پرش به محتوا

زبان آذری

صفحه نیمه‌حفاظت‌شده
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
(تغییرمسیر از زبان پهلوی آذری)

آذری
آذری کهن
آذری

Āzarī

Āḏarī
زبان بومی درایران (ایران باستانجمهوری آذربایجان
دوره۱۱۰۰–۱۹۷۲[۱]
الفبای فارسی
کدهای زبان
ایزو ۳–۶۳۹هیچ کدام (mis)
گلاتولوگadha1238[۲]

زبان آذَری باستان یا پارسی آذَری یا پَهْلَوی آذَری زبانی است از خانوادهٔ زبان‌های ایرانی غربی که در بخش آذربایجان (آتورپاتکان) و زنجان پیش از گسترش زبان ترکی رایج بوده است و امروزه گسترهٔ آن محدود شده است. بیشتر دانشمندان ایران‌شناس، در بازگویی ریشهٔ تاریخی این زبان آن را آریایی دانسته که تاریخ‌دانان و جغرافی‌نویسان اسلامی نیز آن را «پارسی آذری»، «پهلوی آذری» و «آذری» خوانده‌اند. برخی زبان شناسان بر این باورند که زبان‌های تاتی جنوبی در اطراف تاکستان مانند گویش‌های هرزندی و کرنگانی، بازماندگان این زبان هستند. افزون بر این، زبان آذری باستان نزدیکی زیادی با زبان تالشی و زبان زازایی داشته است. هر دو زبان زازا و تالشی از بقایای آذری قدیم به‌شمار می‌روند.[۳][۴][۵] هنینگ، زبان‌شناس و ایران‌شناس، نشان داد که هرزندی دارای بسیاری از ویژگی‌های زبانی مشترک با تالشی و زازا است و هرزندی را بین تالشی و زازا قرار داد.[۶]

نمونه‌ای از سروده‌های فهلوی-آذری برگرفته از کتاب سفینهٔ تبریز
صفحه‌ای از سیاحت‌نامه اولیا چلبی، جهان‌گرد عثمانی که به شیوعِ زبانِ آذری در میانِ زنانِ شهرِ مراغه در قرن دهم هجری قمری می‌پردازد.

هر چند که مطالعه بر روی این زبان پیشینهٔ درازایی در نزد خاورشناسان غربی دارد، ولی احمد کسروی نخستین پژوهش گسترده دربارهٔ آن را در ایران انجام داد. احمد کسروی، تاریخ‌نویس ایرانی، در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان نمونه‌هایی از این زبان و پیوند آن را با زبان تاتی نشان داد. زبان‌شناسان با اشاره به وجود زبان‌های تاتی و هرزنی در چندین روستای آذربایجان شرقی، اردبیل، نمین، خلخال (کلورعنبران، پیله‌رود و مین‌آباد آن‌ها را از بقایای آن زبان باستانی می‌داند. همچنین این زبان به زبان تالشی نزدیک است.[۷]

زبان «آذری»، یکی از شاخه‌های زبان پهلوی است که پس از حملهٔ عرب‌ها و هجوم اقوام ترک همچنان به زندگی خود ادامه داده است؛ ولی با پا گرفتن زبان ترکی در آن دیار، رفته‌رفته زبان «آذری» رو به سستی و فراموشیدگی نهاده است. گو این که هنوز در پاره‌ای از روستاها و بخش‌های آذربایجان نقشی و نشانی از آن باقی است.

امروزه نیز برخی زبان‌شناسان و پژوهشگران زبانی، نامِ آذری را به نام زبانِ تاتی ایران و لهجه‌های مختلف آن (لهجه‌های هرزندی و کرینگانی در شمال غرب، شاهرودی، شالی، کجلی و … در خلخال و طارم، تاکستانی، ابراهیم‌آبادی، اشتهاردی و… در قزوین) ترجیح می‌دهند و در آثار خود، هنگام بررسی زبان تاتی ایران، به جای نام تاتی، از نام «آذری» به عنوان یکی از زبان‌های ایرانی شمال غربی استفاده می‌کنند.[۸]

زبان آذری زبان باستانی سرزمین آذربایجان و زبانی از خانواده زبان‌های آریایی است و ارتباطی با زبان ترکی آذربایجانی ندارد.[۹]

در تاریخ

اشتراک گویش‌های مناطق یاد شده در یک دسته از ویژگی‌های آوایی و صوفی و نحوی. وابستگی آن‌ها را با شاخهٔ معینی از زبان‌های ایرانی شمال باختری مسلم می‌سازد. این شاخه را می‌توان ادامهٔ زبان مادی باستان نامید.[۱۰]

زبان آذری در نوشته‌های مورخان و جغرافی‌دانان اسلامی

برگ مذکور در بند پیشین از نزهه‌القلوب که زبان اهالی مراغه را پهلویِ معرب می‌داند.[۱۱]

منابع مسلمانان که به زبان آذری باستان اشاره کرده‌اند:

  1. کهن‌ترین منبع دربارهٔ زبان آذری باستانی قول ابن مقفع (۱۴۲ه‍.ق/۷۵۹م) است که در الفهرست نقل شده است. به گفتهٔ ابن مقفع زبان مردم آذربایجان پهلوی (الفهلویه) است منسوب به پهله (فهله) یعنی سرزمینی که شامل ری و اصفهان و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان بوده است.[۱۲] پهلوی در اینجا به معنای پارتی (اشکانیان) یا باقی‌ماندهٔ لهجهٔ پارتی در زاگرس مرکزی و شمالی است.[۱۳][۱۴]
  2. همین گفتهٔ ابن مقفع را حمزهٔ اصفهانی (به نقل یاقوت) و خوارزمی نیز نقل کرده‌اند.[۱۵]
  3. مورخ دیگری که به این زبان بدون ذکر نام آن اشاره کرده بلاذری است که کلمهٔ «حسان» به معنی «حائر» یعنی منزل و کاروانسرا را از کلام اهل آذربایجان نقل کرده است. این کلمه همان کلمهٔ «خان» به معنی کاروانسراست که در متون فارسی به کار رفته است.[۱۶]
  4. اما دومین مؤلفی که پس از ابن مقفع از کلمهٔ آذری یاد کرده یعقوبی است، که کتاب خود را در ۲۷۸ه‍.ق/۸۹۱م. تألیف کرده است. این مؤلف آذری (آذریّه) را به عنوان صفت در مورد مردم آذربایجان به کار برده است.[۱۷]
  5. مؤلف دیگری که از زبان آذری باستان نام برده مسعودی (د ۳۴۶ه‍.ق/۹۵۷م) است که در ۳۱۴ه‍.ق/۹۲۶ از تبریز دیدار کرده است. این مؤلف از میان زبان‌های ایرانی پهلوی، دری و آذری را ذکر کرده است که گویا به نظر او مهم‌ترین زبان‌ها و گویش‌های ایرانی بوده‌اند.[۱۸]
  6. پس از مسعودی، حمزه اصفهانی (پس از ۳۵۰ه‍.ق/۹۶۱م) است که به نقل از یک ایرانی نومسلمان به نام زرتشت‌بن آذرخور معروف به ابوجعفر محمدبن مؤبد متوکلی در میان زبان‌های پنجگانهٔ ایرانی از زبان پهلوی یاد می‌کند و آن را منسوب به پهله می‌داند، که شامل ۵ شهر اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند و آذربایجان است.[۱۹]
  7. مؤلف دیگری که بعد از حمزهٔ اصفهانی از زبان آذربایجان و ایرانی بودن آن سخن گفته است، ابواسحاق ابراهیم اصطخری است که کتاب خود المسالک و الممالک را در پایان نیمهٔ اول سدهٔ ۴ه‍.ق/۱۰م نوشته است. اصطخری به‌روشنی زبان مردم آذربایجان و ارمنستان (بجز اردبیل و پیرامون آن) و ارّان را ایرانی (الفارسیه) ذکر می‌کند و زبان مردم بردعه را ارّانی می‌داند.[۲۰]
  8. مؤلف بعدی ابوالقاسم محمدبن حوقل (د بعد از ۳۷۸ه‍.ق/۹۸۸م) است که اساس مطالب خود را از اصطخری گرفته و دربارهٔ زبان مردم آذربایجان و ارمنستان و زبان مردم بردعه همان مطالب اصطخری را تکرار کرده است.[۲۱] وی در سفرنامهٔ خود ذکر می‌کند که «زبان مردم آذربایجان و بیشتر مردم ارمینیه فارسی است، و عربی نیز میان ایشان رواج دارد و از بازرگانان و صاحبان املاک کم‌تر کسی است که به فارسی سخن گوید و عربی را نفهمد و بدین زبان فصیح سخن نگوید، و طوایفی از اطراف ارمینیه و مانند آن به زبان‌های دیگری شبیه به ارمنی سخن می‌گویند.»[۲۲]
  9. ابوعبداللّه بَشّاری مقدسی مؤلف دیگری است که در سدهٔ ۴ه‍.ق/۱۰م از زبان مردم آذربایجان سخن گفته است. او در سخن از اقلیم رِحاب که در نوشتهٔ او شامل آذربایجان و آران و ارمنستان می‌شود، می‌گوید زبانشان خوب نیست و فارسی آن‌ها مفهوم است و در حروف به فارسی خراسانی شبیه است و در جای دیگر می‌گوید زبان آذربایجان بعضی دری است و بعضی منغلق (یعنی پیچیده) که گویا غرضش تمیز میان زبان عام رسمی (فارسی دری) و گویش‌های محلی است.[۲۳]
  10. داستانی که سمعانی دربارهٔ ابوزکریا خطیب تبریزی (د ۵۰۲ه‍.ق/۱۱۰۹م) و استادش ابوالعلاء معری آورده، مؤبد رواج زبان آذری در آذربایجان در قرن ۵ق/۱۱م است. براساس این داستان روزی خطیب تبریزی در معرّه‌النعمان در مسجد نزد استاد خود بوده که یکی از همشهریان او به مسجد وارد شده است. خطیب با زبان خود با او صحبت کرده و سپس که استادش دربارهٔ این زبان از او پرسیده گفته است این زبان «اَذْرَبیّه» نامیده می‌شود.[۲۴]
  11. حمداللّه مستوفی در نزهه‌القلوب (تألیف در ۷۴۰ق/۱۳۳۹م) زبان زنگان و مراغه و گشتاسفی را پهلوی ذکر می‌کند. تا سده پنجم در همهٔ مأخذی که از زبان آذربایجان یاد شده به جز بلاذری که یک کلمه از این زبان نقل کرده بقیه فقط اشاره به نام این زبان دارند و نمونه‌هایی از این زبان به دست داده نشده است.[۲۵]
  12. در نیمهٔ اول سدهٔ ۵ه‍.ق/۱۱م ابومنصور موفق‌الدین هروی در الابنیه عن حقائق‌الادویه کلمهٔ «کلول» به معنی خُلّر را از این زبان نقل کرده و بعد از او اسدی و شاگردانش که در آذربایجان می‌زیسته‌اند در لغت فرس واژهای بسیاری از زبان آذری باستان نقل کرده‌اند.[۲۶]
  13. در قرن ۷ق/۱۳م یاقوت حموی دربارهٔ آذری می‌گوید: «مردم آذربایجان زبانی دارند که آن را آذری (الاَذریه) می‌نامند. برای دیگران مفهوم نیست».[۲۷]

نقش کسروی

وقتی پان‌ترک‌ها ادعا کردند از آن‌جا که مردم آذربایجان به ترکی سخن می‌گویند، زبان بومی مردم این منطقه ترکی بوده است، احمد کسروی در تحقیقات گسترده‌ای از منابع فارسی، عربی و حتی منابع تاریخی یونانی استفاده کرد. او نتیجه گرفت که مردم آذربایجان اصالتاً به زبانی ایرانی به نام آذری سخن می‌گفته‌اند که بعد از هجوم ترکان، زبان ترکی مورد استفاده قرار گرفته، ولی هنوز هم ردپایی از زبان آذری در آن مناطق به جا مانده است. زبان آذری گاهی به جای زبان ترکی مورد استفادهٔ مردم آذربایجان اطلاق می‌شود؛ اشتباهی که حتی در ویرایش دوم دانشنامهٔ اسلام هم صورت گرفته است.[۲۸]

به گفتهٔ یارشاطر، کسروی نخستین دانشمندی بود که این زبان را موضوع بحث و تحقیق قرار داد و اثر او در این باب هنوز هم استفاده می‌شود.[۲۹] آثار تاریخی کسروی توسط دیگر دانش‌پژوهان نیز به رسمیت شناخته شده است.[۳۰] ولادیمیر مینورسکی در مورد او می‌گوید:

کسروی روح تاریخ‌نگار راستگو را داراست. او در جزئیات دقیق و در ارائه شفاف است.[۳۱]

مردمان بومی و اصیل یک‌جانشین روستایی و کشاورز آذربایجان در دوران فتح اعراب به لقب تحقیرآمیز علوج (غیرعرب) خطاب می‌شدند. این‌ها به گویش‌های متفاوتی همچون آذری و تالشی تکلم می‌کردند که هنوز هم امروز جزیره‌هایی از این زبان‌ها در میان مردمان ترک‌زبان آذربایجان دیده می‌شود. تنها سلاح این جمعیت آرام و صلح‌جوی روستایی فلاخن بود و بابک خرمدین با پشتیبانی این گروه برضد خلیفه قیام کرد.[۳۲]

ولادمیر مینورسکی

زبان آذری در حوزهٔ آذربایجان رواج داشت و یک زبان مهم ایرانی بود که مسعودی آن را در کنار دری و پهلوی نام می‌برد.[۳۳]

ژیلبر لازار

زبان حقیقی پهلوی زبان آذربایجان است که زبان اشکانیان بوده است.[۳۴]

یوزف مارکوارت

فراموش شدن زبان آذری باستان

تضعیف تدریجی آذری با رسوخ ترک‌زبانان به آذربایجان آغاز شد. نخستین ترک‌زبانان در زمان محمود غزنوی وارد منطقه شدند؛ ولی این در زمان سلجوقی بود که قبایل ترک شروع به مهاجرت گسترده به آذربایجان کرده و در آنجا سکنی گزیدند. جمعیت ترکی در دوره اتابکان ایلدگز آذربایجان (۵۳۱–۶۲۲ هجری) همچنان رشد کرد، ولی اوج آن در دوره ایلخانان مغول بود که بیش‌تر سربازان شان ترک بودند و آذربایجان را به مرکز سیاسی خود بدل ساختند. زدوخورد و ناآرامی پیوسته که به مدت ۱۵۰ سال بین افول ایلخانان و صعود صفویان در آذربایجان حکم فرما بود، باز موجب جذب عناصر نظامی ترک بیشتری به منطقه شد. در این دوره آذری در دوره ترکمانان قرا قویونلو و آق قویونلو آذری با سرعتی بیشتر از قبل منقرض شد، تا جایی که صفویان که در اصل طایفه‌ای ایرانی‌زبان بودند، ترکی‌سازی شدند و ترکی را در جای زبان بومی خود اختیار کردند.[۳۵]

حکمرانی صفوی که در ابتدا مبتنی بر حمایت قبایل ترک بود و پس از این که حکومت پایگاهی گسترده‌تر یافت همچنان مورد حمایت و تأثیر قزلباشان بود به نوبه خود به گسترش ترکی و افول آذری، که دست کم دیگر در مراکز شهری مورد استفاده قرار نگرفت، کمک کرد و ترکی به تدریج به عنوان زبان آذربایجان شناخته شد. در نتیجه لفظ آذری توسط برخی مؤلفین ترک و در پی آنان شرق‌شناسان غربی به ترکی آذربایجان اطلاق شد.[۳۶]

پروفسور پیتر گلدن در کتاب خود که یکی از جامع‌ترین کتاب‌ها دربارهٔ تاریخ گروه‌های مختلف ترک چاپ شده است روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به سه مرحله بخش کرده است:

نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترک‌تبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبایل اغوز-ترکمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.[۳۷]

دکتر محمد جواد مشکور دربارهٔ آمدن تیره‌های ترک به آذربایجان می‌نویسد: پیشامدهای متناوب یکی پس از دیگری آذربایجان را آماج تهاجمات پیاپی قرار داد. با نفوذ اقوام ترک و گسترش زبان ترکی، سیطرهٔ زبان آذری محدود و رفته رفته رو به کاهش نهاد. در دوران مغول‌ها که بیشتر سربازان آنان ترک بودند و آذربایجان را تخت‌گاه خود قرار دادند، ترکان در آن جا نفوذ گسترده‌ای یافتند. حکومت ترکمانان آق قویونلو و قراقویونلو و اسکان آن‌ها در آذربایجان بیش از پیش مایه رونق ترکی و تضعیف زبان «آذری» شد. جنگ‌ها و عصیان‌هایی که در فاصله برافتادن و برخاستن صفویان پیش‌آمد سربازان ترک بیشتری را به آذربایجان سرازیر کرد. وجود قزلباش‌های ترک نیز مزید بر چرایی شد و زبان ترکی را در آن سرزمین رونق بخشید. از جمله دیگر کسانی که تبریز و مراغه را پایتخت خویش قرار دادند هلاکوخان ایلخانی بود.[۳۸]

ولادیمیر مینورسکی در دانش‌نامه اسلام فرایند تغییر زبان مردم آذربایجان را چنین توضیح می‌دهد: در حدود قرن شش هجری تحت لوای سلجوقیان قبیله غوز ابتدا در تعداد اندک و سپس در تعداد قابل توجهی آذربایجان را اشغال می‌کنند. در نتیجه مردمان ایرانی‌زبان آذربایجان و نواحی ماوراء قفقاز تبدیل به ترک‌زبان شدند، هرچند که ویژگی‌های تمایزبخش زبان ترکی آذربایجانی، مانند آواهای پارسی و نادیده گرفتن تطابق صوتی، منشأ غیرترکی جمعیت ترک‌زبان شده را منعکس می‌کند.[۳۹]

ریچارد فرای نیز زبان آذری را زبانی گسترده و زبان اصلی در جغرافیای آذربایجان می‌داند. به نظر وی این زبان غالب آذربایجان از قرن چهاردهم میلادی به‌طور تدریجی جایگاهش را به ترکی آذربایجان داد.[۴۰]

پروفسور ژان دورینگ شرق‌شناس و موسیقی‌دان نیز تأیید می‌کند که شهر تبریز در قرن ۱۵ میلادی هنوز ترک‌زبان نشده بود.[۴۱]

گویش‌های کنونی

آذری را امروز باید گویشی مرده دانست، ولی بازمانده‌های آن را می‌توان در برخی از روستاهای آذربایجان شنید. گویشهای «تاتی» امروز که در مناطقی از آذربایجان تکلم می‌شوند، از این بازمانده‌ها هستند.[۴۲]

بازمانده‌های زبان آذری ۸ شاخه هستند:

  1. کرینگان از دهات دیزمار خاوری از بخش وَزرقان شهرستان اهر.[۴۳]
  2. کِلاسور و خوینه‌رود از دهات بخش کلیبر شهرستان اهر.[۴۴]
  3. گَلین قَیه از دهات هَرزَند از بخش زنوز شهرستان مرند.[۴۵]
  4. عَنبران از بخش نَمین شهرستان اردبیل.[۴۶]
  5. بیشتر دهات بخش شاهرود خلخال.[۴۷]
  6. شماری از روستاهای طارم علیا.[۴۸]
  7. روستاهای اطراف رامند در جنوب و جنوب غربی قزوین.[۴۹]
  8. تالش، از الله بخش محله و شاندرمن در جنوب تا تالشِ جمهوری آذربایجان که از دسته گویشهای «تاتی جنوبی» به‌شمار می‌روند.[۵۰]

تحقیق‌های آکادمیک

در مناطق روستایی ایران مرکزی و غربی و نیز در آذربایجان تا این روزگار جزیره‌های جداگانه‌ای از گویش‌های شمال‌غربی که بقایای گویش‌هایی هستند که سابقاً در سابقاً در پهنهٔ وسیعی از این منطقه رواج داشته‌اند، باقی مانده‌اند. هیچ‌یک از این گویش‌ها به صورت رضایت‌بخش مطالعه نشده و مسئلهٔ گروه‌بندی و طبقه‌بندی آنها، روابط متقابل آنها و روابط آنها با سایر زبان‌ها و گویش‌های ایرانی، کاملاً روشن نشده است.[۵۱]

مواد اساسی این گویش‌ها را ایران‌شناس مشهور روس، و.آ. ژوکوفسکی طی دو سفر تحقیقاتی خود در ایران به سال‌های ۱۸۸۳ تا ۱۸۸۶ و ۱۸۸۹ میلادی، سپس اُ. مان (O. Mann) ایران‌شناس آلمانی در تحقیقات خود به سال‌های ۱۹۰۱ تا ۱۹۰۳ و ۱۹۰۶ تا ۱۹۰۷) و بعد ایران‌شناس دانمارکی آرتور کریستنسن، و. ایوانف و دیگران جمع‌آوری کردند. در سال‌های اخیر دانشمندهای ایرانی مواد تازه‌ای دربارهٔ این گویش‌ها منتشر کرده‌اند.[۵۲]

در گویش‌های ایران مرکزی و شمال‌غربی در حال حاضر ۱۳ گروه تشخیص داده شده می‌شوند:

  1. گویش‌های منطقهٔ کاشان-اصفهان.[۵۳]
  2. گویش یزدی یا گبری.[۵۴]
  3. گویش نائینی واقع میان اصفهان و یزد.[۵۵]
  4. گویش نطنزی.[۵۶]
  5. گویش خوری.[۵۷]
  6. گویش‌های اطراف سمنان.[۵۸]
  7. گویش‌های منطقهٔ وَفس، آشتیان، تفرش.[۵۹]
  8. گویش تاکستانی[۶۰]
  9. گویش‌های آذربایجان.[۶۱]
  10. گویش‌های روستاهای تجریش (در شمال تهران) و گازرخان (در شمال‌شرقی قزوین).[۶۲]
  11. گویش گورانی و گویش‌های اورامانی، کَندوله‌ای (در کوه‌های زاگرس، در غرب کرمانشاه) و باجلانی (در منطقهٔ موصل (در عراق)).[۶۳]
  12. زازا یا دیملی (dimli).[۶۴]
  13. گویش‌های استان فارس.[۶۵]

گویش‌های آذری را دانمشندان ایرانی دانشمندان ایرانی مانند عبدالعلی کارنگ، یحیی ذکاء و احسان یارشاطر مطالعه کرده‌اند. به خویشاوندی تمام این گویش‌ها با زبان تالشی اشاره شده است.[۶۶]

جدول واژه‌ها

پیر لکوک تعدادی از واژه‌های آذری را قیاس کرده است:

جدول واژه‌های آذری[۶۷]

(در قسمت علامت «-»، واژگان ترکی جایگزین واژگان آذری شده است)

معنی هرزندی کرینگالی شالی کجلی هزاررودی چالی تاکستانی سگزآبادی اشتهاردی
آب öv - - - - āva vuya owa āwa
باد vör - - - - - - - -
برف vohor var var - - - - - -
بزرگ kala kenta pilla - pille - pella - -
پسر zöra zuvā - pur fer fer fura
خواهر höv - xāvar howlig xwāka xāka xāča xāka
روز ru rüž - - - - rev rev -
زن yan yan zan(-ar-) žana zana zaniaĵ zeynia zaniaĵ zena
سگ isbā seba esbe seba - - - esbi
شیر šet šert šet šet šet - - - -

آواشناسی

مصوت‌ها:

  1. شمال‌غربی: هرزندی، کرینگانی/aāeiīoöuü/.[۶۸]
  2. شمال‌شرقی: شالی /aāeəiou(ü)/، هزاررودی /aāeiou/.[۶۹]
  3. جنوبی:/aāe(ē)ioöu/.[۷۰]

صامت‌ها همان صامت‌های زبان فارسی هستند، اما گویش چالی صامت /XW/نیز دارد.[۷۱]

اسم و صفت

جنس مؤنث در گویش‌های شمال‌شرقی (کجلی، هزاررودی) و جنوبی (تاکستانی، چالی، سگزآبادی، اشتهاردی) وجود دارد. این جنس به وسیلهٔ تکواژ a- مشخص می‌شود و این تکواژ تکیه ندارد: کجلی kárg-a «مرغ»، هزاررودی be'z-a «بز»، تاکستانی vél-a «گل»، چالی äv-a «آب»، سگزآبادی kélm-a «کرم» اشتهاردی xól-a «خاکستر». شمار جمع پسوندهای متعددی دارد: شمال‌غربی: هرزندی yan-oy «زنان»، küy-un «کوه‌ها»، کرینگانی yan-inde «زنان»؛ شمال‌شرقی: شالی ān-، کجلی žaneg-e «زن‌ها»، berāleg-e «برادرها»، هزاررودی ásb-e «اسب‌ها»، چالی qóč-e، تاکستانی qoč-ón، سگزآبادی qúč-e «قوچ‌ها»، اشتهاردی esb-ehä «سگ‌ها». اکثر گویش‌های آذری حداقل یک حالت غیرفاعلی (مفرد) دارند و در برخی از گویش‌ها گاهی دو یا حتی سه حالت غیرفاعلی (مفرد مذکر مؤنث، جمع) نیز به چشم می‌خورد: شمال‌غربی: هرزندی، کرینگانی: مفرد e/-i-، جمع un؛ شمال‌شرقی: شالی: مفرد e-؛ کجلی: مفرد e-، جمع on-؛ هزاررودی: مفرد e-، جمع ān-؛ جنوبی: چالی: مفرد مذکر e-، مؤنث a- (=فاعلی)، جمع ō(n)-؛ تاکستانی: مفرد مذکر e-، مؤنث a- (=فاعلی)؛ سگزآبادی: مفرد مذکر e-، مؤنث a- (=فاعلی)، جمع un-؛ اشتهاردی: مفرد مذکر e-، مؤنث ā-، جمع un-. برخی از گویش‌ها یک حالت غیرفاعلی مختوم به ar- دارند (اسم‌های خویشاوندی): شالی: pe «پدر»، غیرفاعلی piar، چالی xwāka «خواهر»، غیرفاعلی xwākar و غیره.[۷۲]

حالت غیرفاعلی نقش‌های زیر را ایفا می‌کند:

  1. مضاف‌الیه (پیش از مضاف قرار می‌گیرد): هرزندی Hasan-i keteb «کتابِ حسن»، کجلی šet-e tuk «خامه شیر» هزاررودی deta-r čādera «چادرِ دختر».[۷۳]
  2. مفعول صریح: شالی dass-e agir «دست را بگیر»، کجلی bežanã «زن را بزنید»، چالی češm-ō debandöm «چشم‌ها را ببندم».[۷۴]
  3. متممِ برخی از حروف اضافه پسایند؛[۷۵]
  4. صفت پیش از اسم می‌آید و پایانهٔ a- را می‌گیرد: کرینگانی čuk-a mert «مرد خوب»، هزاررودی sor-a xalā «لباس سرخ»، چالی kov-a qāter «قاطر خاکستری». در گویش‌هایی که دارای جنس دستوری هستند، مسند می‌تواند با مسندالیه مطابقت کند: چالی āva siā-rang-a bia «آب (مؤنث) سیاه‌رنگ (مؤنث) بود»، سگزآبادی āaya xār-a va «او (مؤنث) بیمار بود».[۷۶]

ضمیر شخصی منفصل

زبان حالت فاعلی:[۷۷]
مفرد جمع
اول شخص دوم شخص سوم شخص اول شخص دوم شخص سوم شخص
مونث مذکر
هرزندی man te a āmā šema āvoy
کرینگالی mun te ava am šemi ayyen , avun
شالی az te a ama šema avān
کجلی az(i) atō a ame šōme ave
هزاررودی az ta oa o omā šemā o
چالی az ta aya a āmā šömā ay
تاکستانی a(z) ta āva āv āmā šomā ānā
سگزآبادی a(z) ta āya ā amā šemā āhāya
اشتهاردی az ā a čamā šemā āhā

حالت مفعول صریح

زبان حالت مفعول صریح:[۷۸]
مفرد جمع
اول شخص دوم شخص سوم شخص اول شخص دوم شخص سوم شخص
هزاررودی adem ata aĵo ačemā ašemā aĵ(u)ān

اعداد

زبان عدد:[۷۹]
۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۱۰ ۲۰
هرزندی i de here ĉō pinč šoš doh vist
کرینگانی i de heri ĉu pinč šāš vist
کجلی i se ĉuar panĵ --- --- ---
هزاررودی iv de --- --- --- --- --- ---
چالی i ĉuar panĵ šeš :da vis

در برخی از گویش‌ها، اسمی که با عدد بالاتر از «یک» به کار رفته باشد، پسوند جمع می‌گیرد: کجلی: dö berāleg-e «دو برادر»، چالی: šaš suār-ō «شش سوار».[۸۰]

ضمیر شخصی منفصل

ضمیر شخصی منفصل:

زبان حالت غیر فاعلی (عامل):[۸۱]
مفرد جمع
اول شخص دوم شخص سوم شخص اول شخص دوم شخص سوم شخص
مونث مذکر
شالی man te ave ama šema avān
کجلی aman ave ame šömā avon
هزارودی men ta ave amā šema oān
چالی men ta aya ay,yi amā šömā ayōn

شاعران آذری‌گوی

آثار آذری

آثار نوشتاری آذری که در آثار دوره اسلامی پراکنده است، عبارتند از جمله‌هایی از زبان تبریزی در نزهه القلوب حمدالله مستوفی، جمله‌ای به زبان تبریزی و دو جمله از شیخ صفی الدین اردبیلی، یک دو بیتی از شیخ صفی، یک دو بیتی به زبان اردبیلی، یک دو بیتی به زبان خلخالی که همه در صفوه الصفای ابن بزاز (چاپ بمبئی) معاصر شیخ صدرالدین فرزند شیخ صفی الدین (سده هشتم) موجود است، یازده دو بیتی از شیخ صفی در سلسله النسب صفویان نوشته شیخ حسین از جانشینان شیخ پارسا گیلانی مراد شیخ صفی الدین چاپ برلین، ۳۳–۲۹ ملمعی از همام تبریزی (متوفی ۷۱۴ هجری/ ۱۲۱۴ قمری) به پارسی و زبانی محلی که باید زبان تبریز باشد.[۸۳] زبان آذری با زبان دری در خراسان متفاوت است و تا جایی که قطران تبریزی (قرن ۱۱) مجبور می‌شود آن را در یک بیت شعر بگوید:

بلبل به سان مطرب بیدل فراز گلگه پارسی نوازد، گاهی زند دری

بسیاری از جملات و عبارات و کلمات موجود در کتاب‌ها و نسخ دست‌نویس قدیمی از وجود این زبان حکایت می‌کنند. حمدالله مستوفی یک جمله از زبان تبریزی نقل می‌کند:
تبارزه (تبریزی‌ها) اگر صاحب حُسنی را با لباس ناسزا یابند، گویند «انگور خلوقی بی چه در، درّ سوه اندرین»؛ یعنی انگور خلوقی (انگوری مرغوب) است در سبد دریده.

در شعرهای ایرانی آمیختگی از زبان‌های دیگر نیز هست. این یک شعر از همام تبریزی است که با لهجه تبریزی و لهجه دری آمیخته شده است:

بدیذم چشم مستت رفتم اژ دستکوام و آذر دلی کویا بتی مست
دل‌ام خود رفت و می‌دانم که روژیبه مهرت هم بشی خوش کیانم اژ دست
به آب زندگی ای خوش عبارتلوانت لاود جمن دیل و کیان بست
دمی بر عاشق خود مهربان شوکزی سر مهرورزی کست و نی کست
به عشق‌ات گر همام از جان برآیذمواژش کان بوان بمرت وارست
کرم خا و ابری بشم بوینیبه بویت خته بام ژاهنام[۸۴]

بیت دیگری از همام تبریزی:

وهار و ول و دیم یار خوش بی اوی یاران مه ول بی مه وهاران

معنی:بهار و گل و روی یار خوش هستند. اما بدون دوست هیچ گل و بهاری نیست.

کشف جدید دیگری به نام سفینه تبریز شامل جملات خاص زبان تبریزی می‌باشد. این‌ها در دوران ایلخانی جمع گشته است. یک جمله از بابا فرج تبریزی در سفینه تبریز به این صورت است:

انانک قدهٔ فرجشون فعالم آندره اووارادا چاشمش نه پیف قدم کینستا نه پیف حدوث.
معنی:چندانک فرج را در عالم آورده‌اند چشم او نه بر قدم افتاده است نه بر حدوث.

سفینه تبریز شامل جملات و شعرهای از زبان آذری می‌باشد. در یک قسمت از این کتاب نویسنده خود مستقیماً این زبان را زبان تبریزی می‌خواند:

دَچَان چوچرخ نکویت مو ایر رهشه مهر دورش
چَوِ ش دَ کارده شکویت ولَول ودَارد سَرِ یَوه
پَری بقهر اره میر دون جو پور زون هنرمند
پروکری اَنزوتون منی که آن هزیوه
اکیژ بحتَ ورامرو کی چرخ هانزمَویتی
ژژور منشی چو بخت اهون قدریوه
نه چرخ استه نبوتی نه روزو ورو فوتی
زوِ م چو واش خللیوه زمم حو بورضی ربوه

یک جمله از زبان تبریزی موجود است که به وسیله بزاز اردبیلی در صفوت الصفا ترجمه شده است:
«علیشاه چو درآمد گستاخ وار شیخ را در کنار گرفت و گفت حاضر باش بزبان تبریزی گو حریفر ژاته یعنی سخن بصرف بگو حریفت رسیده است. در این گفتن دست بر کتف مبارک شیخ زد شیخ را غیرت سر برکرد»

در یک جمله پیر ذهتاب تبریزی حاکم قراقوینلو اسکندر خطاب کرده و گفته:

اسکندر، رودم کشتی، رودت کشاد!
ترجمه:اسکندر، پسرم کُشتی، پسرت کشته باد!

کلمه رود به معنی پسر هنوز در بسیاری از لهجه‌های خانواده زبان‌های ایرانی استفاده می‌شود مانند لهجه لارستانی، اطراف استان فارس و لری بختیاری.

چهار رباعی با عنوان فهلویات از خواجه محمود خوجانی، متولد شده در خوجان یا خورجان در نزدیکی تبریز توسط عبدالقادر مراغی ثبت گردیده است. یکی از آن چهار رباعی این است:

همه کیژی نَهَند خُشتی بَخُشتیبَنا اج چو کَه دستِ گیژی وَنیژه
همه پیغمبران خُو بی و چو کِیمحمدمصطفی کیژی وَنیژه

یک غزل و چهارده رباعی تحت عنوان فهلویات از مغربی تبریزی باقی‌مانده است.

یک نوشته از مادر عصمت تبریزی که یک زن شاعر و صوفی بوده است که این نوشته اکنون در ترکیه نگاه داشته می‌شود. دربارهٔ زیارتگاه مقدسی در تبریز گفته است؛ که عبارت بوری بوری که در فارسی معنی بیا بیا را می‌دهد که مولانا از زبان شمس تبریزی نقل می‌کند:

ولی ترجیع پنجم در نیایم جز به دستوریکه شمس الدین تبریزی بفرماید مرا بوری
مرا گوید بیا، بوری که من باغم تو زنبوریکه تا خونت عسل گردد که تا مومت شود نوری

کلمه بوری را کربلایی حسین تبریزی از خواجه عبدالرحیم اژابادی نقل می‌کند که به معنی بیا است.[۸۵] در لهجه هرزندی در هرزند آذربایجان مانند لهجه کارنگی در آذربایجان که هر دو در قرن بیستم ثبت گردیدند. دو کلمه بیری و بوراه هر دو به معنی آمدن و از یک ریشه هستند.[۸۶]

و همچنین در زبان لکی واژه بوری به معنی بیا هنوز کاربرد دارد[۸۷] در اشعار باباطاهر لغت «بوره» به همین معنی «بیا» بکار رفته است:
بوره بلبل بنالیم از سر سوز
بوره آه سحر از مو بیاموز
تو از بهر گلی ده روز نالی
مو از بهر دل‌آرامم شو و روز

در زبان خوانساری نیز «بوره» به معنی «بیا» بکار می‌رود.

همچنین شعری از بانو باغبان اردبیلی که در آن شیخ صفی الدین اردبیلی را مخاطب قرار داده بود نیز به این زبان موجود است:

دیره کین سربه سودای ته گیجی دیره کین چش چو خونین اسره ریجی
دیره سرباستانه اچ ته دارمخود نواجی کووربختی چوکیجی

معنی فارسی: «دیرگاهی است که این سر با سودای تو گیج است، دیرگاهی است که این چشم اشک خونین می‌ریزد، خود نمی‌گویی که بدبخت چه کسی هستی؟»

واژه‌های تبریزی

در واژه‌نامه‌ای به نام «فرهنگ جهانگیری» (سدهٔ یازدهم ق) به صراحت میان زبان مردم تبریز و زبان ترکی جدایی نهاده، نوشته شده است: «آژخ (= زگیل): به ترکی «لوینک» و به زبان تبریز «سکیل» گویند».[۸۸] در ادامه، به نمونه‌هایی از این واژگان آذری اشاره می‌شود:

آذری معنی آذری معنی آذری معنی
سهراب[۸۹] سرخاب کریوه[۹۰] عقبه برز[۹۰] بلندی
تیته[۹۱] مردمک انین[۹۲] نیزه مله[۹۳] ساس
مشکین‌پر[۹۳] خفاش کنگر[۹۴] جغد کلاه‌دیوان[۹۵] قارچ
نگ/ تگ[۹۶] کام دهان شم[۹۷] کفش شفت[۹۸] ناهموار
سور[۹۹] لوچ سودان[۹۹] سار زیوال[۱۰۰] شبنم
زوال[۱۰۰] انگشت چراغله[۱۰۱] کرم شب‌تاب _ _

ضمایر متصل

زبان ضمایر متصل:[۱۰۲]
مفرد جمع
اول شخص دوم شخص سوم شخص اول شخص دوم شخص سوم شخص
هرزندی īm- īr- ī- mun- lun- i-
کرینگانی m- a- ž- mon- on- šon-
شالی m- r- š- mān- rān- šān-
کجلی m- r- š- mon- ron- šon-
هزارودی m- i- š- mān- iān- šān-
چالی m- i- š- mō(n)- yō(n)- šō(n)-
تاکستانی m- i- š- mon- yon- šon-
سگزآبادی،

اشتهاردی

m- i- š- mun- yun- šun-

ضمیرهای ملکی

زبان ضمایر ملکی[۱۰۳]

(در تاکستانی، سگزآبادی و اشتهاردی نقش عامل نیز دارند)

مفرد مونث
اول شخص دوم شخص سوم شخص اول شخص دوم شخص سوم شخص
مونث مذکر
هرزندی čaman ešte avi čāmā šema āvun
کرینگانی čeman te čayā čami šemi čavun
شالی čeman ešte/-a ča, če čema šema čān
کجلی čama(n) ëštë ča čame šōme čovon
هزاررودی čemen ešta ĵo čemā šemā ĵ(u)ān
چالی čema(n) ešta ĵaya ĵay čemā šōmā ĵaya
تاکستانی čeme ešta ĵāva ĵā(v) čömā šomā ĵānā
سگزآبادی čemen ešta ĵia ĵie čemā šemā ĵiun
اشتهاردی čemen ešta ĵuā ĵi čamā šemā ĵiun

سایر ضمیرها

  • ضمیرهای انعکاسی: هرزندی ištan، کرینگانی hišton، چالی xōd (غیرفاعلی xešten)، تاکستانی xoštanT (غیرفاعلی xoštanar)، سگزآبادی xoštan، اشتهاردی xošnā، xošden.[۱۰۴]
  • ضمیرهای اشاره («این» / «آن»): هرزندی a/en، جمع emoy/?؛ کرینگانی ā/em، جمع eme/?؛ هزاررودی o/am، جمع o/ame؛ چالی ā/em، جمع ay/eme؛ تاکستانی ā(v)/em، جمع ānā/e(m)nā؛ سگزآبادی، جمع āhāyn/emehāyn؛ اشتهاردی a/na، جمع āhā/nahā.[۱۰۵]

حالت فاعلی منطقی

زبان حالت فاعل منطقی[۱۰۶]

(ساخت ارگتیو):

مفرد جمع
اول شخص دوم شخص سوم شخص اول شخص دوم شخص سوم شخص
هزاررودی adem ata a/oa ačemā ašemā oe

فعل

صرف فعلی بر پایه دو ماده فعلی انجام می‌گیرد: ماده مضارع و ماده ماضی. گویش‌های شمال‌غربی یک دستگاه صرف فعل مبتنی بر چهار ماده فعلی دارند.[۱۰۷] در گویش‌های آذری (به استثنای گویش‌های شمال‌غربی) دو نوع پیشوند فعلی وجود دارد:

  1. پیشوند نمودار استمرار: -mi-/me (این پیشوندها در گویش شالی به چشم نمی‌خورند).[۱۰۸]
  2. پیشوند نمود تام: -be.[۱۰۹]
زبان شناسه‌های مضارع:[۱۱۰]
مفرد جمع
اول شخص دوم شخص سوم شخص اول شخص دوم شخص سوم شخص
مونث مذکر
هرزندی en- e- a- om- or- od/-ot-
شالی əm- i- (e)- am- a- inde-
کجلی em- i- e- ia- ām- ā- end(e)-
هزاررودی
چالی öm- i- e- e- ōm- ā- end-
تاکستانی em- i- e- ia- om- ā- end-
اشتهاردی em- iš- a- un- āy- end-

در گویش‌های جنوبی، برخی از شناسه‌ها می‌توانند با e/-a- گسترش یابند.[۱۱۱]

  • مضارع اخباری: هرزندی: kond-en «[می]کُنَم»، kond-or «[می]کنید»: کرینگانی mun-an be-kārde «[می]کُنَم» (تحت اللفظی «من به کردن هستم»)؛ شالی verīĵ-əm «[می]دَوَم»، کجلی me-vram-ia «او (مؤنث) [می]گرید؛ هزاررودی mi-gen-em «[می]اُفتَم»؛ چالی mi-xōr-öm «[می]خورم»؛ اشتهاردی mi-vaz-iš «[می]دَوی». در برخی از گویش‌ها مضارع استمراری وجود دارد: شالی az kerā paĴ-əm «من دارم می‌پزم»، کجلی az mišim kore raz «من دارم به باغ می‌روم»، اشتهاردی mi-vaz-em kārdarima «دارم می‌دَوَم».[۱۱۲]
  • مضارع التزامی: شالی: be-kar-i «بکُنی»، کجلی: be-kar-e «بکند»، هزاررودی: be-gen-em «بیفتم». در گویش‌های جنوبی تعدادی شناسه خاص وجود دارد: چالی: b-āšin-āš «پرتاب کنی». مضارع التزامی ثانویه (=شرطی) با وند -ā- در شالی: age az be-paĵ-ā-m «اگر من بِپَزَم». در گویش‌های شمال‌غربی ماده و شناسه‌های ویژه‌ای برای فعل التزامی وجود دارد: هرزندی «کردن» مفرد: اول: kon-im، دوم: kon-i، سوم: kon-ey و غیره.[۱۱۳]
  • ماضی متعدی (ساخته شده از ماده ماضی و ضمایر متصل): شالی be-xeri-m-e «خریدم»، دوم شخص جمع: be-xeri-rān-e (با ادات e-)، چاالی bind-em «دیدم»، اشتهاردی be-xārd-em «خوردم». در گویش‌های شمال‌غربی شناسه‌های ویژه‌ای وجود دارد: هرزندی «گفتن» مفرد: اول: at-ma، دوم: la-، سوم: ĵa-، جمع: اول: munā-، دوم: lunā-، سوم: ĵunā-، کرینگانی «کردن» مفرد: اول: kārd-ame، دوم iye-، سوم e-، جمع: اول: mune-، دوم: ine-، سوم une-.[۱۱۴]
  • ماضی لازم (که دارای تعدادی شناسه ویژه است): هرزندی «آمدن» مفرد: اول: āmār-īn، دوم: i-، سوم: a-، جمع: اول om-، دوم or-، سوم od-؛ شالی «دویدن» مفرد اول be-vrit-im، دوم iš- کجلی «دویدن» مفرد: اول: be-vrit-im، دوم i-، سوم مذکر (e)-، مؤنث ā-، چالی «دویدن» مفرد be-taĵas-im-a تاکستانی verit-em-a، اشتهاردی bu-ašt-im (گاهی، همانند مضارع از ادات a- استفاده می‌شود).[۱۱۵]
  • ماضی استمراری: در گویش‌های شمال‌غربی این نوع ماضی به صورت ترکیبی صرف می‌شود: هرزندی «کردن» اول شخص مفرد konde berin، کرینگانی be-kārde bine. در شالی ماضی استمراری با ماده مضارع و شناسه‌های ویژه ساخته می‌شود: «خواندن» مفرد اول: xān-im، دوم: iš-، سوم: i- جمع: اول: imān-، دوم: irān-، سوم: imbe-.[۱۱۶]
  • آینده مرکب: هرزندی «کردن» مفرد: اول: karde-nin، دوم: ni-، سوم: niya-؛ کرینگانی «خوردن» مفرد hārd-eyni، دوم: eyše-، سوم: niye-. در کجلی یک نوع صفت مفعولی آینده وجود دارد (مصدر+ in-): hordon-in «خوردنی، آنچه باید/می‌تواند خورده شود».[۱۱۷]

برای ساختن نوعی مجهول در گویش هزاررودی از ماده مضارع و پسوند -āx- و در گویش‌های جنوبی از ماده مضارع و پسوند -i- استفاده می‌شود.[۱۱۸]

نحو

به هنگام استفاده از صورت‌های ماضی افعال متعدی، وندهای ضمیری به یکی از واژه‌های پیش از فعل وصل می‌شوند: شالی: man avān-əm binde «من آنها را دیدم»، هزاررودی men i asdar-em vind «من اَستَری را دیدم». هنگامی که مفعول منطقی جمله به صورت جمع آمده باشد، فعل می‌تواند با آن مطابقت کند: هزاررودی men o-m-e bezande «من آنها را زدم»، اشتهاردی Hasan-e lazak-ehā bezandi «حسن بچه‌ها را زد».[۱۱۹]

ویژگی آوایی و صرفی زبان آذری

از آنجا که اردبیل چه قبل از اسلام و چه بعد از آن مرکز آذربایجان بوده است، می‌توان تصور کرد نویسندگان اسلامی هنگام صحبت از زبان آذری بیشتر به زبان این شهر نظر داشته‌اند و می‌توان چنین پنداشت که زبان و دوبیتیهای شیخ‌صفی نمودار یکی از گویشهای مهم آذری است. محدودیت این دوبیتیها و نیز تصحیف و تحریف آن‌ها موجب شده است که پی بردن به ویژگیهای آوایی و صرفی ـ نحوی آن‌ها دشوار گردد. با اینهمه به بعضی از ویژگیهای به دست آمده از این دوبیتیها می‌توان یقین داشت.[۱۲۰] از آن جمله:

  1. ویژگیهای آوایی: تبدیل d بعد از مصوت (در مراحل قدیم‌تر: t میان دو مصوت) به r مانند «دِلَر» (= دلت)، «شرم» (= شدم، رفتم)، «آمریم»، (= آمدیم)، «بری» (= بود) و غیره. در ۲ گویش هرزندی (گلین قیه) و گویش کلاسور نیز این ویژگی دیده می‌شود مثلاً zora (= زاده، پسر) vör (= باد، واد)، Kar (= خانه، کده)، amārā (= آمد) و غیره. چنان‌که از گویشهای طارم و خوئین و رامند و رودبار الموت برمی‌آید، این قاعده در جنوب آذربایجان رواج نداشته است. قاعدهٔ دیگر بازماندن «ژ» اصلی در آغاز کلمات است چنان‌که در کلمات ـژیر» به معنی زندگی (قس: Jyd در پارتی) و «ژر» (= زد) دیده می‌شود. قاعدهٔ دیگر واکدار شدن «چ» قدیم ایرانی و تبدیل آن به «ج» است مانند «ریجی» (= می‌ریزد) و «نواجی» (= نمی‌گویی). دیگر وجود مصوتی میانی که معمولاً آن را با a یا ö نشان می‌دهند. دیگر به کار بردن «ه» به جای «خ» مانند «هرده» (= خورده).[۱۲۱]
  2. ویژگیهای صرفی: از ویژگیهای صرفی این زبان وجود ۴ دسته ضمیر شخصی در حالتهای فاعلی، مفعولی، ملکی و متصل است. دیگر کاربرد نش» به جای شناسهٔ دوم شخص مفرد مضارع التزامی مانند «مواجش» (= نگویی) و کاربرد «ی» برای شناسهٔ سوم شخص مفرد مضارع اخباری مانند «ریجی» (= می‌ریزد) است دیگر از خصوصیات صرفی فعل، ساختن مضارع یا یک نوع مضارع از صفت مفعولی قدیم است که عموماً بن ماضی گفته می‌شود مانند «بکشتیم» (= می‌کشم)، «بهشتیم» (= میَهلم)، «ندشتیم» (= نمی‌آزارم). دیگر قلب مضاف و مضافٌ‌الیه است مانند ـاویانی بنده» (= بندهٔ خدا). «چوگان گوییم» (= گوی چوگانم) و غیره. دیگر اینکه شناسهٔ اول شخص مفرد به جای «ام»، «دایم» بوده است. بسیاری از واژه‌های آذری که پاره‌ای از ویژگیهای آوایی مذکور، در آن‌ها حفظ شده است، هنوز هم در زبان مردم نقاط مختلف آذربایجان متداول است.[۱۲۲]

در قصاید استانبولی، کلمات و لغت‌شناسی شعر، مربوط به ناحیه مرند و تبریز است:

  1. در ایرانی باستان ā> ū، برای مثال āžūr به معنی آزاد، dūr به معنی «دار» (نگه داشتن)، gūn به معنی جان (پارتی و پهلوی: gyān)، لغت huzdan به معنی خواستن، pūydūr به معنی پایدار، vad-nehūd به معنی بدنهاد.[۱۲۳]
  2. بین دوهجایی ایرانی باستان t> r در āžūr، همچنین -r به معنی «تو»، zūnar به معنی «داند» (برگرفته از *zān-)، کلمه žaran به معنی «زَنَد»، (برگرفته از *jat-)[۱۲۴]
  3. بین دو هجایی ایرانی باستان č> j در jeman به معنی «مال خودم» (برگرفته از ایرانی باستان hača)[۱۲۵]
  4. ایرانی باستان x, xw> h در harda به معنی خورده، *hūzdan به معنی خواستن، hošk به معنی خشک (ایرانی باستان *huška)[۱۲۶]
  5. بعضی لغات دیگر: gūn به معنی «روان»، *karend به معنی «کردن، ساختن» (پارتی kar-)، کلمه sag به معنی سنگ، vūn به معنی خون (معادل vohunī اوستایی)[۱۲۷]

هم‌سنجی بعضی واژه‌های آذری در سایر زبان‌های خانواده ایرانی

پائول رودینگ، بعضی واژگان زبان آذری با کردی سورانی و زازاکی را مقایسه کرده است:[۱۲۸]

آذری زازاکی پارسی کردی سورانی
برز-berz berz بلند (بُرز)* barz/bilind
هرز-herz erz هل hil
سور-sor ser سال sall
دیل-dêl zerri دل dil
هره-hre hire سه se
دس-des des ده de/da
  • واژه برز (borz) در فارسی نوین آغازین (burz) کاربرد داشته و برگرفته از پارسی میانه بورز (burz-bwlc) بوده که امروزه در برخی واژگان مانند "البرز "، (al-borz) بازمانده است.

پانویس

  1. Ehsan Yarshater. "Azerbaijan vii. The Iranian Language of Azerbaijan". Encyclopædia Iranica. Retrieved 2012-05-06.
  2. Nordhoff, Sebastian; Hammarström, Harald; Forkel, Robert; Haspelmath, Martin, eds. (2013). "Adhari". Glottolog 2.2. Leipzig: Max Planck Institute for Evolutionary Anthropology. {{cite book}}: Invalid |display-editors=4 (help)
  3. Adharic languages (۲۰۲۳). «Glottolog». Glottolog.
  4. "Old Azeri". Wikipedia (به انگلیسی). 2023-11-13.
  5. Paul, Ludwig. "The Position of Zazaki Among West Iranian languages". p-174. :"The study of historical phonology shows that Zazaki, besides Gorani, Azari and Talesi figures among the "most northern" of W. Iranian dialects today."
  6. Henning, Walter Bruno (1955). The Ancient Language of Azerbaijan. Austin & Sons. pp. 174–175.
  7. «Talysh - Orientation». Countries and Their Cultures.
  8. Lecoq, Pierre, Le classement des langues irano-aryennes occidentales in Études irano-aryennes offertes à Gilbert Lazard, Studia Iranica, Cahier 7, p.247-264, Paris, Association pour l'avancement des études iraniennes, 1989. p.248.
  9. AZERBAIJAN vii. The Iranian Language of Azerbaijan iranicaonline.org
  10. ناشناس، «آذری (زبان)»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۲۵۹–۲۶۲.
  11. در صفحهٔ ۲۷۴ در این لیک[۱][پیوند مرده]
  12. ناشناس، «آذری (زبان)»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۲۵۹–۲۶۲.
  13. تاریخ ادبیات فارسی زیر نظر دکتر احسان یارشاطر، دانشگاه کلمبیا، جلد اول، ص۸۳،
  14. صفحه‌یِ کتاب در این لینک https://commons.m.wikimedia.org/wiki/File:برگی_از_الفهرست_ابن‌ندیم.jpg
  15. ناشناس، «آذری (زبان)»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۲۵۹–۲۶۲.
  16. ناشناس، «آذری (زبان)»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۲۵۹–۲۶۲.
  17. ناشناس، «آذری (زبان)»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۲۵۹–۲۶۲.
  18. ناشناس، «آذری (زبان)»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۲۵۹–۲۶۲.
  19. ناشناس، «آذری (زبان)»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۲۵۹–۲۶۲.
  20. ناشناس، «آذری (زبان)»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۲۵۹–۲۶۲.
  21. ناشناس، «آذری (زبان)»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۲۵۹–۲۶۲.
  22. محمد، ابن حوقل، سفرنامه ابن حوقل (ایران در صوره‌الارض)، ترجمه و توضیح جعفر شعار، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۶، ص ۹۶.
  23. ناشناس، «آذری (زبان)»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۲۵۹–۲۶۲.
  24. ناشناس، «آذری (زبان)»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۲۵۹–۲۶۲.
  25. ناشناس، «آذری (زبان)»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۲۵۹–۲۶۲.
  26. ناشناس، «آذری (زبان)»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۲۵۹–۲۶۲.
  27. ناشناس، «آذری (زبان)»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۲۵۹–۲۶۲.
  28. Jazayery، «Kasravi, Ahmad(1890-1946)»، Encyclopaedic Historiography of the Muslim World.
  29. یارشاطر، احسان (۲۰۱۲-۰۶-۰۲). «نگاهی به دانشنامه‌های فارسی معاصر». بنیاد مطالعات ایران. بایگانی‌شده از اصلی در ۱۹ ژوئن ۲۰۱۳.
  30. Jazayery، «Kasravi, Ahmad(1890-1946)»، Encyclopaedic Historiography of the Muslim World.
  31. Jazayery، «Kasravi, Ahmad(1890-1946)»، Encyclopaedic Historiography of the Muslim World.
  32. Minorsky، Studies in Caucasian history، 112.
  33. Lazard، The Rise of the New Persian Language، 599.
  34. آذری، آذربایجان و زبانش.
  35. یارشاطر، «آذری»، دانشنامه ایران و اسلام.
  36. یارشاطر، «آذری»، دانشنامه ایران و اسلام.
  37. Golden، An introduction to the history of the Turkic peoples، ۳۸۶.
  38. محسنی، محمدرضا ۱۳۸۹، ص ۱۳۰
  39. Minorsky، «Ādharbaydjān»، Encyclopaedia of Islam.
  40. R. N. Frye, "The peoples of Iran" in Encyclopædia Iranica.
  41. Druing، The Spirit of Sounds، ۱۷۲.
  42. محمودی بختیاری، «آذری»، دانشنامه ایران، ۷۴–۷۷.
  43. محمودی بختیاری، «آذری»، دانشنامه ایران، ۷۴–۷۷.
  44. محمودی بختیاری، «آذری»، دانشنامه ایران، ۷۴–۷۷.
  45. محمودی بختیاری، «آذری»، دانشنامه ایران، ۷۴–۷۷.
  46. محمودی بختیاری، «آذری»، دانشنامه ایران، ۷۴–۷۷.
  47. محمودی بختیاری، «آذری»، دانشنامه ایران، ۷۴–۷۷.
  48. محمودی بختیاری، «آذری»، دانشنامه ایران، ۷۴–۷۷.
  49. محمودی بختیاری، «آذری»، دانشنامه ایران، ۷۴–۷۷.
  50. محمودی بختیاری، «آذری»، دانشنامه ایران، ۷۴–۷۷.
  51. ارانسکی، زبان‌های ایرانی، 144.
  52. ارانسکی، زبان‌های ایرانی، 144.
  53. ارانسکی، زبان‌های ایرانی، 144-145.
  54. ارانسکی، زبان‌های ایرانی، 145.
  55. ارانسکی، زبان‌های ایرانی، 145.
  56. ارانسکی، زبان‌های ایرانی، 145.
  57. ارانسکی، زبان‌های ایرانی، 145.
  58. ارانسکی، زبان‌های ایرانی، 145.
  59. ارانسکی، زبان‌های ایرانی، 146.
  60. ارانسکی، زبان‌های ایرانی، 146.
  61. ارانسکی، زبان‌های ایرانی، 146.
  62. ارانسکی، زبان‌های ایرانی، 146.
  63. ارانسکی، زبان‌های ایرانی، 146.
  64. ارانسکی، زبان‌های ایرانی، 146.
  65. ارانسکی، زبان‌های ایرانی، 147.
  66. ارانسکی، زبان‌های ایرانی، 145.
  67. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 501.
  68. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 496.
  69. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 496.
  70. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 496.
  71. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 496.
  72. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 496-497.
  73. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 497.
  74. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 497.
  75. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 497.
  76. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 497.
  77. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 497.
  78. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 498.
  79. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 499.
  80. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 499.
  81. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 498.
  82. محسنی، محمدرضا ۱۳۸۹، ص ۱۳۶–۱۳۸
  83. محمد پیرامون طباطبایی، «در پیرامون زبان فارسی»، گاهنامه آموزش و پرورش، سال هشتم، شماره ۱۰.
  84. محسنی، محمدرضا ۱۳۸۹، ص ۱۳۶
  85. حافظ حسین کربلائی تبریزی، «روضات الجنان»، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۴–۱۳۴۹ … در روضات الجنان، دفتر نخست، ص ۱۱۵ «مرقد و مزار… خواجه عبدالرحیم اژابادی… در سرخاب مشخص و معین است… وی تبریزی اند منسوب به کوچهٔ اچاباد (اژآباد) که کوچهٔ معینی است در تبریز در حوالی درب اعلی… و از او چنین استماع افتاده که حضرت خواجه در اوایل به صنعت بافندگی ابریشم مشعوری می‌نموده‌اند و خالی از جمعیتی و ثروتی نبوده و بسیار اخلاص به درویشان داشته، روزی حضرت بابا مزید وی را دیده و به نظر حقیقت شناخته که درر معرف الهی در صدف سینه اش مختفی است، گفته: عبدالرحیم بوری بوری یعنی بیا بیا، که دیگران را نان از بازار است و تو را از خانه یعنی کلام تو از الهامات ربانی باشد.»
  86. کارنگ، عبدالعلی، ۱۳۳۳، ص 91 و 112
  87. مین واژه را «ترکه میر آزادبخت طرهانی» دیگر شاعرلک‌زبان در بیت زیر مورد استفاده قرار داده است: بوری و حاجتی قبله گای حاجات وقتی وارد بین ورژ مناجات گلزار ادب لرستان، اسفندیار غضنفری امرایی، انتشارات مفاهیم، ص۱۱۶.
  88. کیا، صادق، «آذریگان؛ آگاهی‌هایی دربارهٔ گویش آذری»، تهران، ۱۳۵۴، ص ۱۵
  89. کیا، ص ۴۰
  90. ۹۰٫۰ ۹۰٫۱ کیا، ص ۳۹
  91. کیا، ص ۳۱
  92. کیا، ص۲۹
  93. ۹۳٫۰ ۹۳٫۱ کیا، ص ۲۴
  94. کیا، ص 22-23
  95. کیا، ص ۲۱
  96. کیا، ص 18 و 30
  97. کیا، ص ۱۸
  98. کیا، ص ۱۷
  99. ۹۹٫۰ ۹۹٫۱ کیا، ص ۱۶
  100. ۱۰۰٫۰ ۱۰۰٫۱ کیا، ص ۱۴
  101. کیا، ص ۱۱
  102. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 498.
  103. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 498.
  104. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 499.
  105. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 499.
  106. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 498.
  107. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 499.
  108. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 499.
  109. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 499.
  110. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 499.
  111. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 499.
  112. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 500.
  113. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 500.
  114. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 500.
  115. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 500.
  116. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 500.
  117. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 500.
  118. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 500.
  119. لکوک، «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران»، راهنمای زبان‌های ایرانی، 500-501.
  120. ناشناس، «آذری (زبان)»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۲۵۹–۲۶۲.
  121. ناشناس، «آذری (زبان)»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۲۵۹–۲۶۲.
  122. ناشناس، «آذری (زبان)»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۲۵۹–۲۶۲.
  123. Yarshater، «Iranian Language of Azerbaijan»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
  124. Yarshater، «Iranian Language of Azerbaijan»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
  125. Yarshater، «Iranian Language of Azerbaijan»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
  126. Yarshater، «Iranian Language of Azerbaijan»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
  127. Yarshater، «Iranian Language of Azerbaijan»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
  128. Paul, Ludwig. (۱۹۹۸) «The Position of Zazaki Among West Iranian languages."

منابع

  • ارانسکی، یوسف م (۱۳۸۶). زبان‌های ایرانی. ترجمهٔ علی اشرف صادقی. تهران: انتشارات سخن. ص. ۱۴۴-۱۴۹. شابک ۹۶۴-۶۹۶۱-۲۴-X.
  • یارشاطر، احسان (۱۳۵۴). «آذری» (PDF). دانشنامه ایران و اسلام. ج. ۴. دریافت‌شده در ۶ سپتامبر ۲۰۲۴.
  • لکوک، پیر (۱۳۹۰). «گویش‌های حاشیه دریای خزر و گویش‌های شمال غرب ایران». راهنمای زبان‌های ایرانی. ج. ۲. ترجمهٔ آرمان بختیاری، عسکر بهرامی، حسن رضایی باغ‌بیدی، نگین صالحی‌نیا. تهران: انتشارات ققنوس. ص. ۴۸۹-۵۱۵. شابک ۹۶۴-۳۱۱-۳۹۰-۶.
  • آذری، کاظم (۱۳۹۰). «آذربایجان و زبانش». ضمیمه فرهنگی روزنامه اطلاعات؛ ویژه فرهنگ، تاریخ و تمدن اسلام و ایران. روزنامه اطلاعات (۲۵۰۷۸).
  • محمودی بختیاری، بهروز (۱۳۸۴). «آذری». دانشنامه ایران. ج. ۲. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ص. ۷۴-۷۷. بایگانی‌شده از اصلی در ۶ سپتامبر ۲۰۲۴. دریافت‌شده در ۹ اوت ۲۰۲۴.
  • ناشناس (۱۳۶۷). «آذری (زبان)». دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۱. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ص. ۲۵۹–۲۶۲. بایگانی‌شده از اصلی در ۵ سپتامبر ۲۰۲۴. دریافت‌شده در ۵ سپتامبر ۲۰۲۴.
  • «زبان کنونی آذربایجان» تألیف دکتر ماهیار نوابی، از ص ۲۸ تا ۳۸. در این کتاب اختلاف تلفظ و تغییرات حروف و آواها در فارسی و آذربایجانی با یکدیگر سنجیده شده.
  • ر.ک. فهرست مآخذی که در پایان مقاله محققانه «زبانها و لهجه‌های ایرانی» از دکتر یارشاطر ذکر شده، مجله دانشکده ادبیات تهران، شماره ۱ و ۲ سال پنجم، ص ۴۳ تا ۴۶
  • «اضافه در زبان آذری کهن»، سخنرانی دکتر رشید عیوضی در ششمین کنگره تحقیقات ایرانی.
  • «دقیقی، زبان دری و لهجه آذری»، از دکتر جلال متینی، شماره چهارم سال یازدهم مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی (زمستان ۱۳۵۴، به یادگار مجلس بزرگداشت دقیقی طوسی).
  • «زبان کنونی آذربایجان» از مرحوم عباس اقبال، مجلة یادگار، سال ۲ شماره ۳ - ص ۹–۱
  • «زبان ترکی آذربایجان» تألیف دکتر ماهیار نوابی، مقدمة ص ۲ تا ۲۸
  • «محسنی، محمدرضا ۱۳۸۹: «پان ترکیسم، ایران و آذربایجان» انتشارات سمرقند
  • «فهلویات ماما عصمت و کشفی به زبان آذری» از ادیب طوسی، شماره سوم سال هشتم نشریه دانشکده ادبیات تبریز، ص ۲۴۱
  • «گویش آذری» پژوهشی از رحیم رضازاده ملک، انتشارات انجمن فرهنگ ایران باستان - ۶- مقدمه
  • رساله «زبان آذربایجان و وحدت ملی ایران» از ناصح ناطق، تهران، ۱۳۵۸، از انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
  • «فهلویات ماماعصمت و کشفی به زبان آذری - اصطلاح راژی یا شهری» از ادیب طوسی، شماره سوم سال هشتم نشریه دانشکده ادبیات تبریز.
  • «فهلویات مغربی تبریزی» از ادیب طوسی، شماره دوم سال هفتم نشریه دانشکده ادبیات تبریز
  • نمونه‌ای از فهلویات زبان آذری در قرن هشتم و نهم» از ادیب طوسی، شماره چهارم سال هفتم نشریه دانشکده ادبیات تبریز
  • «نمونه‌ای از فهلویات قزوین و زنجان و تبریز (اصل و آوا نوشت و معنی غزلی ملمع از همام با توضیحات لغوی) در قرن هفتم» از ادیب طوسی، شماره سوم سال هفتم دانشکده ادبیات تبریز
  • «زبان مردم تبریز در پایان سده دهم و آغاز سده یازدهم هجری» دکتر نوابی، شماره سوم و چهارم سال نهم نشریه دانشکده ادبیات تبریز
  • «رساله روحی انارجانی» سعید نفیسی، «فرهنگ ایران زمین» جلد دوم، دفتر چهارم، ص ۳۷۲–۳۲۹
  • «سندی در باب زبان آذری از مرحوم عباس اقبال، مجلة یادگار سال ۲ شماره ۳ ص ۵۰–۴۳
  • «یک سند تاریخی از گویش آذری تبریز» از محمد مقدم، ایران کوده شماره ۱۰
  • «گویش آذری» (متن و ترجمه و واژه‌نامه رساله روحی انار جانی) پژوهشی از رحیم رضازاده ملک، از انتشارات انجمن فرهنگ ایران باستان - ۶، مقدمه و متن
  • ایضاً برای رساله مولانا روحی انارجانی رجوع شود به مقاله «زبان قدیم آذربایجان» از استاد هنینگ، ص ۱۵۷، و ص ۱۷۶ شماره ۵
  • «آثار موجود از زبان آذری» از ادیب طوسی (شامل توضیحات کلی و طبقه‌بندی آثار موجود از میان و فهرست واژه‌های باقی‌مانده از آن زبان)، شماره ۴ سال نهم نشریه دانشکده ادبیات تبریز
  • مقاله «دو نمونه از زبان مردم تبریز در سده‌های هفتم و هشتم هجری» از دکتر رشید عیوضی، در کتاب «چهره آذرآبادگان در آیینه تاریخ ایران»، در سال ۱۳۵۳
  • «بیست واژه آذری در حواشی نسخة خطی کتاب البلغه» سخنرانی استاد مجتبی مینوی در ششمین کنگره تحقیقات ایرانی.
  • «آذریگان» (آگاهی‌هایی دربارة گویش آذری)، از دکتر صادق کیا، تهران، ۱۳۵۴
  • «نکته‌ای چند از زبان هرزنی» از منوچهر مرتضوی، شماره سوم دورة ششم نشریه دانشکده ادبیات تبریز
  • کارنگ، عبدالعلی: «تاتی و هرزنی، دو لهجه از زبان باستان آذربایجان»، تبریز، چاپخانه شفق، ۱۳۳۳
  • «گویش کرینگان» تألیف یحیی ذکاء ۱۳۳۱
  • «گویش گلین قیه» تألیف یحیی ذکاء - فرهنگ ایران زمین - ۱۳۳۶ دفتر اول
  • «زبانها و لهجه‌های ایران» توسط دکتر یارشاطر، شماره ۱ و ۲ سال پنجم مجله دانشکده ادبیات تهران، صفحات ۳۵، ۳۶، ۳۷ و ۴۲
  • «فعل در زبان هرزنی» از منوچهر مرتضوی، شماره زمستان سال ۱۳۴۱ و شماره بهار سال ۱۳۴۲ نشریه دانشکده ادبیات تبریز.
  • «نمونه‌ای چند از لغت آذری» از ادیب طوسی در دو قسمت:
    • اسامی قری و شهرها و امکنه، شماره ۴ سال هشتم و شماره‌های ۲ و ۳ سال نهم نشریه دانشکده ادبیات تبریز
    • کلماتی که در زبان فعلی آذربایجان موجود است، شماره‌های ۳ و ۴ سال نهم نشریه دانشکده ادبیات تبریز
  • «تعبیرات و اصطلاحات و امثال مشترک فارسی و آذربایجانی» از هوشنگ ارژنگی، نشریه دانشکده ادبیات تبریز: شماره‌های ۱ و ۲ سال نهم و شماره ۱ سال دهم نشریه
  • «تعبیرات و اصطلاحات و امثال مشترک فارسی و آذربایجانی» از رفیعه قنادیان، نشریه دانشکده ادبیات تبریز: شماره تابستان سال ۱۳۴۲ (۲)
  • نظری به تاریخ آذربایجان، دکتر محمدجواد مشکور، ج ۱، تهران ۱۳۳۹، ص ۱۵۲
  • آذرگشنسب
  • سیاوش لرنژاد و علی دوست‌زاده، «دربارهٔ سیاسی‌سازی شاعر ایرانی نظامی گنجوی در دوران نوین»، ایروان ارمنستان، اکتبر ۲۰۱۲ / مهرماه ۱۳۹۱[

[۲] (فصل چهارم به‌طور گسترده به روند ترکزبان شدن آذربایجان و آران و شروان می‌پردازد)

برای مطالعه بیشتر

  • ج. آل احمد، اشاره‌ای بسیار دیرآمده بر «لهجهٔ رامند»، فرهنگ ایران‌زمین ۱۲، ۱۳۴۳، صص ۳۲۳–۳۲۹
  • ج. آل احمد، اورازان، تهران ۱۳۳۳.
  • ج. آل احمد، تات‌نشین‌های بلوک زهرا، تهران ۱۳۳۷.
  • م.ا. ادیب طوسی، نمونه‌ای چند از لغت آذری، نشریهٔ دانشکدهٔ ادبیات تبریز شماره ۸، ۱۳۳۵ شمسی: صص ۳۱۰–۳۴۹؛ شماره ۹، ۱۳۳۶ شمسی: ۱۳۵–۱۶۸، ۲۴۲–۲۷۵، ۳۶۱–۳۸۸.
  • ی. ذکاء، گویش کرینگان، تهران ۱۳۳۲.
  • ی. ذکاء، گویش گلین‌قیه یا هرزند، فرهنگ ایران‌زمین۵، ۱۳۳۶، ۵۱–۹۲.
  • م. ستوده، خوئینی یکی از لهجه‌های آذری، فرهنگ ایران‌زمین شماره ۶، ۱۳۳۷ شمسی، ۳۲۴–۳۲۷.
  • م. ستوده، رسالهٔ لغات «فرس قدیم» اهالی رامند، فرهنگ ایران‌زمین، شماره ۳، ۱۳۳۴ شمسی، صص ۲۲–۷۷.
  • ع.ع. کارنگ، تاتی و هرزنی، تبریز ۱۳۳۳.
  • ع.ع. کارنگ، تاتی و کرینگان، نشریه دانشکده ادبیات تبریز، شماره ۴، ۱۳۳۰ شمسی.
  • م. مرتضوی، فعل در زبان هرزنی، نشریه دانشکده ادبیات تبریز، شماره ۱۴، ۱۳۴۱ شمسی، صص ۵۴۳–۵۸۸؛ شماره ۱۵، ۱۳۴۲ شمسی، صص ۶۱–۹۷.
  • م. مرتضوی، نکته‌ای چند از زبان هرزنی، نشریهٔ دانشکدهٔ ادبیات تبریز، شماره ۶، ۱۳۳۳ شمسی، صص ۳۰۴–۳۱۴.
  • W. B. Henning , The ancient language of Azerbaijan, TPHs 1954, 157-177
  • W. IVANOW, The dialect of Gozärkhon in Alamut, AcOr, 1931, 352-369
  • E. Yarshater, “The Tati Dialect of Shāhrud (Khalkhāl),” BSOAS 22, 1959, pp. 52-68.
  • E. Yarshater, “The Tati Dialect of Kajal,” BSOAS 23, 1960, pp. 257-68.
  • E. Yarshater, “The Tati Dialects of Rāmand,” in A Locust’s Leg. Studies in Honour of S. H. Taqizadeh, ed. W. B. Henning and E. Yarshater, London, 1962, pp. 240-45.
  • E. Yarshater,“Marāḡīān-e Alamūt wa Rūdbār wa zabān-e ānhā,” Majalla-ye Īrānšenāšī 1, 1346 Š. /1967.
  • E. Yarshater,A Grammar of Southern Tati Dialects (Median Dialect Studies I), The Hague and Paris, 1969.
  • E. Yarshater, Distinction of the feminine gender in Southern Tāti, in: Studia Classica et Orientalia Anatonino Pagliaro. III, Roma 1969, 281-301
  • E. Yarshater, “The Tati Dialects of Ṭārom,” in W. B. Henning Memorial Volume, ed. M. Boyce and I. Gershevitch, London. 1970, pp. 451-67.
  • E. Yarshater, The use of postpositions in Southern Tati, in: Yād-nāme-ye Irāni-ye Minorsky, Tehran 1969, 221-255

جستارهای وابسته

پیوند به بیرون