پرش به محتوا

چهار علت

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
مثالی برای علّت‌های چهارگانه؛ علّت مادّی: چوب- علّت صوری: طرح و نقشه- علّت فاعلی: نجّار- علّت غایی: میز ناهارخوری

عللِ اربعه یا علّت‌های چهارگانه به چهار علّتی گفته می‌شود که به اعتقاد ارسطو علل اصلی در طبیعت چیزی است. این چهار علّت عبارت‌اند از: «علّت مادّی، علّت صوری، علّت فاعلی و علّت غایی.» تنها علّت فاعلی را می‌توان به معنی سببیتی که امروزه مراد می‌شود، دریافت و به‌طور عام این چهار علّت در پاسخ به هر پرسشی از چرایی مطرح می‌شوند.[۱]

ارسطو

[ویرایش]

ارسطو در کتاب دوم فیزیک و پنجم مابعدالطبیعه، این چهار علّت را بیان می‌کند. ارسطو در اینجا چهار مورد را که می‌تواند در قالب پاسخ به یک سؤال چرایی داده شود، ارائه می‌کند:[۲]

  • علّت مادّی: چیزی که از آن گرفته شده یا چیز دیگر را تشکیل می‌دهد؛ مثلاً برنز به‌عنوان علّت مادّی یک مجسمهٔ برنزی.
  • علّت صوری: شکل، فرم و نگرش مربوط به اینکه چه چیزی به نمایش گذاشته شده‌ است؛ مثلاً شکل مجسمه.
  • علّت فاعلی: سبب و منبع اوّلیّهٔ تغییر یا رهایی یعنی صنعتگر و مجسمه‌ساز.
  • علّت غایی: فرجام و پایان به این معنا که به چه منظوری است؛ مثلاً یعنی غایت و پایان پیاده‌روی، کم کردن وزن، تطهیر و مصرف دارو، سلامتی است.

برخی معتقدند علل اربعه از دیدگاه ارسطو راه‌حل پرسشی در فلسفهٔ یونان است. پرسش از علّت نظم در جهان، بدین‌معنی‌که مسئول واقعیت وضع چنین و چنان اشیایی که وجود دارند، چیست؟[۳]

در معنای ارسطویی هرگاه نظم را علّت حکومت بدانیم، این علّت را می‌توان به چهار صورت زیر توضیح داد:[۱]

  • علّت مادّی: حکومت از نظم ساخته می‌شود.
  • علّت صوری: حکومت باید شبیه نظم شود.
  • علّت فاعلی: نظم، حکومت را تولید می‌کند/می‌سازد.
  • علّت غایی: هدف غایی و نهایی رقابت، نظم است.

فلسفهٔ اسلامی

[ویرایش]

فارابی تلاش می‌کند تا مفاهیم ارسطویی را به زبان خودش نه آن‌گونه که ارسطو می‌گفت، بیان کند. وی در بحث علل اربعه در کتاب تحصیل السعاده به بازگویی علل اربعه‌ای می‌پردازد که در کتاب الطبیعه (فیزیک ارسطو) مطرح شده‌اند. در این کتاب او نشان می‌دهد که با مفهوم ارسطویی علل اربعه کاملاً آشنا است، ولی همچنان به دنبال ارائهٔ تفسیر خودش از علل اربعه است و به جای واژهٔ اسباب که پیش‌تر حنین بن اسحاق گزیده شده بود، مبادی را به‌کار می‌برد.[۴]

در میان علل اربعه برای افلاطون و ارسطو، علّت صوری اهمیت بیشتری دارد؛ به‌طوری‌که برای مثال، بخش زیادی از کتاب مابعدالطبیعهٔ ارسطو به نشان دادن صورت و وجه ممیزهٔ اشیاء می‌پردازد. در تمامی کتاب مابعدالطبیعه توجّه چندانی به علّت فاعلی نشده، بلکه ارسطو علّت فاعلی را نیز تبدیل به علّت صوری می‌کند و بررسی می‌کند. این درحالی‌است که ابن‌سینا به خلاف تبیین صورت، تبیین وجود می‌کند و لذا توجّه او اساساً به علّت فاعلی است. از این حیث است که پرسش اساسی ارسطو پرسش از چگونگی و پرسش ابن‌سینا از چرایی است.[۵] ملا محمد حسن هردنگی در بیان قضا و قدر و علل اربع می گوید : شایع است در میان حکما و غیرایشان از اهل علم و عقل، که هیچ چیز تحقق به هم نمی­رساند مگر به علل اربع، که علّت مادی، صوری، فاعلی و غائی باشد. پس ناچار است که دانسته شود که این کلام و کلام امام علیه السلام یک مفاد دارند، یا احدهما مندرج است در دیگری. مفاد حصر در هر یک از این دو کلام این است که کلام حکما را راجع نماییم به کلام امام علیه السلام. اگرچه ممکن است که کسی نقض کند بر قاعده مسلّمه حکما به صادر اوّل، که عقل اوّل باشد، یا مشیت، یا غیر این دو به اختلاف الاصطلاحات. چه، او را علّت مادی نیست. ولی بعد از تدقیق نظر می­گوییم او را نیز ماده هست، ولی ماده غیبیه مثل «عمد سموات» که مرئی نیست، ولی در واقع و نفس­الامر عمد و ستون دارد. چنان­چه در قرآن مجید است: «خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرونَها...»[1]. پس صادر اوّل را ماده محسوسه نیست، ولی مادّه در نفس الامر دارد، لکونه ممکناً. هر ممکنی را ماده لازم است ولی «کم» و «کیف» آن را فهمیدن از جمله اسراری است که فهم آن در قوه هر کس بلکه هیچکس نیست، مگر آنکه را خدا بخواهد. این دریایی است بی­پایان که هر کشتیی در آن طوفانی است و جز سکوت درین مقام چاره نیست.امّا بیان ارجاع کلام حکماء به کلام امام علیه­السّلام این است که نظر حکما بر چیزهایی است که یا در ذات اشیاء است مثل علّت مادی و صوری، و یا مترتّب بر اشیاء مثل علّت غائی، که در وجود تأخّر دارد و یا مرتبط است به امری خارج، که مصاحب با اشیاء نیست در حال وجود، که علّت فاعلی باشد. آنچه در کلام امام علیه­السّلام است همه اموری است که باعث ظهور وصف فاعلیت علّت فاعلی است و دخل به آن سه علّت دیگر ندارد. بلکه همه اموری است که از اوصاف فاعل است مثل قضا و قدر و مشیت و اراده و اذن. اشیاء محل بروز این امور است و یا اموری است که بعد از تحقّق شیئی به علل اربع مترتّب بر آن است. چون اجل و کتاب. پس آنچه امام علیه­السّلام می­فرماید حکیم نفی نمی­کند و آنچه حکیم می­گوید موافق است با آنچه از این کلام و سایر کلمات ائمه مستفاد است [۶]


[1] - سوره لقمان، آیه10

پانوشت‌ها

[ویرایش]
  1. ۱٫۰ ۱٫۱ The Four Causes
  2. لک‌زایی و کیخا: در باب چیستی علل اربعه
  3. اسماعیلی ایولی: ۱۳۸۳
  4. ارسطوگرایی در فلسفه اسلامی
  5. طالب‌زاده: ۱۳۷۹
  6. ملا محمد حسن هردنگی،1396، تاملات کلامیه، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی.

منابع

[ویرایش]
  • اسماعیلی ایولی، علی (۱۳۸۳)، یک کتاب در یک مقاله، پژوهش‌های فلسفی - کلامی، شماره ۱۹، بهار ۱۳۸۳، صص ۱۸۱ تا ۲۰۳.
  • لک‌زایی و کیخا، درباب چیستی علل اربعه، دسترسی در ۶ ژوئیه ۲۰۰۹.
  • طالب‌زاده، سید حمید (۱۳۷۹)، تأثیر تفکر فیلسوفان اسلامی بر فلسفه مغرب زمین (۱)، رشد آموزش معارف اسلامی، شمارهٔ ۴۱، بهار ۱۳۷۹، صص ۳–۹.