پرش به محتوا

خلیفه کیخسرو امامی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
قبر خلیفه کیخسرو امامی
نگاره‌ای از قبر منسوب به خلیفه کیخسرو امامی (به‌احتمال بسیار زیاد) یا قبر پسرش یعنی خلیفه هومر امامی (به‌احتمال بسیار کم) در نزدیکی و مابین دو روستای کلور و کانی‌سالار از توابع بخش کلاشی شهرستان جوانرود در استان کرمانشاه. در آخرین نقطه مرزی ایران و عراق و در کنار دو رود لیله و سیروان.
نگاره‌ای از قبر منسوب به خلیفه کیخسرو امامی (به‌احتمال بسیار زیاد) یا قبر پسرش یعنی خلیفه هومر امامی (به‌احتمال بسیار کم) در نزدیکی و مابین دو روستای کلور و کانی‌سالار از توابع بخش کلاشی شهرستان جوانرود در استان کرمانشاه. در آخرین نقطه مرزی ایران و عراق و در کنار دو رود لیله و سیروان.
نگاره‌ای از قبر منسوب به خلیفه کیخسرو امامی (به‌احتمال بسیار زیاد) یا قبر پسرش یعنی خلیفه هومر امامی (به‌احتمال بسیار کم) در نزدیکی و مابین دو روستای کلور و کانی‌سالار از توابع بخش کلاشی شهرستان جوانرود در استان کرمانشاه. در آخرین نقطه مرزی ایران و عراق و در کنار دو رود لیله و سیروان.

خلیفه کیخسرو امامی شاعری و عارف کرد از طایفهٔ امامی از ایل جاف بوده‌است که به گویش کردی هورامی شعر سروده‌است. او که هم‌دوران با مولوی کرد زیسته‌است و با او دوست بوده و به مشاعره نامه به نامه با او پرداخته‌است. خلیفه کیخسرو سه سال پس از درگذشت مولوی کرد، در سال ۱۲۶۵ خورشیدی (۱۳۰۳ قمری) در مناطق گرمسیری طایفه امامی با افتادن در رود لیله و سیروان درگذشته است.

زندگی

[ویرایش]

خلیفه کیخسرو امامی شاعری کرد از طایفه امامی است که تاریخ تولد او به درستی معلوم نیست، از سوی شیخ عبدالرحمان طالبانی، پدر شاعر کرد شیخ رضا طالبانی، طریقت خود را فراگرفته است و در مناطق گرمسیری طایفه امامی می‌زیسته‌است.

خلیفه کیخسرو از اهالی طایفه امامی و مولوی کرد از اهالی طایفه تاوگوزی بوده‌اند و این دو طایفه هر دو در اطراف رودهای لیله، سیروان و زمکان زیسته‌اند، خلیفه و مولوی نیز با هم دوست، فامیل و همسایه بوده‌اند و آن‌ها در یک دوران زیسته‌اند و نیز با هم از طریق فرستادن نامه مشاعره داشته‌اند.

شعر زیر که در دههٔ ۱۹۶۰ از سوی ملاسعید زمناکویی در روزنامهٔ «ژین» کاکهٔ فلاح به چاپ رسیده‌است، پاسخی از سوی مولوی کرد بر نامه‌ای از خلیفه کیخسرو امامی می‌باشد:

خاڵۆی سه‌رده‌فته‌ر، نازک خه‌یاڵاتدیباچهٔ کتاو، ساحیب که‌ماڵات
سه‌واد نامهٔ سورمه‌سات یاوادڵ وه مێڵ مهٔ وه دیده ساوا
بیناییم وه چه‌م باز ئاوه‌رده‌وهمه‌رده‌بیم دیسان ئیحیام که‌رده‌وه‌
ته‌ن زه‌لیل، دڵ دیل، به‌ده‌ن عه‌لیله‌نچه‌مه‌ڕای ڕاگهٔ ڕای ئیزرائیله‌ن
ڕا تاریک و دوور، مه‌نزڵ خار و سه‌نگبێ تۆشه و چرا بێ ڕه‌فیق دڵته‌نگ
مه‌ر وه بۆی نه‌فه‌س خاڵۆی گیانیوهیا به سۆز پیر «تاڵه‌بانی» وه‌
بویه‌روون وه‌رنه ڕای گوزه‌ر ته‌نگه‌نقافڵه‌م تا قام قیامه‌ت له‌نگه‌ن

خلیفه کیخسرو نیز در نامه‌ای جواب نامه‌ای که مولوی نوشته‌است را می‌دهد. این ارسال آخرین نامه از سوی خلیفه کیخسرو به سال ۱۳۰۰ هجری قمری برمی‌گردد، که در آن زمان مولوی درگذشته و این آخرین نامه‌ای است که بین این دو ردوبدل شده‌است. خلیفه کیخسرو در این نامه است که سه سال پیش از درگذشت خود واژهٔ «غرقاب» را به تاریخ وفات خود به حروف ابجد ذکر می‌کند و واژهٔ «غرقاب» به ابجد برابر ۱۳۰۳ است، یعنی خلیفه کیخسرو سه سال پس از مرگ مولوی در ۱۳۰۳ هجری قمری درگذشته‌است.

خاڵۆکهٔ گیان…! خاڵۆکهٔ گیانی!نازک خووی خه‌یاڵ خاڵۆکهٔ گیانی!
بێ ڕه‌یب و ڕیا دور جه نه‌فسانییسه‌وی ئه‌نفاس به‌حری مه‌عانی
شوورای سینه ساف گه‌نجینهٔ ئه‌بیاتجه‌واهیرفرۆش به‌خشنهٔ نه‌جات
سه‌ر مه‌ست بادهٔ ڕۆی «یَوْمُ‌الاست»دور جه واتهٔ نه‌فس په‌لیدی سه‌رمه‌ست
پهٔ نێکی هوشیار پهٔ به‌دی خامۆشمهٔ نۆش! مهٔ فرۆش! ده‌رون پڕ خرۆش
سه‌ر حه‌ڵقهٔ جه‌رگهٔ تاعه‌ت گوزارانئوستاد سه‌رمه‌شق ده‌رون ئه‌وگاران
نامهٔ پڕ سه‌فات وه لام کیاسته‌نسه‌د شوکر الله ئاواتم واسته‌ن
ماشه‌ڵڵا جه به‌زم نه‌زم ئه‌بیاتتجه سۆز نامهٔ پڕ فتووحاتت
دووریت دیاره‌ن مه‌دۆ ئازارمخاڵۆ! وه‌گیانت جه گیان بێزارم
ته‌ماشای باڵای شۆخ شیرینتسکهٔ سه‌فابه‌خش شه‌یب نورینت
دیگ ده‌روونم ئاورده‌ن وه جۆشگا مات، گا مه‌جزوب، گا جۆش، گا خرۆش
گا فه‌وت، گا فانی، گا سۆز، گا نه‌جاتهام نه خۆف و بیم حه‌یات و مه‌مات
«لێڵه» وه‌هه‌ر حاڵ، «سیروان» نادا په‌یهاوار وه ماڵم وهٔ وه یانهٔ وه‌ی
من نه گه‌رده‌لوول گێجی «وڵوه‌ر» دادوو ده‌ست حه‌سره‌ت مدوو وه سه‌ردا
هام نه که‌ف و کوڵ قه‌ڵوه‌زهٔ «سیروان»تووتیای فه‌رقم به‌حر بێ سامان
ئاخم پهٔ فه‌ردت داخم پهٔ ده‌ردتئاهم پهٔ حه‌سره‌ت هه‌ناسهٔ سه‌ردت
به سه‌ندن نی یه‌ن تا وێم وه دڵته‌ڕجوانیت جه نۆ بسانوو وه زه‌ڕ
وه جه‌سته‌م هاوار ده‌سه‌ڵات چێشه‌ن؟مه‌بۆ ببه‌رۆش په‌رواش جه کێشه‌ن؟
سه‌د ڕه‌حمه‌ت له ڕۆح ساف بێ عه‌یبتوه باقی ئه‌وساف نه په‌ردهٔ غه‌یبت
چ وه‌سوه‌سهٔ خۆف ئیمان وێشه‌نبه‌و دڵه قایم ده‌روێشه‌ن
«که‌یخه‌سره‌و» «غه‌رقاب» عیسیان وێشه‌ننه گه‌رداب گێج بێ حه‌د ئه‌ندێشه‌ن

در مورد چگونگی فوت خلیفه کیخسرو، روزی او اینگونه می‌خواهد که از رود لیله رد شود و از آن بگذرد، چندی از چوب‌های پل شکسته و او نیز به داخل رود لیله و سیروان می‌افتد. مردم طایفه‌های امامی، تاوگوزی و نورولی چند روز به دنبال او می‌گردند، پس از چند روز که دیگر جسد خلیفه را پیدا نمی‌کنند، یکی از اقوام مولوی که از این رویداد باخبر می‌شود، می‌گوید: «من می‌دانم که جسد خلیفه کجا است!»، مردم نیز همراه او می‌روند و جسد خلیفه کیخسرو را در گرداب «ولوه‌ر» در رود سیروان پیدا می‌کنند. پس از چندی وقتی از آن فامیل مولوی می‌پرسند که چگونه پس برده که جسد خلیفه در چه جایی است، او جواب می‌دهد: «سه سال پیش در چنین روزی خلیفه خود در نامه‌ای بر مولوی نوشته بود:»

«لێڵه» وه‌هه‌ر حاڵ، «سیروان» نادا په‌یهاوار وه ماڵم وهٔ وه یانهٔ وه‌ی
من نه گه‌رده‌لوول گێجی «وڵوه‌ر» دادوو ده‌ست حه‌سره‌ت مدوو وه سه‌ردا

در کتاب تاریخ مشاهیر کرد از بابا مردوخ روحانی جلد اول روایت شده‌است که مولوی کرد و خلیفه کیخسرو امامی مدتی نزد مولانا احمد نودشی در سنندج به مشاعره می‌پردازند که با تسلط خلیفه کیخسرو به پایان می‌رسد. علامه نودشی به خلیفه می‌گوید:«اگر عالم دین می‌خواندی غزالی زمان می‌شدی.»

جستارهای وابسته

[ویرایش]

منابع

[ویرایش]

  • رسالهٔ عشق له مه‌وله‌ویناسیدا، سۆران سنه‌ای (سوران کردستانی)، انتشارات صلاح‌الدین ایوبی (مرکز انتشارات فرهنگ و ادب کردی). سال چاپ: ۱۹۹۹.

  • دیوانی مه‌وله‌وی تاوگۆزی (مولوی کرد)، له لایه‌ن محه‌ممه‌د ئه‌مین ئه‌رده‌لانی کراوه به سۆرانی (کردی مرکزی)، پێداچوونه‌وه و ده‌ستکاری: گۆڕان عه‌بباس (گوران عباس). انتشارات احسان، تهران، چاپ اول، ۲۰۰۹.