سالها عذاب کشیدند تا اینکه خداوند بر ایشان رحم آورد: «... فاَوحی الی ملک من ملوک فارس، یقال له کورس و کان مؤمنا، اَن سر الی بقایا بنی اسرائیل حتی تستنقذهم…: پس به یکی از پادشاهان پارس که مرد مؤمنی بود، به نام کوروش، وحی کرد که به نزد بازماندگان بنی اسرائیل برود و آزادشان سازد… فسار کورس ببنی اسرائیل و دخل بیتالمقدس حتی رده الیه: کوروش چنین کرد و داخل بیتالمقدس شد و زینت آلات آن را بازگرداند و بنی اسرائیل صد سال فرمانبردار خداوند بودند. تا دوباره به گناه بازگشتند.[۲۶][۱۹][۲۷][۲۸] البته در محکم بودن این حدیث تردید روا داشتهاند. بهطوریکه ابن کثیر نیز در کتاب تفسیر خود در مورد این حدیث این چنین مینویسد:[۲۹]
ابن جریر طبری این حدیث را مرفوع از حذیفه نقل میکند (یعنی فقط حذیفه این حدیث را گفته)، لذا گفته شده جزو روایات مستحکم نیست
ذوالقرنین و اسکندر در روایات اسلامی
[ویرایش]در اغلب کتب تواریخ و تفسیر، علمای اسلام بر شخصیت ذوالقرنین اتفاق داشتهاند و او را اسکندر رومی معرفی کردهاند، من جمله حدیثی از پیامبر اکرم اسلام که مورخ ایرانیتبار طبری در کتاب تفسیر خود از پیامبر اکرم نقل میکند و در این حدیث بلند پیامبر در جواب اهل کتاب که در مورد ذوالقرنین از وی پرسیدند، او را جوانی از روم و بانی شهر اسکندریه در مصر معرفی کردهاند:[۳۰]
ابوکریب نقل میکند، که زید بن حباب گفته، از ابن لهیعه که گفت: که عبدالرحمن بن زیاد بن انعم از شیخین از [قبیله] تُجَیب نقل میکند، که یکی از آنها به اصحاب پیامبر بگفت: به سمت [خدمتکار رسولالله] عقبه بن عامر رفتیم که حدیث پیامبر بشنویم، گفت: پس به او رسیدیم، گفتیم: آمدهایم که برایمان از احادیث پیامبر بگویی گفت: " روزی در حال خدمت کردن به رسول الله بودم، پس از نزد او خارج شدم، وهنگام خروج از خانه قومی از اهل کتاب من را بدیدند، و گفتند: میخواهیم از رسول الله سؤال کنیم: پس برای ما نزد ایشان کسب اجازه کن، پس بر او داخل شدم و به او گفتم، پس رسول الله گفت: "من را چه به آنهاً من چیزی نمیدانم جز آنچه پروردگارم به من آموخته، سپس گفت: آب بریز، پس ایشان وضو گرفتند و نماز بخواند، پس وقتی نماز بگذارد متوجه علائم شادی بر چهره اش شدم، پس گفت آنها را به داخل نزد من بیاور و هر آنکه از اصحابم بیرون است.
وقتی آنها در نزد رسولالله قرار گرفتند؛ پس به آنها گفت: اگر خواستید سؤال بپرسید و من از آنچه در نامه خود دارید شما را آگاهی خواهم داد، واگر خواستید [بدون سؤال پرسیدن] جوابتان را خواهم داد، گفتند پس خودت [سؤال و جواب را] بگو، پیامبر گفت: " آمدهاید که در مورد ذوالقرنین از من بپرسید و آنچه در کتابتان مییابید:
جوانی از روم بود، پس بیامد و شهر مصر اسکندریه را بنا کرد، پس وقتی تمام کرد، بر او مَلَکی (فرشته ایی) نازل شد و او را به آسمان برد و به وی گفت چه میبینی؟ گفت شهرم، و شهرهای دیگر، پس او را بالا برد و پرسید چه میبینی؟ گفت: شهرم، سپس او را بالاتر برد و گفت چه میبنی؟ گفت: زمین را میبینم، وگفت: این الیمی است که بر دنیا محیط است، آن ملک گفت: الله متعال من را به سوی تو فرستاد که جاهل را علم دهی و عالم را تثبیت کنی، پس او را به سمت سد برد، و آن جا دو کوه سست بود که همه چی از میان آن بلغزید، سپس او را از یاجوج و ماجوج بگذراند، و از امتی دیگر بگذراند که چهرههایشان بسان سگان بود و با یاجوج و ماجوج در پیکار بودند، سپس از امتی دیگر بگذشت که با آنان که چهرههایی به سان سگ داشتند پیکار میکردند، و سپس امتی دیگر که با آن امت اخیر در پیکار بودند و نامشان اورد
سردرگمی علمای اسلام در مورد کیستی ذوالقرنین
[ویرایش]مطابق نظر دکتر عبدالمنعم النمر، علمای اسلام تا یک قرن اخیر در مورد ذوالقرنین دچار سردرگمی بودند و هیچکدام با قاطعیت و با استدلال قوی این نام را با شخصیتهای معروف تاریخی تطبیق ندادهاند تا اینکه ابوکلام آزاد مفسر هندی قران کریم این راز را کشف کرد. در کتاب روح المعانی تا حدودی از نظریه مفسران قرآن عدول شده و چنین آمدهاست که ذوالقرنین، همان فریدون پسر اثفیان پسر جمشید پنجمین پادشاه پیشدادی ایران زمین بوده، و پادشاهی دادگر و فرمانبردار خدا بوده. همچنین در کتاب صور الاقالیم نوشته ابی زید بلخی آمده که او مؤید به وحی بوده و در عموم تواریخ آمده که او همه زمین را به تصرف درآورده میان فرزندانش بخش کرد، قسمتی را به ایرج داد و آن عراق و هند و حجاز بود، و همو او را صاحب تاج سلطنت کرد، قسمت دیگر زمین یعنی روم و دیار مصر و باختر را به پسر دیگرش سلم داد، و چین و ترک و خاور را به پسر سومش تور بخشید، و برای هر یک قانونی وضع کرد که با آن دستور براند، و این قوانین سهگانه را به زبان عربی سیاست نامیدند(؟!)، چون اصلش «سی ایسا» یعنی سه قانون بوده؛ و وجه تسمیهاش به ذوالقرنین «صاحب دو شاخ» میشود این باشد که او دو طرف جهان را مالک شد، یا در درازای روزهای سلطنت خود مالک آن گردید، چون سلطنت او بهطوریکه در روضة الصفا آمده پانصدسال درازای کشید، یا از این رو بوده که شجاعت و قهر او همه ملوک جهان را تحتالشعاع قرار داد.
- اولین فردی که از اسلام شناسان و مفسران و تاریخدانان جهان اسلام با قاطعیت ذوالقرنین را با شخصیت تاریخی کوروش تطبیق داد ابوالکلام آزاد متفکر هندوستانی در کتاب ذوالقرنین یا کوروش کبیر بود بعد از او شماری از مفسرین معاصر مانند مودودی، علامه طباطبایی صاحب المیزان و مکارم شیرازی و سلطان حسین و نورعلی تابنده گنابادی حکایت از آن دارد که مشخصاتی که از این فرد در قرآن و تاریخها و داستانها آمدهاست با منش تاریخی کوروش کبیر همسویی دارد.
مفسران قبلی او را با تردید و احتمال همان اسکندر مقدونی و بعضی نیز فرعون دانستهاند، و برخی منابع دیگر ذوالقرنین را از ملوک یمن ذکر کردهاند.[۳۱]
- بیشتر علمای قدیم گفتهاند: ذوالقرنین همان اسکندر است البته بنظر میرسد اسکندری که علمای اسلام از او سخن میگویند بااسکندر مقدونی متفاوت باشد مثلاً شخصیت اسکند در اسکندر نامه متفاوت با اسکندر مقدونی است و سد اسکندر هم همانند یک مثلی شده، که همیشه بر سر زبانها هست؛ و بر این معنا روایاتی هم آمده، مانند روایتی که در قرب الاسناد از موسی بن جعفر نقل شده، و داستان عقبة بن عامر از فرستاده خدا، و داستان وهب بن منبه که هر دو در الدرالمنثور نقل شده؛ و بعضی از قدمای مفسرین از صحابه و تابعین، مانند معاذ بن جبل - به نقل گردهمایی البیان - و قتاده - به نقل الدرالمنثور نیز همین قول را اختیار کردهاند؛ و بوعلی سینا هم وقتی اسکندر مقدونی را وصف میکند او را به نام اسکندر ذوالقرنین مینامد، فخر رازی هم دربرداشت بزرگ خود بر این دیدگاه پافشاری و پافشاری دارد؛ و خلاصه آنچه گفته این است که: قرآن دلالت میکند بر اینکه سلطنت این مرد تا اقصی نقاط باختر، و اقصای خاور و جهت شمال گسترش یافته، و این به راستی همان معموره آن روز زمین است، و همانند چنین پادشاهی باید نامش جاودانه در زمین بماند، اسکندر نیز در این ویژگی با کوروش میماند چون او پس از مرگ پدرش همه ملوک روم و باختر را برچیده و بر همه آن سرزمینها چیره شد، و تا آنجا پیشروی کرد که دریای سبز و سپس مصر را هم بگرفت. آنگاه در مصر به بنای شهر اسکندریه پرداخت، پس وارد شام شد، و از آنجا به قصد سرکوبی بنی اسرائیل به طرف بیتالمقدس رفت، و در قربانگاه (مذبح) آنجا قربانی کرد، پس متوجه جانب ارمینیه و بابالابواب گردید، عراقیها و قبطیها و بربر خاضعش شدند، و بر ایران مستولی گردید، و قصد هند و چین نموده با امتهای خیلی دور جنگ کرد، سپس به سوی خراسان بازگشت و شهرهای بسیاری ساخت، سپس به عراق بازگشته در شهر «زور» یا رومیه مدائن از جهان برفت، و مدت سلطنتش دوازده سال بود. اشکالی که در این قول است این است که: «اولاً این گفته که پادشاهی که بیشتر آبادیهای زمین را مالک شده باشد تنها اسکندر مقدونی است» پذیرفتنی نیست، زیرا چنین ادعائی در تاریخ مسلم نیست، زیرا تاریخ، پادشاهان دیگری را سراغ میدهد که ملکش اگر بیشتر از ملک مقدونی نبوده کمتر هم نبودهاست؛ و دوم اوصافی که قرآن برای ذوالقرنین برشمرده تاریخ برای اسکندر مسلم نمیداند، و بلکه آنها را انکار میکند. برای نمونه قرآن کریم چنین میفرماید که «ذو القرنین مردی مؤ من به خدا و روز جزا بوده و دین یکتاپرستی داشته در حالی که اسکندر بر پایه داستان یونانیان خداپرست نبودهاست، همچنان که قربانی کردنش برای مشتری، خود گواه آن است؛ و نیز قرآن کریم فرموده ((ذو القرنین یکی از بندگان درستکار خدا بوده و به داد و رفق مدارا میکرده» و تاریخ برای اسکندر خلاف این را نوشتهاست؛ و سوم در هیچیک از تواریخ آنان نیامده که اسکندر مقدونی سدی به نام سد یاجوج و ماجوج به آن اوصافی که قرآن ذکر فرموده ساخته باشد؛ و در کتاب «البدایة و النهایه» دربارهٔ ذوالقرنین گفته: اسحاق بن آدمی از سعید بن بشیر از قتاده نقل کرده که اسکندر همان ذوالقرنین است، و پدرش نخستین قیصر روم بوده، و از دودمان سام بن نوح بودهاست؛ و ولی ذوالقرنین دوم اسکندر پسر فیلبس بودهاست. (آنگاه نسب او را به عیص بن اسحاق بن ابراهیم میرساند و میگوید:) او مقدونی یونانی مصری بوده، و آن کسی بوده که شهر اسکندریه را ساخته، و تاریخ بنایش تاریخ رایج روم گشته، و از اسکندر ذوالقرنین به مدت بس طولانی متاخر بوده؛ و دومی نزدیک سیصد سال پیش از مسیح بوده، و ارسطاطالیس حکیم وزیرش بوده، و همان کسی بوده که دارا پسر دارا را کشته، و ملوک فارس را ذلیل، و سرزمینشان را لگدکوب نمودهاست. در دنباله کلامش میگوید: این مطالب را بدان جهت خاطرنشان کردیم که بیشتر مردم گمان کردهاند که این دو نام یک مسمی داشته، و ذوالقرنین و مقدونی یکی بوده، و همان که قرآن نام میبرد همان کسی بوده که ارسطاطالیس وزارتش را داشتهاست، و از همین راه به خطاهای بسیاری دچار شدهاند. آری اسکندر نخست، مردی مؤمن و درستکار و پادشاهی دادگر بوده و وزیرش خضر بودهاست، که بهطوریکه پیشتر بازگو کردیم خود یکی از پیامبران بوده؛ و ولی دومی مردی مشرک و وزیرش مردی فیلسوف بوده، و میان دو عصر آنها نزدیک دو هزار سال فاصله بودهاست، پس این کجا و آن کجا؟ نه بهم شبیهند، و نه با هم برابر، مگر کسی بسیار کودن باشد که میان این دو اشتباه کند. در این سخن به کلامی که پیشترها از فخر رازی نقل شد کنایه میزند دقت نماید سپس به کتاب او آنجا که سرگذشت ذوالقرنین را بازگو میکند مراجعه نماید، خواهد دید که این راوی هم خطائی که مرتکب شده کمتر از خطای فخر رازی نیست، برای اینکه در تاریخ اثری از پادشاهی دیده نمیشود که دو هزار سال پیش از مسیح بوده، و سیصد سال در زمین و در اقصی نقاط باختر تا اقصای خاور و جهت شمال سلطنت کرده باشد، و سدی ساخته باشد و مردی مؤ من درستکار و بلکه پیغمبر بوده و وزیرش خضر بوده باشد و در درخواست آب حیات به تاریکی رفته باشد، حال چه اینکه اسمش اسکندر باشد یا غیر آن؛ و در دوره صدر اسلام هیچگونه اطلاعی از اسکندر در میان اعراب وجود نداشتهاست اسکندر شخصیتی است که در قرون بعد و پس از ترجمه متون لاتین به عربی وارد ادبیات عرب شدهاست.
- جمعی از تاریخدانان از قبیل اصمعی در «تاریخ عرب پیش از اسلام» و ابن هشام در کتاب «سیره» و «تیجان» و ابو ریحان بیرونی در «آثار الباقیه» و نشوان بن سعید در کتاب «شمس العلوم» و دیگران، گفتهاند که ذوالقرنین یکی از شاهان حمیر بوده که در یمن سلطنت میکرده. آنگاه در نام او اختلاف کردهاند، یکی گفته: مصعب بن عبدالله بوده، و یکی گفته صعب بن ذی المرائد نخست تبابعهاش دانسته، و این همان کسی بوده که در محلی به نام بئر سبع به سود ابراهیم دستور کرد. یکی دیگر گفته: تبع الاقرن و اسمش حسان بوده. اصمعی گفته وی اسعد الکامل چهارمین تبابعه و فرزند حسان الاقرن، ملقب به ملکی کرب دوم بوده، و او فرزند ملک تبع نخست بودهاست. بعضی هم گفتهاند نامش «شمر یرعش» بودهاست. البته در برخی از سرودههای حمیریها و بعضی از شعرای جاهلیت نامی از ذوالقرنین به نام یکی از مفاخر برده شده. از آن میان در کتاب «البدایة و النهایة» نقل شده که ابن هشام این شعر اعشی را خوانده و انشاد کردهاست: و الصعب ذوالقرنین اصبح ثاویابالجنوفی جدث اشم مقیما و در بحث روایتی پیشین گذشت که عثمان بن ابی الحاضر برای ابنعباس این سرودههای را انشاد کرد: قد کان ذوالقرنین جدی بیگمان ملکا تدین له الملوک و تحشدو دو بیت دیگر که برگردان اش نیز گذشت.
- مقریزی در کتاب «الخطط» خود میگوید: بدان که پژوهش علمای اخبار به اینجا منتهی شده که ذوالقرنین که قرآن کریم نامش را برده و فرموده: «و یسئلونک عن ذی القرنین…» مردی عرب بوده که در سرودههای عرب نامش بسیار آمدهاست، و نام اصلی اش صعب بن ذی مرائد فرزند حارث رائش، فرزند همال ذی سدد، فرزند عاد ذی منح، فرزند عار ملطاط، فرزند سکسک، فرزند وائل، فرزند حمیر، فرزند سبا، فرزند یشجب، فرزند یعرب، فرزند قحطان، فرزند هود، فرزند رهگذر، فرزند شالح، فرزند أرفخشد، فرزند سام، فرزند نوح بودهاست؛ و او پادشاهی از شاهان حمیر است که همه از عرب عاربه بودند و عرب عرباء هم نامیده شدهاند؛ و ذوالقرنین تبعی بوده صاحب تاج، و چون به سلطنت رسید نخست تجبر پیشه کرده و سرانجام برای خدا فروتنی کرده با خضر دوست شد؛ و کسی که گمان کرده ذوالقرنین همان اسکندر پسر فیلبس است اشتباه کرده، برای اینکه واژه «ذو» عربی است و ذوالقرنین از لقبهای عرب برای پادشاهان یمن است، و اسکندر لفظی است رومی و یونانی.
- ابو جعفر طبری گفته: خضر در روزهای فریدون پسر ضحاک بوده البته این دیدگاه عموم علمای اهل کتاب است، ولی بعضی گفتهاند در روزهای موسی بن عمران، و بعضی دیگر گفتهاند در سرآغاز لشکر ذوالقرنین بزرگ که در زمان ابراهیم خلیل بوده قرار داشتهاست؛ و این خضر در سفرهایش با ذوالقرنین به چشمه حیات برخورده و از آن نوشیدهاست، و به ذوالقرنین اطلاع نداده. از همراهان ذوالقرنین نیز کسی خبردار نشد، برآیند اینکه تنها خضر جاودان شد، و او به باور علمای اهل کتاب همین الان نیز زندهاست؛ ولی دیگران گفتهاند: ذوالقرنینی که در عهد ابراهیم بوده همان فریدون پسر ضحاک بوده، و خضر در سرآغاز لشکر او بودهاست.
- ابو محمد عبد الملک بن هشام در کتاب تیجان که در معرفت ملوک زمان نوشته بعد از ذکر حسب و نسب ذوالقرنین گفتهاست: ذکر حسب و نسب ذوالقرنین گفتهاست: وی تبعی بوده دارای تاج. در آغاز سلطنت ستمگری کرد و در پایان فروتنی پیشه گرفت، و در بیتالمقدس به خضر برخورده با او به مشارق زمین و مغارب آن سفر کرد و همانگونه که خدای تعالی فرموده همه رقم اسباب سلطنت برایش فراهم شد و سد یاجوج و ماجوج را بنا نهاد و در پایان در عراق از جهان رفت؛ و ولی اسکندر، یونانی بوده و او را اسکندر مقدونی میگفتند، و مجدونیاش نیز خواندهاند، از ابنعباس پرسیدند ذوالقرنین از چه نژاد و آب خاکی بوده؟ گفت: از حمیر بود و نامش صعب بن ذی مرائد بوده، و او همان است که خدایش در زمین مکنت داده و از هر سببی به وی ارزانی داشت، و او به دو سده آفتاب و به رأس زمین رسید و سدی بر یاجوج و ماجوج ساخت. بعضی به او گفتند: پس اسکندر چه کسی بوده؟ گفت: او مردی حکیم و درستکار از اهل روم بود که بر کناره دریا در آفریقا مناری ساخت و سرزمین رومه را گرفته به دریای عرب آمد و در آن دیار آثار بسیاری از کارگاهها و شهرها بنا نهاد. از کعب الاحبار پرسیدند که ذوالقرنین که بوده؟ گفت: قول درست نزد ما که از احبار و پیشینیان خود شنیدهایم این است که وی از قبیله و نژاد حمیر بوده و نامش صعب بن ذی مرائد بوده، و ولی اسکندر از یونان و از دودمان عیصو فرزند اسحاق بن ابراهیم خلیل بوده؛ و رجال اسکندر، زمان مسیح را درک کردند که از آن میان ایشان جالینوس و ارسطاطالیس بودهاند؛ و همدانی در کتاب انساب گفته: کهلان بن سبا صاحب فرزندی شد به نام زید، و زید پدر عریب و مالک و غالب و عمیکرب بودهاست. هیثم گفته: عمیکرب فرزند سبا برادر حمیر و کهلان بود. عمیکرب صاحب دو فرزند به نام ابو مالک فدرحا و مهیلیل گردید و غالب دارای فرزندی به نام جنادة بن غالب شد که پس از مهیلیل بن عمیکرب بن سبا سلطنت یافت؛ و عریب صاحب فرزندی به نام عمرو شد و عمرو هم دارای زید و همیسع گشت که ابا الصعب کنیه داشت؛ و این ابا الصعب همان ذوالقرنین نخست است، همدانی سپس میگوید: (علمای همدان میگویند: ذوالقرنین اسمش صعب بن مالک بن حارث الاعلی فرزند ربیعة بن الحیار بن مالک، و دربارهٔ ذوالقرنین گفتههای زیادی هست؛ و این کلامی است فراگیر، و از آن بهرهگیری میشود که نخست فرنام ذوالقرنین مختص به شخص مورد بحث نبوده بلکه پادشاهانی چند از ملوک حمیر به این نام ملقب بودهاند، ذوالقرنین نخست، و ذو القرنینهای دیگر؛ و دوم ذوالقرنین نخست آن کسی بوده که سد یاجوج و ماجوج را پیش از اسکندر مقدونی به چند سده بنا نهاده و معاصر با ابراهیم خلیل یا پس از او بوده - و مقتضای آنچه ابن هشام آورده که وی خضر را در بیتالمقدس زیارت کرده همین است که وی پس از او بود، چون بیتالمقدس چند سده پس از ابراهیم و در زمان داوود و سلیمان ساخته شد. پس به هر روی ذوالقرنین هم پیش از اسکندر بوده. افزون بر اینکه تاریخ حمیر تاریخی مبهم است؛ و اینکه اگر او عرب بود بیگمان باید اطلاعات کامل تری از او در زمان پیامبر وجود میداشت بنا بر آنچه مقریزی آورده گفتار در دو جهت باقی میماند. یکی اینکه این ذوالقرنین که تبع حمیری است سدی که ساخته در کجا است؟. دوم اینکه آن امت مفسد در زمین که سد برای جلوگیری از تباهی آنها ساخته شده چه امتی بودهاند؟ و آیا این سد یکی از همان سدهای ساخته شده در یمن، یا پیرامون یمن، از قبیل سد مارب است یا نه؟ چون سدهایی که در آن نواحی ساخته شده برای اندوخته ساختن آب برای آشامیدن، یا کشاورزی بودهاست، نه برای جلوگیری از کسی. افزون بر اینکه در هیچیک آنها تکههای آهن و مس گداخته به کار نرفته، در حالی که قرآن سد ذوالقرنین را اینچنین معرفی نموده؛ و آیا در یمن و حوالی آن امتی بوده که بر مردم هجوم برده باشند، با اینکه همسایگان یمن به جز همانند قبط و آشور و کلدان و… کسی نبوده، و آنها نیز همه ملتهایی متمدن بودهاند؟. یکی از بزرگان و پژوهشگران معاصر ما این قول را تأیید کرده، و آن را چنین توجیه میکند: ذوالقرنین یادشده در قرآن صدها سال پیش از اسکندر مقدونی بوده، پس او این نیست، بلکه این یکی از ملوک درستکار، از پیروان اذواء از ملوک یمن بوده، و از عادت این تیره این بوده که خود را با واژه «ذی» فرنام میدادند، برای نمونه میگفتند: ذی همدان، یا ذی غمدان، یا ذی المنار، و ذی الاذغار و ذی یزن و همانند آن؛ و این ذوالقرنین مردی مسلمان، یکتاپرست، دادگر، نیکو سیرت، قوی، و دارای هیبت و شکوه بوده، و با لشکری بسیار انبوه به طرف باختر رفته، نخست بر مصر و سپس بر ما بعد آن مستولی شده، و آنگاه همچنان در کناره دریای سفید به سیر خود ادامه داده تا به کناره اقیانوس غربی رسیده، و در آنجا آفتاب را دیده که در عینی حمئة یا حامیه فرومیرود. سپس از آنجا رو به خاور نهاده، و در راه خود آفریقا را بنا نهاده. مردی بوده بسیار حریص و خبره در بنائی و عمارت؛ و همچنان سیر خود را ادامه داده تا به شبه جزیره و صحراهای آسیای وسطی رسیده، و از آنجا به ترکستان، و دیوار چین برخورده، و در آنجا قومی را یافته که خدا میان آنان و آفتاب ساتری قرار نداده بود.
- سید هبة الدین شهرستانی (روحانی سرشناس و مفسر و محقق شیعه عراقی) با استناد به تصریح برخی منابع کهن (همچنین اختلاف تاریخ هایی که در برخی زیجهای کهن در زمینه مبدا تاریخ ذوالقرنین در تقویمنگاری ها وجود داشته است) بیان میدارد که اسکندر ذوالقرنین، فردی به غیر از اسکندر مقدونی بوده است و ذوالقرنین حدود 300 سال قبل از مقدونی می زیسته است[۳۳]. جالب است که فاصله بین تولد کوروش کبیر هخامنشی و مرگ اسکندر مقدونی، حدود 280 سال است.
- این نکته را هم بایستی لحاظ کرد که نام (یا لقب) اسکندر، در تاریخ منحصر به اسکندر مقدونی (فرزند فیلیپ) نبوده است. مثلا حدود 950 سال قبل از اسکندر مقدونی، شاهد وجود یک پادشاه به نام Alaksandu در ناحیه Wilusa در کشور هیتی باستان (در ترکیه امروزی) هستیم. یا هومر (شاعر یونان باستان که زمانه او را در حدود 600 سال قبل از اسکندر مقدونی تخمین می زنند)، در اشعار خود از فردی به نام اسکندروس ایلیاد (یا همان پاریس تِروی) نام برده است. خودِ اسکندرِ مقدونی را هم به نام "اسکندر سوم" در تاریخ یونان می شناسند زیرا قبل از او، دو اسکندر دیگر در سلسله پادشاهان مقدونیه (اسکندر یکم مقدونی در حدود 120 سال قبلتر و اسکندر دوم مقدونی در حدود 50 سال قبلتر از اسکندر سوم) وجود داشته است. جالب است که اسکندر یکم مقدونی، یک دست نشانده برای حکومت هخامنشیان در زمان خشایارشا بوده است. این امر ارتباطی تاریخی بین "وقوع لقب اسکندر برای یک حکمران" در آن برهه تاریخی و "دوره و زمانه هخامنشیان" ایجاد می کند. لذا می توان این احتمال را مطرح نمود که "اسکندر"، یک عنوان حکومتی (مانند دیگر القاب پرکاربرد برای حکمرانان در تاریخ باستان در دیگر حکومتها مانند: اردشیر یا قیصر یا خسرو یا امیر یا سلطان یا فرعون یا ملک) بوده است. لذا روایتهای تاریخی یا فولکلور که ذوالقرنین را "یک اسکندر" می دانند، در واقع ممکن است صرفا بیانگر این باشد که او یک پادشاه بزرگ یا فاتح یا شایسته چنین القابی بوده است. لذا از این طریق می توان پیشنهاد نمود که تضادّی بین روایتهای تاریخی یا فولکلور که بیانگر "یک اسکندر" در ماجرای ذوالقرنین است با "کوروش بودن ذوالقرنین" وجود ندارد: زیرا می توان پیشنهاد نمود که شاید مردمان آناتولی، به جای لفظ "ارتخشتره (اردشیر، پادشاه بزرگ)"، از لفظِ بومیِ خودشان (یعنی اسکندروس) برای یادکرد از پادشاه بزرگ و فاتح زمانشان استفاده کرده بوده اند و سپس بعد از کوروش، این چنین یادکردِ بومی، وارد فولکلور آنها شده باشد (و یا در زمان رونق کتابخانه بطلمیوسی اسکندریه در چند قرن بعد، تعمداً روایتهای فتوحات پادشاه بیگانه، برای شاهِ مقدونی، بازتنظیم و بازروایت شده باشند). این احتمال منطقی، قابل طرح است.
نظر ابن سینا در زمینه ذوالقرنین و اختراع علم منطق
[ویرایش]معروف است که ابن سینا، اسکندر مقدونی را مصداق ذوالقرنین دانسته است. تحقیق در آثار بوعلی و دیگر آثاری که چنین ادعایی را به نقل از او مطرح کرده اند نشان می دهد که هیچ جا در متن آثار بوعلی (در متن خود بوعلی، منظور است و البته نه پاورقی شارحین)، صحبتی از یکسانی اسکندر مقدونی و ذوالقرنین وجود ندارد، مگر بیت زیر:[۳۴]
ميراثُ ذي القرنين لمّا سَألا
وزيره العالم حتى يعملا
این بیت (که در وصف علم منطق سروده شده و علم منطق را میراث ذوالقرنین دانسته که به درخواست او توسط وزیر دانشمندش فراهم آمده و اختراع شده است)، تنها منبع اصلی برای این انگاره فوق الذکر است. اما در این بیت هم، نامی از اسکندر و نامی از مقدونی و نامی از ارسطویِ یونانیِ شاگرد افلاطون، نیست. به صِرف تطبیق و تطابق شعر بوعلی با حکایتِ مشهورِ اختراعِ علم منطق توسط ارسطوی یونانی و تقدیم آن به مقدونی، این انگاره شکل گرفته که "بوعلی، اسکندرِ مقدونی را همان ذوالقرنین دانسته است[۳۵]".
درحالیکه طبق برخی اقوال کهن اسلامی و عربی، مخترعِ علمِ منطق، یک دانشمند عالی مقام (ارسطا+طالیس = بلندمرتبه ی حکیم) از ناحیه اصطخر ایران (یعنی حوالی تخت جمشید و پاسارگاد) در زمان اردشیر کیانی (احتمالا بهمن اردشیر کیانی، تطبیقا طبق نقل عبرانیان از کیستی بهمنِ کیانی: همان کوروش هخامنشی) بوده است.[۳۶]
طبق تحقیقات جدید بین المللی در زمینه تاریخ منطق و ریاضیات هم، پیشینه علم منطق به سالیانِ سال قبل از تولد ارسطوی یونانی و سالیانِ سال قبل از تولد اسکندر مقدونی بر می گردد. ردپای منطق را در حوالی قرن ۵ و ۶ پیش از میلاد در خاورمیانه (فلسفه و منطق پیشاسقراطی) و هند (منطق هندی) یافته اند و حال آنکه مقدونی و ارسطوی یونانی، مربوط به قرن ۴ قبل از میلاد هستند.[۳۷][۳۸]
نظریه مولانا ابوالکلام آزاد
[ویرایش]مولانا ابوالکلام آزاد (وزیر فرهنگ سابق هند) تفسیری به زبان اردو بر قرآن کریم دارد، و در این تفسیر ذوالقرنین را که در قرآن از آن نام برده شده، همان کوروش هخامنشی میداند؛ و اما بخشهایی از این کتاب:[۳۹]
اکنون اوصاف اخلاقی ذوالقرنین در برابر ماست؛ نخستین آن دادگری و رعیت نوازی است، ببینیم این صفت تا چه حد در زندگی کوروش کبیر وارد است.
قرآن میفرماید: سرنوشت این قوم در دست توست، تو میتوانی آنان را مجازات کنی یا اینکه ببخشی و به نیکی گرایی. مقصود از این طایفه همان قومی است که بدون دلیل به کوروش حمله بردند و بالاخره نتیجه نگرفتند و کوروش فاتح شد، البته میتوانست و میبایستی آنان را مجازات نماید.
مورخان یونان عموماً عقیده دارند که کارهای کوروش پس از فتح لیدی نه تنها توأم با دادگستری بود بلکه بسی بالاتراز آن مینمود؛ همه بخشش و داد و بزرگواری بود، کوروش تا پایه داد نایستاد بلکه از آن مقام نیز فراتر رفت.
مورخان یونان میگوید کوروش کبیر فرمان داد که لشکریان جز با سپاهیان دشمن، با هیچکس با اسلحه روبه رو نشوند، همینطور هم کردند.
در قرآن آمدهاست که ذوالقرنین گفت «و سنقول له من امر یسرا» یعنی اگر کسی نیکویی کرد، خواهید دید که در برابر از طرف من به او به سختی و به بدی رفتار نخواهد شد. مورخان یونان عموماً به حقیقت این مطلب ایمان دارند و مینویسند که کوروش کبیر با همه به نیکی و داد رفتار کرد؛ مردم را زیر بار خراج گران و مالیاتهای سنگین که از طرف پادشاهان بر دوش رعیت نهاده شده بود نجات داد. آسان گرفتن کوروش در کارها و مهربانی او دوره جدیدی در آسایش و رفاه قاطبه مردم پدیدآورد(کوروش کبیر).
- تطابق ذوالقرنین با کوروش کبیر
ابوکلام و مورخینی که اعتقاد دارند ذوالقرنین همان کوروش کبیر است دلایل عمده زیر را مطرح میکنند:مطابقت صفات کوروش در منابع تاریخی یونانی و منابع دینی کتب مقدس * مجسمه کوروش* مسافرتها و فتوحات او* سؤال کنندگان از پیامبر در مورد ذوالقرنین*دلایل ابطال افراد دیگری که منسوب به ذوالقرنین شدهاند.
- اشاره به ذوالقرنین در عهد عتیق
سؤال کنندگان دربارهٔ ذوالقرنین از پیامبر طبق روایاتی که در شان نزول آیات آمده یهود بودهاند، یا قریش به تحریک یهود؛ و به این داستان پیش از اسلام و در کتاب یهودیان اشاره شده و تعبیر آن پادشاه ماد و فارس ذکر شدهاست. به قسمت داستان ذوالقرنین در عهد عتیق توجه کنید.
- ذوالقرنین و مجسمه کوروش با تاجی دارای دوشاخ
در قرن نوزدهم میلادی در نزدیکی استخر در کنار نهر مرغاب مجسمه ای از کوروش کشف شد که تقریباً به قامت یک انسان است، و کوروش را در صورتی نشان میدهد که دو بال همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده شد، و تاجی به سر دارد که دو شاخ همانند شاخهای قوچ در آن دیده میشود. از تطبیق مندرجات کتاب مقدس با مشخصات این مجسمه این احتمال در نظر این مورخان کاملاً قوت گرفت که نامیدن کوروش به ذو القرنین (صاحب دو شاخ) از چه ریشهای مایه میگرفت، و همچنین چرا مجسمه سنگی کوروش دارای بالهایی همچون بال عقاب است، و به این ترتیب بر گروهی از دانشمندان مسلم شد که شخصیت تاریخی ذو القرنین از این طریق کاملاً آشکار شدهاست.
- دادگری کوروش
هردوت مورخ یونانی مینویسد: کوروش فرمان داد تا سپاهیانش جز به روی جنگجویان شمشیر نکشند، و هر سرباز دشمن که نیزه خود را خم کند او را نکشند، و لشکر کوروش فرمان او را اطاعت کردند بهطوریکه توده ملت، مصائب جنگ را احساس نکردند. هرودت در ادامه مینویسند: کورش پادشاهی کریم و سخی و بسیار ملایم و مهربان بود، و مانند دیگر پادشاهان به اندوختن مال حرص نداشت بلکه نسبت به کرم و عطا حریص بود، ستمدیدگان را از عدل و داد برخوردار میساخت و هر چه را متضمن خیر بیشتر بود دوست میداشت.
مورخ دیگر «ذی نوفن» مینویسد:کوروش پادشاهی خردمند و مهربان بود و بزرگی ملوک با فضائل حکما در او جمع بود، همتی فائق و وجودی غالب داشت، شعارش خدمت انسانیت و خوی او بذل عدالت بود، و تواضع و سماحت در وجود او جای کبر و عجب را گرفته بود.
در تفسیر قرآن ابوالفتح رازی آمدهاست: خدای تعالی بر زبان بعضی پیغمبران امر کرد پادشاهی را از پادشاهان پارس نام او کورش و او مردی مؤمن بود.[۴۱] و نیز روایتی است از جعفر صادق که از میان پادشاهان دنیا ذوالقرنین و سلیمان دو مؤمن بودند که بر زمین حکومت کردند….[۱۴]
- انطباق لشکرکشیهای کوروش با لشکرکشیهای سهگانه ذوالقرنین
از همه گذشته کوروش سفرهایی به شرق غرب و شمال انجام داد که در تاریخ زندگانیش بهطور مشروح آمدهاست، و با سفرهای سهگانهای که در قرآن ذکر شده قابل انطباق میباشد.
نخستین لشکرکشی کوروش به کشور لیدیا که در قسمت شمال آسیای صغیر قرار داشت صورت گرفت، و این کشور نسبت به مرکز حکومت کوروش جنبه غربی داشت. اگر نقشه ساحل غربی آسیای صغیر را جلو روی خود بگذاریم خواهیم دید که قسمت اعظم ساحل در خلیجکهای کوچک غرق میشود، مخصوصاً در نزدیکی ازمیر که خلیج صورت چشمهایی به خود میگیرد. قرآن میگوید ذو القرنین در سفر باختریاش احساس کرد خورشید در چشمه گل آلودی فرومیرود. این صحنه همان صحنهای بود که کوروش به هنگام فرورفتن قرص آفتاب (در نظر بیننده) در خلیجکهای ساحلی مشاهده کرد. (بعضی گمان کرده بودند منظور قرآن این است که خورشید در گل و لای غروب میکند!)
دومین لشکرکشی کوروش به جانب خاور بود، چنانکه هردوت میگوید: این هجوم خاوری کوروش پس از فتح لیدیا صورت گرفت، مخصوصاً طغیان بعضی از قبایل وحشی بیابانی کوروش را به این حمله واداشت. قرآن لشکرکشی دوم ذوالقرنین را اینطور تشبیه میکند: (حتی اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها سترا) که اشاره به سفر کوروش به منتهای خاور است که مشاهده کرد خورشید بر قومی طلوع میکند که در برابر تابش آن سایبانی ندارند اشاره به اینکه آن قوم بیابانگرد و صحرانورد بودند.
سومین لشکرکشی کوروش به سوی شمال، به طرف کوههای قفقاز بود، تا به تنگه میان دو کوه رسید، و برای جلوگیری از هجوم اقوام وحشی با درخواست مردمی که در آنجا بودند در برابر تنگه سد محکمی بنا کرد. این سد را در کتب ارمنی از زمان قدیم به «بهاک گورایی» خواندهاند و «کابان گورایی» هم میگویند معنی هر دو کلمه یکی است و همان معنی «دربند کوروش» یا «گذرگاه کوروش» میدهد؛ زیرا کور قسمتی از نام کوروش است آیا تنها همین شهادت واقعی که الساعه هم وجود دارد نمیتواند کفایت کند که سد مزبور را کوروش بنا کردهاست؟[۴۲]
سد ذوالقرنین
[ویرایش]تاریخدانان و تفسیرگران در این باره دیدگاههای متفاوتی در تطبیق داستان دارند:
- به بعضی از مورخان نسبت میدهند که گفتهاند: سد یادشده در قرآن همان دیوار چین است. آن دیوار طولانی میان چین و مغولستان حائل شده، و یکی از پادشاهان چین به نام «شین هوانک تی» آن را بنا نهاده، تا جلو هجومهای مغول را به چین بگیرد. درازای این دیوار سه هزار کیلومتر و پهنا آن ۹ متر و بلندایش پانزده متر است، که همه با سنگ چیده شده، و در سال ۲۶۴ پیش از زادروز آغاز و پس از ده یا بیست سال خاتمه یافتهاست، پس ذوالقرنین همین پادشاه بوده؛ ولی این تاریخدانان توجه نکردهاند که اوصاف و مشخصاتی که قرآن برای ذوالقرنین ذکر کرده و سدی که قرآن بنایش را به او نسبت داده با این پادشاه و این دیوار چین تطبیق نمیکند، چون دربارهٔ این پادشاه نیامده که به باختر اقصی سفر کرده باشد، و سدی که قرآن ذکر کرده میان دو کوه واقع شده (بین الصدفین)، و در آن تکههای آهن و قطر، یعنی مس مذاب به کار رفته، چنانکه در آیه آمدهاست: (آتونی زبر الحدید حتی اذا ساوی بین الصدفین قال انفخوا حتی اذا جعله نارا قال آتونی افرغ علیه قطرا). و دیوار بزرگ چین که سه هزار کیلومتر است از کوه و زمین همینگونه، هر دو میگذرد و میان دو کوه واقع نشدهاست، و دیوار چین با سنگ ساخته شده و در آن آهن و قطری به کاری نرفته و از طرف دیگر چینیها هرگز یکتاپرست نبودهاند
اکنون از مکانی که سد در آن بنا شدهاست بحث کنیم: این سد در محلی بین دریای خزر و دریای سیاه واقع شدهاست و جایی است که سلسله کوههای قفقاز مثل یک دیوار طبیعی راه بین جنوب و شمال را قطع میکند و فقط یک راه در تنگه میان این سلسله کوهها وجود دارد، این راه را امروز به نام تنگه داریال میخوانند و در ناحیه ولادی کیوکز و تفلیس واقع شدهاست. هماکنون نیز بقایای دیوار آهنی در این نواحی هست و مسلماً باید همان سد کوروش باشد. در سد ذوالقرنین گفته میشود که آهن زیاد به کار رفته و بین دو کوه نیز ساخته شدهاست، معبر داریال بین دو کوه بلند واقع شده و این سد نیز که آهن زیادی در آن دیده میشود در همین دره وجود دارد. از کتب ارمنی بهتر میتوان شهادت گرفت زیرا بیشتر به وقایع از نزدیک آشنا بودهاند. این سد را در کتب ارمنی از زمان قدیم به «بهاک گورایی» خواندهاند و «کابان گورایی» هم میگویند معنی هر دو کلمه یکی است و همان معنی «دربند کوروش» یا «گذرگاه کوروش» میدهد؛ زیرا کور قسمتی از نام کوروش است آیا تنها همین شهادت واقعی که الساعه هم وجود دارد نمیتواند کفایت کند که سد مزبور را کوروش بنا کردهاست؟ از منابع گرجستان نیز همین شهادت را میتوان یافت در زبان گرجستان از قدیم این دروازه را به نام «دروازه آهنین» میانه خواندهاند و ترکها آن را به دامر کپو (قاپو) ترجمه کردهاند و امروز هم به همین نام مشهور است. یکی از سیاحان یهودی مشهور موسوم به یوسف که در قرن اول میلادی میزیستهاست از این سد نام میبرد، پس از او «پروکوپیوس» مورخ در قرن ششم میلادی آن را دیدهاست و سپس یکی از همراهان سردار رومی «بلی سارس» نیز وقتی به این نقطه حمله برد (پانصد و بیست وهشت میلادی) این سد را به چشم دیدهاست.[۴۳]
از رود کوروش «کُر» هم قبلاً نام بردیم، یکی از رودهایی که از جبال قفقاز سرچشمه میگیرد به نام «کُر» خوانده میشود. در کتب ارمنی و حتی یادداشتهای آنتونی جان کینسن که در سال ۱۵۵۷ میلادی به ایران آمد، این رود، رود سائرس(= کوروش) خوانده میشود.[۴۴]
- دژ دربند
استحکامات دربند دیوار سنگی بسیار بلندی بود که در زمان خسرو انوشیروان ساخته شد. طول آن چهل کیلومتر و از کوهستان تا کرانهٔ دریای خزر امتداد داشت و خط دفاعی بسیار مستحکمی در برابر سواران مهاجم بهشمار میآمد.
این دیوار که از تخته سنگهای بسیار بزرگ ساخته شده بود بین هیجده تا بیست متر ارتفاع داشت. تعداد سی برج برفراز این دیوار قرار گرفته بود. این دیوار دارای «سه دروازهٔ آهنی» بود که یک دروازهٔ آن به دریا گشوده میشد. ایستمی خان ترک، در زمان خسرو انوشیروان به ایران اعلان جنگ داد و قصد حمله به ایران را داشت ولی استحکامات دربند که ایرانیان در قرن پنجم میلادی برابر هیاطله پدیدآورده بودند در نظر ترکان غیرقابل گذر مینمود، از این رو حمله ترکان متوقف ماند.
در سال ۶۲۶ میلادی بار دیگر خاقانات غربی ترک جهت حمایت از بیزانس بطرف ایران حمله بردند. در این زمان جنگ شدیدی در جبهههای غرب ایران، مابین خسرو پرویز و هراکلیوس در جریان بود. ترکان این بار توانستند با فرماندهی خان بزرگ تون جبغو خان، ضمن حملات مداوم و پی در پی خطوط دفاعی دربند را شکسته و به سوی جلگههای قفقاز سرازیر شوند.[۴۵]
در نظریه مولانا ابوالکلام آزاد از فردی سیاح و یهودیتبار به نام یوسف نام برده شدهاست که در قرن اول میلادی میزیسته و از این سد (سد ذوالقرنین) نام برده بوده و این مطلب از نظر زمانی با قرن پنجم میلادی که زمان ساخت استحکامات دربند میباشد تطابق ندارد. اگرچه دومین منبع ذکر شده توسط خود وی مربوط به پس از ساخت استحکامات دربند و مربوط به قرن ششم میلادی میباشد که «پروکوپیوس» مورخ در قرن ششم میلادی بیان کرده که سد را دیدهاست و سپس یکی از همراهان سردار رومی «بلی سارس» نیز وقتی به این نقطه حمله برد (پانصد و بیست وهشت میلادی) این سد را به چشم دیدهاست.[۴۶]
- شمال شرق آسیا یا ماورای آن
منابع جغرافیایی قرون وسطایی (اعم از لاتین، عربی و فارسی) مانند نقشه بورجیا، اطلس کاتالان، نقشه جهان ابن حوقل (در برخی نسخه ها)، نقشه جهان ادریسی، نقشه جهان مامونی، ابن خلدون در کتاب المقدمه، سفرنامه ابن بطوطه و تقریبا تمامی منابع مشهور جغرافیای قدیم عربی و اسلامی، آدرس محل سد ذوالقرنین (سد یاجوج و ماجوج) را در منتهای شمال شرق اقالیم مسکونی جهان (یعنی احتمالا منتهای شمال شرق آسیا یا ماورای آن) داده اند (می توانید برای نقشه های جغرافیایی قرون وسطایی عربی و لاتین به این یادکرد[۴۷] و برای ابن خلدون به کتاب المقدمه و برای ابن بطوطه به سفرنامه ابن بطوطه مراجعه فرمائید).
به نظر می رسد که علامه طباطبائی، آیه الله معرفت و آیه الله جوادی آملی، این نظریه را (یعنی سرزمین های شمال شرقی آسیا) در زمینه محل احتمالی سد، مورد توجه قرار داده اند. برای علامه طباطبائی به المیزان ذیل آیات ذوالقرنین در سوره کهف، برای آیه الله معرفت به کتاب نقد شبهات و برای آیه الله جوادی آملی به این یادکرد[۴۸] مراجعه فرمائید.
قوم یاجوج و ماجوج
[ویرایش]در قرآن و کتاب مقدس، به این قوم اشاره شدهاست، عمدتاً یاجوج و ماجوج را که در داستان ذوالقرنین سد بر روی آنها بسته شدهاست، ساکنان منطقه شمال شرقی زمین در نواحی مغولستان دانستهاند.
تأیید نظریه ابوالکلام توسط علمای دینی عرب معاصر
[ویرایش]معمولاً علمای دینی عربزبان به دلیل مخالفت با یهودیان علاقه کمی از خود نشان دادهاند تا کوروش بزرگ را همان ذوالقرنین بدانند اما دکتر عبد المنعم النمر بالاترین مقام دینی (وزیر اوقاف و امور دینی مصر) و بزرگترین چهره اسلامشناس معاصر در مصر که مقاله تحقیقاتی وی راجع به کورش ذو القرنین در ماهنامه مشهور جهان عرب به نام مجله العرب شماره ۱۸۴ قبل از فوت ایشان منتشر گردید مورد توجه و بازتاب علمای ازهر واقع شد مقاله او در جهان عرب بازتاب و پذیرش قابل توجهی یافت. او پس از بیان دلایل ابوکلام آزاد و دلایل مفسرین قبلی نتیجه میگیرد که ابوالکلام آزاد استدلالهای منطقی ارائه کردهاست. بعد از مقاله عبدالمنعم النمر مقالههای دیگری نیز از سوی اسلام شناسان عرب در تأیید ابوکلام آزاد منتشر شدهاست. دکتر عبدالمنعم همچنین یک نظریه جدید را که ادعا نمودهاست ذو القرنین همان فرعون توت آخن میباشد را نیز رد کرده و آن را مستند ندانستهاست:[۴۹] که مورد توجه جهان عرب قرار گرفت. بعد از عبد المنعم النمر مهمترین شخصیت علمی و مذهبی جهان عرب صابر صالح زغلول در سال ۲۰۱۱ کتاب بسیار مفصل ۳۲۷ صفحهای نوشته که دارالکتاب العربی للنشر و التوزیع - القاهرة آن را توزیع کردهاست. تحت عنوان :"مؤسس الدولة الفارسیة وأبو إیران؛ حیاته و فتوحاته وهل هو ذوالقرنین" پایهگذار دولت پارس و پدر ایران- زندگی و پیروزیهایش و پایان کار آیا او ذو القرنین است؟" متفکر بزرگ جهان عرب نظرات مختلف راجع به ذوالقرنین را بیان نموده و از جمله به نگر و دیدگاه - ابوالکلام آزاد و عبد المنعم النمر و الشیخ الشعراوی میپردازد و نتیجه میگیرد که دیدگاه ابوکلام آزاد به واقعیت نزدیک تر است. نکته مهم اینکه تاکنون نظر شیخ الشعراوی در مورد ذو القرنین بودن کوروس از دید عربها مخفی نگه داشته شدهاست.[۵۰]
مفسران و تاریخدانانی که به تطابق ذوالقرنین با کوروش کبیر گواهی دادهاند
[ویرایش]- مولانا ابوالکلام آزاد، مفسر بزرگ قرآن و وزیر فرهنگ هند در زمان گاندی در تفسیر مجمعالبیان
- ترجمه تفسیر سوره کهف از باستانی پاریزی
- علامه طباطبایی در تفسیر المیزان
- ناصر مکارم شیرازی و ده نفر از مفسران بزرگ قرآن در تفسیر نمونه (مانند قرائتی، امامی، آشتیانی، حسنی، شجاعی، عبداللهی و محمدی)
- محمد هادی معرفت (مفسر و قرآن پژوه ایرانی و شیعه) در کتاب نقد شبهات، کاملا به بررسی تفصیلی و دفاع از نظریه کوروش بودن ذوالقرنین، می پردازد[۵۱]
- عبدالله جوادی آملی (مفسر و مرجع تقلید شیعه و ایرانی) در درس تفسیر خود در قم، درباره نظریه مطرح شده در تفسیر المیزان (یعنی تفسیر متعلق به استادش) در زمینه احتمال کوروش بودن ذوالقرنین بیان می دارد: "خب احتمال مشكلي را به همراه ندارد پس اين بيان سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) احتياج به فحص بيشتري دارد". لذا به صورت تلویحی، این احتمال را ممکن و قابل بررسی و "فحص بیشتر" می داند[۵۲].
- علامه حسن زاده آملی، مستفاد از تاریخ، "اسکندر ذوالقرنین" را فردی به غیر از "اسکندر شاگرد ارسطو (یعنی اسکندر مقدونی)" دانسته است و برگرفته از منابع تاریخی بین این دو اسکندر، فاصله زمانی زیادی قائل شده است. این نظریه، به صورت ضمنی، موید کوروش بودن ذوالقرنین است[۵۳].
- سید محمد حسین حسینی طهرانی (علامه طهرانی) در جلد چهارم کتاب معادشناسی به موضوع ذوالقرنین پرداخته و پس از بررسی نظریات مختلف، تقریبا مشابه با روش علامه طباطبائی، نظریه کوروش بودن ذوالقرنین را مورد ترجیح (عملا و نهایتا) قرار داده است [۵۴]
- سید هبه الدین شهرستانی (روحانی سرشناس و مفسر و محقق شیعه عراقی) دو احتمال برای ذوالقرنین را مطرح می نماید: احتمال اول اینکه از اذواء یمن باشد. احتمال دوم (و ضعیفتر) اینکه از پادشاهان قدیم بین النهرین بوده باشد[۵۵]. لذا شهرستانی را در احتمال دومی که میدهد، می توان نزدیک به نظریه کوروش بودن ذوالقرنین دانست: زیرا کوروش، بابل را فتح کرد و لذا در لیست پادشاهان قدیم بین النهرین، قابل احصاء است. همچنین شهرستانی، با استناد به منابع کهن (خصوصا برخی زیجهای کهن)، زمانه ذوالقرنین را حدود 300 سال قبل از اسکندر مقدونی می داند[۵۵]. نظر به اینکه بین تولد کوروش تا مرگ اسکندر مقدونی، حدود 280 سال فاصله است، از این طریق هم می توان مشابهتی بین نظرات شهرستانی و نظریه کوروش بودن ذوالقرنین، بررسی نمود.
- دکتر صادق آوینه وند (تاریخ نگار ایرانی) [۵۶]
- سید مصطفی محقق داماد (فیلسوف و روحانی شیعه ایرانی)[۵۷]
- تابنده گنابادی در کتاب سه داستان عرفانی از قرآن
- میر محمد کریم علوی در تفسیر کشف الحقایق (با ترجمه عبدالمجید صادق نوبری)
- سید نورالدین ابطحی در کتاب ایرانیان در قرآن و روایات
- علی شریعتی در کتاب بازشناسی هویت ایرانی اسلامی
- صدر بلاغی در قصص قرآن
- جلال رفیع در کتاب بهشت شداد
- دکتر فاروق صفیزاده در کتاب از کورش هخامنشی تا محمد خاتمی
- منوچهر خدایار در کتاب کورش در ادیان آسیای غربی
- قاسم آذینی فر در کتاب کورش پیامآور بزرگ
- فریدون بدرهای در کتاب کورش در قرآن و عهد عتیق
- محمد کاظم توانگر زمین در کتاب ذوالقرنین و کورش
- سید محمد فقیه استاد اخلاق، حافظ کل قرآن و نماینده مجلس خبرگان دوم
- استاد محیط طباطبایی
- شهید هاشمی نژاد
- سر احمدخان بنیانگذار دانشگاه اسلامی علیگر هند
- دکتر عبد المنعم النمر
- صابر صالح زغلول
- الشیخ الشعراوی
- محسن قرائتی (مفسر قرآن شیعه و ایرانی) دو احتمال کوروش و اسکندر را برای ذوالقرنین، ممکن دانسته است[۵۸]
- مرتضی مطهری (فیلسوف و مفسر شیعه و ایرانی) در ضمن برشمردن داستانهایی در قرآن که بعدا حقیقت آن در قرون بعدی کشف شد و "کشفیات جدید نظر قرآن را تایید کرد... [برخی قصه ها] هنوز هم کشف نشده و شاید بعدا کشف شود"، سپس به داستان ذوالقرنین اشاره می کند و می نویسد: "از آن جمله قصه ذوالقرنین است که ابوالکلام آزاد مدعی کشف اوست" [۵۹]. این نحو از پرداختن مطهری به این نظریه (که نقل ادعا بدون تعریض به آن است) نوعی التفات به این نظریه را (لااقل در حد پذیرش امکان پذیری آن) طبق روش معمول مفسرین نشان می دهد.
- اکبر هاشمی رفسنجانی (سیاستمدار و مفسر ایرانی و شیعه)، متمایل به این نظریه (با استناد به نظر علامه طباطبائی) بوده است[۶۰].
- مصطفی پورمحمدی (سیاستمدار ایرانی) کوروش بودن ذوالقرنین را باعث افتخار برای ایرانیان دانسته است [۶۱]
همایش کوروش هخامنشی و ذوالقرنین
[ویرایش]همایش کورش هخامنشی و ذوالقرنین نخستین همایش از این دست بود که به کوشش مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی در تاریخ ششم خرداد ماه سال ۱۳۸۹ با هدف تحکیم وحدت ملی و همچنین بالا بردن میزان امنیت و اعتبار کشور در سالن همایشهای آن مرکز برگزار گردید.[۲۸][۶۳][۶۴][۶۵]
جستارهای وابسته
[ویرایش]پانویس
[ویرایش]- ↑ Netton, Ian Richard (2006). A Popular Dictionary of Islam. Routledge. ISBN 978-1-135-79773-7، صفحات ۷۲–۷۳.
- ↑ Cook, David (2005). Contemporary Muslim Apocalyptic Literature. Syracuse University Press. ISBN 9780815630586. صفحات ۸–۱۰.
- ↑ Bietenholz, Peter G. (1994). Historia and fabula: myths and legends in historical thought from antiquity to the modern age. Brill. ISBN 978-90-04-10063-3. صفحهٔ ۱۲۳.
- ↑ جلد دوازدهم تفسیر نمونه
- ↑ قرآن ۱۸:۸۳ تا۱۸:۹۸ ترجمه فولادوند
- ↑ عباس پورپیران، ص ۷۴
- ↑ مرتضی مطهری، خدمات متقابل ایران و اسلام
- ↑ مالوان (۱۳۸۷). تاریخ ایران کمبریج. ص. ۴۶۵–۴۶۶.
- ↑ پورپیران (۱۳۸۴). نگرشی بر مقدمه کوروش کبیر (ذوالقرنین). ص. ۷۴.
- ↑ شهبازی (۱۳۸۶). پاسارگاد. ص. ۶۵.
- ↑ محمدعجم (۱۳۸۶). «ترجمه مقاله دکتر النمر "سردرگمی علمای اسلام در مورد ذوالقرنین و رمز گشایی آن توسط عبدالکلام (۲)». ص. ۱۳. پارامتر
|عنوان= یا |title=
ناموجود یا خالی (کمک) - ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ «ذوالقرنین یا کوروش در متون مذهبی». راسخون. ۲۰۱۲-۰۱-۰۸. دریافتشده در ۲۰۲۳-۰۷-۲۰.
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ «نخستین همایش کورش هخامنشی و ذوالقرنین». خبرآنلاین. ۲۰۱۰-۰۵-۲۶. دریافتشده در ۲۰۲۳-۰۷-۲۰.
- ↑ ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ کتاب خصال
- ↑ سه داستان اسرارآمیز - سلطان حسین تابنده صفحه 179
- ↑ آسمان و جهان-ترجمه کتاب السماء و العالم بحار الانوار، ج۴، ص: ۹۱
- ↑ آسمان و جهان-ترجمه کتاب السماء و العالم بحار الانوار، ج۴، ص: ۹۴
- ↑ «نسخه آرشیو شده» (PDF). بایگانیشده از اصلی (PDF) در ۲۴ ژوئیه ۲۰۲۲. دریافتشده در ۲۵ ژوئیه ۲۰۱۷.
- ↑ ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ ۱۹٫۲ خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب
<ref>
غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نامReferenceA
وارد نشده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ دانیال ۸:۳
- ↑ دانیال ۸:۲۰
- ↑ Wheeler 1998, pp. 200–1.
- ↑ قصههای ایرانیان در قرآن کریم؛ جواد الهایی؛ انتشارات عصر رهایی؛ صفحات ۹۶ و ۹۷
- ↑ قصههای ایرانیان در قرآن کریم، جواد الهایی، انتشارات عصر رهایی، صفحه ۱۰۴ به نقل از سید هبهالدین شهرستانی
- ↑ Wheeler 1998, p. 201.
- ↑ ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ ۲۶٫۲ «ذوالقرنین». راسخون. بایگانیشده از اصلی در ۳۰ اکتبر ۲۰۱۶. دریافتشده در ۲۹ اکتبر ۲۰۱۶.
- ↑ خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب
<ref>
غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نامReferenceB
وارد نشده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ ۲۸٫۰ ۲۸٫۱ ۲۸٫۲ ۲۸٫۳ «نخستین همایش کورش هخامنشی و ذوالقرنین». خبرآنلاین.
- ↑ تفسیر ابن کثیر جلد سوم صفحهٔ ۴۳
- ↑ تفسیر طبری، جلد پانزدهم، تفسیر آیات ۸۳ و ۸۴ صوره کهف، صفحات ۳۶۸ و ۳۶۹
- ↑ ایرانیان در قرآن و روایات. سید نورالدین ابطحی. نشر به آفرین. ۱۳۸۳. ص۳۳۷
- ↑ محمدعجم (۱۳۸۶). «ترجمه مقاله دکتر النمر "سردرگمی علمای اسلام در مورد ذوالقرنین و رمز گشایی آن توسط عبدالکلام (۲)». ص. ۱۳. پارامتر
|عنوان= یا |title=
ناموجود یا خالی (کمک) - ↑ شهرستانی، سید هبهالدین (۱۳۲۶). ذوالقرنين، سد ياجوج و ماجوج. به کوشش واعظ چرندایی. تبریز: چاپخانه رضائی تبریز.
- ↑ ابوعلی سینا، القصیدة المزدوجة فی علم المنطق، قم: انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی، 1405 ه ق، ص 3.
- ↑ جلالی شیجانی, جمشید. "دیدگاه ابوالکلام آزاد دربارۀ «ذوالقرنین» و تأثیر آراء او بر مفسران پس از خود." مطالعات تاریخی قرآن و حدیث 18, no. 51 (2012): 99-125.
- ↑ سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر (۲۰۰۷). صون المنطق و جهد القریحة. به کوشش دیجیتالی شده به کوشش مرکز تحقیقات کامیپوتری علوم اسلامی (نور).. لبنان: دار الکتب العلمية، لبنان.
- ↑ Goodey, Christopher F. "Natural Logic and the Course of Time: From Theology to Developmental Psychology." Logical Skills: Social-Historical Perspectives (2021): 159-172.
- ↑ Surpi, Ni Kadek; Widiana, I Gusti Putu Gede; Wika, I Made (2021-06-30). "Indian Logic (Ānvīkṣikī) as the Light of Knowledge and Its Relevance to the Learning of Hindu Philosophy Nowadays". Vidyottama Sanatana: International Journal of Hindu Science and Religious Studies. 5 (1): 72. doi:10.25078/ijhsrs.v5i1.2113. ISSN 2550-0651.
- ↑ نام کتاب: «کوروش کبیر (ذوالقرنین)» تألیف «مولانا ابوالکلام آزاد» ترجمه: «محمد ابراهیم باستانی پاریزی»
- ↑ خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب
<ref>
غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نامReferenceC
وارد نشده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ تفسیر قرآن ابوالفتح رازی (قرن ششم)، جلد 12، صفحه 163، تفسیر آیات 1 تا 15 بنی اسراییل
- ↑ کتاب ذوالقرنین و کوروش کبیر نوشته مولانا ابوالکلام آزاد، ترجمه باستانی پاریزی، صفحه 72
- ↑ کتاب ذوالقرنین و کوروش کبیر نوشته مولانا ابوالکلام آزاد، ترجمه باستانی پاریزی، صفحهٔ ۷۲
- ↑ همان، صفحهٔ ۷۳
- ↑ رضا، عنایت الله. ایران و ترکان در روزگار ساسانیان. ص ۱۶۵
- ↑ کتاب ذوالقرنین و کوروش کبیر نوشته مولانا ابوالکلام آزاد، ترجمه باستانی پاریزی، صفحهٔ ۷۲
- ↑ Gow, Andrew (1998). "Gog and Magog On Mappaemundi and Early Printed World Maps: Orientalizing Ethnography in the Apocalyptic Tradition". Journal of Early Modern History. 2 (1): 61–88. doi:10.1163/157006598x00090. ISSN 1385-3783.
- ↑ «پرسشی درباره "ديوار آهنين ذوالقرنين در قرآن" و پاسخ آیت الله جوادی آملی | خبرگزاری شیعیان افغانستان | Afghanistan - Shia News Agency». af.shafaqna.com. دریافتشده در ۲۰۲۴-۰۸-۲۵.
- ↑ ذوالقرنین شخصیة حیرت المفکرین أربعة عشر قرنا و کشف عنها - أبو الکلام أزاددکتور عبد المنعم النمر بمجلة العربی العدد 184 - [۱] بایگانیشده در ۲۰ مه ۲۰۱۲ توسط Wayback Machine
- ↑ «IranPressNews : ايران پرس نيوز: کتاب شناخت: «کورش بزرگ»، نوشته نویسنده عرب». www.iranpressnews.com. دریافتشده در ۲۰۲۴-۱۰-۳۰.
- ↑ «نقد شبهات پيرامون قرآن كريم - معرفت، محمد هادى - کتابخانه مدرسه فقاهت». lib.eshia.ir. دریافتشده در ۲۰۲۴-۰۸-۲۲.
- ↑ «آیات 96 تا 101 سوره کهف - مدرسه فقاهت». www.eshia.ir. دریافتشده در ۲۰۲۴-۰۸-۲۲.
- ↑ حسن زاده آملی، کتاب هزار و یک نکته.
- ↑ معاد شناسی؛ ج 4؛ ص77، طهرانی، محمد حسین.
- ↑ ۵۵٫۰ ۵۵٫۱ شهرستانی، سید هبه الدین (۱۳۲۶). ذوالقرنین - سد یاجوج و ماجوج. به کوشش واعظ چرندایی. تبریز: چاپخانه رضائی تبریز.
- ↑ «نظر استاد تاریخ اسلام درباره کسانی که عدالت و آزادی کوروش را قبول دارند». www.khabaronline.ir. ۲۰۱۳-۰۸-۲۴. دریافتشده در ۲۰۲۴-۰۹-۱۱.
- ↑ «محقق داماد: کوروش همان ذوالقرنین قرآن کریم است». تاریخ ایرانی. دریافتشده در ۲۰۲۴-۰۹-۱۱.
- ↑ «درس هایی از قرآن - محسن قرائتی - کتابخانه مدرسه فقاهت». ito.lib.eshia.ir. دریافتشده در ۲۰۲۴-۰۸-۲۲.
- ↑ «يادداشت هاي استاد مطهري - شهيد آيت الله مرتضي مطهري - کتابخانه مدرسه فقاهت». pdf.lib.eshia.ir. دریافتشده در ۲۰۲۴-۰۸-۲۲.
- ↑ «اولين تجليل کننده از کوروش بعد از انقلاب هاشمي رفسنجاني بود». مشرق نیوز. ۲۰۱۰-۰۹-۱۴. دریافتشده در ۲۰۲۴-۰۸-۲۲.
- ↑ «ببینید | نظر جالب پورمحمدی درباره کوروش و خدمات او». www.khabaronline.ir. ۲۰۲۴-۰۶-۱۵. دریافتشده در ۲۰۲۴-۰۸-۲۲.
- ↑ «کوروش کبیر یا ذوالقرنین قرآن مجید - دکتر میر مهرداد میرسنجری». بایگانیشده از اصلی در ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۰. دریافتشده در ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۰.
- ↑ «همایش کورش هخامنشی و ذوالقرنین رونمایی شد». مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- ↑ «همایش "کوروش هخامنشی و ذوالقرنین "با هدف ایجاد پیوند میان فرهنگ ملی-اسلامی کشور خبر داد». مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- ↑ «نخستین همایش کوروش هخامنشی و ذوالقرنین فردا برگزار میشود». خبرگزاری فارس. بایگانیشده از اصلی در ۲ فوریه ۲۰۱۴. دریافتشده در ۱۷ اوت ۲۰۱۳.
پیوند به بیرون
[ویرایش]- دکتر النمر "ذوالقرنین شخصیتی که علمای اسلام در مورد او سَردرگُم بودند و ابوکلام آزاد راز او را کشف کرد مجله العرب مارس ۱۹۷۴ ترجمه محمدعجم۱۳۸۶.
- مولانا ابوالکلام، مفسر قرآن که ملقب به بنیانگذار آموزش هند شد [۸]
- دانلود کتاب ذوالقرنین کوروش کبیر ابوکلام آزاد و باستانی پاریزی [۹]
- بله کوروش، بزرگ بود پاسخ به شیطنت همشهری [۱۰]
- کوروش بزرگ از نگاه قرآن کریم بایگانیشده در ۱۱ فوریه ۲۰۲۱ توسط Wayback Machine
- کوروش؛ بزرگترین شخصیت ایرانزمین به انتخاب مخاطبان بیبیسی [۱۱]
- ذوالقرنین شخصیة حیرت المفکرین أربعة عشر قرنا و کشف عنها
منابع برای مطالعه
[ویرایش]- [۱۲]
- مالوان، ماکس (۱۳۸۷). «کوروش بزرگ». تاریخ ایران کمبریج. ج. ۲-قسمت اول. ترجمهٔ تیمور قادری. تهران: انتشارات مهتاب. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۸۸۶-۶۴-۲.
- یزدانپرست، حمید (۱۳۸۶)، ««ذوالقرنین» یا «کوروش» در متون مذهبی [۱۳]»، مجله گزارش، ش. ۲۴۳ و ۲۴۴ پیوند خارجی در
|title=
وجود دارد (کمک) - ذوالقرنین یا کوروش در متون اسلامی، مجله دریای پارس
- الاسرائیلیات و الموضوعات فی کتب التفاسیر قدیما و حدیثا تألیف سید یوسف محمود ابو عزیز، ص: ۲۵۶ حدیث نبوی کوروس ملک فارس [۱۴]
- تاریخ دوهزار و پانصد سالهٔ ایران، ج۱، عباس پرویز، مؤسسهٔ مطبوعاتی علمی، ۱۳۴۳
- جغرافیای اداری هخامنشیان، آرنولد توینبی، ترجمهٔ همایون صنعتی زاده، نشر موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، ۱۳۷۹
- کتاب شناخت: کوروش کبیر، نوشته نویسنده عرب صابر صالح زغلول کورش الأکبر «مؤسس الدولة الفارسیة وأبو إیران؛ حیاته و فتوحاته وهل هو ذوالقرنین»
- [۱۵]
- پورپیران، عباس (دی ۱۳۸۴)، «نگرشی بر مقدمه کوروش کبیر (ذوالقرنین)»، مجله گزارش، ش. ۱۷۰
- شهبازی، شاپور (۱۳۸۶). راهنمای جامع پاسارگاد. شیراز: بنیاد فارسشناسی. شابک ۹۶۴-۹۰۳۸۰-۴-۳.
منابع
[ویرایش]- مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Dhul-Qarnayn». در دانشنامهٔ ویکیپدیای انگلیسی، بازبینیشده در ۱ فوریهٔ ۲۰۱۸.