گیو
گیو | |
---|---|
از پهلوانان شاهنامه | |
نام | گِیو |
شهرت | مرگیو-لشکر شکن |
نام پدر | گودرز |
موطن | ایران - بلخ |
جنگها | |
جنگها | بسیار |
جنک اول | جنگ دوازدهرخ |
جنگ دوم | جنگ بزرگ کیخسرو |
فرزندان | بیژن |
همسر | مهین |
برادران | هجیر، بهرام، رهام، نستوه، شیدوش |
نوه | اردشیر |
گیو یکی از سرشناسترین پهلوانان ایرانی در حماسه ملی ایران در دورانهای پادشاهی کیکاوس و کیخسرو است. بر پایهٔ شاهنامه او پسر گودرز و پدر بیژن است. تبار گیو با میانجی پدربزرگش کشواد، به کاوه آهنگر میرسد. گیو احتمالاً چهرهای تاریخی در دوران اشکانیان بودهاست که برخلاف داستانهای سنتی، پدر گودرز دوم اشکانی بودهاست که در نیمههای سده نخست میلادی به همراه وردان اشکانی بر تخت شاهی اشکانیان نشسته بودهاست.
گیو در منابع
[ویرایش]طبری نام او را به گونهٔ «بی» نوشته است و حسن بن محمد قُمی که او را بنیانگذار یکی از روستاهای قُم برشمرده، نام او را «بیب» نوشته است. بر پایهٔ گفتهٔ نُلدِکه، بیب و بی گونههایی از صورت کهنتر نام او هستند که نخست «ویو» بودهاست و حمزهٔ اصفهانی و نویسندهٔ گمنام «مجملالتواریخ» این صورت را در نوشتههایشان ضبط کردهاند. برجستهترین کار گیو جستجوی هفتسالهٔ او در ترکستان برای یافتن کیخسرو و بازگرداندن او به ایران است. به پاس این یاری گیو، زِرِهِ ویژهٔ سیاوش به او پیشکش شد. دیگر کارهای برجسته گیو خونخواهی کشتهشدن برادرش بهرام است که به دست داماد افراسیاب که تَژاو نام داشت، کشته شد. در نبرد یازده رخ نیز، او کار برجستهٔ دیگری انجام داد و گُرویِ زِرِه که کشندهٔ سیاوش بود را در نبردی تنبهتن شکست داده و کشت.[۱]
گیو همچنین داماد رستم (از طریق وصلت با بانو گشسپ) بود. در شاهنامه او تنها دارای یک فرزند به نام بیژن است. بروز احساسات پدرانه از گیو در جایجای شاهنامه صحنههای دلانگیزی میآفریند که خطوط شخصیت او را پررنگ میکند.*[۱]
سرانجامِ کارِ گیو در شاهنامهٔ فردوسی این است که او همراه چهار پهلوان دیگر همراه کیخسرو میشوند تا او را در سفر خود به سوی پروردگار همراهی کنند. علیرغم گوشزدهای کیخسرو که فقط کسانی که از فرّ ایزدی برخوردار باشند میتوانند این راه را طی کنند وگرنه نابود یا ناپدید خواهند شد، پنج پهلوان (از جمله گیو) تصمیم گرفتند که با کیخسرو همراه شوند. سرانجام پس از برگذشتن کیخسرو به سوی عالم بالا، هر پنج پهلوان گرفتار برف و بوران شده و همانجا ناپدید شدند.[۱]
داستان بالا از مرگ گیو با آنچه که در بندهشن آمده اختلاف دارد. در بندهشن او را از جاویدانان برشمردهاند که در پایان سوشیانت را همراهی میکند. در بندهشن از او به گونهٔ Beirazd i kūxšišn kardār (بِیرزد کشتیگیر) یاد شدهاست. فردینان یوستی beirazd را یکسان با بَراز عربی میداند که ممکن است همان وَراز باشد که در کتاب مجملالتواریخ به گستهم داده شدهاست.[۱]
هرچند که از گیو به عنوان سپهسالار ایران در دوران پادشاهی کیخسرو و کیکاوس نام برده شده است، چهره او در داستان تا اندازهای زیر پرتو چهرههای گودرز و بیژن پنهان است. به این دلیل، دادن یک نمای فراگیر از شخصیت او دشوار است. تنها در گفتگوی او با بیژن در داستان یازده رخ و بروز احساسات پدرانه در این گفتگو است که میتوان نمایی از شخصیت او برداشت کرد.[۱]
ظهیرالدین مرعشی مقام و موطن گیو را در قم دانستهاست.[۲]
تبارنامه
[ویرایش]
کاوه آهنگر | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
قارن | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کشواد | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
گودرز | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
گیو | شیدوش | نستوه | رهام | بهرام | هجیر | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بیژن | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فیروز بخت شول | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شاه روشن شول (شهروز) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
گیو در شاهنامه
[ویرایش]چو دیوانگان گیو گشته نوان | به هر سو خروشان و هر سو دوان | |
همی آگهی جست زان نیو پور | همی ماتم آورد هنگام سور | |
چو آگاهی آمد ز بیژن بدوی | دمان پیش فرزند بنهاد روی | |
چو چشمش به روی گرامی رسید | ز اسب اندر آمد چنان چون سزید | |
بغلتید و بنهاد بر خاک سر | همی آفرین خواند بر دادگر...[۳] | |
. | . | |
چو گودرز با زنگهی شاوران | چو رُهام و گرگین جنگ آوران | |
برفتند با او بزرگان نیو | چو طوس و چو گودرز و رُهام و گیو | |
خبر شد به طوس و به گودرز وگیو | به رُهام و گرگین و گردان نیو[۴] | |
. | . | |
چو طوس و چو گودرز و گیو دلیر | چو گرگین و بیژن چو رُهام شیر[۵] |
درباره نشان گیو هم شاهنامه از خیمهگاهی زرین و پرچمی با نقش گرگ صحبت کرده است:
یکی گرگپیکردرفش از برش | برآورده از پرده زرین سرش | |
بدو گفت کان پور گودرز گیو | که خوانند او را همی گیو نیو[۶] |
بر اساس یافته های تاریخی که پژوهشگران مردم شول به آن پرداخته است به نتایج مطلوبی دست یافته است . مردمان شول از نژاد لر اشکانی می باشند که در گستره زاگرس مرکزی زندگی می کرده اند و در منابع کشف شده ضمن معرفی پهلوانان کهن ایران زمین مردمان شول منتسب به گودرز و گیو کشوادی می باشند یعنی این مردمان وارثان راستین کاوه آهنگر می باشند . طبق این پژوهش ؛ در زمان سلطه ترکان اوغوز بر ایران در زمان کشمکش های بین سلطان مسعود غزنوی و سلطان طغرل بیگ سلجوقی چهار پهلوان شول در این واقعه حضور داشتند شاه روشن ( شه روشن ، شهروز ) پهلوان 16 ساله ، فیروز بخت پدر شه روشن ، اتابک فریدون نوزاد و بهروز بهزاد در سال های 426-تا 451 در ایران و عراق کنونی نقش آفرینی کردند . [۷][۸]
سرجمله بهروز بهزاد بود اتابک فریدون نوزاد بود
دگر بود شهروش آن پهلوان که سردار شولان بدان نوجوان
که شهروش فیروز داند پسر به کوپال و هیبت بسان پدر
هنوز آن پسر شانزده ساله بود که از هیبتش شهر در ناله بود
اتابک فریدون و فیروز گرد دگر بود شهروش آن شول گرد
دگر باره فرمود شهروز را که بخشیدم این جمله فیروز را
همه مردم گُرد و شولان گُرد مرنجان (شاهان ) و سواران احشام گُرد
پس از اختلاف قدرتی که میان دوبرادر ناتنی یعنی طغرل بیگ و ابراهیم ینال رخ داد لشگریان شول میان این دو برادر تقسیم شدند دسته فیروز بخت شول در خدمت طغرل بیگ و دسته شاه روشن شول فرزند فیروز بخت در خدمت ابراهیم ینال بود که پس از شکست لشگریان شاه روشن با وساطت پدر از جانش چشم پوشی کرد و سپس ابراهیم ینال در قلعه ای در همدان کشته می شود و فیروز بخت دختر ابراهیم ینال را به عقد شاه روشن شول در می آورد و فردای عروسی خود با لشکری از شولیان به بغداد عراق می رود . و نهاوند و الوند و دیگر ولایات به دست شاه روشن شول به عدل و داد حکمرانی می شود .
چو فیروز شهروز داماد کرد به روز دگر عزم بغداد کرد
نهاوند و الوند و آن مرز و بوم مسلم به شهروز شد با رسوم
ملازم برش لشکر شول و گرد اتابک فریدون و فیروز گرد
دگر شاه روشن ابا شهریار همه مردم کاری نامدار
به ضبط ولایات مشغول شد همه در پی عدل و معقول شد .
در این دوره بود که شاخه ای از قبائل شول در عراق حضور پر رنگی از خود نشان می دهند و در نواحی شهر زور قلعه ای به نام قلعه شولان تاسیس می کنند و شماری از آنان در موصل اسکان می یابند[۹] که دامنه حکمرانی آنان به نواحی دینور و همدان و نهاوند و شاپور خواست ( خرم آباد ) تا شمال خوزستان تا سال 511 حکمرانی کردند که شجره نامه آنها چنین آمده است سرخاب بن بدر بن مهلل بن أبی شول [۱۰] که به اشتباه آنان را کرد خواندند . که بازمانده آنان امروزه در میان قبائل گوران و شبک و معروف ترین آنها قبیله روژبیانی ( روزبهانی ) است.
در این میان سندی به چشم می خورد که بر بسیاری از تاریخ پژوهان پوشیده مانده است؛ هنگامی که در میان سلطان مسعود غزنوی و سلطان طغرل بیگ سلجوقی جنگ رخ می دهد پهلوان فیروز بخت شول که در آن زمان پهلوان جوانی بود که با تیرش شیر را از پای در می آورد و با گرزش مغز فیل را به زمین می افکند ، در خدمت سلطان مسعود بود که نویسنده کتاب ، فیروز بخت را از نژاد گیو و گودرز از مرز اصفهان معرفی می کند چنانچه آشکار است گیو و گودرز از نسل کاوه آهنگر می باشد و این نتیجه گیری حاصل می شود که مردمان شول از نسل کشوادیان و کاوه آهنگر اصفهانی بوده اند . در این جنگ و پیکارها پس از زخمی کردن چغری بیگ توسط فیروز بخت ، طغرل بیگ سنجری در تلافی زخم برادر پهلوان فیروز بخت را زخمی می کند و به اسارت و خدمت خود در می آورد .
سیوم بود فیروز بخت آن دلیر که از سهم او پنجه بفکند شیر
جوانی ز ملک صفاهان زمین که وی نامداری یلی پاک دین
به تیر و به شمشیر و گرز گران فرو کوفتی مغز پیل دمان
جهان پهلوان بود و پیروز بخت سزاوار تاج و خداوند تخت
نژاد وی از گیو و گودرز بود زملک صفاهان سرمرز بود صد و شصت من بودش آلات حرب چهل من بُدش گرز درگاه ضرب[۸]
جستارهای وابسته
[ویرایش]- گیو در منطقه ای نزدیک به طوس که اکنون به عبدالله گیو معرف است می زیسته( البته تمام پهلوانان و بزرگان چند محل سکونت داشته اند به واقع تمام ایران سرای ایشان بوده)
- گودرزیان
پانویس
[ویرایش]- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ Djalal Khaleghi-Motlagh. «GĒV». ENCYCLOPÆDIA IRANICA. دریافتشده در ۱۲ آوریل ۲۰۱۶.
- ↑ تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، ظهیرالدین بن نصیرالدین مرعشی، ص ۴
- ↑ («داستان دوازده رخ» ص ۲۹ بایگانیشده در ۱۰ مارس ۲۰۰۷ توسط Wayback Machine)
- ↑ («اداستان دوازده رخ» ص 8 بایگانیشده در ۱۰ مه ۲۰۰۷ توسط Wayback Machine)
- ↑ («اندر ستایش سلطان محمود» ص 83[پیوند مرده])
- ↑ شاهنامه به تصحیح دکتر خالقی مطلق. جلد دوم. پادشاهی کیکاوس صدوبیست سال بود (داستان رستم و سهراب/گفتار اندر پرسیدن سهراب نشانهای خیمهها از هجیر)
- ↑ مقاله چکیده ای از سرگذشت مردمان شول و سرزمین شولستان در گذر تاریخ - سجاد پارسی نژاد شولستانی
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ کتاب جامع التواریخ حسنی اثر تاج الدین حسن بن شهاب یزدی بخش سلجوقیان
- ↑ جامعالتواریخ رشیدالدین فضلالله همدانی
- ↑ تاریخ ابن وردی اثر عمر بن مُظفّر ابن الوَردی
منابع
[ویرایش]- فردوسی شاهنامه
- بانوگشسبنامه. تصحیح روحانگیز کراچی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۲.
- حسین، الهی قمشهای (۱۳۸۶). شاهنامه فردوسی. ترجمهٔ ناهید فرشادمهر. تهران: نشر محمد. شابک ۹۶۴-۵۵۶۶-۳۵-۵.