اشکانیان (شاهنامه)
ظاهر
(تغییرمسیر از پادشاهی اشکانیان (شاهنامه))
پادشاهی اشکانی | |||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
۳۰۸۴–۳۳۶۷ (پس از کیومرث) | |||||||||
وضعیت | پادشاهی | ||||||||
حکومت | پادشاهی موروثی | ||||||||
پادشاه | |||||||||
• | اشک | ||||||||
• | شاپور | ||||||||
• | گودرز | ||||||||
• | بیژن | ||||||||
• | نرسی | ||||||||
• | اورمزد | ||||||||
• | خسرو | ||||||||
• | اردوان | ||||||||
دوره تاریخی | دوران اساطیری ایران | ||||||||
• بنیانگذاری | ۳۰۸۴ | ||||||||
• فروپاشی | ۳۳۶۷ (پس از کیومرث) | ||||||||
|
تاریخ ایران |
---|
گاهشمار تاریخ ایران رده:تاریخ ایران درگاه ایران |
اشکانیان سومین دودمان پادشاهی ایران اساطیری و دودمانی ملوکالطوایفی در شاهنامه و اسطورهشناسی ایرانی میباشد. شاهان اشکانی برپایهٔ شاهنامهٔ فردوسی و دیگر منابع ایرانی، هشت تن بودند که دویست و هشتاد و سه سال (۳۰۸۴–۳۳۶۷ پس از کیومرث) پادشاهی کردهاند و تبارشان به کیقباد میرسد؛ نخستین شاه اشکانی اشک و واپسین شاه اشکانی اردوان است. پادشاهی اشکانی بهدست اردشیر بابکان سرنگون شد و پادشاهی ساسانی بنیان نهاده شد.
در شاهنامه
[ویرایش]کنونای سراینده فرتوت مرد | سوی گاه اشکانیان بازگرد | |
چه گفت اندر آن نامهی راستان | که گوینده یاد آرد از باستان | |
پس از روزگار سکندر جهان | چه گوید کرا بود تخت مهان | |
چنین گفت داننده دهقان چاچ | کزان پس کسی را نبد تخت عاج | |
بزرگان که از تخم آرش بدند | دلیر و سبکسار و سرکش بدند | |
به گیتی به هر گوشهیی بر یکی | گرفته ز هر کشوری اندکی | |
چو بر تختشان شاد بنشاندند | ملوک طوایف همی خواندند | |
برین گونه بگذشت سالی دویست | تو گفتی که اندر زمین شاه نیست | |
نکردند یاد این ازان آن ازین | برآسود یک چند روی زمین | |
سکندر سگالید زینگونه رای | که تا روم آباد ماند به جای | |
نخست اشک بود از نژاد قباد | دگر گرد شاپور خسرو نژاد | |
ز یک دست گودرز اشکانیان | چو بیژن که بود از نژاد کیان | |
چو نرسی و چون اورمزد بزرگ | چو آرش که بد نامدار سترگ | |
چو بنشست بهرام ز اشکانیان | خردمند و با رای و روشنروان | |
چو زو بگذری نامدار اردوان | ببخشید گنجی با رزانیان | |
ورا خواندند اردوان بزرگ | که از میش بگسست چنگال گرگ | |
ورا بود شیراز تا اصفهان | که داننده خواندش مرز مهان | |
به اصطخر بد بابک از دست اوی | که تنین خروشان بد از شست اوی | |
چو کوتاه شد شاخ و هم بیخشان | نگوید جهاندار تاریخشان | |
سکندر چو نومید گشت از جهان | بیفگند رایی میان مهان | |
بدان تا نگیرد کس از روم یاد | بماند مران کشور آباد و شاد | |
چو دانا بود بر زمین شهریار | چنین آورد دانش شاه بار |
— فردوسی
پس از این بخش، فردوسی به شرح شوریدن ساسانیان بر اشکانیان و شورش اردشیر بابکان میپردازد.[۱]
فهرست پادشاهان اشکانی
[ویرایش]این فهرست بر پایهٔ شاهنامهٔ خالقی مطلق فراهم شدهاست:
چیدمان | پادشاه | سکه |
---|---|---|
۱ | اشک | |
۲ | شاپور | |
۳ | گودرز | |
۴ | بیژن | |
۵ | نرسی | |
۶ | اورمزد | |
۷ | خسرو | |
۸ | اردوان |
جستارهای وابسته
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- ↑ رجبی، پرویز (۱۳۸۶). «اَرْدِشیرِ بابَکان». دانشنامه ایران. ج. ۲. تهران: بنیاد دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ص. ۳۲۴-۳۲۶. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۰۲۵-۵۹-۱. بایگانیشده از اصلی در ۱۷ نوامبر ۲۰۱۲. دریافتشده در ۲۰۱۲-۱۰-۲۲.