پارادوکس متابیسیس
مصداق پارادوکس متابیسیس در فن شعر ارسطو آمده است که به گفتهی بسیاری از پژوهشگران، [۱] [۲] [۳] [۴] [۵] دو جملهی ناسازگار در آن وجود دارد. در فصل ۱۳ کتاب، ارسطو بیان میکند که پایانیافتن تراژدی به بدبختی، امری «صحیح» است [۶] اما در فصل ۱۴، «بهترین» [۷] تراژدی را آنی میداند که به بدبختی ختم نمیشود. [۸] [۹] از قرن شانزدهم، پژوهشگران [۱۰] [۱۱] مطالعات کلاسیک دربارهی این تناقض به بنبست خوردهاند و یا راهحلهایی را پیشنهاد کردهاند، که دو مورد از آنها مربوط به قرن بیست و یکم است. [۱۲] [۱۳] راه حل گوتهولد لسینگ تاثیرگذارترین راه حل بوده است [۱۴] [۱۵] اما در این مورد اتفاق نظری وجود ندارد.
در فصل ۱۳، ارسطو در ابتدا استدلال میکند که در تراژدی باید تغییر اقبالی از خوب به بد اتفاق بیفتد، [۱۶] و در پایان فصل اشاره میکند که «پایان دادن با بدبختی» «صحیح» است. [۱۷] در فصل ۱۴، او حادثهی تلخ و بدشگون کشتن «اعضای خانواده» را پیش میکشد، که در آن قاتل ممکن است آگاهانه یا ندانسته افراد خانوادهاش بکشد یا نکشد. [۱۸] با این حال، ارسطو در فصل۱۴ نتیجهگیری میکند که در «بهترین» نسخه، قاتل قربانی را به جا میآورد و او را نمیکشد. [۸] از آنجایی که این روایت به بدبختی ختم نمیشود، محققان اغلب به این نتیجه میرسند که در ظاهر، فصل ۱۴ با ۱۳ تناقض دارد [۱۹] [۲۰]
آراتا تاکدا تاریخچهی مفصلی از این مسئله را از رنسانس تا اواخر قرن بیستم نوشته است و آثار قرن بیست و یکم را از قلم انداخته است. [۲۱] با این حال، تاکدا شرح استاندارد و جامعی از راهحل های آندره داسیه، [۲۲] گوتهولد لسینگ، [۲۳] [۲۴] و استفان هالیول را ارائه نمیکند. [۲۵] نامی که تاکدا آن را برای این مسئله پیشنهاد کرد، «پارادوکس متابیسیس»، از متابیسیس، به معنای «تغییر» برآمده است که اصطلاحی است که ارسطو در فن شعر خود برای اشاره به تغییر سرنوشت از آن استفاده میکند. [۲۶]
مسئله
[ویرایش]در فصل ۱۳، ارسطو ترکیباتی از تغییرات در بخت، یا μετάβασις (متابیسیس) و شخصیت را که باعث ایجاد ترس و ترحم در مخاطب میشود، از هم تمییز میدهد، که مشخص میشود این ترکیب شامل تغییر اقبال از خوب به بد است. [۲۷] او ابتدا تمام سناریوهایی را که شامل یک انسان کاملاً خوب یا کاملاً بد باشد، حذف میکند. [۲۸] ارسطو انسان خوبی را که بختش از بد به خوب تغییر میکند، حذف میکند و سپس این کار را ادامه میدهد (۱) تغییر بخت انسان کاملاً خوب از خوب به بد (فن شعر- 1452b34-5)، (۲) تغییر بخت انسان کاملاً بد از بد به خوب (1452b37)، و (۳) تغییر بخت انسان کاملاً بد از خوب به بد (1453a1). [۲۹] ارسطو در مییابد که هیچ یک از این سه مورد، باعث ایجاد ترس و ترحم نمیشوند و برعکس، قهرمان تراژیک باید از نظر اخلاقی مانند یک فرد معمولی باشد، نه کاملاً خوب و یا بد، بلکه میانگینی بین این دو (1453a7) و از تغییر بخت از خوب به بد رنج ببرد (1453a15). [۳۰] او بدبختی را در تراژدی، δυστυχία ( dustuchia «مصیبت، بدبختی») بهعنوان «مصوبه شدن یا ایجاد بلایای وحشتناک» توصیف میکند (1453a21)، [۳۱] ارسطو سپس اشاره میکند که «بسیاری از» نمایشنامههای اوریپید به بدبختی ختم میشوند و خاطرنشان میکند که «همانطور که گفته شد»، قبلاً نشان داده است که این نوع پایان "ὀρθόν" ( اورتون «درست») است (1453a26). [۳۲]
در فصل ۱۴، ارسطو در مورد «وحشتناکترین یا به عبارتی رقتانگیزترین» عمل سخن میگوید: «مثلاً وقتی برادر برادر، یا پسر پدر، یا مادر پسر، یا پسر مادر را میکشد یا قصد کشتن او را دارد، یا کاری از این دست انجام میدهد. این همان چیزی است که ما باید به دنبال آن باشیم» (1453b20-21). [۳۳]
ارسطو به چهار راه برای مقابله با حادثه اشاره میکند. پس از نام بردنشان، آنها را رتبهبندی میکند: بدترینشان زمانی اتفاق میافتد که با دانش کامل قصد انجام کار را داشت و انجامش نداد. به این شکل احساسات برانگیخته میشوند ولی تراژدی نیست زیرا مصیبتی اتفاق نیافتاده است. بر این اساس، معمولاً ماجرا به این شکل پیش نمیرود، به جز مواردی مانند همون و کرئون در آنتیگونه. مورد بعدی زمانی است که عمل انجام میشود. بهتر است این کار با ندانستن انجام شود و بعداً کشف شود. احساساتمان خشمآلود نخواهند شد و کشف حقیقت تکانمان خواهد داد. بهترین مثال در این مورد این است: در کرسفونتس، مروپه قصد دارد کسی را بکشد که پسرش است، ولی این کار را نمیکند و متوجه میشود؛ و در ایفیگنیا مورد خواهر و برادر وجود دارد؛ و در هله، پسر میفهمد که نزدیک بوده است مادر خودش را بکشد.
قتلی که از طریق شناسایی فرد از آن جلوگیری شود، با ادعای فصل ۱۳ که میگوید «درست» این است که تراژدی «به بدبختی ختم شود» ناسازگار تلقی میشود. [۳۴]
راهحلها
[ویرایش]پیرو وتوری
[ویرایش]وتوری تلاشی برای حل این مسئله نکرد، اما اولین کسی بود که مطلبی در مورد آن در تفسیر لاتین خود بر فن شعر در سال ۱۵۶۰ منتشر کرد. [۳۵] همانطور که آندره داسیه بیش از یک قرن بعد نوشت: «ویکتوریوس [وتوری] خردمند تنها کسی بود که آن را فهمید؛ اما از آنجایی که تنها راه حل مسئله یعنی دغدغهی اصلی آن فصل را نمیدانست، تلاشی برای روشنکردن موضوع نکرد.» [۳۶]
لودوویکو کاستلوترو
[ویرایش]کاستلوترو در سال ۱۵۷۰، این مشکل را در ترجمه و تفسیر خود مطرح کرد [۳۷] [۳۸] از نظر کاستلوترو، ارسطو پایاندادن به بدبختی را در فصل ۱۳ به درستی تعیین کرده ولی به اشتباه این قانون را در فصل ۱۴ زیر پا گذاشته است و بهترین نوع تراژدی را آنی دانسته که به گفتهی کاستلوترو فاقد «شور» است. [۳۹] به کاستلوترو یک عمل ستودنی باید مشتمل بر شور باشد: منظور کاستلوترو از شور همان pathos، یعنی رنج بود، نه احساس - «و عملی ستودنیتر است که شور بیشتری را در بربگیرد». [۴۰] اگر چه از نگاه کاستلوترو کشتن فرد و سپس شناسایی او از لحاظ اخلاقی تفاوتی با قتلی که به علت شناخت فرد از آن جلوگیری میشود، تفاوتی ندارد، در مورد اول «شور کامل و دستیافتنی است (pieta e auenuta)»، در حالی که در دومی شور «کوتاه و ناکامل» است (sciema e). miacciata)" [۴۱]
آندره داسیه
[ویرایش]داسیه در سال ۱۶۹۲، در تفسیر همراه نسخهی فرانسوی فن شعر، اولین تلاش شناختهشده را برای حل این تناقض انجام داد. [۴۲] [۴۳] همانطور که محققان معمولاً داسیه را تفسیر میکنند، [۴۴] نظریهی او این بود که ارسطو نمایشنامههای اورپید را که به بدبختی ختم میشد «صحیح» میخواند زیرا سنت ایجاب میکرد که این داستانهای خاص به بدبختی ختم شوند. [۴۵] [۴۶] داسیه معتقد بود که ارسطو در فصل ۱۴ در مورد داستانهایی سخن میگوید که در آنها احتمال تغییر هست، از این رو گزینهی اجتناب از مرگ در آنها وجود دارد. [۴۷] [۴۸] همانطور که داسیه او را تفسیر میکرد، منظور ارسطو این بود که اگر از کشتار درون خانواده نتوان اجتناب کرد، نمایشنامهنویس به سمت بهترین گزینههای بعدی حرکت می کند و غیره. [۴۹] داسیه همچنین ترتیببندی ارسطو را یکی تغییر داد. ترتیبگذاری داسیه عبارت است از (۱) کشتن آگاهانه (سومین رتبه)، (۲) کشتن و سپس شناسایی (دومین رتبه)، (۳) کشتن با داشتن شناخت (بهترین) و (۴) شکست در امر قتل در حالی که فرد را میشناخته است (بدترین). [۵۰]
گوتولد لسینگ
[ویرایش]لسینگ در دراماتورژی هامبورگ به داسیر پاسخ داده است. [۵۱] او معتقد بود که ترجیح ارسطو برای پایاندادن با بدبختی به دلیل سنتها نبوده است. از نظر لسینگ، منظور ارسطو این بود که فقط در مورد پایان تراژدی، بدبختی همیشه بهترین گزینه است. [۵۲] [۵۳] [۵۴]
راه حل خود لسینگ برای این پارادوکس این است که ارسطو در فصل ۱۳ بهترین ساختار کلی برای طرح داستان و در فصل ۱۴ بهترین برخورد با «پاتوس» یا در ترجمهی انگلیسی لسینگ «صحنهی رنج» را تعیین میکند. [۵۵] [۵۶] لسینگ فکر میکرد که تهدید به مرگ یک بدبختی محسوب میشود، اما با اضافهکردن مرگ پس از شناختن فرد، میتوان بهترین نوع طرح داستانی را با بهترین برخورد با پاتوس ترکیب کرد. او نوشت که «تغییر بخت ممکن است در میانهی نمایش اتفاق بیفتد و حتی به این ترتیب تا پایان قطعه ادامه یابد، ولی پایان آن را تشکیل ندهد». [۵۷] راه حل او حداقل از منظر تاریخی تاثیرگذارترین راه حل بوده است. در قرن ۱۹ و ۲۰، دانشمندان برجستهای این ایده را تایید کرده اند، [۵۸] از جمله گوستاو تیکولر ، [۵۹] یوهانس والن ، [۶۰] دانیل دو مونتمولین (با دانیل دو مونتمولین اشتباه نشود)، [۶۱] جرالد الس (با اعتباربخشی به Vahlen)، [۶۲] و DW Lucas . [۶۳]
اینگرام بایواتر با راه حل لسینگ در مورد این موضوع متقاعد نشد و در عوض، معتقد بود که ارسطو نظر خود را تغییر داده است. [۶۴] [۶۵] [۶۶] بایواتر فکر میکرد که در فصل ۱۴ ارسطو بیشتر به اجتناب از چیزهای تکاندهنده تمایل پیدا کرده بود و در نهایت به این نتیجه رسیده بود که عمل کشتن و به دنبال آن شناخت فرد تکاندهنده است. [۶۷] به گفتهی بایواتر، به همین دلیل است که راه چهارم، «جایی که یک کشف به موقع، ما را از شوک نابهجا به احساسات اخلاقیمان نجات میدهد...»، بهترین حالت است. بایواتر نوشت: «ارسطو در فصل ۱۳، تنها به اثر احساسی تراژدی به واضحترین شیوهی آن توجه دارد: او در ادامه به این نتیجه میرسد که در فرم بهتر و بدون کمک آن، میتوان به همان نتیجه و اثر رسید. این به نوعی شناختی کند از این ضرورت است که با این تغییر دیدگاه میتوان از شوک دافعهآور جلوگیری کرد.
جان مولز نیز باور داشت که این تناقض به دلیل تغییر دیدگاه اتفاق افتاده است. مولز نوشته است: «وقتی ارسطو متوجه شد که با مقایسهای دقیقتر میتوان صحنهی رنجآور را کنترل کرد، مجبور شد نظر خود را عوض کند، زیرا در این لحظهی خاص، رویکرد دقیقتر او لزوماً نیاز به داشتن دیدگاهی سختگیرانهتر داشت».
استیون هالیول
[ویرایش]هالیول معتقد است که ارسطو نظر خود را تغییر نداده است و دیدگاه لسینگ نیز رضایتبخش نیست. هالیول پیشنهاد میکند که نباید از این تناقض اجتناب کرد و در عوض باور دارد ارسطو بین این دو انتخاب سرگردان است، در فصل ۱۳ ،«دیدگاه تراژیک شاعران»، و در فصل ۱۴ ،دیدگاهی اخلاقی در برابر هر نوع بدبختی غیرقابل توضیح و ناعادلانه. [۶۸] هالیول همچنین استدلال میکند که برای ارسطو تغییر اقبال از خوب به بد، مهمتر از پایان دادن داستان به بدبختی است، [۶۹] [۷۰] و او بیشتر تلاش میکند تا انتخاب ارسطو را در فصل ۱۴ توضیح دهد. او مدعی است که از نظر ارسطو، بدبختی تنها در صورتی معنی تراژیک دارد که قابل اجتناب و درک باشد، و تشخیص قبل از کشتن، در میان آن چهار گزینه، به بهترین وجه مطابق با این معیارها است. [۷۱] تاکدا در تفسیر خود از هالیول معتقد بود که نکته اصلی این است که ارسطو بر فرآیند بر پایان دادن به بدبختی تأکید کرده بود. [۷۲] برخی دیگر دیدگاه هالیول را به عنوان ملاک تراژدی مربوط به اخلاق ارسطویی توصیف میکنند. [۷۳]
شیلا مورناگان
[ویرایش]مورناگان مقاله خود در این مورد را «مکیدن آب میوه بدون گاز گرفتن پوست» نامید که از جرالد الز در مورد تم مرگ جلوگیریشده، به عاریت گرفته است. [۷۴] مورناگان استدلال میکند که به جای حل این مسئله، باید توجه کرد که تناقض ارسطو، دوگانگی بسیاری از ناظران نسبت به خشونت در تراژدی نیز هست. او درمییابد که ترجیح ارسطو بر اجتناب از مرگ پس از شناخت، منعکسکنندهی ماهیت تئاتر است، زیرا هر دو به ما اجازه میدهند با خیال راحت با مرگ مقابله کنیم. [۷۵] مورناگان همچنین بیان میکند که تئاتر از نظر اخلاقی مبهم است، زیرا اگرچه غیر واقعی است، ممکن است خشونت را تشویق کند و از بیننده حساسیتزدایی کند. [۷۶] او موضوع فرار از مرگ را با فلسفهی بیعلاقه و دور از هنر و با کاتارسیس ارسطو مقایسه میکند، زیرا نظریههای کاتارسیس اغلب تراژدی را به عنوان درمانی هومیوپاتیک (همساندرمانی) در نظر میگیرند. [۷۷]
السا بوچارد
[ویرایش]بوچارد از طریق مطالعهی دقیق بیان ارسطو از دو دیدگاه مخالف، پیشنهاد میکند که آنها به مخاطبان متفاوتی ارجاع دارند. [۷۸] از نظر بوچارد، ترجیح بدبختی در فصل ۱۳ در حوزهی انتقاد ادبی قرار دارد، در حالی که این دیدگاه که بهترین حالت این است که پس از شناخت از مرگ جلوگیری شود، برای به دستآوردن دل مخاطب نوشته شده است. [۷۹] بوچارد تصدیق میکند که هر دو گروه این افراد از تماشای درام در تئاتر آتن لذت می بردند، اما او معتقد است که تیپ روشنفکرتر در پایان داستان کمتر به دنبال «آسایش» بودهاند و حتی پایان ناخوشایند را ترجیح میدادهاند. [۸۰] به عنوان مثال، او خاطرنشان میکند که «قویترین گزینه» ممکن است ارجاعی به مخالف مخاطب عاطفی «ضعیف» باشد که ارسطو در فصل ۱۳ در توصیف محبوبیت توطئههای دوگانه، که در آن خوب ها پاداش میگیرند و بدها مجازات میشوند، اشاره می کند. در مقابل، زمینهای که ارسطو (در ترجمه بوچارد) به استدلالهای تغییر اقبال از خوب به بد میدهد، بیشتر منطقی است یعنی «زیباترین تراژدی از نظر هنری» است. [۸۱]
مالکوم هیث
[ویرایش]یکی دیگر از دیدگاههای قرن بیست و یکم این است که منظور ارسطو این نبوده است که مطلقاً، «پایان دادن به بدبختی درست است» و در عوض به این نوع پایان امتیاز میدهد زیرا از «طرح دوگانهی» پست تراژدیهای ملودراماتیکتر اجتناب میکند. این راه حل توسط مالکوم هیث کلاسیکنویس ارائه شده است (با مالکوم هیث بازیکن کریکت انگلیسی اشتباه نشود). [۸۲] [۸۳] در پایان فصل ۱۳ ، ارسطو اشاره میکند که اوریپید در میان تراژدینویسان برجسته قرار دارد زیرا «بسیاری از تراژدیهای او به بدبختی ختم میشوند». سپس ارسطو بیان میکند که «این، همانطور که قبلاً گفته شد، صحیح است» (1453a25-26). مالکوم هیث در مییابد که این ستایش از پایاندادن به بدبختی به معنای توجیه یک طرح منفرد بر روی یک طرح دوگانه است. همانطور که السا بوچارد مینویسد، «به گفتهی هیت، جملات فصل ۱۳ اساساً مقدماتی و بحثی هستند: «بیش از هر چیز، قصد دارند طرفداران طرح دوگانه را رد کنند». [۸۴] یعنی همان طرحی که در آن انسان خوب نجات مییابد و انسان بد مجازات میشود یا میمیرد. به عبارت دیگر، همانطور که هیث توضیح میدهد، پایاندادن به بدبختی به این معنی است که پایان تنها یک ویژگی دارد، به نفع یک نفر است. [۸۵] در نتیجه، به گفتهی هیث، تناقض بین فصلهای ۱۳ و۱۴ برطرف میشود. بوچارت همچنین توضیح هیث از فصل ۱۴ را میآورد: «دلیلی که هیث به توضیح [این موضوع] میپردازد، بر پایهی ایدهی خلوص فنی است: نمایشنامههایی مانند ایفیگنیا در تائوریس فاقد اعمال خشونتآمیز (پاتوس) و در نتیجه این نوع هیجان هستند. که همان چیزی است که ارسطو در ابتدای فصل ۱۴ آن را محکوم میکند: «بنابراین اتکا به جلوهی بصری در طرح خشونت اجتنابشده غیرممکن میشود: شاعر برای رسیدن به اثر تراژیک باید بر ساختار طرح تکیه کند.» [۸۶] [۸۷]
منابع
[ویرایش]- ↑ Lessing, Gotthold Ephraim, Hamburg Dramaturgy, New York: Dover, 1769/1962, 107-08.
- ↑ Else, Gerald F. 1957, Aristotle's Poetics: The Argument. Leiden: E.J. Brill, p. 450.
- ↑ Belfiore, Elizabeth. Tragic Pleasures: Aristotle on Plot and Emotion. Princeton: Princeton University Press, 1992, pp. 174-175.
- ↑ Heath, Malcolm. “Aristotle on the Best Kind of Tragic Plot: Re-reading Poetics 13–14,” 334-351, p. 335. In: William Wians and Ron Polansky (eds.) Reading Aristotle: Argument and Exposition. Series: Philosophia Antiqua, Volume: 146. Leiden/Boston/Paderborn/Singapore: Brill, July 2017.
- ↑ Bouchard, Elsa. "Audience, Poetic Justice, and Aesthetic Value in Aristotle's Poetics". In Ineke Sluiter, Ralph M. Rosen (ed.), Aesthetic Value in Classical Antiquity. Mnemosyne supplements. Monographs on Greek and Latin language and literature, 350. Leiden; Boston: Brill, 2012.
- ↑ Aristotle. Poetics trans. W.H. Fyfe, Harvard, 1932 1453a26.
- ↑ Literally, "strongest" (kratiston), Bouchard, 2012 p. 193
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ Freeland, Cynthia. "Plot Imitates Action: Aesthetic Evaluation and Moral Realism in Aristotle's Poetics". Rorty, Amélie ed. Essays on Aristotle's Poetics. Princeton: Princeton University Press, 1992, pp. 120–122.
- ↑ Aristotle. Poetics trans. W.H. Fyfe, Harvard, 1932 1454a2-3.
- ↑ Castelvetro, Lodovico. Poetica d'Aristotele vulgarizzata e sposta ("The Poetics of Aristotle translated in the Vulgar Language and commented on"), 1570.
- ↑ Takeda, Arata: “Aristotle on Mimesis and Violence: Things Hidden since the Foundation of Literary Theory,” In: Elisabetta Brighi / Antonio Cerella (eds.): The Sacred and the Political: Explorations on Mimesis, Violence and Religion. New York: Bloomsbury, 2016 9–26
- ↑ Heath, 2017
- ↑ Bouchard, 2012
- ↑ Takeda 2016 24, n.38
- ↑ Lessing, Gotthold Ephraim. Hamburg Dramaturgy, New York: Dover, 1769/1962, 111.
- ↑ Vahlen, Johannes. Beiträge zu Aristoteles Poetik Volume 2. Wien: K.K.Hof- und Staatsdruckerei, 1865, pp. 26-27
- ↑ Else, Gerald F. 1957, p. 450.
- ↑ Husain, Martha. Ontology and the Art of Tragedy: An Approach to Aristotle's Poetics. Albany: SUNY Press, 2002, p. 63.
- ↑ Else, Gerald F. 1957, p. 450.
- ↑ "Most interpreters have concluded that the two chapters are inconsistent." Heath 2017, p. 335.
- ↑ Takeda 2016, 9-26
- ↑ Lessing, 1769/1962, 107-08.
- ↑ Vahlen, Johannes. Beiträge zu Aristoteles Poetik Volume 2. Wien: K.K.Hof- und Staatsdruckerei, 1865, pp. 26-27
- ↑ Lucas, D.W. Aristotle: Poetics. Oxford: Oxford University Press, 1968, p. 155
- ↑ Bouchard, 2012, p. 193
- ↑ Takeda 2016, 13
- ↑ Belfiore, Elizabeth. Tragic Pleasures: Aristotle on Plot and Emotion. Princeton: Princeton University Press, 1992, p. 161.
- ↑ Belfiore 1992, p. 161.
- ↑ Belfiore 1992, p. 161.
- ↑ Belfiore 1992, p. 163.
- ↑ Aristotle. Poetics trans. W.H. Fyfe, 1453a21.
- ↑ Ibid., 1453a26.
- ↑ Aristotle. Aristotle in 23 Volumes Vol. 23, translated by W.H. Fyfe. Cambridge: Harvard University Press; London: William Heinemann Ltd. 1932. 1453b20-21.
- ↑ Else, Gerald F., Aristotle's Poetics: The Argument. Leiden: E.J. Brill, 1957, p. 450.
- ↑ Vettori, Piero. Commentationes in primum librum Aristotelis de Arte Poetarum. Florence, 1560.
- ↑ Aristotle. Aristotle's Art of poetry. Translated from the original Greek according to Mr. Theodore Goulston's edition. Together, with Mr. D'Acier's notes translated from the French. London: D. Browne and W. Turner, 1705, p. 244.
- ↑ Takeda 2016, 14
- ↑ Castelvetro, Lodovico. Poetica d'Aristotele vulgarizzata e sposta ("The Poetics of Aristotle translated in the Vulgar Language and commented on"), 1570.
- ↑ Takeda 2016, 14.
- ↑ Takeda 2016, p. 14.
- ↑ Takeda 2016, p. 14.
- ↑ Lessing 1769/1962 107.
- ↑ Aristotle. London: D. Browne and W. Turner, 1705, p. 245.
- ↑ Lessing 1769/1962 107.
- ↑ Lessing 1769/1962 107-108.
- ↑ Aristotle/Dacier 1705, p. 244-45. When in the cited passage, p. 244-55, Dacier associates chapter 13 with the "constitution of fable in general" (by contrasting it with chapter 14), scholars such as Lessing (1769) understand Dacier to mean by "constitution" the unchangeable tradition of a plot. Thus according to scholarly consensus, Dacier's "constitution" did not mean "structure," but the strictness of tradition.
- ↑ Lessing 1769/1962 107.
- ↑ Aristotle/Dacier, Ibid., 245.
- ↑ Aristotle/Dacier, Ibid., 245.
- ↑ Aristotle/Dacier, London: D. Browne and W. Turner 1705 p.256
- ↑ Lucas, D.W. Aristotle: Poetics. Oxford: Oxford University Press, 1968, p. 155.
- ↑ Vahlen, 1865 pp. 26-27.
- ↑ Lessing 1769/1962, 108.
- ↑ Lucas, D.W. Aristotle: Poetics. Oxford: Oxford University Press, 1968, p. 155.
- ↑ Vahlen, Johannes 1865, pp. 26-27
- ↑ Lessing, 1769/1962, 110.
- ↑ Lessing 1769/1962, 111-12.
- ↑ Takeda, 2016 p. 24.
- ↑ Teichmüller, Gustav. Beiträge zur Erklärung der Poetik des Aristoteles Halle: G.Emil Barthel, 1867, 78-82.
- ↑ Vahlen, 1865 pp. 26-27.
- ↑ Montmollin, Daniel de. La Poétique d'Aristote. texte primitif et additions postérieures. Neuchâtel: H. Messeiller, 1951, 338-339.
- ↑ Else, Gerald F., Aristotle's Poetics: The Argument. Leiden: E.J. Brill, 1957, p. 450.
- ↑ Lucas, D.W. 1968, p. 155.
- ↑ Murnaghan 1995, 771 n.5
- ↑ Takeda 2016, 17, 25 n.43
- ↑ Bywater, Ingram. Aristotle on the Art of Poetry. Oxford: Clarendon Press, 1909, pp. 225.
- ↑ Bywater, 1909, p. 225
- ↑ Halliwell 1986, 236-7
- ↑ Halliwell 1986, 182.
- ↑ Takeda 2016, 20.
- ↑ Halliwell 1986, 236-37.
- ↑ Takeda 2016 20
- ↑ Bouchard 2012, 193
- ↑ Else, Gerald F. Aristotle's Poetics: The Argument, Leiden: E.J. Brill, 1957, p. 451
- ↑ Murnaghan, Sheila (1995) "Sucking the Juice Without Biting the Rind: Aristotle and Tragic Mimēsis." New Literary History, 26(4): 755-773, p. 758.
- ↑ Murnaghan 1995, 766.
- ↑ Murnaghan 1995, 767.
- ↑ Ford, Andrew. Rev. of Ineke Sluiter, Ralph M. Rosen (ed.), 2012. Bryn Mawr Classical Review Sept. 2013: 166-185.
- ↑ Bouchard, 2012, 193
- ↑ Bouchard 2012, p. 194
- ↑ Bouchard 2012, p. 193
- ↑ Heath, Malcolm (2008) "The Best Kind of Tragic Plot: Aristotle’s argument in Poetics 13-14" Anais de Filosofia Clássica, vol. 2 No. 3, 2008
- ↑ Heath, Malcolm. “Aristotle on the Best Kind of Tragic Plot: Re-reading Poetics 13–14,” 334-351. In: William Wians and Ron Polansky (eds.) Reading Aristotle: Argument and Exposition. Series: Philosophia Antiqua, Volume: 146. Leiden/Boston/Paderborn/Singapore: Brill, July 2017.
- ↑ Bouchard 2012, 192
- ↑ Heath 2008 17, 2012 92
- ↑ Bouchard 2012, 192
- ↑ Heath 2008 14–15