تاریخ ایران
تاریخ ایران |
---|
گاهشمار تاریخ ایران رده:تاریخ ایران درگاه ایران |
این مقاله به تاریخ ایران بزرگ (همچنین ایرانزمین یا ایرانشهر)[۱][۲] شامل محدودهٔ جغرافیایی و حوزه تمدنی فلات ایران و جلگههای مجاور آن،[۳] شامل ایران، بخش بزرگی از قفقاز و آسیای مرکزی میپردازد.[۴][۵][۶][۷] کاربرد تاریخی ایران تمام مرزهای سیاسی کشوری که تحت تسلط ایرانیان بود همچو میانرودان و اغلب ارمنستان و جنوب قفقاز را هم در بر میگیرد.[۸][۹]
هگل فیلسوف بزرگ آلمانی، ایرانیان را نخستین ملت تاریخی و شاهنشاهی ایران را اولین امپراتوری تاریخ میداند.[۱۰] هنگامی که سخن از تاریخ ایران میرود، باید به این نکته توجه داشت که آیا منظور تاریخ اقوام و مردمانی است که از آغاز تاریخ تاکنون در مرزهای سیاسی ایران امروزی زیستهاند یا تاریخ اقوام و مردمانی است که خود را به نحوی از انحاء ایرانی میخواندهاند و در جغرافیایی که دربرگیرندهٔ ایران امروز و سرزمینهایی که از دیدگاه تاریخی بخشی از ایران بزرگ (ایرانشهر) بوده زیستهاند. ایران گاه تاریخ ایران را از ورود آریاییها که نام ایران نیز از ایشان گرفته شده است، به فلات ایران آغاز میکنند؛ ولی این به این معنی نیست که فلات ایران تا پیش از ورود ایشان خالی از سکنه یا تمدن بوده است. پیش از ورود آریاییان به فلات ایران تمدنهای بسیار کهنی در این محل شکفته و پژمرده شده بودند و تعدادی نیز هنوز شکوفا بودند. برای نمونه تمدن نوشیجان در ملایر[۱۱][۱۲]، تمدن شهر سوخته (در سیستان و بلوچستان)، تمدن ایلام (در ایلام و شمال خوزستان)، تمدن سیلک (در کاشان)، تمدن منائیان (در بوکان، کُردستان و جنوب آذربایجان غربی)، تمدن پارسوا (در پیرانشهر)، تمدن جیرفت (در کرمان)، تمدن الیپی (در کرمانشاه)، تمدن لولوبیان و تمدن تپهبور به ترتیب (در سرپل ذهاب و جوانرود)، تمدن گوتیان (در سنندج، کامیاران، روانسر و پاوه)، تمدن حسنلو (در نقده)، تمدن ربط (در سردشت)، تمدن دﻳﻨﺨﻮاه (در اشنویه)، تمدن کانیسیب و تمدن لاوین (در پیرانشهر)، تمدن گنج دره (در کرمانشاه)، تمدن زیویه (در سقز و دیواندره)، تمدن چغاگلان (در مهران)، تمدن تپه کفشگیری (در گرگان)، تمدن تپه شیخیآباد (در دینور)، تمدن گودین تپه (در کنگاور)، تپه علی کش در ایلام، تمدن تپه اسکندری (در شهر کُرد)[۱۳]، تمدن اورارتو بهترتیب اهمیت (در سردشت، اشنویه، ارومیه و مهاباد)، تمدن نمشیر (در بانه و مریوان)[۱۴]، تمدن تپه فلکالافلاک (در خرمآباد، لرستان)[۱۵]، تمدن تپههای شهداد و زانا (در کرمان)، تمدن کاسیها (در کرمانشاه و کوهدشت، لرستان)، تمدن گیان (در نهاوند همدان)، تمدن تپه حصار (در سمنان)، تمدن یانیک تپه در تبریز[۱۶] و تمدن تپورها در تبرستان (مازندران) در سرزمین ایران بودند.[۱۷]
در حدود ۱۰۰۰ سال قبل از میلاد، آریاییها در سه گروه مادها، پارسها و پارتها به سرزمین ایران مهاجرت کردند. در آن زمان، این کشور "ایران"، به معنی سرزمین آریاییها نامیده شد. پارسها، نیاکان فارسهای امروزی، در نواحی مرکزی ایران کنونی اسکان یافتند. مادها (نیاکان آذربایجانیها و کُردهای امروزی)، در منطقهای سکنی گزیدند که شامل همدان کنونی در شرق، کردستان در غرب و منطقه آذربایجان در شمال میشد. قلمرو مادها از جنوب به اصفهان، یکی از سکونتگاههای پارسهای هخامنشی منتهی میشد. پارتها در ناحیه بین گرگان، دامغان و نیشابور استقرار یافتند.[۱۸][۱۹][۲۰][۲۱]
جغرافیای تاریخی
برتولد اشپولر میگوید ایران واقعاً یک واحد سرزمینی یکپارچه و معین نبود و اطلاعاتی که تا امروز باقی ماندهاند، نه واضح هستند و نه از دقت کافی برخوردارند که بفهمیم مرزهای ایران کدام مناطق بوده است و تنها میشود به تصویری ذهنی و حدودی اکتفا کرد. برخی مرزهای طبیعی مثل زاگرس و امتداد آن در قفقاز را میشود منطبق با مرزهای ایران پس از اسلام دانست. اران، ارمنستان و آذربایجان نیز تا کنارهٔ بیلقان و دربند، در ساحل غربی خزر، جزئی از این نواحی بود. در کرانههای جنوبی دریای مازندران، سرزمینهای دیلم، گیلان و مازندران از لحاظ سیاسی، چه پیش از اسلام و چه پس از اسلام، دارای استقلال بودند ولی از نظر جغرافیایی بخشی از ایران بهشمار میآمدند. از گوشهٔ جنوبشرقی دریا به بعد مسیری گنگ است و نمیتوان مرز مشخصی برای ایران در این ناحیه مشخص کرد. بستر رودخانههایی همچون اوزبوی، اترک، آمودریا را میتوان مرز شمالشرقی ایران دانست. عربهای فاتح ایران مرز شرقی خود را مروالرود میدانستند. بادغیس و بوشنگ در دست یک وَزُرگ اداره میشد. پیش از اسلام، در هرات (در دست هپتالیان)، جوزجان، طالقان و فاریاب (در تخارستان) شرایط کاملاً نامشخص بود و معلوم نیست در هر زمان چه کسی بر چه چیزی حکومت میکرد. با فتوحات قتیبة بن مسلم این امر تغییر یافت و از نظر سیاسی، تا خاوریترین نقاط جزئی از خلافت اسلامی شد. خوارزم نقطهای دورافتاده بود که شاهانش با حاکمان مسلمان دوستی داشتند و ماورالنهر، تخارستان و فرغانه و همچنین شمال افغانستان امروزی (به مرکزیت بلخ) جزئی از فتوحات و قلمرو اسلامی بودند و در گسترهٔ ایران جای گرفتند. چینیها پس از کاهش قدرت ترکهای آسیای میانه، به غرب حرکت خود را ادامه دادند و تا چاچ، فرغانه، سمرقند و بخارا پیش آمدند ولی در نبردی پنج روزه، عقب رانده شدند و در حوالی رود طراز ایستادند. در زمان امپراتوری تانگ منطقه سغد به دست خلافت افتاد. در پایان قرن هشتم میلادی عربها با تبت نیز بر سر مرزها میجنگیدند. مرزهای ترکستان و فرارود با ایران در حوالی سیردریا و طراز، در زمان سامانیان تثبیت شد و بدخشان ناحیهای مرزی بود. مرز خراسان در خجستان، سیستان در بُست، کرمان در دریاچه و رود مشکل، شرقیترین نواحی بودند که ایران نامیده میشدند. مکران و بلوچستان تا ۹۲۵ میلادی مسلمان نشده بودند و جزئی از ناحیه سند بهشمار میآمدند. در کرانهٔ شمالی خلیج فارس، اعراب ساکن شده بودند و رفت و آمد و ارتباط با کرانهٔ مقابل عربی همیشه بسیار پویا بود و ادامه داشت. مرز از دهانه فرات و دجله (شط العرب) به شرق واسط تا غرب اهواز میرسید و این بخشی از ایران محسوب میشد تا به امتداد خط الراس کوههای زاگرس بپیوندد.[۲۲]
ایران پیش از تاریخ
دوران پیش از تاریخ[۲۳] یا ما قبل تاریخ به محدودهٔ زمانی پیش از ثبت و ضبط تاریخ یا اختراع سامانهٔ نوشتاری گفته میشود. در این دوره هنوز انسان به ثبت و گزارش زندگی و دستاوردهای خود توانا نشده بود و تجربهها و دستاوردهای انسان به سرعت از بین میرفت.[۲۴] طی صد و پنجاه سال کاوشهای باستانشناسی در ایران، دوران پیش از تاریخ ایران بهطور یکسان مورد کاوش قرار نگرفته است؛ در حالی که در مناطق غربی و جنوبی کاوشهای وسیعی انجام شده است، مناطق شمالی و شرقی نسبتاً کشف نشده مانده است. دوران پارینهسنگی نادیده گرفته شده است. در مقابل، دوره نوسنگی به منظور مطالعه شکلگیری یکجانشینی بهطور قابل ملاحظهای مطالعه شده است. به دوره مسسنگی اولیه و میانی هم کم توجهی شده است. حال آنکه، دوره مس سنگی پسین به منظور بررسی شکلگیری دولت به خوبی بررسی شده است. مطالعه عصر برنز اولیه نیز دچار همین ناهمگونی است. درحالی که دوره پیشایلامی موضوع مورد علاقه در کاوش بوده است، فرهنگ یانیک در شمال غرب ایران نادیده گرفته شده است. فرایند شهرنشینی و مبادلات بین مناطق در عصر برنز میانی بررسی شده است، اما عصر برنز پسین و عصر آهن پیشین، مورد بررسی قرار نگرفته است. ادوار پس از آن، دوره شکلگیری دولتهای ماد و هخامنشی است، که بسیار بررسی شده است.[۲۵]
پارینه سنگی زیرین
هرچند کاوشهای مربوط به دوره پارینهسنگی در ایران (تا ۱۲۰۰۰ سال پیش) ناچیز است، اما با توجه به موقعیت جغرافیایی فلات ایران، این سرزمین تنها پلی بودهاست که انسان شکارچی-گردآورنده در مهاجرت از آفریقا به جنوب آسیا میتوانسته از آن عبور کند.[۲۶] آثار یافت شده از این دوران در ایران، محدود به غارها و پناهگاههای صخرهای در زاگرس میانی غار دربند رشی ، چند منطقه در ساحل دریای خزر و مناطق پراکندهای در کویرهای مرکزی میشود. یافت شدن سکونتگاهی با قدمت هشتصد هزار سال در آسیای میانه این گمان را طرح کرده که در ایران نیز در آن زمان انسانهایی میزیستهاند.[۲۷]
برخی از قدیمیترین آثار باستانی کشفشده در ایران، همانند نمونههای کاوش شده در کشفرود و گنج پر در شمال این کشور، گواهیدهندهٔ حضور انسان در ایران از دوران پارینهسنگی زیرین هستند.[۲۸] در این دوره دو سنت ساخت ابزار وجود دارد که یکی نوعی تبر ساخته شده از تراشه سنگی است و در شرق رودخانه فرات از جمله ایران اثری از آن یافت نشدهاست. دیگری ابزارهای خردکننده از تراشه سنگی است که در مناطق شرقی اوراسیا از جمله ایران یافته شدهاست.[۲۹]
پارینه سنگی میانی
آثاری از نئاندرتالهای ایران از پارینهسنگی میانی وجود دارد که عمدتاً در منطقهٔ زاگرس، در مکانهایی مانند وارواسی و یافته (از فرهنگ موستری)، پیدا شدهاند.[۳۰][۳۱]
سکونتگاههای انسان اولیه در پارینهسنگی میانی، اغلب در غارهای ناحیه زاگرس شامل غار قبه، غار خر و پناهگاه سنگی ورواسی کشف شده است. این مکانها نزدیک منابع ساخت ابزار سنگی موستری میباشد و نوع ابزارها نشانه غلبه روش زندگی شکارگری است.[۳۲] غار شنیدار در کردستان عراق مهمترین سکونتگاه کاوش شده میباشد که به انسانهای نئاندرتال تعلق داشته است و یافتههای بسیار شبیه غار حاضرمرد در سلیمانیه و سکونتگاههای زاگرس در ایران است، با این حال هیچ نئاندرتالی در سکونتگاههای واقع در ایران یافته نشده است.[۳۳] شناخته شدهترین سکونتگاهها در ناحیه زاگرس در ایران عبارتند از شامل غار کوبه، غار خار و پناهگاه سنگی وارواسی[۳۴] نزدیک بیستون و نیز غار کنجی و غار ارجنه نزدیک خرمآباد. همه این سکونتگاهها دربردارنده تراشههای سنگی، استخوانهای حیوانات و خاکسترهای اجاق است. اما در هیچیک سازه دیگری نظیر ابزارهای چوبی و استخوانی نیست. به نظر میرسد که انسانها در زمانهای گرم تر در این مناطق سکونت گزیدهاند.[۳۵]
پارینه سنگی پسین
در پارینهسنگی پسین، فرهنگهایی چون برادوستی و زرزی در منطقه جان گرفتند. در این دوران، سکونتگاههای زاگرس در فضای باز بودهاند و ابعاد آنها، نظامی سلسلهمراتبی را نشان میدهد.[۳۶] فرهنگ برادوستی یا اوریگنیشن زاگرسی قدیمیترین فرهنگ دورهٔ پارینهسنگی پسین در ناحیه زاگرس است، که بین ۱۹۰۰۰ تا ۳۸۰۰۰ سال پیش در این سرزمین رواج داشته است.[۳۷] در این دوره سکونتگاههای ناحیه زاگرس در فضای باز واقع شده است و ابعاد مختلف آنها نشان دهنده یک نظام سلسله مراتبی است، بهطوریکه گویا سکونتگاههای بزرگتر گنجایش پنجاه نفر را دارد. سکونتگاههایی نیز برای دستههای کوچک شکارچیان تعبیه شده که دو تا پنج نفر گنجایش دارد و مناسب اقامت کوتاه مدت است. این سکونت گاهها به دو فرهنگ برادوستی(Baradostian) و زارزی(Zarzian) تعلق دارد. در قیاس با فرهنگ موستری دوره میانی، فرهنگ برادوستی (۴۰۰۰۰ تا ۲۰۰۰۰ سال پیش) توان ساخت انواع بیشتری از ابزارها را داشته و تکنیکهای پیشرفته تری برای ابزارسازی به کار گرفته است. ساخت ابزارهای تیغهای نشانه بهرهگیری بیشتر از گیاهان است.[۳۸] همچنین تیغههای سنگی برای استفاده در نوک پیکان و نیزه ساخته شده است. هرچند، نوع شکارها نسبت به دوره قبل تغییر نکرده است، اما سلاحها متنوع تر شده است. همچنین از استخوان برای ساخت درفش و ابزارهای سنگی برای آسیا کردن قطعات اخرا و دانههای گیاهان استفاده شده است. هرچند وجود رنگدانههای اخرا گواه بر رنگ آمیزی بدن یا ابزارهاست، اما غارنگارهای یافت نشده است.[۳۹]
فرهنگ زارزی که از ۲۰۰۰۰ تا ۱۲۰۰۰ قبل رواج داشته است، احتمالاً از فرهنگ برادوستی برآمده باشد، یا با فاصله زمانی از آن شکل گرفته باشد. در این دوره ابزارهای کوچکتری نظیر میکرولیت و میکروبرین ساخته شده است. در اواخر این دوره از سنگ برای آسیا کردن دانه گیاهان وحشی استفاده میشود.[۴۰]
در پایان دوره زارزی انقطاعی در نشانههای باستان شناختی پدید میآید، که احتمال دارد ناشی از آب و هوای نامناسب موسوم به یانگر درایاس در فاصله ۱۳۰۰۰ تا ۱۱۰۰۰ سال پیش باشد. در این دوره که سردتر یا خشکتر بودهاست، ناحیه زاگرس، با ارتفاع بین ۶۰۰ تا ۱۵۰۰ متر، تقریباً فاقد پوشش درختی بودهاست. در نتیجه، انسانها مجبور شدند برای یافتن غذا به ارتفاعات پایینتر بیایند و با اجداد وحشی بزسانان مواجه شدند.[۴۱] سکونتگاه قرهکمر، در شمال شهر اَیبَک در ولایت سمنگان افغانستان، کشف شده که آثار بدستآمده از آن از سنخ فرهنگ اوریگنیشن است، اما به فرهنگ برادوستی شباهت ندارد.[۴۲] سکونتگاههای دشت ناور، در ولایت غزنی، که قدمتی بین ۳۰٫۰۰۰–۵۰٫۰۰۰ سال دارد و آثار یافت شده در آن شبیه آثار موجود در درهٔ کور بدخشان است.[۴۳]
دوره نوسنگی و عصر مس
دوره نوسنگی در ایران از ۱۰۰۰۰ سال پیش تا ۷۵۰۰ سال پیش را دربرمیگیرد. به علت سردی آب و هوا، تقریباً هزار سال طول کشید تا عصر نوسنگی از هلال حاصلخیز به فلات ایران برسد و امکان کشاورزی مهیا شود. سکونتگاههای نوسنگی یافت شده در ایران همگی در محلهایی هستند که امکان کشت دیم فراهم بوده است. از سوی دیگر، احتمالاً دامپروری از سرزمین کردستان آغاز شد و سپس به دیگر نواحی گسترش یافت. البته تاکنون فقط نواحی غرب و جنوب غرب ایران در کوه پایههای زاگرس و دشت خوزستان مورد کاوش قرار گرفتهاست.[۴۶] سکونتگاههای نوسنگی یافت شده در ایران، در مکانهایی با امکان دیمکاری قرار دارند.[۴۷] از هزارهٔ دهم تا هفتم پیش از میلاد، نخستین جوامع کشاورزی، در منطقهٔ زاگرس در غرب ایران، از جمله چغاگلان، چغابنوت و چغامیش به شکوفایی رسیدند.[۴۸][۴۹][۵۰]
اختراع خط
پیش از تاریخ به زمانی گفته میشود که انسان هنوز موفق به اختراع خط (نوشتار) نگردیده بود. از حدود ۳۶۰۰ سال ق.م. انسان موفق به اختراع خط گردید. پیش از این پنداشته میشد نخستین مخترعان خط ابتدا سومریان (۳۶۰۰ پ. م) و سپس ساکنان نواحی جنوبی میانرودان و تمدن ایلام در خوزستان باشند. با کاوشهای جدید مشخص شد اختراع خط و نوشته، مربوط به تمدن جیرفت در ایران است بر اساس سنگ نوشتهٔ جدیدی که در نوامبر سال ۲۰۰۷ در کاوشگاه جیرفت یافت شد.[۵۱][۵۲][۵۳][۵۴][۵۵][۵۶][۵۷][۵۸]
تمدن در ایران پیش از ورود آریاییان
عصر برنز
آغاز عصر برنز با تحولات عظیم در ساختار جوامع ایران همزمان بود.[۵۹] در این دوره جمعیت فلات ایران بهشدت افزایش یافت.[۶۰] در مطالعهٔ معماری و سکونتگاههای ایران در اوایل عصر برنز، دو حوزهٔ فرهنگی شاخص در ایران پدیدار میشود:[۶۱]در اواسط عصر برنز، فلات ایران صحنهٔ شکوفایی گسترده ولی کوتاهمدت شهرنشینی بود.[۶۲] مراکز شهری چون شهر سوخته، تپه حصار، تپه یحیی، شهداد، و جیرفت بخشی از شبکهٔ بازرگانی بودند که آسیای مرکزی را به سواحل جنوبی خلیج فارس و دریای عمان، ایلام، و میانرودان پیوند میداد.[۶۳] مهمترین کالاهای تجارتی در این شبکه مس (از مرکز و جنوبشرقی ایران و عمان) و لاجورد (از بدخشان در افغانستان و کویته در پاکستان) بود که بخش عمدهٔ آن به سرزمینهای غربی (بهویژه میانرودان) صادر میشد و در تزئینات ابنیهٔ اداری و آیینی طبقهٔ حاکم به کار میرفت.[۶۴] در عصر برنز، مناطق پیرامون دشتهای فلات ایران از میانهٔ هزارهٔ چهارم پیش از میلاد تا اوایل هزارهٔ سوم پیش از میلاد، دستخوش پیدایش مراکز شهری شد که نتیجهٔ گسترش بازرگانی بهویژه در زمینهٔ فلز بود. این فرایند، غالباً شاخهای از پیدایش تمدن در دوران اوروک میانرودان دانسته میشود.[۶۵] در دوران برنز، جمعیت فلات ایران به شکلی قابل توجه افزایش یافت.[۶۶]
اقوام و حکومتهای محلی
پدیداری شوش به عنوان یک شهر کهن، که با تاریخگذاری رادیوکربن تعیین شدهاست، به اوایل سال ۴۳۹۵ پیش از میلاد بازمیگردد.[۶۷] شمار زیادی سایتهای پیش از تاریخ در سراسر فلات ایران وجود دارد که به وجود فرهنگهای باستانی و سکونتگاههای شهری در هزاره چهارم پیش از میلاد گواهی میدهند.[۶۸][۶۹] در دوران برنز، قلمروی ایران کنونی، جایی برای بالندگی تمدنهای گوناگون، از جمله ایلام، جیرفت و زایندهرود بود. ایلام، برجستهترین این تمدنها، در جنوب غربی کشور در کنار میانرودان توسعه یافت و تا زمان پدیداری امپراتوریهای ایرانی، وجود خود را ادامه داد. پیدایش نگارش در ایلام با سومر موازی بود و خط میخی ایلامی، از هزارهٔ سوم پیش از میلاد توسعه یافت.[۷۰] از حدود ۳۳۵۰ تا ۲۵۰۰ سال پیش از دوران مشترک نیز، شمال باختری ایران بخشی از تمدن کورا–آراکس بود.[۷۱]
- لولوبی (قوم)
- اورارتو
- هوریها
- کوتیان (قوم)
- پریان (قوم)
- کاسیان
- منائیان
- تمدن جیرفت
- تپه گیان
- شهر سوخته
- تپه سیلک
- تپه حسنلو
- تپه مارلیک
- تل ابلیس
- تپه حصار دامغان
تمدن ایلام
ایلامیان از آغاز دوره پیشایلامی تا پایان دوره ایلام نو، حدود ۲۶۶۱ سال در جنوب غربی ایران زندگی و حکومت میکردند.[۷۲] در ۲۷۰۰ پیش از میلاد، نخستین امپراتوری ایلامی در شوش (در جنوب غربی ایران) تشکیل شد.[۷۳]
سفالینههای نقاشی شده متعلق به حدود ۳٬۵۰۰ پیش از میلاد در شوش واقع در ایلام بیانگر دورهای پیشرفته از طرحهای هندسی، ایجاد سبک خاص از انسان و شکلهایی از جانوران در آنها میباشد.[۷۲]
در حدود ۲٬۷۰۰ پیش از میلاد پادشاهی ایلام به پایتختی شوش تشکیل گردید. همچنین در حدود ۲٬۰۹۴ تا ۲٬۰۴۷ پیش از میلاد ایلام توسط شولگی، پادشاه دوم سلسله سوم اور تسخیر گردید و بعداً در سال ۲٬۰۰۴ پ. م سلسله سوم اور توسط ایلام واژگون میشود.[۷۲] پایان دوران ایلام، در سال ۶۳۹ پیش از میلاد با حمله آشوربانیپال شاه آشور به ایلام رقم خورد. او در این یورش، ایلامیان شکست داد و شوش را غارت کرد. پس از این جنگ، ایلام هرگز به عنوان یک قدرت مستقل ظاهر نگردید.[۷۲]
آثار تمدنی ایلامیان که در انشان و در شوش یافته شده نشانی از تمدن شهری بزرگی در آن دوران بودهاست. تمدن ایلامیان از راه دریایی و بلوچستان با تمدن دره سند در هند و از راه شوش با تمدن سومر مربوط میشدهاست.
یکی از مهمترین بناهای بهجا مانده از دوره ایلامیان، چغازنبیل است. زیگورات چغازنبیل دارای ابعاد و خصوصیات خیرهکننده است و با اهرام مصر برابری میکند. این بنای عظیم به صورت هرم مطبق یا پله پله ساخته شدهاست.[۷۴] ساخت آن در حدود ۱۲۵۰ پیش از میلاد و توسط اونتاش گال برای ستایش ایزد اینشوشیناک نگهبان شوش انجام شدهاست. این بنا در حمله آشور بانیپال به همراه تمدن ایلامی نابود شد و پس از آن زیر خاک از دیدهها ناپدید گردیده بود تا دوران کنونی که توسط رومن گریشمن ایلامشناس فرانسوی خاکبرداری گردید.[۷۵]
مهاجرت آریاییها به فلات ایران
مدلهای مهاجرت هندواروپایی سناریوهای مختلف مهاجرت ماقبل تاریخ هند و اروپاییان اولیه به مناطق استقرار در شمال غربی شبه قاره هند و از آنجا به شمال هند را بررسی میکنند. ادعای مهاجرت هندواروپاییان عمدتاً مبنا در ملاحظات زبان شناختی قرار دارد.[۷۶] تمام مباحث مهاجرت تاریخی نژاد هندواروپایی، امروزه، بحثبرانگیز است. علائمی که دال بر مهاجرت گسترده باشند در مطالعه اسکلتها یافت نشده است.
فرضیههای گوناگونی دربارهٔ خاستگاه آریاییان مطرح شده که از جمله آنها میتوان به: فرضیه گورکان، فرضیه آناتولیایی، فرضیه ایران،[۷۷][۷۸][۷۹] فرضیه هند،[۸۰] فرضیه اروپا[۸۱][۸۲] و فرضیه ارمنستان[۸۳] اشاره کرد.
هیچکدام از این فرضیهها نتوانستهاند پذیرش همه دانشگاهیان را بهدست آورند، چرا که این جستار با سیاست پیوند خورده و هر یک از نژادهای این خانواده زبانی میخواهد خود را وارث خاستگاه آغازین بداند.[۸۴]
چندی پیش در ارمنستان کاوشهایی باستانشناسی رخ دادهاست که با انقلابی در بازنگری نظریه خاستگاه هندواروپاییان (آریاییان، آناتولیاییها و اروپاییان) و زبانهای هندواروپایی نظریه کهن دربارهٔ مهاجرت به فلات ایران را وارونه کرده و سویه این مسیر مهاجرتی را از ایران دانستهاست و موجب رد نظریه مهاجرت آریاییان به ایران شده است.[۸۵][۸۶][۸۷][۸۸][۸۹] از آنجا که این خبر در انجمنهای آکادمیک جهان بازتاب بسیاری داشته است هفتهنامه نیو ساینتیست در دو شماره پیاپی (۲۳ و ۳۰ می ۲۰۱۸) به این رویداد همانند نقطه عطفی تاریخی نگریسته، آن را واکاوی مینماید.[۹۰][۹۱]
دوران باستان
ایران باستان دورانی از تاریخ ایران را در بر میگیرد که با تشکیل شاهنشاهی ماد آغاز و با حمله اعراب به ایران و سقوط شاهنشاهی ساسانی پایان مییابد.
پادشاهی ماد (۷۲۸–۵۵۰ پ. م)
آنچه از متون آشوری معاصر با دوران مادها برمیآید، آن است که مادها از سدهٔ نهم تا هفتم پ.م. نتوانسته بودند چنان پیشرفتی بیابند که سبب همگرایی و اتحاد و سازمانیافتگی قبایل و طوایف پراکندهٔ ماد بر محور یک رهبر و فرمانروای برتر و واحد شده باشد، بهطوریکه بتوان وی را پادشاه کل سرزمینهای مادنشین نامید؛ برخلاف آنچه هرودوت، چند سده بعد دربارهٔ دیاکو میگوید.[۹۳] پادشاهان آشور در ضمن لشکرکشیهای پرشمار خود به قلمرو سکونت مادها، همواره با شمار فراوانی از «شاهان محلی» (حاکمان مستقل شهرهای مختلف) روبهرو بودهاند و نه یک پادشاه واحد حاکم بر کل سرزمینهای مادنشین.[۹۴][۹۵] در اواخر سدهٔ هشتم پیش از میلاد مادها در ایران غربی گرد هم جمع شدند و اتحادیه قبایل ماد را تشکیل دادند. بدین ترتیب، نیرو گرفتند و با آشوریان که به آنها یورش برده بودند، جنگیدند و طی جنگهایی که حدود یکصد سال به طول انجامید آنان را شکست دادند و دولتی بنیان نهادند که ۱۲۰ سال فرمانروایی نمود و نهایتاً از کوروش بزرگ شکست خورد.[۹۶]
بنابر روایت هرودوت، دیاکو یا دیااُکو بنیانگذار و نخستین شاه مادها بود. دوران حکومت دیاکو مورد اختلاف مورخان است، اما میتوان گفت که احتمالاً اکثر نیمهٔ اول سدهٔ هفتم پیش از میلاد را در برمیگرفتهاست.[۹۷] دیاکونوف معتقد است دیاکو نمیتوانست پادشاه سراسر ماد باشد و حتی حاکم یک منطقهٔ بزرگ نیز نبود و تنها یکی از فرمانروایان کوچک و متعدد مادی بود ولی درخشش تاریخ اخلاف بر سیمای او پرتو افکنده و سبب شهرت او در تاریخ شد. دیاکو در آغاز کار دولت ضعیف و کوچک و تازهٔ خود را تحت حمایت ماننا قرار داد، ولی بعد کوشید کاملاً مستقل گردد و بدین منظور با اورارتو عقد اتحاد بست.[۹۸] سارگون دوم شاه آشور در سال ۷۱۵ پیش از میلاد، وارد ماد شد تا چنانکه مدعی بود، به «هرجومرج» آنجا پایان دهد. وی در آنجا توانست دیاکو را اسیر کند.[۹۹][۱۰۰][۱۰۱] وی چندسالی در اسارت سارگون دوم بود و مادها بهعنوان فرمانبرداران و باجگذاران آشور، دچار فقر و از همپاشیدگی شدند و آشوریان، دیاکو را بهعنوان کسی که همیشه مطیع آشور باقی بماند و خراج خود را بهطور مرتب به دربارهٔ آشور بپردازد و از جهات دیگر حتی از نظر تأمین نیروی نظامی برای آشوریان بههنگام درگیرشدن آشور در جنگ متعهد شود، وی را آزاد کردند و سپس او بهعنوان رهبر قطعی و احتمالاً پادشاه مادها برگزیده شد.[۱۰۲]
به گفتهٔ هرودوت، فرورتیش پسر دیاکو بود و همهٔ قبایل مادی را متّحد و به یک کشور تبدیل کرد. در روایتی دیگر نام این شاه خشتریته است. از شواهد چنین پیداست که پس از مرگ دیاکو، وی رهبری قبایل مادی را برعهده گرفت.[۱۰۳] بسیاری از پژوهشگران، زمان سلطنت فرورتیش را بین سالهای ۶۷۵ تا ۶۵۳ پیش از میلاد میدانند[۱۰۴] ولی بعضی دیگر از پژوهشگران زمان حکومت او را بین سالهای ۶۵۵ تا ۶۳۳ پیش از میلاد[۱۰۵] یا سال ۶۷۸ تا ۶۲۵ پیش از میلاد میدانند.[۱۰۶] در نخستین سالهای سلطنت فرورتیش، سکاها که در ناحیهٔ بین دریای مازندران و قفقاز زندگی میکردند از طریق گذر دربند قفقاز، به سرزمین ماد وارد شدند و بخشهایی از خطهٔ ماد را به اشغال خود درآوردند.[۱۰۷] او در اتحاد با پارسها و کیمریها در سال ۶۵۳ پیش از میلاد وارد جنگ با آشور شد و به شهر نینوا، پایتخت حکومت آشور حمله کرد و ظاهراً در ابتدا پیروزیهای ضعیفی بهدست آورده بود ولی در نبردی دیگر کشته شد.[۱۰۸]
پس از مرگ فرورتیش، پسرش هووخشتره جانشین او شد که مورخان زمان حکومت او را بین سالهای ۶۳۳ تا ۵۸۴ پیش از میلاد میدانند. او تواناترین شاه ماد و نخستین پادشاهی است که یک سلطنت سراسری را در ایران تشکیل داد و ایران را بهعنوان یک قدرت مهم در جهان آن زمان مطرح کرد. هووخشتره را باید بنیانگذار واقعی دولت ماد و معمار حقیقی امپراتوری ایرانیان باستان دانست.[۱۰۹] وی با الیاتس شاه لیدیه جنگید و توانست سرزمینهای فوقانی رود هالیس را تصرف کند. هووخشتره با دولت بابل متحد شد و توانست با حمله به نینوا، به عمر امپراتوری آشور خاتمه دهد.[۱۱۰][۱۱۱] پس از هووخشتره پسرش ایشتوویگو به پادشاهی رسید و ۳۵ سال (در بین سالهای ۵۸۴ تا ۵۵۰ پیش از میلاد) حکومت کرد.[۱۱۲]
شاهنشاهی هخامنشی (۵۵۰–۳۳۰ پ. م)
شاهنشاهی هخامنشی (۵۵۰–۳۳۰ پیش از میلاد، «۲۲۰ سال») شاهنشاهیای در دوران باستان بود که بهدست کوروش بزرگ بنیاد نهاده شد. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «هخامنش» میرساندند که سرکردهٔ خاندان پاسارگاد از خاندانهای پارسیان بودهاست. هخامنش باید حوالی پایان سدهٔ هشتم یا ربع نخست سدهٔ هفتم پ. م بر مسند قدرت بوده باشد.[۱۱۳] هخامنشیان، در آغاز پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد آورد و سپس با فتح لیدیه و بابل، پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ از نوادگان (شاه انشان، کوروش یکم، کمبوجیه یکم) را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی میدانند.[۱۱۴]
به پادشاهی رسیدن پارسیها و دودمان هخامنشی یکی از رخدادهای برجستهٔ تاریخ باستان است. شاهنشاهی هخامنشی را نخستین امپراتوری تاریخ جهان میدانند. پذیرش و بردباری دینی از ویژگیهای شاهنشاهی هخامنشی بهشمار میرفت.[۱۱۵] بیش از ۴۹ میلیون نفر از ۱۱۲ میلیون جمعیت جهان آن زمان در این سرزمین زندگی میکردند.[۱۱۶] در دوران هخامنشیان سی قوم مختلف تحت لوای این امپراتوری بودند.[۱۱۷]
قلمرو هخامنشیان بسیار گسترده بود بهطوریکه از دره سند در هند تا رود نیل در مصر و ناحیه بنغازی در لیبی امروز و از رود دانوب در اروپا تا آسیای مرکزی را در بر میگرفت. در این کشور پهناور اقوام بسیاری با آداب و رسوم خاص خود زندگی میکردند و فرهنگ ایالتی و قومی خود را پاس میداشتند. در حقیقت مشخصه مهم این دولت احترام به آزادی فردی و قومی و بزرگداشت نظم و قانون و تشویق هنرها و فرهنگ بومی و همچنین ترویج بازرگانی و هنر بود.[۱۱۸] خاویر آلوارز عیلامشناس معتقد است که آثار و نقشبرجستههای موجود نشان میدهد که هخامنشیان هنر خود را در بخش معماری و نقشبرجسته از عیلامیها آموختهاند.[۱۱۹] کارل شفُلد مینویسد: «تمدن بزرگی مانند تمدن هخامنشی را نمیتوان از روی تأثیراتی که پذیرفته درک کرد. واقع آن است که اهمیت این چنین تمدنی دقیقاً در توانی است که او را به حل و جمع همهٔ این اجزای مختلف در کلیتی واحد قادر ساختهاست.»[۱۲۰]
شاهان هخامنشی در خلال سال و با تغییر فصل کوچ میکردند و معمولاً تمام سال را در یک جا به سر نمیبردند بلکه بر حسب اقتضای آب و هوا هر فصلی را در یکی از پایتختهای خود سر میکردند در فصل زمستان در بابل، دشتستان و شوش اقامت داشتند ودر فصل تابستان به همدان میرفتند که در دامنه کوه الوند بود و هوایی خنک داشت. این سه شهر پایتخت سیاسی و اداری و اقتصادی بودند ولی دو شهر دیگر هم بودند که پایتخت آیینی هخامنشیان بهشمار میرفتند یکی پاسارگاد که در آنجا آیین و تشریفات تاجگذاری شاهان هخامنشی برگزار میشد و دیگری پارسه که برای دیگر تشریفات به کار میآمد. این دو شهر زادگاه و پرورشگاه و به اصطلاح گهواره پارسیان بهشمار میرفت البته تخت جمشید ازاین دو بیشتر اهمیت داشت به همین دلیل اسکند ر مقدونی آن را عمداً آتش زد تا گهواره و تکیه گاه دولت هخامنشی را از میان ببرد و به ایرانیان بفهماند که دیگر دوره فرمانروایی آنان به سر آمدهاست.[۱۲۱]
در سال ۵۵۸ پیش از میلاد پادشاهی کوروش بزرگ (کوروش دوم) در انشان (پارس) و خوزستان آغاز شد و پایتخت هخامنشیان به شوش منتقل شد.[۷۲] در سال ۵۲۵ پیش از میلاد سپاه ایران تحت فرماندهی کمبوجیه دوم دومین شاه هخامنشی، سرزمین مصر را کاملاً ضمیمه قلمرو پادشاهی این دودمان کرد.[۷۲] در سال ۴۹۰ پیش از میلاد جنگی به نام ماراتن بین ایران و یونان در محلی به نام ماراتن در یونان کنونی رخ میدهد و ارتش هخامنشی از یونان شکست میخورد. این نبرد نخستین پیروزی یونان بر ایران در خشکی بود.[۷۲] در سال ۳۳۴ پیش از میلاد اسکندر مقدونی به آسیا حمله میکند و سپاه هخامنشیان در تنگه داردانل شکست میخورد.[۷۲] در سال ۳۳۰ پیش از میلاد داریوش سوم کشته شده و هگمتانه فتح میشود، همچنین تخت جمشید به وسیله اسکندر مقدونی ویران شده و حکمرانی هخامنشیان بر ایران پایان میپذیرد.[۷۲]
پیروزیهای هخامنشیان باعث شد گستردگی قلمروی آنان به حدی برسد که به عنوان نخستین حکومت جهانی و بزرگترین امپراتوری جهان تا به آن زمان، شناخته شوند. این امپراتوری در اوج خود، بیش از ۴۴ درصد از جمعیت جهان را اداره میکرد که بالاترین رقم در میان امپراتوریهای تاریخ است.[۱۲۲][۱۲۳] شاهنشاهی هخامنشیان به یک نمونهٔ موفق برای اداره یک دولت جهانی تبدیل گردید و دستاوردهایی نظیر حکومت متمرکز، سیستم جادهای و پست، زبان رسمی، خدمات شهروندی و ارتش وسیع منظم توسط امپراتوریهای پسین تقلید شد.[۱۲۴] در تاریخ غرب، شاهنشاهی هخامنشی به عنوان آنتاگونیست تاریخ یونان و همچنین رهاییبخش یهودیانِ بابل به یاد آورده میشود. میراث این دولت و رد پایش بر روی تاریخ جهان از قلمروی آن بسیار فراتر رفت و بر روی تاریخ نظامی، فرهنگی، اجتماعی و دینی دنیا تأثیر چشمگیری گذاشت.[۱۲۵] فتح یهودیه توسط ایرانیان باعث این شد که شاهنشاهی هخامنشی در متون دینی یهودیان و مسیحیان از اهمیت زیادی برخوردار شود. تکامل مزدیسنا در این دوره باعث گسترش آن از شرق تا غرب گردید و همچنین میراث هخامنشی نقش پررنگی در سیاست و جنبشهای تاریخ معاصر ایران بازی کرد.[۱۲۶]
حکومت یونانیان (۳۳۰–۲۴۸ پ. م)
در نتیجهٔ افزایش کشمکشها در مرزهای غربی امپراتوری هخامنشیان به دلیل شورش ایونیان، جنگهای یونانی-پارسی شعلهور شد و تا نیمهٔ نخست قرن ۵ پیش از میلاد ادامه یافتند. این جنگها با عقبنشینی هخامنشیان از سرزمینهایشان در بالکان و شرق اروپا پایان یافت.[۱۲۷] داریوش سوم، آخرین پادشاه هخامنشی بود که در ۳۳۶ پ. م به تخت نشست و نیاز شد به تنش تاریخی میان امپراتوری و یونانیها پایان دهد.[۱۲۸][۱۲۹]
فیلیپ مقدونی (۳۳۶–۳۸۲ پ. م) ممالک یونانی را یکپارچه ساخت و برای حمله به آناتولی نوسازی کرده بود. پسر فیلیپ، اسکندر مقدونی، یک رهبر نظامی با استعداد زودرس، فراتر از چشمانداز پدرش رفت و در چندین نبرد مهم، هخامنشیان را شکست داد؛ پس از نبردهایی، اینبار در سال ۳۳۱ پ. م، اسکندر به بینالنهرین آمد تا در نزدیکی اربیل بار دیگر با داریوش سوم، در نبرد گوگمل روبرو شود؛ شمار نیروهای هردو طرف بسیار بود و ارتش هخامنشی از واحدهای نظامی جدیدی بهره میبرد. با زخمی شدن داریوش سوم، ارتش وی بینظم شد تا اسکندر پیروز نبرد باشد. سپس بابل، اصطخر و شوش به دست فاتح مقدونی افتاد. همچنین او به سمت پایتخت هخامنشیان، پارسه لشکرکشی کرد و پس از کشتن آریوبرزن و نیروهایش، آنجا را به آتش کشید. داریوش سوم را نیز دو تن از ساتراپها کشتند. اسکندر پس از مرگ داریوش سوم، ادعا کرد که داریوش او را به جایگزینی برگزیده و او ادامه دهنده راه هخامنشیان است، با این حال پایان رسمی دوران هخامنشیان، پس از نبرد دربند پارس، در سال ۳۳۰ پ. م در نظر گرفته شدهاست.[۱۲۹][۱۲۸]
پس از درگذشت ناگهانی اسکندر در سال ۳۲۳ پ. م، با توجه به آنکه جانشین لایقی معرفی نکرد، هرج و مرج بر قلمروی وی چیره گردید؛ تا اینکه در سال ۳۱۲ پ. م، امپراتوری سلوکی هلنیستی به پا خواست و ایران نیز در اختیار آنان قرار گرفت.[۱۲۸] مهمترین میراث پیروزیهای نظامی و سیاسی اسکندر در زمینهٔ فرهنگی بود؛ تمدن یونانی با او و جانشینانش در سراسر سرزمین هخامنشی گسترش یافت. با وجود اینکه برخی عناصر بومی نیز توسط فاتحان پذیرفته شد، اما پذیرش جنبههای گوناگون تمدن یونان توسط بومیان قابل توجه بود. اگرچه دینیاران زرتشتی در سرپیچی از اسکندر سرسخت باقی ماندند و او را «اسکندر لعنتشده» لقب دادند و او را ویرانگر امپراتوری ایران و مقدسات زرتشتی دانستند. روستاییان نیز کسانی بودند که طبیعتاً کمتر از فرهنگ یونانی اثر گرفتند.[۱۲۹]
شاهنشاهی اشکانی (۲۴۷پ. م-۲۲۴م)
شاهنشاهی اشکانی که توسط دودمان اشکانیان اداره میشد، گروهی از مردم شمال شرقی ایران بود که پس از فتح پرنی بر پارت و شکست امپراتوری سلوکی در اواخر قرن سوم پیش از میلاد، متحد شدند و بر فلات ایران و مناطق همجوار مانند عربستان شرقی حکومت کردند.
شاهنشاهی اشکانی و امپراتوری روم به عنوان دو ابرقدرت جهان باستان بزرگترین رقیب یکدیگر بودند و مکرراً به نبرد میپرداختند.[۱۳۰] برای رومیان که به پیادهنظام سنگین متکی بودند، شکست اشکانیان بسیار سخت بود، زیرا سواره نظام اشکانیان بسیار سریعتر و متحرکتر و قدرتمندتر از سربازان پیاده رومی بودند. تیراندازی پارتی که توسط سواره نظام اشکانی اجرا میشد، بسیار موجب ترس سربازان رومی بود و در شکستهای کوبنده روم در نبردها نقش اساسی داشت. از سوی دیگر اشکانیان در جنگهای محاصره ای مهارت نداشتند. به دلیل این ضعفها، نه رومیان و نه اشکانیان نتوانستند در قلمرو یکدیگر را تصرفات طولانی داشته باشند.[۱۳۱][۱۳۲]
شاهنشاهی اشکانی به مدت نزدیک پنج سده دوام آورد، یعنی بیشتر از بسیاری از امپراتوریهای شرقی. پایان این شاهنشاهی سرانجام در سال ۲۲۴ پس از میلاد به پایان رسید، زمانی که پایههای آن سست شد و آخرین شاهنشاه آن بهدست اردشیر بابکان، بنیانگذار شاهنشاهی ساسانی، شکست خورد. با این حال، برخی از سلسلههای تحت فرمان اشکانیان تا مدتها بعد در ارمنستان، ایبریا، و آلبانی قفقاز به حیات خود ادامه دادند.
اشکانیان تا حد زیادی هنر، معماری، مذهب و نشانهای سلطنتی امپراتوری فرهنگی ناهمگن خود را که شامل فرهنگهای پارس، هلنیستی و منطقهای بود، پذیرفتند. در اوایل، درباریان اشکانی برخی از آداب یونانی را پذیرفتند اما با گذر زمان، به دنبال احیای فرهنگ و دینهای ایرانی رفتند. همگی پادشاهان اشکانی نسب خود را به هخامنشیان میدانستند و خود را شاهنشاه میخواندند.[۱۳۳]
در سال ۱۳۳۰ خورشیدی، باستانشناس آلمانی ویلهلم کونیک و همکارانش در نزدیکی تیسفون ابزارهایی از دوران اشکانی را یافتند. پس از بررسی معلوم شد که این ابزارها پیلهای الکتریکی هستند که به دست ایرانیان در دوران اشکانی ساخته شده و به کار برده میشدهاند. او این پیلهای تیسفون را باتری بغداد (Bagdad Battery) نامید.[۱۳۴] اکتشاف این اختراع ایرانیان به اندازهای تعجب و شگفتی جهانیان را برانگیخت که حتی برخی از دانشمندان اروپایی و آمریکایی این اختراع ایرانیان را به موجودات فضایی و ساکنان فراهوشمند سیارات دیگر که با بشقابهای پرنده و کشتیهای فضایی به زمین آمده بودند، نسبت دادند، و آن را فراتر از دانش اندیشمندان و پژوهشگران ایرانی دانستند. برای ایشان پذیرفتنی نبود که ایرانیان ۱۵۰۰ سال پیش از لوییجی گالوانی ایتالیایی (۱۷۸۶ میلادی) پیل الکتریکی را اختراع نموده باشند.[۱۳۴]
شاهنشاهی ساسانی (۲۲۴–۶۵۱ م)
نخستین شاه شاهنشاهی ساسانی، اردشیر بابکان، اصلاحات اقتصادی و نظامی کشور را آغاز کرد. برای یک دوره بیش از ۴۰۰ ساله، ایران بار دیگر در کنار رقیب همسایه خود، امپراتوری روم و سپس بیزانس، یکی از قدرتهای پیشرو در جهان بود.[۱۳۵][۱۳۶] قلمرو امپراتوری، در اوج خود، تمام ایران، عراق، آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، آبخازیا، داغستان، لبنان، اردن، فلسطین، اسرائیل، بخشهایی از افغانستان، ترکیه، پاکستان، هند، ایران و روسیه و عربستان و بخشهایی از مصر را در بر میگرفت.
اردشیر یکم ساسانی شناختهشده به اردشیر بابکان بنیانگذار شاهنشاهی ساسانی بود. وی پس از شکست واپسین شاهنشاه اشکانی، اردوان پنجم در سال ۲۲۴ میلادی در دشت هرمزدگان، دودمان اشکانی را برانداخت و پادشاهی ساسانی را بنیان گذاشت. اردشیر از آن پس خود را «شاهنشاه» نامید و تسخیر سرزمینی را که ایرانشهر یا «ایران» میخواندش، آغازید.[۱۳۷][۱۳۸] شاپور یکم، شاپور دوم،[۱۳۹] خسرو انوشیروان،[۱۴۰] و خسرو پرویز[۱۴۱] از بزرگترین شاهان ساسانی بودند. جنگ ۲۵ ساله ایران و روم که از ۶۰۲ تا ۶۲۸ به طول انجامید، نظم سیاسی را که طی سه سده بر این منطقه حاکم بود، فروریخت و خلأ قدرتی را پدیدآورد، که در پی آن سپاهیان مسلمان عرب آن دو امپراتوری را شکست دادند و امپراتوری نوپدید خلافت را بنا نهادند.[۱۴۲] سپس طی کشورگشاییهای اعراب، یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی، در مرو به دست آسیابانی کشته شد و ایران به قلمرو خلافت افزوده شد.[۱۴۳][۱۴۴]
بیشتر طول عمر شاهنشاهی ساسانی به جنگهای مکرر بیزانس و ساسانیان، که ادامه جنگهای اشکانیان و رومیان بود قرار گرفت. واپسین درگیری، طولانیترین درگیری در تاریخ باستان بود. جنگهای ایران و روم که در سده یکم پیش از میلاد توسط پیشینیان آنها، اشکانیان و رومیان آغاز شد، در قرن هفتم پایان یافت. ایرانیان در نبرد ادسا در سال ۲۶۰ رومیان را شکست دادند و امپراتور والرین را تا پایان عمر به اسارت گرفتند.
عربستان شرقی بهزودی فتح شد؛ همچنین خسرو انوشیروان یمن را به امپراتوری افزود. در زمان حکومت خسروپرویز در سالهای ۵۹۰–۶۲۸، مصر، اردن، فلسطین و لبنان نیز به امپراتوری ضمیمه شدند. ساسانیان شاهنشاهی خود را ایرانشهر مینامیدند.[۱۴۵]
در دوره ساسانی جنگهای هفتصد ساله ایران و روم دنبال شد. در این زمان، ارتشهای ساسانی و رومی-بیزانسی برای نفوذ در آناتولی، قفقاز غربی (عمدتاً لازیکا و پادشاهی ایبریا؛ گرجستان و آبخازیا امروزی)، میانرودان، ارمنستان و شام با هم درگیر شدند. در زمان ژوستینین یکم، جنگ با پرداخت خراج روم به ساسانیان به صلحی ناآرام رسید.
دوران ساسانیان که درازای دوران باستان متأخر را در بر میگیرد، یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین دورههای تاریخی ایران بهشمار میرود و تأثیر زیادی بر جهان داشتهاست. دوره ساسانیان از بسیاری جهات شاهد بالاترین دستاوردهای تمدن پارسی بوده و آخرین امپراتوری بزرگ ایران قبل از پذیرش اسلام را تشکیل میدهد. ایران در زمان ساسانیان بر تمدن روم تأثیر زیادی گذاشت.[۱۴۶] نفوذ فرهنگی آنها بسیار فراتر از مرزهای سرزمینی امپراتوری گسترش یافته و تا اروپای غربی،[۱۴۷] آفریقا،[۱۴۸] چین و هند میرسد.[۱۴۹] همچنین نقش برجستهای در شکلگیری هنر قرون وسطایی اروپای و آسیای دارد.[۱۵۰]
دستاوردهای فرهنگی و علمی ساسانیان به جهان اسلام منتقل شد. فرهنگ منحصر به فرد و اشرافی این سلسله، فتح و ویرانی ایران توسط اعراب را به رنسانس ایرانی تبدیل کرد.[۱۴۷] بسیاری از آنچه که بعداً به عنوان فرهنگ، معماری، نگارش، و دیگر دستاوردهای تمدن اسلامی شناخته شد، از شاهنشاهی ساسانی به جهان اسلام برده شد.[۱۵۱]
ایران در عصر میانه
حمله اعراب به ایران پایان عصر باستان در ایران را بهدنبال داشت. با سقوط شاهنشاهی ساسانی ایران وارد عصر میانه شد. ظهور شاه اسماعیل یکم و بنیانگذاری شاهنشاهی صفوی پایان عصر میانه در ایران را رقم زد.
حمله اعراب
اندکی پس از درگذشت محمد بن عبدالله، ابوبکر لشکری را به سرزمینهای جنوب رود فرات و شهر حیره در غرب قلمرو ساسانیان (عراق کنونی) فرستاد و آنجا را فتح کرد. پس از بازپسگیری و جابجا شدن این شهر میان مسلمانان و ساسانیان در زمان عمر، سرانجام لشکر سلطنتی ایران تحت فرماندهی رستم فرخزاد در نبرد قادسیه با اعراب درگیر شد که نتیجه آن پیروزی اعراب بود. سپس تیسفون، پایتخت ساسانیان، پس از یک محاصره کوتاه تسخیر و غارت شد و سپس در نبرد جلولا اشغال عراق تکمیل شد. التون دنیل معتقد است که پس از تصرف عراق عمر علاقهای به گسترش جنگ تا فلات ایران نداشت اما به دلایل مختلف از جمله علاقه لشکریان عمر به کسب غنائم بیشتر و ترس عمر از حمله یزدگرد یا یکی از مدعیان سلطنت، نهایتاً تصمیم به حمله گرفت. در سال ۶۴۲ آخرین مقاومت منسجمِ ایرانِ ساسانی در نبرد نهاوند رخ داد (نبرد نهاوند) که پس از نبردی خونین اعراب پیروز شدند. یزدگرد متواری شده و عاقبت در سال ۶۵۱ میلادی بنا به روایتی به دست آسیابانی در مرو کشته شد.[۱۵۲][۱۵۳]
خلافت اموی
خلافت اموی دومین خلافت اصلی از مجموع چهار خلافت بنیان نهاده شده بعد از درگذشت محمد بود. خلفای اموی همگی از خاندان بنی امیه (فرزندان امیه) بودند. عثمان بن عفان سومین خلیفه از خلفای راشدین نیز از بنی امیه بود. معاویه بن ابوسفیان (که برای مدتی طولانی در زمان خلفای راشدین فرماندار شام بود) پس از پایان فتنه اول (۶۶۱ میلادی) به عنوان بنیانگذار سلسله امویان، برای نخستین بار در تاریخ اسلام، انتخاب خلیفه را موروثی نمود. در تاریخ اسلام بعد از مرگ معاویه، فتنه دوم آغاز شد و به مدت ۱۲ سال بین مسلمانان بر سر تعیین خلیفه نزاع، کشمکش و درگیری بود.[۱۵۴]
پس از کشته شدن علی در مسجد کوفه و صلح حسن و معاویه، خلافت معاویه بن ابوسفیان آغاز میگردد.[۱۵۵] به نوشته عبدالحسین زرین کوب، حکومت امویان را چیزی به جز ارتجاع و بازگشت به فرهنگ عرب پیش از اسلام نمیتوان نامید؛ زیرا به جز دورهٔ کوتاه مدت خلافت عمر بن عبدالعزیز تمامی خلفای این سلسله خشونت و تنفر نسبت به موالی و غیر عربان را پیشه خویش کرده بودند[۱۵۶] امویان را اعتقاد بر این بود که فقط کسی که خون خالص عربی در رگ و ریشهاش باشد سزاوار فرمانروایی خلق است و سایر نژادها برای خدمت به اعراب و انجام کارهای پست آفریده شدهاند.[۱۵۷]
امویان تلاش کردند تا زبان عربی را بر مردم زیر فرمانشان تحمیل کنند. به عنوان مثال حجاج ابن یوسف که از استفاده از زبان فارسی در دیوانهای اداری راضی نبود، دستور داد تا این زبان با عربی جایگزین شود، اتفاقی که معمولاً به راحتی انجام نمیپذیرفت و در بیشتر مواقع با خشونت روی میداد.[۱۵۸] گزارش خشونتهای اعمال شده توسط امویان علیه فرهنگ ایرانی، در نوشتههای متفکرانی مانند ابوریحان بیرونی و ابو الفرج اصفهانی[۱۵۹] بازتاب پیدا کردهاند. بیرونی در گزارش فراموش شدن زبان خوارزمی از این میگوید که سپاه عرب همه کسانی که میتوانستند به خوارزمی صحبت کنند را کشتند، تا تنها کسانی که خواندن و نوشتن بلد نبودند، باقی ماندند.[۱۶۰]
اعراب دوران بنی امیه، در حفظ نژاد خود میکوشیدند و به غیر عرب و موالی، زن نمیدادند. حتی شدت تعصب امویان به حدی بود که به نوشته مسعودی، امویان خلافت را بر پسر کنیز (غیر عرب) حرام میدانستند؛ زیرا مایل نبودند کنیز زادگان، عهدهدار خلافت شود. خواری و خفت موالی در عصر امویان تا آنجا بود که به گزارش مطهر بن مقدسی، حاکمی چون حجاج نیز، نتوانست سعید بن جبیر را که از برجستگان تابعین بود، به مسند قضاوت بنشاند، چرا که مردم کوفه بانگ برآوردند که جز عرب کسی برای قضا شایسته نیست. گرفتن جزیه از نو مسلمانان، فرستادن موالی به میدانهای جنگ بدون پرداخت حقوق و مسائلی همانند این، از جمله رفتارهای تحقیرآمیز امویان با موالی بود.[۱۶۱]
این سیاستهای خشونتآمیز در قبال ایرانیان تا زمان پیش از ظهور بنیعباس در منابع تاریخی بسیار دیده میشود. به عنوان مثال فرستاده خلیفه در اصفهان تکتک موالیانی را که موفق به پرداخت مالیات خود نشده بودند را سر برید. یا مثلاً منابع تاریخی مانند الکامل نوشته ابن اثیر گزارش دادهاند که سعد ابن عاس در سال ۶۵۱ (در جریان فتح گرگان توسط مسلمانان در دوره خلفای راشدین) تمام مردم شهر تمیشه را کشت، به جز یک نفر.[۱۶۲][۱۶۳] بار تسلط عرب کمکم بر ایرانیان سنگینتر میشد و منظور دینی عرب با اغراض شخصی و حکومت قوم غالب بر مغلوب و تحقیر مردم غیر عرب و استفاده از نتیجه زحمت تابعان تبدیل میگشت.[۱۶۴] در پاسخ به دیدگاه نژادپرستانهٔ بنیامیه، جریان ادبی-اجتماعی به نام شعوبیه در میان تحصیلکردگان و ادیبان ایرانی پدیدار شد. این گروه که نام خود را از آیهٔ قرآن اخذ کرده بودند، ملاک برتری را تقوا و نه نژاد میدانستند و خواهان برقراری تساوی وعده داده شده در اسلام بودند و از همینرو به «اهل تسویه» نیز معروف گشتند. اما با گذشت زمان، اینها نیز ضمن تفکیک عرب و اسلام، متقابلاً در اشعار خود به تحقیر عرب و تفاخر به نژاد و گذشته باستانی روی آورده، به «اهل تفضیل» مبدل گشتند و نهضتی فرهنگی علیه سلطه و سیادت عرب برپا کردند.[۱۶۵] خلافت اموی بهدست ابومسلم خراسانی برافتاد.
خلافت عباسی
خلافت عباسی سومین خلافت بود که پس از مرگ محمد به قدرت رسید. این خلافت توسط نوادگان عموی پیامبر اسلام، عباس بن عبدالمطلب، بنیان نهاده شد که به همین دلیل به خلافت عباسی شهرت یافت. عباسیان که خلافت اموی را برانداخته بودند، در بیشتر دوران خود در بغداد حکومت کردند. خلافت عباسی در پی جنبش سیاهجامگان به رهبری ابومسلم خراسانی تأسیس شد.[۱۶۶]
عباسیان به مردمان غیر عرب فرصت کاملی دادند که در دستگاه جدید خدمت کرده و ارزش خود را ثابت کنند؛ و ایرانیان از این مسئله بیشترین استفاده را به عمل آوردند. به گفته وداد القاضی: «آنها [دبیران] اغلب ایرانیتبار بودند و باور بر این بود که کارگزاران اجتماعی قابلی بودند؛ ولی بیشتر از هر چیز آنها چهرههای دولتی قدرتمندی بودند که از جایگاه محکمی برخوردار بودند. آنها مسئولیتهای بزرگ اداری، مالی و نظامی را بر عهده میگرفتند.»[۱۶۷][۱۶۸]
عباسیان، ابتدا کوفه را مرکز قدرت خود قرار دادند، اما در زمان منصور آن را به بغداد، در نزدیکی تیسفون پایتخت باستانی شاهنشاهی ایران، منتقل نمودند. در دوران عباسی دیوانسالاران ایرانی نظیر خانواده برمکی قدرت را امپراتوری اسلامی به دست گرفتند که همین مسئله باعث شد تا نقش مسلمانان غیرعرب در امت اسلامی افزایش پیدا کند. در این دوره طبقه حاکم سنتهای ایرانی را پذیرفتند، به پشتیبانان هنر و دانش تبدیل گردیدند.[۱۶۹]
عباسیان اندلس را در سال ۷۵۶، مراکش را در ۷۸۸، آفریقیه را در ۸۰۰ و مصر را در ۹۶۹ از دست دادند و سلسلههای اسلامی دیگری در این مناطق روی کار آمدند. قدرت سیاسی خلفای عباسی در نهایت با ظهور آل بویه و فتح بغداد توسط آنان عملاً از بین رفت. از این زمان به بعد، خلیفه به رهبر ظاهری جهان اسلام تبدیل شد؛ هرچند آنان توانستند تا حد زیادی عراق را تحت کنترل خود نگاه دارند. دوران خلفای عباسی و دوران طلایی اسلام با حمله مغولها و سقوط بغداد در ۱۲۵۸، در زمان حمله هلاکو خان، به پایان رسید. گرچه یکی از شاخههای این سلسله سه سال بعد در قاهره مجدداً خلافت را بر پا نمود؛ هرچند در این زمان نیز قدرت سیاسی در اختیار امرای مملوک بود. شاخه قاهره خلفای عباسی تا فتح مصر توسط عثمانیان در ۱۵۱۷ به ادعای رهبری جهان اسلام ادامه داد.[۱۷۰]
در سال ۷۵۰ میلادی در پی جنبش سیاه جامگان، خلافت اموی به دست ابومسلم خراسانی فروپاشید و خلافت عباسی جایگزین آن شد.[۱۷۱] نخستین خلیفه عباسی سفاح بود.[۱۷۲] منصور دومین خلیفه عباسی از بیم افزایش قدرت ابومسلم، او را به قتل رساند. تاریخ کشتن او را در ۱۳۳ خورشیدی[۱۷۳] (برابر با ۷۵۵ میلادی[۱۷۴]) نوشتهاند. سن او را در هنگام مرگ ۳۷ سال نوشتهاند.[۱۷۵][۱۷۳]
هارون الرشید (۷۸۶–۸۰۹ م) هنگامی که خلافت رسید، توانست با یاری وزیران بَرمَکی، این دولت را به اوج قدرت خود برساند و جلوهٔ سلطنت عباسی را تثبیت کند. در عصر هارون، خاندان برمکی بهمدت تقریباً دو دهه زمام دیوان را دست داشتند.[۱۷۶] در زمان هارونالرشید آبادانی اوج گرفت، تمدن اسلامی به برتری رسید و پیشرفتها در علوم و ادبیات بالا رفت. عصر هارونالرشید را بالاترین مرتبهٔ شکوفایی سیاسی اسلامی و گستردهترین پیشرفتها در شهرسازی، ادب و علم در سدههای میانهٔ اسلامی میدانند.[۱۷۲]
تمام مشاغل مهم دولتی در دست اطرافیان یحیی بود و همیشه بیست و پنج نفر از برمکیان مهمترین مشاغل لشکری و کشوری را بعهده داشتند. شاهان دیگر کشورها برای آنها هدایایی میفرستادند و احترامی که برای آنها قایل بودند برای خلیفه معمول نمیداشتند و این موجب تحقیر هارون میگردید. قدرت و ثروت افسانهای برمکیان خود مزید علتی بر نابودی و سقوط آنان شد چرا که قدرت و ثروت بی حد برامکه رشک خلیفه و دیگر عناصر صاحب نفوذ و مخالفان و دشمنان آنان را برانگیخت و باعث شد دشمنانشان با بد گویی از ایشان و بدگمان کردن خلیفه نسبت به ایشان آنان را از عرصه کنار بزنند. مخالفان برامکه اندک اندک در دربار خلیفه قدرت و نفوذی به دست آوردند و توانستند از نفوذ خود در بدگمان کردن خلیفه نسبت به آنها استفاده کنند. اقتدار برمکیان در واقع نمایش قدرت و نفوذ عنصر ایرانی در دستگاه خلافت عباسی بود و این چیزی نبود که اعراب و شخص خلیفه آن را برتابند. سرانجام هارون در بازگشت از سفر حج جعفر را به کام مرگ فرستاد و سر از تن او جدا کرد. همان شب خانههای برامکه و یاران و دست پروردگانشان را نیز محاصره و جز محمد بن خالد همه برامکه را دستگیر و اموالشان را مصادره کرد و بسیاری از آنها را کشت و بسیاری دیگر را به طمع گنجینههای برامکه به زیر شکنجه گرفت. بعد از سقوط برامکه ضعف و فساد دولت عباسیان را دربر گرفت و هارون از این اقدام خود ابراز تأسف کرد. بعدها مأمون به بقایای برامکه توجه کرد ولی آنها دیگر حشمت و قدرت قبلی خود را بازنیافتند.[۱۷۷][۱۷۸][۱۷۹]
پس از مرگ هارون در توس، صحنه برای رقابت میان پسرانش، امین در بغداد و مأمون در مرو ایجاد شد.[۱۸۰] در نهایت و پس از پنج سال اختلاف بین دو برادر، با قتل امین، مأمون عهدهدار خلافت بر کل خلافت عباسی شد.[۱۸۱] در سال ۱۹۹ق/ ۸۱۳م پایان گرفت و وحدت امپراتوری زیر سلطهٔ مأمون قرار گرفت. اما مأمون پس از قتل امین، سیاست ایرانی گرایی را رها کرد. پایتختش را از مرو به بغداد در سال ۲۰۴ق برد. اما نفوذ ایرانی در ارتش، دولت و سبک زندگی کمرنگ نشد.[۱۷۲]
خلافت عباسی در نهایت به دست هلاکو خان مغول[۱۸۲] با تشویق خواجه نصیرالدین طوسی[۱۸۳] از بین رفت.
سبک معماری عباسی بر اساس معماری ساسانی شکل گرفته بود.[۱۸۴] بهطور کامل ثابت شدهاست که خلفای عباسی مدیریت خود را بر اساس حکومت ساسانیان الگو قرار دادهاند.[۱۸۵] از پسر هارون الرشید، مأمون، نقل شدهاست که میگوید:
فارسها هزار سال فرمانروایی کردند و حتی یک روز هم به ما اعراب نیاز نداشتند. ما یکی دو قرن است که بر آنها حکومت میکنیم و نمیتوانیم بدون آنها یک ساعت کار کنیم.[۱۸۶]
استقلال ایران
طاهر بن حسین در پیروزی مأمون بر امین نقش برجسته ای داشت.[۱۸۷] بنابراین به علت تمایل مأمون برای واگذاری خراسان به طاهر ذوالیمینین و همچنین تلاش بیوقفهٔ طاهر و اطرافیانش، به خصوص وزیر مأمون، احمد بن ابیخالد احول، حکومت خراسان بزرگ و ایالات شرقی در سال ۸۲۱ میلادی به طاهر واگذار شد.[۱۸۸][۱۸۹][۱۹۰][۱۹۱][۱۹۲][۱۹۳][۱۹۴][۱۹۵][۱۹۶][۱۹۷][۱۹۸][۱۹۹][۲۰۰] اما مسئلهٔ خوارج و عدم کامیابی کامل طاهر در کنترل و سرکوب تحرکات آنان یا امری دیگر، موجب ایجاد تنش میان او و مأمون گردید.[۲۰۱][۲۰۲][۲۰۳][۲۰۴] طاهر که منتظر فرصتی برای اعلام استقلال بود، تنش موجود را دستاویزی قرار داد و یک سال و شش ماه پس از حکومت خود بر خراسان، در سال ۸۲۲ میلادی با حذف نام خلیفه از خطبهها، استقلال حکومت خود را اعلام کرد.[۲۰۵][۲۰۶][۲۰۷][۲۰۸][۲۰۹][۲۱۰][۲۱۱][۲۱۲][۲۱۳][۲۱۴][۲۱۵][۲۱۶] از دیگر علائم اعلام استقلال نیز، حذف نام خلیفه از سکههایی که ذوالیمینین نیز بر روی آنان ضرب گشته بود (۸۲۱ میلادی)، در دورهٔ طاهر میدانند.[۲۱۷][۲۱۸][۲۱۹][۲۲۰][۲۲۱][۲۲۲] همچنین طاهر پس از اعلام استقلال، به نام یکی از علویان که قاسم بن علی نام داشت، خطبه خواند تا بدین ترتیب، رویگردانی خود از بنیعباس و گرایش به علویان را به نمایش بگذارد.[۲۲۳] گرچه منابع معتقدند که این اقدام نوعی اقدام سیاسی بود.[۲۲۴] از دیگر علائم اعلام استقلال را، حذف نام خلیفه از سکههای دورهٔ طاهر که ذوالیمینین بر روی آنها ضرب گشته بود (۸۲۱ م)، میدانند.[۲۲۵]
میاندوره ایرانی
در اواسط قرن سوم هجری خلافت عباسی با جنبشهای استقلالطلبانهای مواجه شد که ضعف سیاسی او را در پی داشت. این جنبشها در میان ایرانیان، که از پیش منتظر فرصتی برای شورش بودند، با ظهور دولتهای سامانیان، صفاریان و زیاریان، به اوج رسید. همچنین اوایل قرن چهارم هجری در شمال ایران جنبشهای گوناگونی علیه خلیفه آغاز شد که اسفار بن شیرویه، ماکان کاکی، مرداویج و آل بویه از این دستهاند.[۲۲۶] البته مقام خلیفه در سرزمینهای سنی مذهب هنوز قداست و احترام گذشتهٔ خود را حفظ کردهبود و دولتها مجبور به پذیرش خلافت بودند تا مقام خود را مشروعیت بخشند.[۲۲۷]
بزرگترین دشمنان خلیفه در این زمان علویان شیعه بودند که ادعای خلافت میکردند.[۲۲۷] در طبرستان و دیلم زیدیان طرفداران بسیاری یافتند ولی پس از دو یا سه نسل علویان طبرستان و گیلان از شعارهای عدالتطلبانهٔ نخستین خود عدول کرده و به کنار رانده شدند. این اوضاع زمینه را برای قیام اشرافی که نسب خود را به ساسانیان میرساندند، فراهم نمود و در این منطقه نیاز به حکومتی بود که دو قشر شیعیان و زرتشتیان را اقناع کند. مرداویج در این هنگام با ماهیتی دینی (مخالفت با مذهب خلیفه) و سیاسی (بازگشت به جامعه ایران باستان) قیام کرد. وی متناسب با پیشرفت کشورگشاییهایش تغییر هویت داده و افکار تازهای بروز میداد؛ چنانچه ابتدا واکنشی نسبت به اسلام نشان نمیداد ولی پس از مدتی جامهٔ سیاه عباسی پوشید و بعدتر علیه عباسیان شورش کرد.[۲۲۸]
سلسله طاهریان
طاهریان (۸۲۱ تا ۸۷۳ میلادی) نخستین حکومت مستقل[۲۲۹] و ایرانیتبار[۲۳۰] در ایران بعد از حملهٔ اعراب بودند. آنان از تبار دهقانان خراسان[۲۳۱] به حساب میآمدند و سنی مذهب[۲۳۲] بودند. حکومت طاهریان توسط طاهر ذوالیمینین در سال ۸۲۱ میلادی بنیان گذاشته شد.[۲۳۳] در زمان طاهریان دستگاههای اداری و لشکری به دست کارداران و دبیران ایرانی اداره میشد. از این راه شیوههای کشور داری و آیینهای کهن ایرانی هم مانند میراث ساسانیان به آنها منتقل شد. اسلام در این زمان در عمق جان مردم ریشه گرفت و زبان عربی زبان سیاست و علم بود اما زبان فارسی هم چنان در بین مردم جای داشت.[۲۳۴] حنظله بادغیسی، شاعر پارسی زبان قرن سوم هجری قمری و از نخستین شاعران و گویندگان زبان پارسی است که در عهد طاهریان میزیستهاست.[۲۳۵] با این حال طاهریان بخشی از رنسانس زبان فارسی نبودند.[۲۳۶] پایتخت آنان ابتدا شهر مرو بود اما سپس به نیشابور انتقال یافت.[۲۳۷][۲۳۸] سرانجام حکومت طاهریان توسط یعقوب لیث صفاری با اسیر شدن آخرین امیر طاهریان، محمد بن طاهر سرنگون شد.[۲۳۹]
سلسله صفاریان
صفاریان (۸۶۱ تا ۱۰۰۳ میلادی[۲۴۰]) یکی از نخستین سلسلههای ایرانی[۲۴۱] و مستقل، پس از حملهٔ اعراب به ایران بود.[۲۴۲][۲۴۳] صفاریان سلسله ای سنی مذهب بودند.[۲۴۴] سلسله صفاریان به دست یعقوب لیث صفاری بنیان گذاشته شد.[۲۴۵] صفاریان کار خود را از سیستان شروع کردند و پایتخت خود را شهر زرنج قرار دادند.[۲۴۶][۲۴۷] سپس یعقوب محمد بن طاهر را برانداخت و قلمرو طاهریان را به قلمروش ضمیمه کرد.[۲۴۸]
در دوران صفاری کشاورزی رونق زیادی داشت. محصولات کشاورزی سیستان شامل انگور، غلّه، انخوزه، و میوههای مختلف.[۲۴۹] همچنین گفته شده «در سیستان تنقلاتی شامل جواز قند و برگهٔ هلو و شفتالو و بادام رواج داشت، گنجههای خانهها همیشه مملو از خشکبار، شیشههای عرق نعنا و نسترن بود- مادهای به نام گز روغن که مادهای عطری بود از تخم درخت گز میساختند و آن را به روشهای مختلف میپروراندند و این شبیه به رنگ و بوی روغن بان بود که برای آرایش از آن استفاده میکردند.»[۲۵۰]
صفاریان توجه زیادی به فرهنگ ایرانی داشتند. شرق جهان اسلام در دوران حکومت آنها شاهد ظهور شاعران برجسته پارسی گوی درباری بود.[۲۵۱] در اواخر قرن نهم، صفاریان انگیزهای برای رنسانس ادبیات و فرهنگ جدید فارسی به وجود آوردند. پس از فتح هرات توسط یعقوب لیث، برخی از شاعران شعرهایی برای پیروزی او را به زبان عربی سرودند، در نتیجه یعقوب از شاعر خود، محمد بن واصف سیستانی، خواست تا آن بیتها را به فارسی بسراید.[۲۵۲] صفاریان از معادن نقره در دره پنجشیر توانستند سکههای نقره ضرب کنند.[۲۵۳] سرانجام در جریان یکی از لشکرکشیهای محمود غزنوی به سیستان آخرین امیر صفاری، خلف بن احمد اسیر شد و سلطان محمود او را به گرگان تبعید کرد.[۲۵۴]
سلسله سامانیان
سامانیان (۸۷۴–۱۰۰۴ م) دودمانی از امرا و حکمرانان ایرانی [۲۵۵] سنی مذهب بود که حدود دو سده بر بخشهای بزرگی از فرارود با مهر و زمامداری خلفای عباسی حکومت کرد. مرکز این حکومت در خراسان و فرارود بود و در بزرگترین گستره خود، بر بیشتر فلات ایران و بخشیهایی از آسیای میانه فرمان راند.[۲۵۶] حکومت سامانی توسط چهار برادر، نوح بن اسد، احمد بن اسد، یحیی بن اسد و الیاس بن اسد بنیان گذاشته شد. هر کدام از آنها بخشی از سرزمینهای سامانی را زیر کنترل خود داشتند. سرانجام در سال ۸۹۲ میلادی، اسماعیل سامانی بعد از این که صفاریان را سرنگون کردند سر عمرولیث صفاری را تقدیم خلیفه کرد و تمام منطقه تحت امر سامانیان را به دست آورد.
دولت سامانی بخشی از میاندوره ایرانی بود که منجر به ظهور مجدد فرهنگ ایرانی و زبان پارسی شد.[۲۵۷] در این دوران، هویت ایرانی بازسازی شد و با هویت اسلامی سازگار گردید. سامانیان به دانش و هنر علاقه زیادی نشان دادند که این مسئله در نهایت منجر به برآمدن اندیشمندانی مانند رودکی، فردوسی و ابن سینا شد.[۲۵۸] در همین دوران، بخارا به شکل رقیبی برای بغداد درآمد و از نظر شکوه تنه به تنه پایتخت عباسیان میزد.[۲۵۸]
امیران سامانی خود را وارثان شاهنشاهان ساسانی میدانستند.[۲۵۹][۲۶۰] با این حال سن مارتن آنها را از اعقاب اشکانیان دانستهاست.[۲۶۱]
آل بویه
آل بویه(۳۲۰–۴۴۷ ق / ۹۳۲–۱۰۵۵ م) حکومتی ایرانی از دودمانهای دیلمی و شیعه مذهب پس از حملهٔ اعراب است که در بخش مرکزی و غربی و جنوبی ایران و عراق فرمانروایی میکردند[۲۶۲] و از دیلمان در لاهیجان[۲۶۳] و گیلان برخاسته بودند.[۲۶۴]
مؤسسین این سلسله علی، حسن و احمد، سه پسر دیلمی بویه بودند که در رکاب سپاه مرداویج بودند و پس از او، ترقی کردند. رخدادهای بعدی نشان داد آنان رهبرانی توانمند و پرتکاپو بودند. رکنالدوله دیلمی با پیشروی به سوی غرب در سال ۹۴۵ میلادی وارد بغداد پایتخت عباسیان شد و آنجا را فتح کرد. یک سال بعد مستکفی خلیفه عباسی را سرنگون و او را با المطیع جایگزین کرد. بدین ترتیب دوره ای از ۱۱۰ سال سیطره بوئیان بر خلافت آغاز شد، سیطره ای که تثبیتش برای بوئیان ۱۲ سال زمان برد. آنان عنوان امیرالامرا را که رسماً به فرمانروایان بویی بغداد داده شده بود، اختیار کردند.[۲۶۵]
در زمان آل بویه، ایده «ایرانشهر» (ایران) در آثار جغرافیایی که همگی توسط نویسندگان عمدتاً ایرانی به زبان عربی نوشته شده بود، ظاهر میشود. جغرافیدان اصطخری که در اواخر قرن دهم فعالیت میکرد و مینوشت: «بهترین زراعت، عادلانهترین و حاصلخیزترین نقطه جهان و استوارترین در حیات سیاسی آن، پادشاهی ایرانشهر است.[۲۶۶] آنان همچنین لقب شاهنشاه را برای خود برگزیدند. بااینکه برادران مؤسس آل بویه نامهای عربی علی، حسن و احمد داشتند، نسل دوم آل بویه، نامهای ایرانی مانند کامروا، مرزبان، بهرام و خسرو داشتند.[۲۶۷]
امیران محلی
ظهور ترکان در سپهر سیاسی ایران (۹۷۷–۱۲۳۱)
امپراتوری غزنوی
امپراتوری غَزنَوی یا غزنویان(۹۷۵–۱۱۸۷ م) یک امپراتوری تُرکنژاد با فرهنگ ترکی-ایرانی[۲۶۸] و مسلمان بود که از ۹۷۷ تا ۱۱۸۶ میلادی؛ به مدت ۲۰۹ سال در بخشهای شرقی ایران بزرگ به ویژه خراسان بزرگ و افغانستان امروزی حکومت کرد و به عنوان مروج و ناشر اسلام مورد توجه و تأیید خلافت عباسی بود.[۲۶۹] شهرت این سلسله، بیشتر به خاطر فتوحاتی است که در هندوستان انجام دادهاست. از آنجا که غزنویان نخستین پایههای شهریاری را در شهر غزنین آغاز نمودند به غزنویان نامدار شدند.[۲۷۰] نامآورترین شهریاران این سلسله سلطان محمود و پسرش سلطان مسعود بودند.[۲۷۱]
بنیانگذار این سلسله آلپتگین بود که از سپهسالاران ترک تبار دربار سامانی بود و در سالهای پایانی عمر خود، در شهر غزنین از سلسله سامانیان اعلام استقلال کرد.[۲۷۲] مقتدرترین شاه غزنوی، سلطان محمود بود که غزنویان را به اوج قدرت رساند و قلمروشان را بسیار گسترده کرد.[۲۷۳][۲۷۴][۲۷۵][۲۷۶][۲۷۷] سلطان محمود با حمله به هند، غنایم فراوانی از آن سرزمین وارد ایران کرد. او فتوحات خود را به غرب و شمال ایران گسترش داد و در سال ۱۰۲۹ به ری لشکر کشید، حاکم آن یعنی مجدالدوله رستم دیلمی را خلع کرد و حملات خود را به شمالغربی ایران ادامه داد، بنابراین سلطان محمود قدرتمندترین و گستردهترین امپراتوری شناخته شده در جهان اسلام از زمان تأسیس خلافت عباسی را تشکیل داد.[۲۷۸] پس از سلطان محمود، غزنویان با شکست از سلجوقیان در نبرد دندانقان رو به ناتوانی گذارده و چندی بعد بستر حوزه فرمانرواییشان به بخشهایی از هندوستان و افغانستان کنونی محدود شد.[۲۷۹] آخرین پادشاه غزنوی، خسرو ملک بود که پس از یک رشته از نبردها با غوریان و شکست از آنها، به بند شد و سپس در اسارت درگذشت.[۲۸۰]
نوزایی (رنسانس) زبان، فرهنگ و ادبیات فارسی در دوره ترکان غزنوی در قرن یازدهم میلادی صورت گرفت. [۲۸۱][۲۸۲][۲۸۳] دربار امپراتوری غزنوی به دلیل حمایت از ادبیات فارسی چنان مشهور بود که شعرایی همچون فرخی سیستانی برای ادامه فعالیت به نزد آنان سفر کردند.[۲۸۴] مجموعه شعر کوتاه عنصری (شاعر پارسیگوی) به سلطان محمود و برادرانش نصر و یعقوب اختصاص یافتهاست.[۲۸۵] سلطان محمود، غزنی را به مرکز آموزش علوم تبدیل کرد و فردوسی و ابوریحان بیرونی را به دربار خود دعوت نمود.[۲۸۶] او ترجیح داد که شهرت و جلالش به زبان فارسی ثبت گردد و صدها شاعر پارسیگوی در دربار او جمع شدند.[۲۸۷] وی کتابخانههای زیادی از ری و اصفهان به پایتخت خود آورد.[۲۸۸] با فتح ری و اصفهان به دست سلطان محمود، ادبیات فارسی در آذربایجان و عراق عجم گسترش یافت.[۲۸۹] غزنویان نوشتههای تاریخی به زبان فارسی تدوین کردند.[۲۹۰] تارخ بیهقی که در نیمه دوم قرن یازدهم نوشته شدهاست، نمونه ای از آن است.[۲۹۱] با فتح شمال هند توسط سلطان محمود غزنوی، فرهنگ و ادبیات فارسی به لاهور راه یافت شد، که بعدها شعرای مشهوری همچون مسعود سعد سلمان در هندوستان پرورش یافتند.[۲۹۲] لاهور، تحت حکومت غزنویان در قرن یازدهم، دانشمندان پارسی را از خراسان، هند و آسیای مرکزی جلب کرد و به یک مرکز مهم فرهنگی زبان و ادبیات پارسی تبدیل شد.[۲۹۳][۲۸۶]
امپراتوری سلجوقی
امپراتوری سلجوقی،[۲۹۴]یک امپراتوری تُرکنژاد، با فرهنگ ترکی-ایرانی[۲۹۵] و سنی مذهب بود که توسط ایل قنیق از تُرکان اغوز بنا نهاده شد و از ۱۰۳۷ تا ۱۱۹۴ میلادی؛ به مدت ۱۵۷ سال بر ایران، آناتولی و آسیای مرکزی فرمانروایی کرد.[۲۹۶] وسعت قلمرو سلجوقیان از شرق تا کوههای هندوکش، از غرب تا فلات آناتولی و شام، از شمال تا آسیای مرکزی و از جنوب تا خلیج فارس ادامه داشت. سلجوقیان از سرزمین مادری خود یعنی حاشیه دریای آرال به خراسان حمله کرده و سپس وارد بخش مرکزی ایران شدند و پس از آن با پیروزی بر امپراتوری بیزانس در نبرد مَلازگرد، آناتولی را تصرف کردند.[۲۹۷] سلجوقیان تحت سلطنت طغرل بیک، با ایجاد تسلط سیاسی بر خلافت عباسی در بغداد، رهبری جهان اسلام را به دست گرفتند.[۲۹۸]
امپراتوری سلجوقی در سال ۱۰۳۷ میلادی توسط طغرلبیگ بنیانگذاری شد. طغرل به واسطه سلجوق بیگ که یکی از سران تُرکان اوغوز بود به قدرت رسید. سلجوقیان باعث اتحاد دوباره جهان اسلام شدند و نقش کلیدی در جنگهای صلیبی اول و دوم داشتند. مهاجرت ترکتباران به مناطق استراتژیک مرزهای شمالی و شمال غربی امپراتوری سلجوقی برای مقابله با حملات احتمالی دشمنان خارجی باعث ترکسازی این مناطق شد.[۲۹۹] پروفسور پیتر گلدن در کتاب خود که یکی از جامعترین کتابها دربارهٔ تاریخ گروههای مختلف ترک چاپ شدهاست روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به سه مرحله بخش کردهاست:
نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترکتبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبایل اغوز-ترکمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.[۳۰۰]
سلجوقیان سپس تحت تأثیر فرهنگ[۳۰۱] و زبان[۳۰۲] ایرانیان قرار گرفتند و نقش مهمی در ایجاد پیوند بین فرهنگهای ترکی-ایرانی ایفا کردند[۳۰۳] به گونهای که حتی باعث انتقال فرهنگ ایرانی به فلات آناتولی نیز گشتند.[۳۰۴][۳۰۵] استقلال فرهنگی زبان فارسی (از زبان عربی) در امپراتوری سلجوقی شکوفا شد.[۸۲] از آنجا که سلجوقیان، سنت اسلامی یا ادبی قوی از خود نداشتند، زبان ملی مملکت تحت سلطه خود، یعنی فارسی را به کار گرفتند، بدین ترتیب زبان و ادبیات فارسی در کل ایران رواج یافت و زبان عربی در آن کشور جز در آثار معارف دینی ناپدید شد.[۸۲]
سلجوقیان مراکز آموزش عالی را تأسیس کردند و حامیان هنر و ادبیات بودند. دستاوردهای علمی در دوران سلطنت آنها توسط دانشمندانی مانند عمر خیام و امام محمد غزالی مشخص میشود. در دوره امپراتوری سلجوقی، فارسی به زبان ضبط تاریخی تبدیل شد، در حالی که مرکز فرهنگ زبان عربی از بغداد به قاهره تغییر یافت.[۳۰۶]بنیادگذاری مدارس نظامیه توسط خواجه نظامالملک طوسی در بغداد، بلخ، نیشابور و اصفهان از کوششهای فرهنگی این دوره است.[۳۰۷] برنامه درسی نظامیه ابتدا به مطالعات دینی، قوانین اسلامی، ادبیات عرب و علم حساب متمرکز شده و بعداً به تاریخ، ریاضیات، علوم فیزیکی و موسیقی نیز تعمیم یافتهاست.[۳۰۸]
امپراتوری سلجوقی، از نظر سیاسی و مذهبی، میراث محکمی را برای جهان اسلام به جا گذاشت. در دوره سلجوقی، شبکه ای از مدارس (دانشکدههای اسلامی) تأسیس شد که قادر به آموزش به مدیران دولتی و علمای دینی بود. در میان بسیاری از مساجد که توسط سلاطین سلجوقی ساخته شده بود، میتوان به مسجد بزرگ اصفهانی (مسجد جامع) اشاره کرد. استقلال فرهنگی زبان فارسی (از زبان عربی) در امپراتوری سلجوقی شکوفا شد.[۸۲]
زبان فارسی در این دوره رواج کامل یافت و بیشتر پادشاهان سلجوقی در گسترش فرهنگ و تمدن ایرانی و سخن فارسی و تشویق و ترغیب شعرا و نویسندگان فارسیزبان کوشش فراوان کردند.
پادشاهان سلجوقی برخی خود شعر میسرودند، چنانکه ملکشاه سلجوقی هم اشعار فارسی حفظ داشت و هم خود به فارسی شعر میگفت و همچنین طغرل سوم آخرین پادشاه این سلسله شاعر فارسی گوی بودهاست.[۳۰۹]
سلجوقیان با توجه به نقشی که در جنگهای صلیبی داشته و فتوحاتی که در طول حکومت خود انجام دادند، سر جمع خدمت بزرگی را به جهان اسلام کردهاند. اسلام بخش مهمی از گستردگی کنونی خود را مدیون تلاشها، شجاعتها و از خودگذشتگیهای سلاطین این سلسله میباشد.
امپراتوری خوارزمشاهی
امپراتوری خوارزمشاهی، یک امپراتوری تُرکنژاد، [۳۱۰][۳۱۱][۳۱۲] با فرهنگ ترکی-ایرانی و سنی مذهب بود،[۳۱۳][۳۱۴]که غلامان ترک آن را بنا نهادند. این امپراتوری، از ۱۰۷۷ تا ۱۲۳۱ میلادی؛ به مدت ۱۵۴ سال بر ایران و آسیای میانه حاکم بود.[۳۱۵] خوارزمشاهیان ابتدا به عنوان حکومتی دستنشانده از طرف امپراتوری سلجوقی بوده و بعد از آن به صورت پادشاهی مستقل حکومت کردند.[۳۱۶][۳۱۷][۳۱۸] بنیانگذار این سلسله، انوشتکین بود که در سال ۱۰۷۷ میلادی ملکشاه سلجوقی او را به عنوان حاکم خوارزم منصوب کرد.[۳۱۹] فرزندان انوشتکین (تا پیش از ۱۱۵۷ میلادی) به نمایندگی از پادشاهان سلجوقی بر خوارزم حکمرانی میکردند.[۳۲۰] انوشتکین ممکن است متعلق به قبیله بیگدلی از ترکان اوغوز باشد.[۳۲۱]
خوارزمشاهیان به دست مغولان سقوط کردند و ایران زیر چیرگی مغولان درآمد و صدمات فراوانی دید. چنگیز خان پس از چیره شدن بر چین و بخشی از آسیای میانه با خوارزمشاهیان همسایه شد. خواسته چنگیز خان بازکردن راه بازرگانی میان قلمرو خوارزمشاهیان و چین بود. او در ابتدا، نسبت به سلطان محمد خوارزمشاه ادب و احترام را رعایت کرد ولی این پادشاه با تدابیر خصمانهٔ خود موجب غضب خان مغول و هجوم او به ممالک اسلامی شد. سلطان محمد خوارزمشاه با سپاهی به مبارزه با مغول برآمد، ولی از جوجی پسر چنگیز شکست خورد و از آن پس تصمیم گرفت که از مواجهه با لشکر مغول خودداری کند. سلطان محمد خوارزمشاه که تاب مقاومت نداشت به جزیرهٔ آبسکون (واقع در دریای خزر) میگریزد و همانجا میمیرد. پسر او، سلطان جلال الدین خوارزمشاه، در برابر هجوم مغولان ایستادگی میکند. چنگیزخان هم در وصف جلال الدین به فرزندان و سپاهیان خود میگوید: «از پدر چنین پسر باید». حمله چنگیزخان مغول چنان وحشتناک و بیرحمانه بود که خیابانهای نیشابور «که مهد علم و دانش و نوآوری آن زمان بود، تبدیل به جویبارهای خون گردید، و از سرهای بریده مردان و زنان و کودکان هرمهایی ساخته شد، و حتی به سگها و گربههای شهر نیز رحم نکردند.»[۳۲۲]
حکومتهای محلی
حکومت مغولان (۱۲۱۹–۱۳۷۰)
حمله مغولان به ایران
سلطان محمد خوارزمشاه با وجود اقتدار ظاهری خود، در هنگام حمله آمادهٔ مدافعه نبود. او برای تهیه تدارکات جنگی، در ظرف یک سال سه بار از مردم مالیات ستانده و به همن جهت اعتراض و نارضایتی مردم را برانگیخت. همچنین او قشون خود را به گروههای کوچک تقسیم نمود و در نقاط مختلف مستقر نمود. این پراکندگی نیروهای نظامی دولت خوارزمشاهی زمینه را برای پیروزی لشکر مغول مساعدتر کرد. از نواحی تاجیکنشین در طی حملهٔ مغول تنها بدخشان و برخی ولایات کوهستانی تاجیکستان شرقی و نیز چندی از محلهای غور که با قلعههای محکم حفاظت شده بودند، از استیلای مغول ایمن ماندند.[۳۲۴] پساز حملهٔ مغولان، ایران به قلمرو امپراتوری مغول ضمیمه شد. پساز مدتی که امپراتوری مغول چندپاره شد، نوه چنگیز، هلاکوخان مغول بار دیگر بر ایران تاخت و سپس حکومت ایلخانان را تأسیس کرد. در حمله مغولان به ایران، آسیبهای بسیاری به ایران وارد شد. بسیاری از شهرها، قناتها و بناها نابود شدند. مردمان شهرهای زیادی قتلعام شدند. کتابها سوزانده شدند و به علم و فرهنگ جامعه آسیب فراوانی وارد شد. بااینحال در حمله هلاکو به ایران، آسیب کمتری به جامعه وارد شد.
ایلخانان
امپراتوری ایلخانی، سلسلهای مغول بود که پساز چندپارگی امپراتوری مغول بهدست هلاکوخان مغول بنیانگذاری شد.[۳۲۵] این امپراتوری از سال ۶۵۴ تا ۷۵۶ ه.ق (۱۲۵۶ تا ۱۳۵۶ میلادی) به مدت حدود ۱۰۰ سال در سرزمین ایران حکومت کرد و در بخش غربی امپراتوری مغول، با نام رسمی ایرانزمین شناخته میشد.[۳۲۶][۳۲۷] امپراتوری، توسط دودمان هلاکو اداره میشد. هولاکوخان، نوه چنگیزخان، پس از مرگ برادرش در سال ۱۲۶۰، بخش خاورمیانه امپراتوری مغول را به ارث برد. هسته قلمرو حکومت او بخشی از کشورهای ایران، آذربایجان و ترکیه را دربرمیگیرد. ایلخانان در بزرگترین حد خود، بخشهایی از عراق، سوریه، ارمنستان، گرجستان، افغانستان، ترکمنستان، پاکستان، بخشی از داغستان امروزی و بخشی از تاجیکستان مدرن را نیز شامل میشدند. بعدها حاکمان ایلخانی، از سال ۱۲۹۵ به اسلام گرویدند. ایلخانان در نهایت مجذوب فرهنگ ایرانی شدند و به یکی از حامیان آن تبدیل گشتند. آخرین خان آن ابوسعید در سال ۱۳۳۵ درگذشت و پس از آن خانات از هم پاشید. فرمانروایان ایلخانی، اگرچه اصالتی غیرایرانی داشتند، اما سعی کردند با گره زدن خود به گذشته ایران، مشروعیت خود را تامین کنند.[۳۲۸]
نخستین دوران ملوکالطوایفی
دوران حکومت ایلخانان در ایران از سال ۱۲۵۶ م با نظم و انضباط آغاز شد، اما در بینظمی تا ۱۳۴۹ م پایان یافت. در پایان حکومت ایلخانان (دوران ضعف آنان)، ایران شاهد ملوکالطوایفی در عرصه حکومت و نهضتهای انقلابی ضد ایلخانان نظیر سربداران بود. دوره ملوکالطوایفی، افول و انحطاط را برای ایران به همراه آورد. در این دوره حکومتهای مختلفی بر نقاط گوناگون ایران حاکم بودند. که ازجمله آنان میتوان به این موارد اشاره کرد:
امپراتوری تیموری(۱۳۷۰–۱۵۰۷)
در ایران تا پیشاز حملات تیمور (فاتح ترک-مغول)، سلسلههای زیادی در نقاط گوناگون حکومت میکردند.[۳۲۹] تیمور پس از ایجاد پایگاه قدرت خود در فرارود در سال ۱۳۸۱م به ایران حمله کرد و طی سه یورش موسوم به "یورش سهساله"، "یورش پنجساله" و "یورش هفتساله"، سراسر ایران بزرگ را تصرف کرد. لشکرکشیهای تیمور به بیرحمی و دهشتناکی شناخته شدهاست. بسیاری از مردم کشته شدند، مردم اصفهان قتل عام شدند (قتل عام اصفهان) و چندین شهر ویران شد.[۳۳۰]
تیمور به شکست ناپذیر بودن در جنگ و نیز به رنسانس تیموری که در امپراتوری او رخ داد شناخته میشود. رنسانس تیموری دورهای تاریخی در تاریخ آسیایی و اسلامی بود که اواخر قرن چهاردهم، قرن پانزدهم و اوایل قرن شانزدهم میلادی را در بر میگرفت. پس از انحطاط تدریجی عصر طلایی اسلامی، امپراتوری تیموری، مستقر در آسیای مرکزی تحت حکومت سلسله تیموری، شاهد احیای هنرها و علوم در جهان اسلام بود. جنبش آن در سراسر جهان اسلام گسترش یافت و تأثیرات عمیقی بر آسیای اواخر قرون وسطی و اوایل دوره مدرن گذاشت. رنسانس تیموری کمی زودتر از جنبش رنسانس در اروپا بود. برخی آن را از لحاظ شکوه با کواتروسنتو ایتالیایی همسان توصیف کردهاند. بر اساس آرمانهای اسلامی، پایههای رنسانس تیموری شامل بازسازی سمرقند و اختراع شطرنج تیموری توسط تیمور، سلطنت شاهرخ و همسرش گوهرشاد در هرات (شهر رقیب فلورانس در رنسانس ایتالیا) بود. رنسانس تیموری با دوره الغبیگ منجم و ریاضیدان بزرگ تیموری همراه بود. ساخت مراکز دانش توسط حامی هنر سلطان حسین بایقرا در این دوره روی داد. در این رنسانس، پروژههای ساختمانی در مقیاس بزرگ انجام شد و مقبرهها، مدارس و کتابخانهها و کارگاههای کتب اسلامی ایجاد شد. مطالعات ریاضی و نجومی دوباره تقویت شد و در آغاز قرن شانزدهم تسلط بر سلاح گرم عملی شد. از برجستهترین عمارتهای دوران رنسانس تیموری میتوان به کاخ تابستانی در شهر سبز، مسجد بیبی خانم، عمارت رجستان و مسجد گوهرشاد در شهر مشهد اشاره کرد. شهر هرات در این دوران به یک مرکز مهم حیات فکری و هنری در جهان اسلام تبدیل شد. سمرقند، مرکز مطالعات علمی که قبلاً در جریان فتح خوارزم توسط مغول ویران شده بود، به دلیل بازسازی در این دوره به مرکز رنسانس و بهطور کلی تمدن اسلامی تبدیل شد. رنسانس تیموری تأثیر فرهنگی و هنری قابل توجهی بر کشورهای عصر امپراتوریهای باروت (امپراتوری عثمانی، ایران صفوی و امپراتوری گورکانی) داشت.[۳۳۱]
جانشینان تیمور تا سال ۱۴۶۹[۳۳۲] بر بیشتر ایران تسلط داشتند. پس از آن با اینکه قلمرو تیموریان در ایران محدودتر شد اما پادشاهان تیموری مانند بابر، ابراهیم میرزا و سلطان حسین بایقرا تا سال ۱۵۰۶ میلادی بر بخشهای وسیعی از شرق ایران شامل خراسان بزرگ و سیستان فرمانروایی کردند.[۳۳۰]
قراقویونلو
قراقویونلوها حکومتی ترکمن بودند.[۳۳۳][۳۳۴][۳۳۵][۳۳۶] آنها فدراسیون قبیلهای بودند که از سال ۱۳۷۴ تا ۱۴۶۸ میلادی بر شمال غرب ایران و مناطق اطراف آن حکومت میکردند. قراقویونلوها قلمرو خود را تا بغداد گسترش دادند، اما جنگ داخلی، شکست از تیموریان، شورش ارمنیها در پاسخ به آزار و اذیت آنها،[۳۳۷] و مبارزات ناموفق با آققویونلوها منجر به سقوط آنها شد.[۳۳۸]
آققویونلو
آققویونلوها حکومتی ترکمن بودند.[۳۳۹][۳۴۰] آنها فدراسیون قبیلهای از مسلمانان سنی بودند که از سال ۱۳۷۸ تا ۱۵۰۱ میلادی بر بیشتر ایران و بخشهای وسیعی از مناطق اطراف آن حکومت میکردند. دولت آققویونلو زمانی ظهور کرد که تیمور همه دیار بکر را در ترکیه کنونی به آنها اعطا کرد. پس از آن، آنها با رقیب خود، قراقویونلوها، مبارزه کردند. بااینکه آققویونلوها در شکست قراقویونلوها موفق بودند، مبارزه آنها با شاهنشاهی صفوی و شکستشان منجر به سقوط سلسله شد.[۳۴۱]
دوره مدرن اولیه (۱۵۰۲–۱۹۲۵)
شاهنشاهی صفوی
دوران صفویه یکی از مهمترین دورانهای تاریخ ایران و اغلب سرآغاز تاریخ جدید ایران به حساب میآید.[۳۴۲] شاهنشاهی صفوی پساز حمله اعراب به ایران، یکی از بزرگترین امپراتوریهای ایران بود.[۳۴۳][۳۴۴][۳۴۵][۳۴۶] صفویان مکتب شیعه دوازده امامی را در ایران تأسیس کردند[۳۴۷] و با انتخاب تشیع بهعنوان دین رسمی پادشاهی خود، یکی از مهمترین رویدادها در تاریخ مسلمانان را رقم زدند. دوران حاکمیت آنها از سال ۸۸۰ ه.ش(۹۰۷ ه.ق) تا ۱۱۱۴ ه.ش(۱۱۴۸ ه.ق) به طول انجامید و در بیشترین گسترهٔ خود شامل ایران امروزی، آذربایجان، ارمنستان، شرق گرجستان، جنوب داغستان، عراق، کویت، بحرین، نیمه غربی افغانستان و بخشهایی از ترکیه، سوریه، پاکستان و ترکمنستان بود. صفویان با همسایگان خود از جمله امپراتوری عثمانی و ازبکان در جنگهای طولانی مدت بودهاند ولی در مقابل روابط آنها و امپراتوری گورکانی هند در بیشتر مواقع دوستانه بود.
سلسله صفوی توسط اسماعیل که خود را شاه اسماعیل یکم نامید، تأسیس شد.[۳۴۸] شاه اسماعیل که عملاً توسط پیروان قزلباش خود پرستش میشد، برای انتقام مرگ پدرش شیخ حیدر که در جریان محاصره دربند در داغستان کشته شدهبود، به شیروان حمله کرد. پس از آن به لشکرکشی و فتوحات پرداخت و در پی تصرف تبریز در تابستان ۸۸۰ ه.ش (ژوئیه ۱۵۰۱)، خود را به عنوان شاه ایران معرفی کرد و رسماً بر تخت شاهی نشست.[۳۴۹][۳۵۰][۳۵۱] او به نام خود سکه ضرب کرد و تشیع را مذهب رسمی قلمرو خود اعلام کرد.[۳۴۷]
شاه اسماعیل یک سال پس از فتح تبریز با پیروزی بر سلطان مراد در ناحیه همدان دامنه نفوذ خود را به خلیج فارس رساند، تنها کیا حسین دوم چلاوی در نواحی سمنان و فیروزکوه علم مخالفت برداشت که با فتح قلعه استا در سال ۸۸۳ ه.ش(۹۰۹ ه.ق) و به اسارت درآمدن کیا حسین، شاه اسماعیل پادشاه بلامنازع ایران شد.[۳۵۲] در ادامه شاه اسماعیل با پیروزی بر علاءالدوله ذوالقدر نواحی دیاربکر و با فرار باریک بیگ پرناک از بغداد نواحی عراق عرب را ضمیمهٔ پادشاهی خود کرد تا مرز غربی صفویان به رود فرات برسد.[۳۵۳][۳۵۴] شاه اسماعیل در سال ۸۸۹ ه.ش(۹۱۶ ه.ق) تصمیم به فتح خراسان گرفت که با پیروزی در نبرد مرو شهرهای خراسان همچون مشهد، هرات، مرو و بلخ را به دست آورد و به دنبال شکست ارتش صفوی به فرماندهی امیر نجم ثانی در جنگ غجدوان صفویان از فرارود عقب نشستند و عملاً رود آمودریا مرز بین صفویان و ازبکان شد.[۳۵۵] پیشرویهای شاه اسماعیل در آناطولی و فرار سلطان مراد فرزند سلطان احمد به ایران، موجب لشکرکشی سلطان سلیم به سمت آذربایجان شد، لشکر دو طرف در صحرای چالدران به نبرد با یکدیگر پرداختند که به نبرد چالدران معروف است، در این درگیری صفویان به دلیل نداشتن توپهای جنگی شکست سختی خوردند که باعث عقب نشینی شاه اسماعیل به مرکز ایران شد و سلطان سلیم وارد تبریز شد. سلطان سلیم که با مخالفت لشکریانش برای پیشروی در ایران مواجه شد، پس از حدود یک هفته به سمت آماسیا بازگشت، پس از این اتفاق شاه اسماعیل وارد تبریز شد. در بین سالهای ۹۲۱ ه.ق تا ۹۲۳ ه.ق درگیرهایی بین دو طرف درجریان بود که منجر به فتح کامل نواحی ارزنجان و دیاربکر توسط عثمانیان شد.
بزرگترین پادشاه صفوی، شاه عباس بزرگ (۱۵۸۷–۱۶۲۹) در سال ۱۵۸۷ در سن ۱۶ سالگی به قدرت رسید. شاه عباس بزرگ برای نخستینبار با ازبکها جنگید و در سال ۱۵۹۸ با جنگ علیه امپراتوری عثمانی، هرات و مشهد را که توسط سلفش محمد خدابنده از دست رفته بود، بازپس گرفت. سپس او علیه عثمانیها، رقبای اصلی صفویان، مخالفت کرد و تا سال ۱۶۱۸ بغداد، شرق عراق و استانهای قفقاز و را بازپس گرفت. بین سالهای ۱۶۱۶ و ۱۶۱۸، در پی نافرمانی رعایای گرجی، لشکرکشی تنبیهی در سرزمینهای وی در گرجستان، کاختی و تفلیس را ویران کرد و ۱۳۰۰۰۰[۳۵۶] تا ۲۰۰۰۰۰[۳۵۷][۳۵۸] اسیر گرجی را گرفت و به سمت سرزمین اصلی ایران برد. ارتش جدید او که با سرمایهگذاریهاش به طرز چشمگیری بهبود یافته بود، اولین پیروزی کوبنده را بر عثمانیها در نبرد ۱۶۰۳–۱۶۱۸ به ارمغان آورد و در قدرت از عثمانیها پیشی گرفت. او همچنین از نیروی دریایی جدید خود با کمک نیروی دریایی انگلیس برای بیرون راندن پرتغالیها از بحرین (۱۶۰۲) و هرمز (۱۶۲۲) در خلیجفارس استفاده کرد.
او پیوندهای تجاری خود را با کمپانی هند شرقی هلند گسترش داد و پیوندهای محکمی با حکومتهای اروپا برقرار کرد، در گذشته شاه اسماعیل یکم اتحاد هابسبورگ-ایران را ایجاد کردهبود. به این ترتیب شاه عباس توانست وابستگی به قزلباشها را برای قدرت نظامی قطع کند و در نتیجه توانست کنترل مرکزی را برقرار کند. سلسله صفویه قبلاً در زمان شاه اسماعیل یکم تثبیت شده بود، اما در زمان شاه عباس به همراه با شکست عثمانی، به رقیب اصلی آن تبار شد و واقعاً به یک قدرت بزرگ در جهان تبدیل شد. صفویان همچنین ترویج گردشگری در ایران را آغاز کردند. در دوران حکومت آنها، معماری ایرانی باردیگر شکوفا شد و آثار جدید بسیاری را در شهرهای مختلف ایران بنا کرد که اصفهان بارزترین نمونه آن است.
به جز شاه عباس بزرگ، شاه اسماعیل یکم، شاه طهماسب یکم و شاه عباس دوم، برخی از فرمانروایان صفوی بیتأثیر بودند و اغلب به اوقات فراغت علاقه داشتند. پایان سلطنت عباس دوم در سال ۱۶۶۶، آغاز دوره افول سلسله صفویه بود. علیرغم کاهش درآمدها و تهدیدات نظامی، بسیاری از شاهان بعدی سبک زندگی مجللی داشتند. بهویژه شاه سلطان حسین (۱۶۹۴–۱۷۲۲) به دلیل عشق به شراب و بیعلاقگی به حکومت شهرت داشت.[۳۵۹]
سرانجام، سردار افغان به نام میر ویس خان شورش را در قندهار آغاز کرد و ارتش صفوی تحت فرمان فرماندار گرجستان، گورگین خان را شکست داد. در سال ۱۷۲۲، پتر کبیر فرمانروای امپراتوری روسیه، از این آشوب داخلی استفاده کرد جنگ روسیه و ایران را آغاز کرد و بسیاری از سرزمینهای قفقاز را تصرف کرد. در میان این همه هرجومرج، در همان سال ۱۷۲۲، ارتش افغانستان به رهبری پسر میر ویس، محمود، در سراسر شرق ایران لشکر کشید، اصفهان را محاصره کرد و تسخیر کرد. محمود خود را «شاه» ایران اعلام کرد و اینگونه شاهنشاهی صفوی سقوط کرد. در همین اوضاع آشوب و هرجومرج، رقبای امپراتوری ایران، عثمانیها و روسها، از هرجومرج در کشور سوء استفاده کردند و سرزمینهای بیشتری را برای خود تصرف کردند.[۳۶۰] در سال ۱۷۲۴، مطابق با معاهده قسطنطنیه، عثمانیها و روسها توافق کردند که سرزمینهای تازه فتح شده ایران را بین خود تقسیم کنند.[۳۶۱]
نادرشاه و سلسله افشاریان
تمامیت ارضی ایران توسط نادرشاه، یک فرمانده افشار از خراسان، احیا شد. او افغانها را شکست داد و تبعید کرد، عثمانیها را شکست داد، صفویان را دوباره بر تخت حکومت نشاند و با عهدنامه رشت و گنجه روسیه را از سرزمینهای قفقاز ایران بیرون راند. در سال ۱۷۳۶، نادر به قدری قدرتمند شده بود که توانست صفویان را خلع کند و خود را به سلطنت برساند و سلسله افشاریان را تأسیس کند. نادرشاه آخرین فاتحان بزرگ آسیا بود و برای مدت کوتاهی بر یک امپراتوری که احتمالاً قدرتمندترین امپراتوری جهان بود، حکومت میکرد. او برای تأمین هزینه جنگهایش علیه امپراتوری عثمانی، به امپراتوری گورکانی، یک حکومت ثروتمند در شرق توجه داشت. نادر در سال ۱۷۳۹، با همراهی قفقازیان وفادار خود از جمله ایراکلی دوم،[۳۶۲][۳۶۳] به گورکانیان هند حمله کرد و ارتش هند را در کمتر از سه ساعت شکست داد، و دهلی را بهطور کامل تصرف کرد و ثروت عظیمی را به ایران سرازیر کرد. همچنین در راه بازگشت، او تمام خانات ازبک - به جز خوقند - را تسخیر کرد و ازبکها را دستنشاندهٔ خود کرد. او همچنین با قاطعیت حکومت ایران را بر کل قفقاز، بحرین و همچنین بخشهای وسیعی از آناتولی و میانرودان مجدداً برقرار کرد. نادر در طول عمر خود شکستناپذیر بود. با اینحال شورشهای چریکی توسط لزگینها و سوءقصد به او در نزدیکی مازندران، یک رویداد استثنائی برای نادر در نظر گرفته میشود. داغستانیها با ناامیدی به جنگ چریکی علیه نادر متوسل شدند و نادر با ارتش خود در برابر آنها پیشرفت کمی داشت.[۳۶۴] اگرچه نادر در طول لشکرکشی خود توانست بیشتر داغستان را به تصرف خود درآورد، اما جنگ چریکی مؤثری که توسط لزگینها و همچنین آوارها به راه انداخته شد، دست ایران را از تسخیر مجدد قفقاز شمالی کوتاه کرد و پساز چندین سال، نادر مجبور به عقبنشینی شد. در همان زمان، سوءقصدی به او در نزدیکی مازندران انجام شد. او کمکم بیمار و مبتذل شد و پسرانش را که مظنون به ترور میدانست کور کرد و ظلم فزایندهای را علیه افسرانش نشان داد. در سالهای آخر عمر، این امر سرانجام باعث شورشهای متعدد و در نهایت، ترور نادر در سال ۱۷۴۷ شد.[۳۶۵]
دومین دوره ملوکالطوایفی
پس از مرگ نادر، دوره ای از هرج و مرج در ایران آغاز شد، زیرا فرماندهان ارتش نادر برای کسب قدرت با یکدیگر میجنگیدند. قلمرو خانواده خود نادر، به قلمرو کوچکی در خراسان کاهش یافت. بسیاری از سرزمینهای قفقاز توسط خاناتهای خودمختار تجزیه شد. عثمانیها سرزمینهای از دست رفته خود در آناتولی را پس گرفتند. عمان و خانات ازبکستان، بخارا و خیوه استقلال خود را دوباره بهدست آوردند. احمد شاه درانی، یکی از افسران نادر، کشور مستقلی را تأسیس کرد که در نهایت به افغانستان امروزی تبدیل شد. ایراکلی دوم و تیموراز دوم که در سال ۱۷۴۴ توسط خود نادر به دلیل خدماتشان به پادشاهی کاختی و پادشاهی کارتلی منصوب شدهبودند، خودمختاری یافتند.[۳۶۶] ایراکلی دوم پس از مرگ تیموراز دوم کنترل کارتلی را نیز بهدست گرفت، بنابراین این دو حکومت به عنوان پادشاهی کارتلی-کاختی متحد شدند و نخستین حاکمیت گرجستان در سه سده اخیر بود که بر یک گرجستان شرقی متحد از نظر سیاسی ریاست میکرد.[۳۶۷] همچنین کریم خان زند سلسله زندیان را به پایتختی شیراز بنیانگذاشت.[۳۶۸] کریم خان از خاندان زند، بر «جزیره ای از آرامش و صلح در دورهای خونین و ویرانگر» حکومت میکرد.[۳۶۹] اما وسعت قدرت زندها محدود به ایران معاصر و بخشهایی از قفقاز بود. مرگ کریم خان در سال ۱۷۷۹ منجر به آغاز جنگ داخلی دیگری شد که در آن سلسله قاجار سرانجام پیروز شد و بر ایران حاکم شد. در طول این جنگ داخلی، ایران برای همیشه بصره را در سال ۱۷۷۹ بهدست عثمانیها از دست داد.[۳۷۰] و بحرین به آل خلیفه پس از حمله بنی عتبه در سال ۱۷۸۳ واگذار شد. حکومتهای زیر پساز مرگ نادرشاه بر قلمرو امپراتوری او حاکم شدند:
سلسله زندیه
در دوره هرجومرج پساز نادرشاه، کریمخان زند با علیمردانخان متحد شد، در ۱۷۵۰ م اصفهان را فتح نمودند و حکومت را در ایران بهدست گفتند؛ در نهایت، کریمخان توانست علیمردانخان را نیز از میدان بدر کند. کریمخان برای خود از عنوان پادشاه استفاده نکرد و خویشتن را وکیل الرعایا خواند. او تلاش خود را صرف رونق بخشیدن به بازرگانی و کشاورزی در ایران کرد. زندیان، برای آبادانی سرزمینهای خود، به ویژه پایتختشان، شهر شیراز کوشیدند. آنان همچنین با دشمنان داخلی قدرتمندی چون محمدحسنخان قاجار بهطور قابل توجهی درگیر بودهاند.[۳۷۱] زندیان در بزرگترین گستره خود بر تمام ایران کنونی (به جز ولایات خراسان و سیستان) و بخشهایی از قفقاز و ارمنستان و گرجستان و میانرودان حکومت میکردند.
رقابت زندیان و قاجاریان، با شدت ادامه یافت، تا دوران لطفعلیخان زند که قاجاریان پیروز گشتند. آغامحمدخان قاجار لطفعلیخان زند را شکست داد و او را پس از دستگیری، شکنجه و اعدام کرد. پیروزیهای آغامحمدخان قاجار بر زندیان همراه با خشونت و جنایات بودهاست؛ از نمونههای آن نیز محاصره کرمان بود که در آن، زنان و کودکان به عنوان برده به سربازان داده شدند و مردان بالغ، کور گشتند یا کشته شدند.[۳۷۱][۳۷۲] آغامحمدخان قاجار پساز نابودی زندیان، سلسله قاجاریان را در ایران تأسیس کرد.[۳۷۳]
دوره مدرن
تا پیش از سدهٔ نوزدهم کنش اجتماعی عمدهای در ایران علیه سیاستهای حاکمان صورت نمیگرفت. فرمانروایان در ایران دارای قدرت مطلقه و «فره ایزدی» بودند و با القابی مانند «سایهٔ خدا بر روی زمین» توصیف میشدند.[۳۷۴] برخلاف تاریخ اروپای غربی (و شاید ژاپن) اشرافیت ریشه دار و مستقل که توانایی مهار قدرت مطلقهٔ پادشاهان را داشته باشند در ایران شکل نگرفته بود. (استبداد شرقی) در نتیجهٔ این استبداد و توانایی ضبط و تصرف بی ضابطهٔ اموال و نبود امنیت برای مالکیت خصوصی فرایند انباشت سرمایه در ایران به وجود نیامده بود.[۳۷۵]
اما در طول سدهٔ نوزدهم و بهطور عمده نیمهٔ دوم آن، افزایش فزایندهٔ حجم تماسها با اروپا_اعم از مراودات بازرگانی و برخوردهای نظامی و نقل و انتقال سفیر_ و به دنبال آن آشنایی هرچه بیشتر گروههایی از مردم با نهادها و ابزارهای مدنی مدرن و شیوههای دیگر کشورداری و مفاهیم نو مانند «ملت» و وظایف متقابل دولت و ملت، تحزب و… باعث شکلگیری جامعهٔ مدنی و افزایش مطالبات ملت از حاکمیت برای اصلاح شد.[نیازمند منبع]
سلسله قاجاریان
آغامحمدخان پس از نزدیک به دو دهه لشکرکشی بیوقفه در سال ۱۱۶۱خورشیدی/۱۷۹۵میلادی، در تهران تاج گزاری کرد و بدین ترتیب دودمان قاجار تأسیس شد.[۳۷۶]
قاجارها از لحاظ چگونگی به قدرت رسیدن و همچنین خاستگاه چادرنشینی خود تفاوت چشمگیری با بخش عمدهٔ دودمانهای پیش از آن از جمله افشارها و زندیان نداشتند[۳۷۷] اما برخلاف دو سلسلهٔ پیشین که به سرعت پس از مرگ بنیانگذار آن مضمحل میشدند، توانستند نزدیک به یک و نیم سده بر مصدر قدرت باقی بمانند.[۳۷۸] برای ریشه یابی این واقعیت میتوان به موضوعاتی مانند: بهرهبرداری آگاهانه و عمدی قاجارها از تمایزهای اجتماعی فراوان موجود در جامعهٔ ایران سدهٔ نوزدهم همانند درگیری حیدری_نعمتی در شهرها و رقابتهای ایلیاتی و طایفهای در خارج از آن[۳۷۹] , تعامل متقابل با روحانیان برجسته[۳۸۰] , تأیید و پشتیبانی دولتهای بزرگ غربی از دودمان قاجار[نیازمند منبع] اشاره کرد.
پایان کار دودمان قاجار و تصرف تدریجی قدرت به دست رضاشاه تحولی اساسی را در ساختار دولت، بوروکراسی و اعمال حاکمیت بر مناطق دور از پایتخت به وجود آورد که تا پیش از آن سابقه نداشت. رضاشاه شالودهٔ دولتش را بر دوپایهٔ ارتش و بوروکراسی پایهگذاری کرد که اولی در دوران حکومت وی تا ده برابر و دومی هفده برابر رشد کردند.[۳۸۱]
شاهنشاهی پهلوی
رضاشاه (۱۹۲۵–۱۹۴۱)
رضاشاه تقریباً ۱۶ سال حکومت کرد تا اینکه در ۱۶ سپتامبر ۱۹۴۱، در اثر حمله انگلیس و شوروی به ایران، کنارهگیری کرد. حکومت او استبدادی بود و ویژگیهایی مانند ناسیونالیسم، نظامیگری، سکولاریسم و ضد کمونیسم داشت.[۳۸۲] رضاشاه اصلاحات اقتصادی-اجتماعی بسیاری را انجام داد و ارتش، اداره دولتی و امور مالی را سازماندهی کرد.[۳۸۳] سلطنت او برای ایران قانون و نظم، انضباط، اقتدار مرکزی، و امکانات مدرنی مانند مدارس، قطار، اتوبوس، رادیو، سینما، تلفن و … را به ارمغان آورد.[۳۸۴]
بسیاری از قوانین و مقررات جدید او موجب رنجش روحانیون کشور شد. برای مثال، مساجد ملزم به استفاده از صندلی بودند. بیشتر مردان ملزم به پوشیدن لباسهای خاص، از جمله کلاه پهلوی (نوعی کلاه لبهدار) بودند. زنان تشویق شدند که حجاب را کنار بگذارند. به مردان و زنان اجازه داده شد که آزادانه در اجتماع باشند، که جداسازی جنسیتی اسلامی را نقض میکرد. این اقدامات موجب تنشهایی در سال ۱۹۳۵ شد و هنگامی که بازاریان و روستاییان در حرم امام رضا در مشهد قیام کردند و شعارهایی سر دادند که موجب شد سربازان قیامها را سرکوب کنند و دهها نفر کشته و صدها نفر زخمی بر جای بماند.[۳۸۵]
جنگ جهانی دوم
هنگامیکه ارتش آلمان در برابر ارتش شوروی بسیار موفق عمل کرد، دولت ایران انتظار داشت آلمان در جنگ پیروز شود و تبدیل به نیروی قدرتمندی در جهان شود، بنابراین درخواستهای بریتانیا و شوروی برای اخراج آلمانیها از ایران را رد کرد. در پاسخ، این دو متحد در اوت ۱۹۴۱ به ایران حمله کردند و ارتش ایران را شکست دادند و ایران به مجرای اصلی قانون وام و اجاره متفقین تبدیل شد. هدف متفقین، ایمنسازی میدانهای نفتی ایران و اطمینان از خطوط تدارکاتشان بود. در پایان رضاشاه، در جریان این اشغال استعفا داد و فرزندش، محمدرضا پهلوی جایگزین او شد.[۳۸۶]
در کنفرانس تهران در سال ۱۹۴۳، متفقین اعلامیه تهران را صادر کردند که استقلال و مرزهای ایران پس از جنگ را تضمین میکرد. با این حال، هنگامی که جنگ واقعاً پایان یافت، نیروهای شوروی مستقر در شمال غربی ایران نه تنها از عقبنشینی خودداری کردند، بلکه از شورشهایی حمایت کردند که ایجاد دولتهای جداییطلب کوتاه مدت و طرفدار شوروی در آذربایجان و کردستان ایران، به ترتیب دولت خلق آذربایجان و جمهوری کردستان در اواخر سال ۱۹۴۵ هدفشان بود. نیروهای شوروی پس از دریافت وعده امتیاز نفت تا مه ۱۹۴۶ از ایران خارج نشدند. بااینحال جمهوریهای دستنشانده شوروی در شمال کشور به زودی سرنگون شدند و امتیازات نفت نیز لغو شد.[۳۸۷][۳۸۸]
محمدرضا شاه (۱۹۴۱–۱۹۷۹)
محمدرضا شاه در ۲۶ اکتبر ۱۹۶۷ لقب شاهنشاه را برای خود برگزید[۳۸۹] و همچنین عنوانهای دیگری از جمله آریامهر و بزرگ ارتشتاران را هم داشت. او دومین و واپسین پادشاه خاندان پهلوی بود. رؤیای او در مورد آنچه از آن به عنوان «تمدن بزرگ» یاد میکرد، منجر به نوسازی سریع صنعتی و نظامی و همچنین اصلاحات اقتصادی و اجتماعی بسیاری در ایران شد.[۳۹۰][۳۹۱]
این اصلاحات او خود را با دههها رشد اقتصادی سریع و پایدار نشان داد که ایران را به یکی از سریعترین اقتصادهای در حال رشد در بین کشورهای توسعهیافته و توسعهنیافته تبدیل کرد. ایران در طول حکومت ۳۸ ساله محمدرضا میلیاردها دلار برای صنعت، آموزش، بهداشت و نیروهای مسلح هزینه کرد و از نرخ رشد اقتصادی فراتر از ایالات متحده، انگلیس و فرانسه برخوردار شد. درآمد ملی نیز ۴۲۳ برابر افزایش یافت. در نتیجه، کشور شاهد افزایش بیسابقه درآمد سرانه بود که به بالاترین سطح در هر مقطعی از تاریخ ایران و سطوح بالای شهرنشینی رسید. تا سال ۱۹۷۷، سرمایهگذاری او در قدرت نظامی ایران، که شاه آن را وسیلهای برای پایاندادن به مداخله خارجی در ایران میدانست، این کشور را به پنجمین ارتش قدرتمند جهان تبدیل کرد.[۳۹۲]
سرانجام محمدرضا شاه در تاریخ ۲۶ دی ۱۳۵۷ و در پی اعتراضهای گسترشیافته مخالفان به رهبری روحالله خمینی، ایران را برای همیشه ترک کرد و در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، در پی اعلام بیطرفی ارتش، انقلاب ۱۳۵۷ به سرانجام خود رسید[۳۹۳][۳۹۴] و نظام شاهنشاهی در ایران برچیده شد. در ۱۰ فروردین مردم ایران در یک همهپرسی به دعوت خمینی شرکت کردند و با اکثریت (بیش از ۹۸ درصد) به جمهوری اسلامی (به عنوان تنها گزینه موجود برای نظام حکومتی آینده) رأی دادند. در ۱۸ فروردین امیرعباس هویدا، نخستوزیر سابق ایران با حکم صادق خلخالی قاضی دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شد. همچنین بیش از ۲۰۰ تن از مقامات بلندپایه رژیم سابق در خلال دو ماه بعد از انقلاب طی حکمهای دادگاههای انقلاب اعدام گشتند.[۳۹۵][۳۹۶]
به گزارش بیبیسی فارسی، اینکه انگیزهٔ مردم ایران از مشارکت در انقلاب ۱۳۵۷، برخورداری از امکانات اقتصادی بیشتر بود یا استقرار حکومت دینی، هنوز محل اختلاف است اما این انقلاب، حکومتی را سرنگون کرد که اولویت اصلی یا منحصر به فرد آن، توسعهٔ سریع اقتصادی و اجتماعی ایران بودهاست. با سقوط نظام پهلوی، روند مصادره و تعطیلی واحدهای نوین صنعتی، خدماتی و کشاورزی، تا از کار انداختن بخش نوین اقتصاد این کشور ادامه یافت و جایگاه پیشین ایران در جهان، از دست رفت. دیدگاههای قدیمی نخبگان سیاسی و اقتصادی جدید و شکلگیری اقتصاد زیرزمینی، گسترش رفتارهای فاسد اقتصادی و انحصار نهادهای قدرتمند بر بخش بزرگی از اقتصاد ملی، بیش از پیش به اقتصاد ایران ضربه زد.[۳۹۷]
جمهوری اسلامی
دوران رهبری روحالله خمینی
سید روحالله خمینی در شهریور ماه سال ۱۳۴۰ خورشید فعالیتهای سیاسی خود را آغاز کرد و مخالفت خود را با حکومت پهلوی آشکارا بیان کرد، در ادامه خمینی به مبارزه با سیاستهای حکومت پهلوی از جمله انقلاب سفید و اعطای حق رأی زنان پرداخت و شاه را به همکاری و پیروی از اسرائیل و ایالات متحده آمریکا متهم کرد. در جریان این اتفاقات خمینی دستگیر و به مدت ۱۰ ماه به زندان افتاد.[۳۹۸] و پس از این اتفاق بود که تظاهرات ۱۵ خرداد رخ داد. خمینی سال بعد به دلیل سخنرانی علیه اعطای کاپیتولاسیون به مستشاران آمریکایی تبعید شد.[۳۹۹] خمینی در جریان تبعید خود به فعالیتهای سیاسی ادامه داد و با ارسال پیام و اعلامیه اسلامگرایان را رهبری میکرد. وی در روزهای آخر مانده به ۲۲ بهمن شورای انقلاب و دولت موقت را تشکیل داد.[۴۰۰] خمینی در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ به ایران آمد و ۱۰ روز بعد حکومت پهلوی اعلام بیطرفی کرد و انقلاب پیروز شد و خمینی نظام جمهوری اسلامی را بنیان نهاد و با با گذاشتن رفراندوم در تاریخ ۱۲ فروردین ماه سال ۱۳۵۸ به آن رسمیت بخشید در دوران رهبری خمینی جنگ ایران و عراق رخ داد که با بیطرفی به پایان رسید. خمینی در جریان عملیات مرصاد و درجهت تحکیم نظام بیش از ۴۰۰۰ نفر از زندانیان عقیدتی سیاسی را اعدام کرد و در نهایت در سال ۱۳۶۸ خورشیدی درگذشت.[۴۰۱]
دوران رهبری سید علی خامنهای
پس از درگذشت روحالله خمینی در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸، مجلس خبرگان رهبری در جلسه ای فوقالعاده سید علی خامنهای را به عنوان دومین رهبر جمهوری اسلامی برگزید. دوران حکومت وی مقارن با وقایع های تروریستی شامل ترور میکونوس، بمبگذاری آمیا و قتلهای زنجیرهای بود.[۴۰۲]دوران رهبری سید علی خامنه ای با موجی از اعتراضات و انتقادات همراه بودهاست. از جمله این اعتراضات میتوان به اعتراضات دانشجویی ۱۳۷۸، اعتراضات ۱۳۸۸، اعتراضات دی ۱۳۹۶، اعتراضات دی و آبان ۱۳۹۸ و خیزش ۱۴۰۱ اشاره کرد. بر اساس تحلیلی در سال ۱۳۹۷، در این سالها، افزایش شکاف طبقاتی، فساد سیستماتیک دولتی و فشارهای خارجی، با افزایش نارضایتی همگانی، اعتراضات سراسری پراکندهای را برانگیخت. اعتراضات ۱۳۹۶ ماهیتی ضدحکومتی داشت که از نارضایتیهای اقتصادی و سیاسی تغذیه میشد و در پاسخ آن، حکومت افزون بر برگزاری تظاهرات و محدودسازی شبکههای اجتماعی، از عوامل خارجی گفت و معترضان را سرکوب کرد که شماری از آنان، کشته شدند. اعتراضات آبان ۱۳۹۸ (پس از افزایش قیمت بنزین در ایران) نیز با سرکوب شدید مردم معترض همراه شد و بنابر گزارشهای خارجی، شمار کشتهشدگان تا ۱۵۰۰ تن و شامل زنان و نوجوانان بودهاست. اگرچه وزیر کشور، شمار کشتهشدگان را ۲۰۰ تا ۲۲۵ تن اعلام کرد. در این تظاهرات، ویدئوهایی از شلیک مستقیم نیروهای امنیتی به معترضان منتشر شد. خیزش ۱۴۰۱ در پی مرگ مهسا امینی و در اعتراض به حجاب اجباری و در راستای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی انجام شد.[۴۰۳]
جنبشهای اجتماعی در ایران معاصر
اگرچه تا پیش از قرن نوزدهم سلسلههای گوناگون حاکم بر ایران همانند دیگر کشورهای آسیایی با برخی دولتهای غربی مانند ونیز، انگلستان، روسیه (نیمه غربی) , پرتغال، اسپانیا، هلند و… تماسها و مراوداتی_اعم از خصمانه یا دوستانه_ داشتند؛ اما وجه تمایز میان این تماسها در سدهٔ نوزدهم میلادی با سدههای پیشین، افزایش چشمگیر حجم آنها و نیاز روزافزون کشورهای اروپایی به مواد خام دیگر مناطق جهان بود. وقوع انقلاب صنعتی در اروپا کشورهای توسعه یافتهٔ این قاره را به صادرکنندهٔ عمدهٔ کالاهای صنعتی با قیمتی نازل تر از کالاهای بومی مبدل کرده بود که این امر تأثیرات اجتماعی و سیاسی زیادی به دنبال داشت.[۴۰۴] سیطرهٔ اقتصادی کشورهای صنعتی، بازرگانان محلی و پراکنده را برای نخستین بار در قالب طبقهای با منافع مشترک یکپارچه کرد.[۴۰۵] این طبقه به دلیل پیوندهایش با روحانیون در جنبشهای آینده طبقهٔ متوسط سنتی نام گرفتند.[۴۰۶]
در کنار این طبقه، گروه اجتماعی جدیدی با نام «منورالفکران» در ایران شکل گرفتند که از طرق گوناگون مانند سفر یا مهاجرت به کشورهای توسعه یافتهٔ غرب یا نواحی کمتر توسعه یافته که در عین حال جلوتر از ایران بودند مانند قفقاز، هندوستان و… با دنیای جدیدی به غیر از دنیایی که تاکنون در آن زندگی میکردند آشنا شدند.[۴۰۷]
شکستهای نظامی پی در پی ایران از روسیه تزاری و سپس بریتانیا و تجزیهٔ ایالات ثروتمند قفقاز و پس از آن تحمیل قراردادها و امتیازات نامنصفانهٔ بازرگانی و کاپیتولاسیون و نقض حاکمیت ملی ایران نیز فکر ایجاد تغییر و تحول و اصلاحات را در گروهی از سیاستمداران و روشنفکران و روحانیان ایران ایجاد کرد. [نیازمند منبع]
جنبشها و اقدامات اصلاحی پیش از مشروطه
اصلاحات شاهزاده عباس میرزا
عباس میرزا ولیعهد و حاکم ایالت آذربایجان به عنوان فرمانده سپاه ایران در نبرد با روسیه را میتوان نخستین بانی مهم اصلاحات مدرن در ایران دانست. وی که در جریان جنگ با ارتش آموزش دیدهٔ روسیه به ضرورت ایجاد ارتشی نوین پی برده بود کوشید با کمک فرانسویها به نوسازی سپاه ایران مطابق با معیارهای اروپا تحت عنوان «نظام جدید» بپردازد.[۴۰۸] دیگر کوششهای اصلاح گرانهٔ عباس میرزا عبارت بودند از فرستادن نخستین محصلین در سال ۱۸۱۱ میلادی به انگلستان[۴۰۹] و ایجاد یک چاپخانه در شهر تبریز که با پشتیبانی او انجام شده بود و ترجمهٔ یک سری کتب مربوط به فنون نظامی.[۴۱۰] وی در راه این اصلاحات با مخالفت گروهی از روحانیان و در مقابل پشتیبانی گروهی دیگر از آنها مواجه شد. دستهٔ نخست اینگونه اقدامات را «غیر اسلامی» میدانستند در حالی که دستهٔ دوم آن را برای «دارالاسلام» مفید میدانستند.[۴۱۱] علاوه بر اینها گروهی از درباریان از جمله برادر ولیعهد و همچنین سران عشایر که از ناحیهٔ نظام جدید احساس خطر میکردند اقدامات عباس میرزا را برای آیندهٔ خود زیان بار میدانستند. عوامل یادشده سبب اخلال در طرحهای عباس میرزا شد و در نهایت با درگذشت شاهزاده پیش از فتحعلی شاه این اصلاحات عقیم ماندند.
جنبش بابیه
اصلاحات امیرکبیر
نتیجه مطالعات، نشان میدهد اصلاحات عمده امیرکبیر در نظام قضایی شامل: اصلاح محضر شرع، ایجاد دیوان خانه عدالت، الغای سنت بست نشینی و کاهش مواجب و حقوق علما، تأسیس مدرسه دارالفنون، انتشار روزنامه دارالوقایع، رسیدگی به وضع مالیه، اصلاحات اجتماعی، نوسازی و رسیدگی به وضعیت ارتش و قشون ایران، اصلاح سیاست خارجی و مذهبی، حذف القاب و عناوین بود.[۴۱۲][۴۱۳]
اصلاحات سپهسالار
سپهسالار نسل سوم اصلاحگری پس از عباس میرزا و امیرکبیر، بود. از جمله اصلاحات او: قانونگذاری با هدف تغییر حکومت خودکامه فردی به حکومت قانونمند کاهش قدرت حکام و حفظ حقوق رعیت بود. سمت و سوی اصلاحات سپهسالار در نظام قضایی اعلان و اجرای کتابچه دستورالعمل دیوانخانه عدلیه، نگارش تعدادی قانون برای حمایت از حقوق رعیّت و تحدید قدرت حکام و ایجاد ساختار قضایی مدرن بودهاست.[۴۱۲]
جنبش تنباکو
قیام تنباکو یا نهضت تحریم تنباکو، به جنبشی میگویند که در اعتراض به اعطای امتیاز انحصار تجارت توتون و تنباکو در سفر سوم ناصرالدینشاه به خارج از کشور شکل گرفت.[۴۱۴]استعمال توتون و به ویژه تنباکو در دورهٔ صفویه در زمان شاه عباس رواج یافت. نهضت تنباکو از سفر ناصرالدین شاه در سال ۱۳۰۶ (قمری) از خاک روسیه به اروپا آغاز شد.[۴۱۵]
جنبش مشروطه
جنبش مشروطه، جنبش مشروطهخواهی یا جنبش مشروطیت مجموعه کوششها و رویدادهایی در نظر و عمل است که برای محدود شدن اختیارات پادشاه در نظام سلطنتی ایران و نهادینهسازی حقوق اساسی مانند آزادی فردی، عدالت قضایی و حاکمیت قانون آغاز شد و به دگرگونی نظام سیاسی ایران قاجاری از پادشاهی مطلقه به پادشاهی مشروطه منجر گردید. این جنبش از سال ۱۲۸۴ خورشیدی با وقوع اعتراضات منتهی به انقلاب مشروطه آغاز شد و میتوان شکست استبداد صغیر و پایان حکومت محمدعلیشاه در مرداد ۱۲۸۸ را (به سبب پایان حکمرانی آخرین پادشاه ایران در نظام حکومتی پادشاهی مطلقه) زمان پایان آن دانست. از عللهای به وجود آمدن این جنبش میتوان به آگاهی از پیشرفتهای غرب، ظهور طبقه متوسط، تنگنای اقتصادی و بی عدالتی حکام و دادگاهها نسبت به مردم اشاره کرد. از روشهای جنبش مشروطه میتوان به تشکیل انجمنها، بستنشینی، انتشار مطبوعات، سخنرانیهای مذهبی، نبرد مسلحانه اشاره کرد. در نهایت این جنبش به استقرار پادشاهی مشروطه بنیانگذاری مجلس و تدوین قانون اساسی مشروطه منجر شد.[۴۱۶]
ایران در جنگ جهانی یکم
جنبش جنگل
دوران رضاشاه
جنگ جهانی دوم و اشغال نظامی ایران
نهضت ملی و کودتای مرداد ۱۳۳۲
قیام پانزدهم خرداد ۱۳۴۲
انقلاب فوریهٔ ۱۹۷۹
قیامها و اعتراضات در جمهوری اسلامی
تظاهرات ۱۷ اسفند ۱۳۵۷، اعتراضات ۱۳۸۸، تظاهرات ۱۳۹۶، اعتصابات ۱۳۹۷-۱۳۹۸، اعتراضات آبان ۱۳۹۸ و خیزش ۱۴۰۱ ایران نمونههایی از نارضایتیهای منجر به اعتراض دوران جمهوری اسلامی هستند. بر اساس تحلیلی در سال ۱۳۹۷، در این سالها، افزایش شکاف طبقاتی، فساد سیستماتیک دولتی و فشارهای خارجی، با افزایش نارضایتی همگانی، اعتراضات سراسری پراکندهای را برانگیخت.[۴۱۷] اعتراضات ۱۳۸۸، پیامد پیروزی احمدینژاد بر موسوی در انتخابات ۱۳۸۸ بود.[۴۱۸] پس از ناکامی این اعتراضات، حامیان نتایج انتخابات، کمکم مستندهای انتخاباتی بیشماری را پنهان یا از دسترس خارج کردند.[۴۱۹] اعتراضات ۱۳۹۶ ماهیتی ضدحکومتی داشت که از نارضایتیهای اقتصادی و سیاسی تغذیه میشد و در پاسخ آن، حکومت افزون بر برگزاری تظاهرات و محدودسازی شبکههای اجتماعی، از عوامل خارجی گفت و معترضان را سرکوب کرد که شماری از آنان، کشته شدند.[۴۲۰] اعتراضات آبان ۱۳۹۸ (پس از افزایش قیمت بنزین در ایران) نیز با سرکوب شدید مردم معترض همراه شد و بنابر گزارشهای خارجی، شمار کشتهشدگان تا ۱۵۰۰ تن و شامل زنان و نوجوانان بودهاست. اگرچه وزیر کشور، شمار کشتهشدگان را ۲۰۰ تا ۲۲۵ تن اعلام کرد. در این تظاهرات، ویدئوهایی از شلیک مستقیم نیروهای امنیتی به معترضان منتشر شد.[۴۲۱][۴۲۲]
بازگویی تاریخ ایران در جهان
دانش غربیها از تاریخ ایران همیشه دست دوم بوده و به شدت تحت تأثیر دشمنی تاریخ نویسان یونان باستان با ایران قرار دارد. نسلهای پیاپی تحصیلکردگان اروپایی عادت کردهاند ایران را از منظر نوشتههای خصمانه هرودوت و روایات او از جنگ با ایران ببینند. در تاریخنویسی اعراب سنی در مورد ایران هم همین دشمنی و یکجانبهنویسی دیده میشود.[۴۲۳]
-
نقشهٔ آسیا در قرن سیزدهم پیش از میلاد
-
نقشهٔ خاورمیانه در قرن دهم پیش از میلاد
-
نقشهٔ آسیا در قرن ششم پیش از میلاد
-
نقشهٔ آسیا در قرن پنجم پیش از میلاد
-
نقشهٔ آسیا در قرن چهارم پیش از میلاد
-
نقشهٔ آسیا در قرن سوم پیش از میلاد
-
نقشهٔ آسیا در قرن دوم پیش از میلاد
-
نقشهٔ آسیا در قرن یکم پیش از میلاد
-
نقشهٔ آسیا در قرن یکم
-
نقشهٔ آسیا در قرن دوم
-
نقشهٔ آسیا در قرن سوم
-
نقشهٔ آسیا در قرن چهارم
-
نقشهٔ آسیا در قرن پنجم
-
نقشهٔ آسیا در سال ۵۶۵ میلادی
-
نقشهٔ آسیا در قرن ششم
-
نقشهٔ آسیا در قرن هفتم
-
نقشهٔ آسیا در قرن هشتم
-
نقشهٔ آسیا در قرن نهم
-
نقشهٔ آسیا در قرن دهم
-
نقشهٔ آسیا در قرن دوازدهم
نقشههای ایران در سلسلههای گوناگون
-
پناهگاهها و دهکدههای اولیه در نیمه هزاره پنجم پیش از میلاد
-
تمدن سفال نخودی رنگ
-
دوران ملوکالطوایفی دوم
-
شاهنشاهی صفوی (تهیه شده در سال ۱۰۷۹ خورشیدی)
-
سلسله افشاری (امانوئل بوئن، ۱۱۲۶ خورشیدی)
-
سلسله زندیه (سال ۱۱۶۱ هجری خورشیدی)
-
نقشه ایران پس از نادرشاه و سلسله زندیه
-
سلسله قاجار (آدولف اشتیلر، ۱۲۷۰ خورشیدی)
-
شاهنشاهی پهلوی (سال ۱۳۰۰ هجری خورشیدی)
جستارهای وابسته
- گاهشمار تاریخ ایران
- فهرست سلسلههای ایران
- دودمانهای ایران
- فهرست شاهان ایران
- فهرست شهبانوان ایران
- فهرست جنگهای ایران
- دانش و فناوری در ایران
- دین در ایران
- فرهنگ ایرانی
- هنر ایرانی
- مردمان ایرانیتبار
- فلات ایران
پانویس
- ↑ Christensen, Peter ,The decline of Iranshahr: irrigation and environments in the history http://books.google.com/books?id=ebB_ac13v3UC&pg=PA15&dq=%27Greater+Iran%27+-+were+always+known+in+the+Persian+language+as+Iranshahr+or+Iranzamin&hl=en&sa=X&ei=yMMuT8vBI-eeiQKywonKCg&ved=0CDcQ6AEwAQ#v=onepage&q=%27Greater%20Iran%27%20-%20were%20always%20known%20in%20the%20Persian%20language%20as%20Iranshahr%20or%20Iranzamin&f=false
- ↑ Marcinkowski, Christoph ,Shi'ite identities: community and culture in changing social contexts. http://books.google.com/books?id=F9khRsDDuX8C&pg=PA83&dq=%27Greater+Iran%27+-+were+always+known+in+the+Persian+language+as+Iranshahr+or+Iranzamin&hl=en&sa=X&ei=E78uT9GfA-zMiQKCooGsCg&ved=0CDIQ6AEwAA#v=onepage&q=%27Greater%20Iran%27%20-%20were%20always%20known%20in%20the%20Persian%20language%20as%20Iranshahr%20or%20Iranzamin&f=false
- ↑ "IRAN i. LANDS OF IRAN". Encyclopædia Iranica.
- ↑ International Journal of Middle East Studies (2007), 39: pp 307-309 Copyright © 2007 Cambridge University Press http://journals.cambridge.org/action/displayAbstract?fromPage=online&aid=1009412
- ↑ Lange, Christian. Justice, Punishment and the Medieval Muslim Imagination. Cambridge Studies in Islamic Civilization. Cambridge University Press. ISBN 9780521887823. Lange: "I further restrict the scope of this study by focusing on the lands of Iraq and greater Persia (including Khwārazm, Transoxania, and Afghanistan)."
- ↑ Gobineau, Joseph Arthur; O'Donoghue, Daniel. Gobineau and Persia: A Love Story. ISBN 1-56859-262-0. Archived from the original on 3 November 2013. Retrieved 8 June 2017. O'Donoghue: "...all set in the greater Persia/Iran which includes Afghanistan".
- ↑ Shiels, Stan (2004). Stan Shiels on centrifugal pumps: collected articles from "World Pumps" magazine. Elsevier. pp. ۱۱–۱۲, ۱۸. ISBN 1-85617-445-X. Shiels: "During the Sassanid period the term Eranshahr was employed to denote the region also known as Greater Iran..." Also: "...the Abbasids, who with Persian assistance assumed the Prophet's mantle and transferred their capital to Baghdad three years later; thus, on a site close to historic Ctesiphon and even older Babylon, the caliphate was established within the bounds of Greater Persia."
- ↑ Richard N. Frye, interview by Asieh Namdar, CNN, 20 October 2007. "I spent all my life working in Iran. and as you know I don't mean Iran of today, I mean Greater Iran, the Iran which in the past, extended all the way from China to borders of Hungary and from other Mongolia to Mesopotamia". [۱] بایگانیشده در ۲۳ آوریل ۲۰۱۶ توسط Wayback Machine [۲] بایگانیشده در ۲ ژوئن ۲۰۱۱ توسط Wayback Machine
- ↑ Richard Nelson Frye, The Harvard Theological Review, Vol. 55, No. 4 (Oct. , 1962), pp. 261-268 http://www.jstor.org/pss/1508723 I use the term Iran in an historical context[...]Persia would be used for the modern state, more or less equivalent to "western Iran". I use the term "Greater Iran" to mean what I suspect most Classicists and ancient historians really mean by their use of Persia - that which was whitin the political boundries of State ruled by Iranians.
- ↑ هگل، جورج (٢٠٠٤). فلسفه تاریخ. Courier Corporation. شابک ۹۷۸۰۴۸۶۴۳۷۵۵۲. صفحه ١٧٣
The Persians are first Historical People ;Persia was the first Empire that passed away.
- ↑ Encyclopædia Britannica Encyclopedia Article: Media ancient region, Iran
- ↑ «تنها اثر به جا مانده مادها». موزه علوم و فناوری جمهوری اسلامی ایران. بایگانیشده از اصلی در ۱۶ مارس ۲۰۱۵. دریافتشده در ۲۳ ژانویهٔ ۲۰۱٥.
- ↑ https://donya-e-eqtesad.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-36/3477292-%D8%AA%D9%BE%D9%87-%D8%A7%D8%B3%DA%A9%D9%86%D8%AF%D8%B1%DB%8C-%D9%85%D9%87%D8%AF-%D8%AA%D9%85%D8%AF%D9%86-%D9%BE%DB%8C%D8%B4-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE
- ↑ https://www.isna.ir/news/91042817176/%D8%A7%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%85-%DA%A9%D8%A7%D9%88%D8%B4%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%82%D9%84%D8%B9%D9%87-%D9%86%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%B1-%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D9%86%D9%87
- ↑ https://www.irna.ir/news/85462248/%D8%A8%D9%82%D8%A7%DB%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%DA%A9%D9%88%D9%86%D8%AA-%D9%BE%D9%86%D8%AC-%D9%88-%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D9%88-%DB%B4%DB%B0%DB%B0-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%AE%D8%B1%D9%85-%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF-%DA%A9%D8%B4%D9%81-%D8%B4%D8%AF
- ↑ https://narmkhabar.ir/%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D9%86%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DB%8C%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%82-%D8%AA%D9%BE%D9%87/
- ↑ https://www.mehrnews.com/news/3694612/%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%D8%B1%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D9%88%D8%B4-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A2%D8%B0%D8%B1%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D9%86-%D8%BA%D8%B1%D8%A8%DB%8C-%D8%B1%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%DB%B9%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE
- ↑ https://www.worldhistory.org/Persian_Warfare/
- ↑ https://iranpress.com/iranian-ethnic-groups-what-iran-is-known-for
- ↑ https://gracethrufaith.com/end-times-prophecy/the-return-of-the-medes/
- ↑ https://referenceworks.brill.com/display/db/eiro
- ↑ Spuler, Bertold; Hoyland, Robert Gerard; Goldbloom, Gwendolin; Walburg, Berenike (2014). Iran in the early Islamic period: politics, culture, administration and public life between the Arab and the Seljuk conquests, 633-1055 (به انگلیسی). Leiden Boston: Brill. p. 288-291. Retrieved 4 November 2023.
- ↑ «پیشازتاریخ» [باستانشناسی] همارزِ «prehistory, prehistoric»؛ منبع: گروه واژهگزینی. جواد میرشکاری، ویراستار. دفتر ششم. فرهنگ واژههای مصوب فرهنگستان. تهران: انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۵۳۱-۸۵-۶ (ذیل سرواژهٔ پیشازتاریخ)
- ↑ Renfrew, Colin. Prehistory The Making Of The Human Mind. New York: Modern Library,2008. Print.
- ↑ Daryaee, “The Oxford Handbook of Iranian History”, 13-14.
- ↑ Daryaee, “The Oxford Handbook of Iranian History”, 14.
- ↑ Paleolithic Age in Iran, Frank Hole, by Iranica
- ↑ فریدون بیگلری. "Ganj Par: The first evidence for Lower Paleolithic occupation in the Southern Caspian Basin, Iran" (به انگلیسی). Retrieved 2020-03-27.
- ↑ Paleolithic Age in Iran, Frank Hole, by Iranica
- ↑ «ANCIENT IRAN MUSEUM by Ali Majdfar». PBase (به انگلیسی). بایگانیشده از اصلی در ۲۰۲۰-۰۳-۲۸. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۳-۲۸.
- ↑ J. D. Vigne; J. Peters; D. Helmer (2002). First Steps of Animal Domestication, Proceedings of the 9th Conference of the International Council of Archaeozoology. Oxbow Books, Limited. ISBN 978-1-84217-121-9.
- ↑ Daryaee, “The Oxford Handbook of Iranian History”, 14-15.
- ↑ Paleolithic Age in Iran, Frank Hole, by Iranica
- ↑ Daryaee, “The Oxford Handbook of Iranian History”, 14-15.
- ↑ Paleolithic Age in Iran, Frank Hole, by Iranica
- ↑ Daryaee, “The Oxford Handbook of Iranian History”, 14-15.
- ↑ رفیع فر, برادوستی، فرهنگ.
- ↑ Daryaee, “The Oxford Handbook of Iranian History”, 14-15.
- ↑ Paleolithic Age in Iran, Frank Hole, by Iranica
- ↑ Daryaee, “The Oxford Handbook of Iranian History”, 14-15.
- ↑ Daryaee, “The Oxford Handbook of Iranian History”, 15.
- ↑ History of Humanity: Prehistory and the beginnings of civilization p.256
- ↑ وارویک بال، 'فهرست پایگاههای باستانشناسیِ افغانستان'، جلد ۱، ۱۹۸۲، ص. ۸۶
- ↑ «غار دوشه، کهنترین نگارخانه ایران». ایسنا. ۲۸ اسفند ۱۳۹۱. بایگانیشده از روی نسخه اصلی در ۳ اکتبر ۲۰۱۴. دریافتشده در ۳ اکتبر ۲۰۱۴.
- ↑ «غار دوشه». وبگاه همشهری. ۴ آبان ۱۳۹۲. بایگانیشده از روی نسخه اصلی در ۳ اکتبر ۲۰۱۴. دریافتشده در ۳ اکتبر ۲۰۱۴.
- ↑ «Neolithic Age in Iran, Frank Hole, by Iranica». بایگانیشده از اصلی در ۲۳ اکتبر ۲۰۱۲. دریافتشده در ۲۴ دسامبر ۲۰۱۷.
- ↑ «NEOLITHIC AGE IN IRAN». بایگانیشده از اصلی در ۱۵ آوریل ۲۰۱۳. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۶-۱۲.
- ↑ «NEOLITHIC AGE IN IRAN – Encyclopaedia Iranica». www.iranicaonline.org. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۳-۲۸.
- ↑ M. A., Anthropology; B. Ed., Illinois State University; Twitter, Twitter. "The Syllabary of the Gilgamesh Epic and Hammurabi's Code". ThoughtCo (به انگلیسی). Retrieved 2020-03-28.
{{cite web}}
:|نام خانوادگی3=
has generic name (help) - ↑ "Emergence of Agriculture in the Foothills of the Zagros Mountains of Iran", by Simone Riehl, Mohsen Zeidi, Nicholas J. Conard – University of Tübingen, publication 10 May 2013.
- ↑ «Press TV - Iran finds world's oldest script». بایگانیشده از اصلی در ۴ مه ۲۰۱۰. دریافتشده در ۱۸ مارس ۲۰۰۸.
- ↑ «CHN | News». بایگانیشده از اصلی در ۲۷ سپتامبر ۲۰۰۷. دریافتشده در ۱۷ مارس ۲۰۰۸.
- ↑ http://groups.google.com/group/historyoftamil/browse_thread/thread/23840a2363ca11a3
- ↑ «"Jiroft Inscription", Oldest Evidence of Written Language - Persian Journal Culture Archaeological History Art Archaeology cutlural history news & Iranian cutlure newspaper». بایگانیشده از اصلی در ۲ آوریل ۲۰۰۹. دریافتشده در ۹ اوت ۲۰۰۹.
- ↑ «Study of the ancient Indus script». بایگانیشده از اصلی در ۲۰ آوریل ۲۰۱۰. دریافتشده در ۱۷ مارس ۲۰۰۸.
- ↑ Jiroft: A Lost Kingdom of …?
- ↑ Ancient Scripts: Articles Archive
- ↑ Archaeologists Have Discovered The World's Oldest Inscription In Jiroft
- ↑ Abdi 2012:23
- ↑ BRONZE AGE – Encyclopaedia Iranica 1989
- ↑ Abdi 2012:23
- ↑ Abdi 2012:28
- ↑ Abdi 2012:28
- ↑ Abdi 2012:28
- ↑ Helwing 2006:35-48.
- ↑ BRONZE AGE – Encyclopaedia Iranica 1989.
- ↑ D. T. Potts (1999). The Archaeology of Elam: Formation and Transformation of an Ancient Iranian State. Cambridge University Press. pp. 45–46. ISBN 978-0-521-56496-0. Retrieved 21 June 2013.
- ↑ "iran-daily" (به انگلیسی). Archived from the original on 2020-03-27. Retrieved 2020-03-27.
- ↑ "Archaeologists: Modern civilization began in Iran based on new evidence" (به انگلیسی). Archived from the original on 2020-03-27. Retrieved 2020-03-27.
- ↑ "Ancient Scripts: Elamite". www.ancientscripts.com (به انگلیسی). Archived from the original on 2020-03-28. Retrieved 2020-03-28.
- ↑ Abedi, Akbar; Omrani, Behrooz (2015). "Kura-Araxes culture and North-Western Iran: New perspectives from Kul Tepe Jolfa (Hadishahr)". Paléorient. 41 (1): 55–68. doi:10.3406/paleo.2015.5655. ISSN 0153-9345.
- ↑ ۷۲٫۰ ۷۲٫۱ ۷۲٫۲ ۷۲٫۳ ۷۲٫۴ ۷۲٫۵ ۷۲٫۶ ۷۲٫۷ ۷۲٫۸ CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1 iranicaonline.org
- ↑ 2700 BC: a first dynasty creates the Elamite kingdom (non Semitic) in western Persia with capital in Susa scaruffi.com
- ↑ زارعی، محمد ابراهیم (۱۳۹۱). آشنایی با معماری جهان. فن آوران.
- ↑ ایران زمین؛ زیگورات چغازنبیل (ایسکانیوز، ۲۷آبان۱۳۸۶)
- ↑ The Quest for the Origins of Vedic Culture: The Indo-Aryan Migration Debate, Edwin Bryant, 2001
- ↑ Quiles، Carlos (۲۰۱۸-۰۵-۲۲). «Copenhagen group: Germanic and Balto-Slavic from Bell Beaker; Indo-Anatolian homeland in the Caucasus». Indo-European.eu (به انگلیسی). دریافتشده در ۲۰۱۹-۱۲-۱۱.
- ↑ Quiles، Carlos (۲۰۱۷-۱۱-۱۸). «The renewed 'Kurgan model' of Kristian Kristiansen and the Danish school: "The Indo-European Corded Ware Theory"». Indo-European.eu (به انگلیسی). دریافتشده در ۲۰۱۹-۱۲-۱۱.
- ↑ «Story of most murderous people of all time revealed in ancient DNA | New Scientist». www.newscientist.com. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۴-۱۶.
- ↑ «Kazanas (2013), The Collapse of the AIT» (PDF). بایگانیشده از اصلی (PDF) در ۴ مارس ۲۰۱۶. دریافتشده در ۲۸ سپتامبر ۲۰۲۱.
- ↑ "Paleolithic Continuity Theory - Wikipedia". en.m.wikipedia.org (به انگلیسی). Retrieved 2019-12-08.
- ↑ ۸۲٫۰ ۸۲٫۱ ۸۲٫۲ ۸۲٫۳ "Seljuq | History & Facts". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2020-05-28.
- ↑ Thomas V. Gamkrelidze and V.V. Ivanov. The Early History of Indo-European Languages (به انگلیسی).
- ↑ «Why do so many groups seem to be politically invested in the Proto Indo-European urheimat theories? - Quora». www.quora.com. دریافتشده در ۲۰۱۹-۱۲-۰۸.
- ↑ Margaryan, Ashot; Derenko, Miroslava; Hovhannisyan, Hrant; Malyarchuk, Boris; Heller, Rasmus; Khachatryan, Zaruhi; Avetisyan, Pavel; Badalyan, Ruben; Bobokhyan, Arsen (2017-07-10). "Eight Millennia of Matrilineal Genetic Continuity in the South Caucasus". Current biology: CB. 27 (13): 2023–2028.e7. doi:10.1016/j.cub.2017.05.087. ISSN 1879-0445. PMID 28669760.
- ↑ Zimmer، Carl (۲۰۱۸-۰۳-۲۰). «David Reich Unearths Human History Etched in Bone» (به انگلیسی). The New York Times. شاپا 0362-4331. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۶-۲۶.
- ↑ Holmes، Ian (۲۰۱۸-۰۴-۲۵). «What Happens When Geneticists Talk Sloppily About Race». The Atlantic (به انگلیسی). دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۶-۲۶.
- ↑ Reich، David (۲۰۱۸-۰۳-۲۳). «Opinion | How Genetics Is Changing Our Understanding of 'Race'» (به انگلیسی). The New York Times. شاپا 0362-4331. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۶-۲۶.
- ↑ «Who We Are and How We Got Here by David Reich review – new findings from ancient DNA | Science and nature books | The Guardian». amp-theguardian-com.cdn.ampproject.org. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۶-۲۶.
- ↑ «World's most-spoken languages may have arisen in ancient Iran | New Scientist». www.newscientist.com. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۴-۱۶.
- ↑ «World's most-spoken languages may have arisen in ancient Iran | New Scientist». www.newscientist.com. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۴-۱۶.
- ↑ علیف، پادشاهی ماد، ۴۰۵.
- ↑ بریان، پیر: «تاریخ امپراتوری هخامنشیان»، ترجمهٔ مهدی سمسار، انتشارات زریاب، ۱۳۷۸صفحهٔ ۹۴
- ↑ کمرون، جرج: «ایران در سپیدهدم تاریخ»، ترجمهٔ حسن انوشه، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۵
- ↑ زرینکوب، عبدالحسین: «تاریخ مردم ایران»، (ایران قبل از اسلام)، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۳
- ↑ علیرضا شاهپور شهبازی (۱۳۸۴)، راهنمای مستند تخت جمشید، به کوشش بنیاد پژوهشی پارسه-پاسارگاد.، تهران: انتشارات سفیران و انتشارات فرهنگسرای میردشتی، ص. ص ۱۸ و ۱۹، شابک ۴-۶-۹۱۹۶۰-۹۶۴ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: checksum (کمک) پارامتر|چاپ=
اضافه است (کمک) - ↑ Schmitt، DEIOCES.
- ↑ دیاکونوف، تاریخ ماد، ۱۷۰.
- ↑ هینتس، داریوش و ایرانیان، ۵۵.
- ↑ هوار، ایران و تمدن ایرانی، ۲۷.
- ↑ Davis، DEIOCES.
- ↑ خدادادیان، تاریخ ایران باستان، ۱۸۸.
- ↑ Medvedskaya، Phraortes.
- ↑ خدادادیان، تاریخ ایران باستان، ۱۱۹.
- ↑ Randa, Handbuch der Weltgeschichte, 278.
- ↑ Medvedskaya، Phraortes.
- ↑ بیات، کلیات تاریخ ایران، ۳۳.
- ↑ Randa, Handbuch der Weltgeschichte, 278.
- ↑ زرینکوب، تاریخ مردم ایران، ۹۴.
- ↑ خدادادیان، تاریخ ایران باستان، ۱۲۴.
- ↑ علیف، پادشاهی ماد، ۳۹۵.
- ↑ Schmitt, ASTYAGES.
- ↑ داندامایف، تاریخ سیاسی هخامنشیان، 18.
- ↑ La Parse avant Empire, P.Briant,IA ,1984.P.71-118
- ↑ رضاییان، فرزین (۱۳۸۶)، هفت رخ فرخ ایران، انتشارات دایره سبز، ص. ۵۳ پارامتر
|چاپ=
اضافه است (کمک) - ↑ Largest empire, by percentage of world population, Guinness World Records
- ↑ علیرضا شاهپور شهبازی (۱۳۸۴)، راهنمای مستند تخت جمشید، به کوشش بنیاد پژوهشی پارسه-پاسارگاد.، تهران: انتشارات سفیران و انتشارات فرهنگسرای میردشتی، ص. ۱۱، شابک ۴-۶-۹۱۹۶۰-۹۶۴ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: checksum (کمک) پارامتر|چاپ=
اضافه است (کمک) - ↑ علیرضا شاهپور شهبازی (۱۳۸۴)، راهنمای مستند تخت جمشید، به کوشش بنیاد پژوهشی پارسه-پاسارگاد.، تهران: انتشارات سفیران و انتشارات فرهنگسرای میردشتی، ص. ۱۹، شابک ۴-۶-۹۱۹۶۰-۹۶۴ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: checksum (کمک) پارامتر|چاپ=
اضافه است (کمک) - ↑ ایسنای خوزستان
- ↑ Archailogische Mittelungen aus Iran, Vol.1, Karl Shefold,(Berlin 1968), P.54.
- ↑ علیرضا شاهپور شهبازی (۱۳۸۴)، راهنمای مستند تخت جمشید، به کوشش بنیاد پژوهشی پارسه-پاسارگاد.، تهران: انتشارات سفیران و انتشارات فرهنگسرای میردشتی، ص. ۲۲، شابک ۴-۶-۹۱۹۶۰-۹۶۴ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: checksum (کمک) پارامتر|چاپ=
اضافه است (کمک) - ↑ David Sacks; Oswyn Murray; Lisa R. Brody; Oswyn Murray; Lisa R. Brody (2005). ancient Greek world. Infobase Publishing. pp. 256. ISBN 978-0-8160-5722-1.
- ↑ «Largest empire by percentage of world population». Guinness World Records (به انگلیسی). دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۳-۳۰.
- ↑ Schmitt, Rüdiger (21 July 2011). "Achaemenid Dynasty". Encyclopædia Iranica. Archived from the original on 3 December 2015. Retrieved 4 March 2019.
- ↑ Margaret Christina Miller (2004). Athens and Persia in the Fifth Century BC: A Study in Cultural Receptivity. Cambridge University Press. p. 243. ISBN 978-0-521-60758-2.
- ↑ Vesta Sarkhosh Curtis; Sarah Stewart (2005). Birth of the Persian Empire. I.B.Tauris. p. 7. ISBN 978-1-84511-062-8.
- ↑ Roisman, Joseph; Worthington, Ian (2011). A Companion to Ancient Macedonia. John Wiley and Sons. ISBN 978-1-4443-5163-7.
- ↑ ۱۲۸٫۰ ۱۲۸٫۱ ۱۲۸٫۲ تاریخ کامل ایران، دکتر عبدالله رازی، چاپ چهارم، ۱۳۴۷.
- ↑ ۱۲۹٫۰ ۱۲۹٫۱ ۱۲۹٫۲ «IRAN ii. IRANIAN HISTORY (1) Pre-Islamic Times – Encyclopaedia Iranica». www.iranicaonline.org. بایگانیشده از اصلی در ۱۷ اکتبر ۲۰۲۰. دریافتشده در ۲۰۲۰-۱۲-۱۳.
- ↑ Bivar (1968), 57
- ↑ : The expense of resources during the Roman–Persian Wars ultimately proved catastrophic for both empires. The prolonged and escalating warfare of the 6th and 7th centuries left them exhausted and vulnerable in the face of the sudden emergence and expansion of the Caliphate, whose forces invaded both empires only a few years after the end of the last Roman–Persian war. Benefiting from their weakened condition, the Arab Muslim armies swiftly conquered the entire Sasanian Empire, and deprived the Eastern Roman Empire of its territories in the Levant, the Caucasus, Egypt, and the rest of North Africa. Over the following centuries, more of the Eastern Roman Empire came under Muslim rule.
- ↑ electricpulp.com. "Byzantine–Iranian Relations – Encyclopaedia Iranica". www.iranicaonline.org. Retrieved 31 March 2018.
- ↑ تاریخ کامل ایران، دکتر عبدالله رازی، چاپ چهارم، ۱۳۴۷.
- ↑ ۱۳۴٫۰ ۱۳۴٫۱ ماهنامه پیام دریا، ماهنامه اطلاعات علمی، مقاله اختراعات ایرانیان در پهنه دریانوردی و نجوم (جعفر سپهری)
- ↑ Norman A. Stillman The Jews of Arab Lands pp 22 Jewish Publication Society, 1979 شابک ۰۸۲۷۶۱۱۵۵۲
- ↑ International Congress of Byzantine Studies Proceedings of the 21st International Congress of Byzantine Studies, London, 21–26 August 2006, Volumes 1–3 pp 29. Ashgate Pub Co, 30 September 2006 شابک ۰۷۵۴۶۵۷۴۰X
- ↑ دریایی، شاهنشاهی ساسانی، ۱۱.
- ↑ Daryaee, “Political History of Ērānšahr”.
- ↑ شیپمان، مبانی تاریخ ساسانی، 41.
- ↑ "Richard Frye "The History of Ancient Iran"". Fordham.edu. Archived from the original on 2 September 2006. Retrieved 2013-12-16.
- ↑ کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان، ۴۲۶.
- ↑ Robinson, The New Cambridge History of Islam, 73.
- ↑ Bernard Lewis, Jews of Islam, p.15-16
- ↑ Sasanian Iran (224-651 CE): Portrait of a Late Antique Empire, Mazda publishers, p. 101
- ↑ Garthwaite, Gene R. , The Persians, p. 2
- ↑ J. B. Bury, p.109.
- ↑ ۱۴۷٫۰ ۱۴۷٫۱ Durant.
- ↑ "Compareti – Sasanians in Africa – Transoxiana 4". Archived from the original on 2008-05-28. Retrieved 2007-03-05.
- ↑ Sarfaraz, pp. 329–330.
- ↑ "Iransaga – Persian Art, The Sassanians". Archived from the original on 2019-11-23. Retrieved 2007-03-05.
- ↑ Zarinkoob, p.305.
- ↑ Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. ۵۵–۵۹
- ↑ Elton L. Daniel, The history of Iran, p. ۶۶, Greenwood
- ↑ Early Islamic World Umayyad Caliphate [۳]
- ↑ نهضت شعوبیه؛ ص ۱۴۶و تاریخ ایران بعد از اسلام؛ ص۳۵۲
- ↑ تاریخ ایران بعد از اسلام؛ ص ۳۵۳
- ↑ نهضت شعوبیه؛ ص ۱۴۵
- ↑ Cambridge History of Iran, by Richard Nelson Frye, Abdolhosein Zarrinkoub, et al. Section on The Arab Conquest of Iran and. Vol 4, 1975. London. p.46
- ↑ Kitab al-Aghani (الاغانی), vol 4, p.423
- ↑ The Remaining Signs of Past Centuries (الآثار الباقیة عن القرون الخالیه), pgs.35–36 and 48.
- ↑ مفتخری، ۱۳۹۲، ص۸۲
- ↑ Browne, Edward. Islamic Medicine, 2002, p. 16, شابک ۸۱−۸۷۵۷۰−۱۹−۹
- ↑ Cambridge History of Iran, by Richard Nelson Frye, Abdolhosein Zarrinkoub, et al. Section on The Arab Conquest of Iran and its aftermath. Vol 4, 1975. London. p. 42
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی، 40-41.
- ↑ مفتخری 1392، ص 82
- ↑ "ABŪ MOSLEM ḴORĀSĀNĪ – Encyclopaedia Iranica". www.iranicaonline.org. Archived from the original on 22 November 2015. Retrieved 20 November 2015.
- ↑ Yarshater، The Persian Presence in the Islamic World، 66.
- ↑ Early Islamic state letters: the question of authenticity, p. 238, by Wadad al-Qadi
- ↑ Canfield, Robert L. (2002). Turko-Persia in Historical Perspective. Cambridge University Press. p. 5. ISBN 978-0-521-52291-5.
- ↑ «Holt, Peter M. (1984). "Some Observations on the 'Abbāsid Caliphate of Cairo". Bulletin of the School of Oriental and African Studies. University of London. 47 (3): 501–507».
- ↑ El–Hibri, “The Empire in Iraq”, Cambridge History of Islam, 269–271.
- ↑ ۱۷۲٫۰ ۱۷۲٫۱ ۱۷۲٫۲ فروخ، عمر (۱۹۸۴). تاریخ الأدب العربی (PDF). ج. ۲. بیروت: دارالعلم للملایین. ص. ۳۴.
- ↑ ۱۷۳٫۰ ۱۷۳٫۱ صادق سجادی، علی بهرامیان. «ابو مسلم خراسانی». دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. دریافتشده در ۲۲ فوریه ۲۰۱۶.
- ↑ The Editors of Encyclopædia Britannica. «Abū Muslim». Encyclopædia Britannica. دریافتشده در ۲۲ فوریه ۲۰۱۶.
- ↑ Ḡ. Ḥ. Yūsofī. «ABŪ MOSLEM ḴORĀSĀNĪ». Encyclopædia Iranic. دریافتشده در ۲۲ فوریه ۲۰۱۶.
- ↑ El–Hibri, “The Empire in Iraq”, Cambridge History of Islam, 282.
- ↑ سمنانی، هارون الرشید و مروری بر کارنامه امویان و عباسیان، صص۱۴۱–۱۶۵–۲۰۹–۲۳۹.
- ↑ خضری، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه، صص۵۸–۶۰.
- ↑ زرین کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، صص۴۴۱–۴۴۶.
- ↑ El–Hibri, “The Empire in Iraq”, Cambridge History of Islam, 283–285.
- ↑ فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۵.
- ↑ (Cooper و Yue 2008، ص. 215)
- ↑ خوانساری، محمد باقر (1390قمری). روضات الجنات. ج. ۶. اسماعیلیان. ص. ۳۱۵. تاریخ وارد شده در
|سال=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ (Wilber 1969، ص. 5)
- ↑ (Gibb 1982، ص. 66)
- ↑ (Spuler 1960، ص. 29)
- ↑ خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۷۴.
اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۹۶.
نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۷–۷۶، ۳–۸۲. - ↑ باسورث، تاریخ ایران کمبریج، صص ۶۷، ۸۴.
- ↑ باسورث، تاریخ سیستان، ۲۱۴.
- ↑ فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۶.
- ↑ خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۷۵.
- ↑ اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، صص ۱۳۶، ۱۳۹، ۴۳–۱۴۱، ۳۶–۳۳۵.
- ↑ التون، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در آغاز حکومت عباسیان، ۱۹۷.
- ↑ مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، صص ۱۴۸، ۱۵۰.
- ↑ زرینکوب، دو قرن سکوت، ۱۹۲.
- ↑ اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۱۰۱.
- ↑ Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، صص ۴۹۵، ۴۹۹.
- ↑ نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، صص ۱۲۵، ۱۴۱، ۱۴۳، ۴۹–۱۴۵.
- ↑ Bosworth, “Ṭāhir b. al-Ḥusayn”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۷۵.
- ↑ اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، صص ۱۴۵، ۱۵۴.
- ↑ زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۰۳.
- ↑ نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۱۷۱.
- ↑ باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۴.
- ↑ فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۶.
- ↑ خضری، تاریخ خلافت عباسی، صص ۷۵، ۹۰.
- ↑ اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، صص ۵۶–۱۵۴، ۱۵۹، ۳۲۰، ۳۳۶.
- ↑ التون، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در آغاز حکومت عباسیان، ۱۹۷.
- ↑ مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، صص ۱–۱۵۰.
- ↑ زرینکوب، دو قرن سکوت، ۱۹۲.
- ↑ اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۱۰۱.
- ↑ Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica.
- ↑ زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، صص ۹۶–۴۹۵، ۵۰۳.
- ↑ نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، صص ۴۹–۱۴۸، ۱۶۷، ۱۷۱.
- ↑ Bosworth, “Ṭāhir b. al-Ḥusayn”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ باسورث، تاریخ ایران کمبریج، صص ۸۴، ۳۲۳.
- ↑ فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، صص ۲۰۶، ۲۰۸.
- ↑ اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، صص ۱۵۶، ۱۵۹، ۳۰۴، ۳۳۷.
- ↑ التون، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در آغاز حکومت عباسیان، ۱۹۷.
- ↑ مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، صص ۱–۱۵۰.
- ↑ Bosworth, “Ṭāhir b. al-Ḥusayn”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۵۶، ۲۰–۳۱۹.
مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۱۵۰.
زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۰۴.
نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۴۹–۱۴۸، ۱۷۲. - ↑ اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۱۹، ۱۵۶.
- ↑ باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۴، ۳۲۳.
فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۶، ۲۰۸.
اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۵۶، ۱۵۹، ۳۰۴، ۳۳۷.
التون، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در آغاز حکومت عباسیان، ۱۹۷.
مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۱–۱۵۰.
Bosworth, “Ṭāhir b. al-Ḥusayn”, Encyclopaedia of Islam. - ↑ سجادی، ۶۲۹.
- ↑ ۲۲۷٫۰ ۲۲۷٫۱ مفرد، ۲۰۷–۲۰۹.
- ↑ مفرد، ۱۵۰–۱۵۳.
- ↑ باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۵.
باسورث، تاریخ سیستان، ۲۱۵.
فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۶، ۲۰۸.
خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۷۶.
اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۶۲–۱۶۱، ۶۵–۱۶۴، ۲۸۶.
اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۲–۱۰۱.
Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica.
زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۹۶–۴۹۵، ۵–۵۰۴.
نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۱۶۸، ۷۲–۱۷۰، ۷۷–۱۷۴.
Bosworth, “Ṭāhir b. al-Ḥusayn”, Encyclopaedia of Islam. - ↑ Bosworth 1975, p. 90–91.
- ↑ Daftary 2003, p. 57.
- ↑ The Abbasid Caliphate: A History, Cambridge University Press, 2021, p. 292, ISBN 978-1-107-18324-7
- ↑ باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۵.
باسورث، تاریخ سیستان، ۲۱۵.
فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۶، ۲۰۸.
خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۷۶.
اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۶۲–۱۶۱، ۶۵–۱۶۴، ۲۸۶.
اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۲–۱۰۱.
Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica.
زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۹۶–۴۹۵، ۵–۵۰۴.
نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۱۶۸، ۷۲–۱۷۰، ۷۷–۱۷۴.
Bosworth, “Ṭāhir b. al-Ḥusayn”, Encyclopaedia of Islam. - ↑ بغدادی، ابوبکر (۱۳۸۶). تاریخ بغدادی. انتشارات اساطیر.
- ↑ ابراهیم زنگنه (۱۳۷۰)، تاریخ رجال شرق خراسان جلد اول (ولایت خواف از قرن اول تا قرن نهم هجری- قمری)، نشر خاطره
- ↑ Bosworth 1969, p. 106.
- ↑ Kennedy 2016, p. 139.
- ↑ Esposito 2000, p. 38.
- ↑ اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۲۲۷.
زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۱۲.
اقبال، تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه، ۷۴. - ↑ Bosworth, Clifford Edmund. "Saffarids". Encyclopædia Iranica.
- ↑ "Saffarid dynasty", The Oxford Dictionary of the Middle Ages (به انگلیسی), Oxford University Press, 2010-01-01, doi:10.1093/acref/9780198662624.001.0001, ISBN 978-0-19-866262-4, retrieved 2020-09-30,
One of the first indigenous Persian dynasties to emerge after the Arab Islamic invasions.
- ↑ "Saffarid dynasty". The Oxford Dictionary of the Middle Ages (به انگلیسی). Oxford University Press. 2010-01-01. doi:10.1093/acref/9780198662624.001.0001. ISBN 978-0-19-866262-4.
One of the first indigenous Persian dynasties to emerge after the Arab Islamic invasions.
- ↑ Savory, Roger M. (1996). "The History of the Saffarids of Sistan and the Maliks of Nimruz (247/861 to 949/1542-3)". Journal of the American Oriental Society. doi:10.2307/605756. JSTOR 605756.
First, the Saffarid amirs and maliks were rulers of Persian stock who for centuries championed the cause of the underdog against the might of the Abbasid caliphs.
- ↑ Medieval Central Asia and the Persianate World: Iranian Tradition and Islamic Civilisation, Bloomsbury Publishing, 2017, p. 3, ISBN 978-0-85772-743-5,
Finally when Abbasid rule collapsed in the mid-ninth century Khurasan and its Central Asian dependancies gained permanent autonomy from the Caliphate, thus opening the astoundingly brilliant three centuries, stretching from the mid-ninth to mid-twelfth centuries, during which this part of the Persianate lands became the seat of the leading political and military powers of the Sunni world... Throughout this era, Khurasan-Transoxiana undoubtedly constituted the heart of the Sunni Islamic world. First of all, the dynasties based here - the Saffarids, Samanids, Ghaznavids and Seljuqs - provided a military and political bulwark against non-Sunni groups, whether Infidel, Kharjite or Shi'ite
- ↑ یعقوب اژند، سلسههای متقارن در ایران، ۵۵.
- ↑ Frye, Richard Nelson; Fisher, William Bayne; Boyle, John Andrew (1975). The Cambridge History of Iran. Cambridge University Press. p. 121. ISBN 0-521-20093-8.
- ↑ Stearns, Peter N.; Langer, William Leonard, eds. (2001). The Encyclopedia of World History. Houghton Mifflin. p. 115.
- ↑ اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۲۲۷.
زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۱۲.
اقبال، تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه، ۷۴. - ↑ پرگاری، صالح (۱۳۸۷). تاریخ تحولات سیاسی اقتصادی فرهنگی در دورهٔ صفاریان، علویان. تهران: سمت. صص. ۲.
- ↑ اصطخری. مسالک الممالک. صص. ۱۵۰.
- ↑ Bosworth, C. E. (1969). "The Ṭāhirids and Persian Literature". Iran. 7: 104. doi:10.2307/4299615. JSTOR 4299615.
- ↑ Bosworth, C. E. (1999). "The Tahirids and the Saffarids". In Frye, R. N. (ed.). The Cambridge History of Iran: The period from the Arab Invasion to the Saljuqs. Vol. IV. Cambridge University Press. p. 129.
- ↑ "Pandjhir". Encyclopedia of Islam. Vol. VIII. p. 258.
- ↑ رضائی، عبدالعظیم (۱۳۷۸). تاریخ ده هزار ساله ایران. ج. دوم. انتشارات دُر و چاپ و انتشارات اقبال. ص. ۲۶۷.
- ↑ Frye 1975, p. 164.
- ↑ Taagepera, Rein (1997-01-01). "Expansion and Contraction Patterns of Large Polities: Context for Russia". International Studies Quarterly. 41 (3): 475–504. doi:10.1111/0020-8833.00053. JSTOR 2600793.
- ↑ Canfield L., Robert (2002). Turko-Persia in Historical Perspective. Cambridge University Press. p. 12. ISBN 978-0-521-52291-5.
- ↑ ۲۵۸٫۰ ۲۵۸٫۱ The History of Iran by Elton L. Daniel, pg. 74
- ↑ The History of Iran by Elton L. Daniel, pg. 74
- ↑ Frye 1975, p. 145–146.
- ↑ پیرنیا، حسن، تاریخ ایران باستان، جلد 3، صفحه 2614
- ↑ [۴] Tylman Nagel, BUYIDS, Encyclopædia Iranica]
- ↑ «Encyclopædia Iranica | Articles». بایگانیشده از اصلی در ۱۷ مه ۲۰۱۲. دریافتشده در ۲۲ مه ۲۰۱۲.
- ↑ Iranica, Encyclopædia Iranica: BUYIDS:Their father, a certain Būya b. Fannā (Panāh) Ḵosrow was a humble fisherman from Daylam in Gīlān.
- ↑ "IRAN ii. IRANIAN HISTORY (2) Islamic period (p – Encyclopaedia Iranica". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). 2004-12-15. Retrieved 2020-06-04.
{{cite web}}
: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link) - ↑ Herzig & Stewart 2011, p. 155.
- ↑ Davaran 2010, p. 156.
- ↑ Homa Katouzian, "Iranian history and politics", Published by Routledge, 2003. pg 128: "Indeed, since the formation of the Ghaznavids state in the tenth century until the fall of Qajars at the beginning of the twentieth century, most parts of the Iranian cultural regions were ruled by Turkic-speaking dynasties most of the time. At the same time, the official language was Persian, the court literature was in Persian, and most of the chancellors, ministers, and mandarins were Persian speakers of the highest learning and ability"
- ↑ Bosworth, C.E. (1 January 1998). History of Civilizations of Central Asia (به انگلیسی). UNESCO. pp. 430–431. ISBN 978-92-3-103467-1.
- ↑ تاریخ ایران و جهان (۱)، ص ۲۷۵
- ↑ "Battle of Dandānqān | Iranian history". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2020-08-31.
- ↑ باسورث، ۳۵–۳۶.
- ↑ «GHAZNAVIDS – Encyclopaedia Iranica». iranicaonline.org. ص. GHAZNAVIDS, an Islamic dynasty of Turkish slave origin (۳۶۶-۵۸۲/۹۷۷-۱۱۸۶), which in its heyday ruled in the eastern Iranian lands, briefly as far west as Ray and Jebā. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۸-۳۱.
- ↑ "Ghaznavid dynasty | Turkic dynasty". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). p. Ghaznavid dynasty, (977–1186 CE), dynasty of Turkic origin that ruled in Khorāsān (in northeastern Iran), Afghanistan, and northern India. Retrieved 2020-08-31.
- ↑ «Encyclopaedia Iranica». ص. MAḤMUD B٫ SEBÜKTEGIN, YAMIN-AL-DAWLA ABU’L-QĀSEM, the first fully independent ruler of the Turkish Ghaznavid dynasty (see GHAZNAVIDS), who reigned (۳۸۸-۴۲۱/۹۹۸-۱۰۳۰) over what had become by his death a vast military empire stretching from northwestern Persia to the Punjab in India and from Ḵᵛārazm (Chorasmia) and the middle stretches of the Oxus River to Makrān and the Arabian Sea shores٫. دریافتشده در ۲۰۲۱-۰۷-۱۵.
- ↑ Böwering, Gerhard; Crone, Patricia; Mirza, Mahan (January 1, 2012). The Princeton Encyclopedia of Islamic Political Thought. Princeton University Press. pp. 410–411.
- ↑ «Encyclopaedia Iranica». iranicaonline.org. ص. Although the Ghaznavids were of Turkic origin and their military leaders were generally of the same stock, as a result of the original involvement of Sebüktegin and Mahmud in Samanid affairs and in the Samanid cultural environment, the dynasty became thoroughly Persianized (see Omidsalar, ۱۹۹۹), so that in practice one cannot consider their rule one of foreign domination٫ In terms of cultural championship and the support of Persian poets, they were far more Persian than the ethnically Iranian Buyids, whose support of Arabic letters in preference to Persian is well known٫. دریافتشده در ۲۰۲۱-۰۷-۱۵.
- ↑ «دانشنامه ایرانیکا». ص. In his middle years, Maḥmūd had taken over Ḵᵛārazm (see CHORASMIA ii), and towards the end of his life, he also extended his conquests westwards across northern Persia, his prime target here being the branch of the Buyid dynasty (q٫v٫) ruling at Ray٫ On the pretext of an anti-Shiʿite crusade, he marched against Ray in ۴۲۰/۱۰۲۹, deposed its ruler Majd-al-Dawla and went on to attack various Daylamite and Kurdish princes of northwestern Persia (Ebn al-Aṯīr, IX, pp٫ ۳۷۱-۷۴)٫ Thus by his death, Maḥmūd had constituted the most powerful and extensive empire known in the Islamic world since the heyday of the ʿAbbasid caliphate٫.
- ↑ "Battle of Dandānqān | Iranian history". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2020-08-31.
- ↑ Bosworth, C. E. (1968). "The Political and Dynastic History of the Iranian World (A.D. 1000–1217)". In Frye, R. N. (ed.). The Cambridge History of Iran, Volume 5: The Saljuq and Mongol periods. Cambridge: Cambridge University Press. pp. 1–202. ISBN 0-521-06936-X.
- ↑ Bosworth 1968, p. 44.
- ↑ Sharlet 2011, p. 46.
- ↑ Rowson 1998, p. 251.
- ↑ Sharlet 2011, p. 27.
- ↑ Sharlet 2011, p. 52.
- ↑ ۲۸۶٫۰ ۲۸۶٫۱ Spooner & Hanaway 2012, p. 284.
- ↑ Notghi & Sabri-Tabrizi 1994, p. 244.
- ↑ Bosworth 1963, p. 132.
- ↑ Ahmadi 2004, p. 146.
- ↑ Meisami 1993, p. 247.
- ↑ Poliakova 1984, p. 241.
- ↑ Ziad 2006, p. 294.
- ↑ Alam, Nalini & Gaborieau 2000, p. 24.
- ↑ Rāvandī, Muḥammad (1385). Rāḥat al-ṣudūr va āyat al-surūr dar tārīkh-i āl-i saljūq. Tihrān: Intishārāt-i Asāṭīr. ISBN 9643313662.
- ↑ * "Aḥmad of Niǧde's al-Walad al-Shafīq and the Seljuk Past", A. C. S. Peacock, Anatolian Studies, Vol. 54, (2004), 97; "With the growth of Seljuk power in Rum, a more highly developed Muslim cultural life, based on the Persianate culture of the Great Seljuk court, was able to take root in Anatolia."
- Meisami, Julie Scott, Persian Historiography to the End of the Twelfth Century, (Edinburgh University Press, 1999), 143; "Nizam al-Mulk also attempted to organise the Saljuq administration according to the Persianate Ghaznavid model  k..."
- Encyclopaedia Iranica, "Šahrbānu", Online Edition: "here one might bear in mind that non-Persian dynasties such as the Ghaznavids, Saljuqs and Ilkhanids were rapidly to adopt the Persian language and have their origins traced back to the ancient kings of Persia rather than to Turkmen heroes or Muslim saints ..."
- Josef W. Meri, Medieval Islamic Civilization: An Encyclopedia, Routledge, 2005, p. 399
- Michael Mandelbaum, Central Asia and the World, Council on Foreign Relations (May 1994), p. 79
- Jonathan Dewald, Europe 1450 to 1789: Encyclopedia of the Early Modern World, Charles Scribner's Sons, 2004, p. 24: "Turcoman armies coming from the East had driven the Byzantines out of much of Asia Minor and established the Persianized sultanate of the Seljuks."
- Grousset, Rene, The Empire of the Steppes, (Rutgers University Press, 1991), 161, 164; "renewed the Seljuk attempt to found a great Turko-Persian empire in eastern Iran." "It is to be noted that the Seljuks, those Turkomans who became sultans of Persia, did not Turkify Persia-no doubt because they did not wish to do so. On the contrary, it was they who voluntarily became Persians and who, in the manner of the great old Sassanid kings, strove to protect the Iranian populations from the plundering of Ghuzz bands and save Iranian culture from the Turkoman menace."
- Wendy M. K. Shaw, Possessors and possessed: museums, archaeology, and the visualization of history in the late Ottoman Empire. University of California Press, 2003, شابک ۰−۵۲۰−۲۳۳۳۵−۲, شابک ۹۷۸−۰−۵۲۰−۲۳۳۳۵−۵; p. 5.
- ↑ * Jackson, P. (2002). "Review: The History of the Seljuq Turkmens: The History of the Seljuq Turkmens". Journal of Islamic Studies. Oxford Centre for Islamic Studies. 13 (1): 75–76. doi:10.1093/jis/13.1.75.
- Bosworth, C. E. (2001). 0Notes on Some Turkish Names in Abu 'l-Fadl Bayhaqi's Tarikh-i Mas'udi". Oriens, Vol. 36, 2001 (2001), pp. 299–313.
- Dani, A. H. , Masson, V. M. (Eds), Asimova, M. S. (Eds), Litvinsky, B. A. (Eds), Boaworth, C. E. (Eds). (1999). History of Civilizations of Central Asia. Motilal Banarsidass Publishers (Pvt. Ltd).
- Hancock, I. (2006). On Romani origins and identity. The Romani Archives and Documentation Center. The University of Texas at Austin.
- Asimov, M. S. , Bosworth, C. E. (eds.). (1998). History of Civilizations of Central Asia, Vol. IV: "The Age of Achievement: AD 750 to the End of the Fifteenth Century", Part One: "The Historical, Social and Economic Setting". Multiple History Series. Paris: UNESCO Publishing.
- Dani, A. H. , Masson, V. M. (Eds), Asimova, M. S. (Eds), Litvinsky, B. A. (Eds), Boaworth, C. E. (Eds). (1999). History of Civilizations of Central Asia. Motilal Banarsidass Publishers (Pvt. Ltd).
- ↑ "Battle of Manzikert | Summary". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2020-07-11.
- ↑ "Toghrïl Beg | Muslim ruler". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2020-07-11.
- ↑ *An Introduction to the History of the Turkic Peoples (Peter B. Golden. Otto Harrasowitz, 1992). pg 386: "Turkic penetration probably began in the Hunnic era and its aftermath. Steady pressure from Turkic nomads was typical of the Khazar era, although there are no unambiguous references to permanent settlements. These most certainly occurred with the arrival of the Oguz in the 11th century. The Turkicization of much of Azarbayjan, according to Soviet scholars, was completed largely during the Ilxanid period if not by late Seljuk times. Sumer, placing a slightly different emphasis on the data (more correct in my view), posts three periods which Turkicization took place: Seljuk, Mongol and Post-Mongol (Qara Qoyunlu, Aq Qoyunlu and Safavid). In the first two, Oguz Turkic tribes advanced or were driven to the western frontiers (Anatolia) and Northern Azarbaijan (Arran, the Mugan steppe). In the last period, the Turkic elements in Iran (derived from Oguz, with lesser admixture of Uygur, Qipchaq, Qaluq and other Turks brought to Iran during the Chinggisid era, as well as Turkicized Mongols) were joined now by Anatolian Turks migrating back to Iran. This marked the final stage of Turkicization. Although there is some evidence for the presence of Qipchaqs among the Turkic tribes coming to this region, there is little doubt that the critical mass which brought about this linguistic shift was provided by the same Oguz-Turkmen tribes that had come to Anatolia. The Azeris of today are an overwhelmingly sedentary, detribalized people. Anthropologically, they are little distinguished from the Iranian neighbors."
- John Perry: "We should distinguish two complementary ways in which the advent of the Turks affected the language map of Iran. First, since the Turkish-speaking rulers of most Iranian polities from the Ghaznavids and Seljuks onward were already Iranized and patronized Persian literature in their domains, the expansion of Turk-ruled empires served to expand the territorial domain of written Persian into the conquered areas, notably Anatolia and Central and South Asia. Secondly, the influx of massive Turkish-speaking populations (culminating with the rank and file of the Mongol armies) and their settlement in large areas of Iran (particularly in Azerbaijan and the northwest), progressively turkicized local speakers of Persian, Kurdish and other Iranian languages"
- According to C.E. Bosworth:
- According to Fridrik Thordarson:
- ↑ Golden، An introduction to the history of the Turkic peoples، ۳۸۶.
- ↑ * C.E. Bosworth, "Turkmen Expansion towards the west" in UNESCO History of Humanity, Volume IV, titled "From the Seventh to the Sixteenth Century", UNESCO Publishing / Routledge, p. 391: "While the Arabic language retained its primacy in such spheres as law, theology and science, the culture of the Seljuk court and secular literature within the sultanate became largely Persianized; this is seen in the early adoption of Persian epic names by the Seljuk rulers (Qubād, Kay Khusraw and so on) and in the use of Persian as a literary language (Turkmen must have been essentially a vehicle for everyday speech at this time). The process of Persianization accelerated in the thirteenth century with the presence in Konya of two of the most distinguished refugees fleeing before the Mongols, Bahā' al-Dīn Walad and his son Mawlānā Jalāl al-Dīn Rūmī, whose Mathnawī, composed in Konya, constitutes one of the crowning glories of classical Persian literature."
- Mehmed Fuad Köprülü, "Early Mystics in Turkish Literature", Translated by Gary Leiser and Robert Dankoff, Routledge, 2006, p. 149: "If we wish to sketch, in broad outline, the civilization created by the Seljuks of Anatolia, we must recognize that the local—i.e. , non-Muslim, element was fairly insignificant compared to the Turkish and Arab-Persian elements, and that the Persian element was paramount. The Seljuk rulers, to be sure, who were in contact with not only Muslim Persian civilization, but also with the Arab civilizations in al-jazlra and Syria—indeed, with all Muslim peoples as far as India—also had connections with {various} Byzantine courts. Some of these rulers, like the great 'Ala' al-Dln Kai-Qubad I himself, who married Byzantine princesses and thus strengthened relations with their neighbors to the west, lived for many years in Byzantium and became very familiar with the customs and ceremonial at the Byzantine court. Still, this close contact with the ancient Greco-Roman and Christian traditions only resulted in their adoption of a policy of tolerance toward art, aesthetic life, painting, music, independent thought—in short, toward those things that were frowned upon by the narrow and piously ascetic views {of their subjects}. The contact of the common people with the Greeks and Armenians had basically the same result. [Before coming to Anatolia,] the Turkmens had been in contact with many nations and had long shown their ability to synthesize the artistic elements that thev had adopted from these nations. When they settled in Anatolia, they encountered peoples with whom they had not yet been in contact and immediately established relations with them as well. Ala al-Din Kai-Qubad I established ties with the Genoese and, especially, the Venetians at the ports of Sinop and Antalya, which belonged to him, and granted them commercial and legal concessions. Meanwhile, the Mongol invasion, which caused a great number of scholars and artisans to flee from Turkmenistan, Iran, and Khwarazm and settle within the Empire of the Seljuks of Anatolia, resulted in a reinforcing of Persian influence on the Anatolian Turks. Indeed, despite all claims to the contrary, there is no question that Persian influence was paramount among the Seljuks of Anatolia. This is clearly revealed by the fact that the sultans who ascended the throne after Ghiyath al-Din Kai-Khusraw I assumed titles taken from ancient Persian mythology, like Kai-Khusraw, Kai-Ka us, and Kai-Qubad; and that. Ala' al-Din Kai-Qubad I had some passages from the Shahname inscribed on the walls of Konya and Sivas. When we take into consideration domestic life in the Konya courts and the sincerity of the favor and attachment of the rulers to Persian poets and Persian literature, then this fact [i.e., the importance of Persian influence] is undeniable. With regard to the private lives of the rulers, their amusements, and palace ceremonial, the most definite influence was also that of Iran, mixed with the early Turkish traditions, and not that of Byzantium."
- Stephen P. Blake, Shahjahanabad: The Sovereign City in Mughal India, 1639–1739. Cambridge University Press, 1991. pg 123: "For the Seljuks and Il-Khanids in Iran it was the rulers rather than the conquered who were "Persianized and Islamicized"
- ↑ * Encyclopaedia Iranica, "Šahrbānu", Online Edition: "here one might bear in mind that non-Persian dynasties such as the Ghaznavids, Saljuqs and Ilkhanids were rapidly to adopt the Persian language and have their origins traced back to the ancient kings of Persia rather than to Turkmen heroes or Muslim saints ..."
- O. Özgündenli, "Persian Manuscripts in Ottoman and Modern Turkish Libraries بایگانیشده در ۲۰۱۲-۰۱-۲۲ توسط Wayback Machine", Encyclopaedia Iranica, Online Edition
- Encyclopædia Britannica, "Seljuq", Online Edition: "Because the Turkish Seljuqs had no Islamic tradition or strong literary heritage of their own, they adopted the cultural language of their Persian instructors in Islam. Literary Persian thus spread to the whole of Iran, and the Arabic language disappeared in that country except in works of religious scholarship ..."
- M. Ravandi, "The Seljuq court at Konya and the Persianisation of Anatolian Cities", in Mesogeios (Mediterranean Studies), vol. 25-6 (2005), pp. 157–69
- F. Daftary, "Sectarian and National Movements in Iran, Khorasan, and Trasoxania during Umayyad and Early Abbasid Times", in History of Civilizations of Central Asia, Vol 4, pt. 1; edited by M.S. Asimov and C.E. Bosworth; UNESCO Publishing, Institute of Ismaili Studies: "Not only did the inhabitants of Khurasan not succumb to the language of the nomadic invaders, but they imposed their own tongue on them. The region could even assimilate the Turkic Ghaznavids and Seljuks (eleventh and twelfth centuries), the Timurids (fourteenth–fifteenth centuries), and the Qajars (nineteenth–twentieth centuries) ..."
- ↑ "The Turko-Persian tradition features Persian culture patronized by Turkic rulers." See Daniel Pipes: "The Event of Our Era: Former Soviet Muslim Republics Change the Middle East" in Michael Mandelbaum, "Central Asia and the World: Kazakhstan, Uzbekistan, Tajikistan, Kyrgyzstan, Turkemenistan and the World", Council on Foreign Relations, p. 79. Exact statement: "In Short, the Turko-Persian tradition featured Persian culture patronized by Turcophone rulers."
- ↑ Grousset, Rene, The Empire of the Steppes, (Rutgers University Press, 1991), 574.
- ↑ Bingham, Woodbridge, Hilary Conroy and Frank William Iklé, History of Asia, Vol.1, (Allyn and Bacon, 1964), 98.
- ↑ Andre Wink, Al-Hind: The Making of the Indo-Islamic World, Vol.2, 16. – via Questia (نیازمند آبونمان)
- ↑ Ed(s). "al- Niẓāmiyya , al- Madrasa." Encyclopaedia of Islam, Second Edition. Edited by: P. Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2010, retrieved 20(03/2010)
- ↑ B.G. Massialas & S.A. Jarrar (1987), "Conflicts in education in the Arab world: The present challenge", Arab Studies Quarterly: "Subjects such as history, mathematics, physical sciences, and music were added to the curriculum of Al-Nizamiyah at a later time."
- ↑ دبیرینژاد، بدیعالله. صص۵۷–۶۰.
- ↑ C. E. Bosworth: Khwarazmshahs i. Descendants of the line of Anuštigin. In Encyclopaedia Iranica, online ed. , 2009: "Little specific is known about the internal functioning of the Khwarazmian state, but its bureaucracy, directed as it was by Persian officials, must have followed the Saljuq model. This is the impression gained from the various Khwarazmian chancery and financial documents preserved in the collections of enšāʾdocuments and epistles from this period. The authors of at least three of these collections—Rašid-al-Din Vaṭvāṭ (d. 1182-83 or 1187-88), with his two collections of rasāʾel, and Bahāʾ-al-Din Baḡdādi, compiler of the important Ketāb al-tawaṣṣol elā al-tarassol—were heads of the Khwarazmian chancery. The Khwarazmshahs had viziers as their chief executives, on the traditional pattern, and only as the dynasty approached its end did ʿAlāʾ-al-Din Moḥammad in ca. 615/1218 divide up the office amongst six commissioners (wakildārs; see Kafesoğlu, pp. 5-8, 17; Horst, pp. 10-12, 25, and passim). Nor is much specifically known of court life in Gorgānj under the Khwarazmshahs, but they had, like other rulers of their age, their court eulogists, and as well as being a noted stylist, Rašid-al-Din Vaṭvāṭ also had a considerable reputation as a poet in Persian."
- ↑ Homa Katouzian, "Iranian history and politics", Published by Routledge, 2003. pg 128: "Indeed, since the formation of the Ghaznavids state in the tenth century until the fall of Qajars at the beginning of the twentieth century, most parts of the Iranian cultural regions were ruled by Turkic-speaking dynasties most of the time. At the same time, the official language was Persian, the court literature was in Persian, and most of the chancellors, ministers, and mandarins were Persian speakers of the highest learning and ability"
- ↑ "Persian Prose Literature." World Eras. 2002. HighBeam Research. (3 September 2012);"Princes, although they were often tutored in Arabic and religious subjects, frequently did not feel as comfortable with the Arabic language and preferred literature in Persian, which was either their mother tongue—as in the case of dynasties such as the Saffarids (861–1003), Samanids (873–1005), and Buyids (945–1055)—or was a preferred lingua franca for them—as with the later Turkish dynasties such as the Ghaznawids (977–1187) and Saljuks (1037–1194)". [۵]
- ↑ Bosworth in Camb. Hist. of Iran, Vol. V, pp. 66 & 93; B.G. Gafurov & D. Kaushik, "Central Asia: Pre-Historic to Pre-Modern Times"; Delhi, 2005; شابک ۸۱−۷۵۴۱−۲۴۶−۱
- ↑ C. E. Bosworth, "Chorasmia ii. In Islamic times" in: Encyclopaedia Iranica (reference to Turkish scholar Kafesoğlu), v, p. 140, Online Edition: "The governors were often Turkish slave commanders of the Saljuqs; one of them was Anūštigin Ḡaṛčaʾī, whose son Qoṭb-al-Dīn Moḥammad began in 490/1097 what became in effect a hereditary and largely independent line of ḵǰᵛārazmšāhs." (LINK)
- ↑ "Khwārezm-Shāh Dynasty | Turkish dynasty". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2020-05-28.
- ↑ "Khwārezm-Shāh Dynasty | Turkish dynasty". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2020-05-28.
- ↑ «KHWARAZMSHAHS i. – Encyclopaedia Iranica». www.iranicaonline.org. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۵-۲۸.
- ↑ Rene Grousset, The Empire of the Steppes:A History of Central Asia, Transl. Naomi Walford, (Rutgers University Press, 1991), 159.
- ↑ "Khwārezm-Shāh Dynasty | Turkish dynasty". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2020-05-28.
- ↑ "Khwārezm-Shāh Dynasty | Turkish dynasty". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2020-05-28.
- ↑ Fazlallakh, Rashid ad-Din (1987). Oghuznameh (in Russian). Baku."Similarly, the most distant ancestor of Sultan Muhammad Khwarazmshah was Nushtekin Gharcha, who was a descendant of the Begdili tribe of the Oghuz family."
- ↑ ساندرا ماکی در کتب: The Iranians: Persia, Islam, and the soul of a nation. 1996. ISBN 0-525-94005-7. ص۶۹.
- ↑ «Kunya-Urgench». UNESCO. ۵ فوریه ۲۰۱۳. بایگانیشده از اصلی در ۴ فوریه ۲۰۱۳. دریافتشده در ۴ فوریه ۲۰۱۳.
- ↑ غفوروف، تاجیکان، ۷۰۷.
- ↑ Biran, Michael (2016). "Il‐Khanate Empire". The Encyclopedia of Empire (Eds N. Dalziel and J. M. MacKenzie).: 1–6. doi:10.1002/9781118455074.wbeoe362. ISBN 978-1-118-45507-4.
- ↑ Danilenko, Nadja (2020). "In Persian, Please! The Translations of al-Iṣṭakhrī's Book of Routes and Realms". Picturing the Islamicate World: The Story of al-Iṣṭakhrī's Book of Routes and Realms. Brill. p. 101.
Connecting to īrān as illustrated in the Shāhnāma, “land of Iran” rose to the official name for the Ilkhanid realm.
- ↑ Ashraf, Ahmad (2006). "IRANIAN IDENTITY iii. MEDIEVAL ISLAMIC PERIOD". In Yarshater, Ehsan (ed.). Encyclopædia Iranica, Volume XIII/5: Iran X–Iraq V. New York, NY: Encyclopædia Iranica Foundation. pp. 507–522. ISBN 978-0-933273-93-1.
(...) the Mongol and Timurid phase, during which the name “Iran” was used for the dynastic realm and a pre-modern ethno-national history of Iranian dynasties was arranged.
- ↑ Danilenko, Nadja (2020). "In Persian, Please! The Translations of al-Iṣṭakhrī's Book of Routes and Realms". Picturing the Islamicate World: The Story of al-Iṣṭakhrī's Book of Routes and Realms. Brill. pp. 94–95.
- ↑ Peter B. Golden Central Asia in World History (New Oxford World History) (Oxford University Press, 2011), page 94: "He was born some 100 km (62 miles) south of Samarkand into a clan of the Barlas, a Turkicized tribe of Mongol descent."
- ↑ ۳۳۰٫۰ ۳۳۰٫۱ This section incorporates test from the public domain Library of Congress Country Studies [۶] بایگانیشده در ۲۰۰۷-۰۳-۱۳ توسط Wayback Machine
- ↑ مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Timurid Renaissance». در دانشنامهٔ ویکیپدیای انگلیسی.
- ↑ مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Abu Sa'id (Timurid dynasty)». در دانشنامهٔ ویکیپدیای انگلیسی، بازبینیشده در ۲۴ مارس ۲۰۱۰.
- ↑ Encyclopedia Iranica Subsequently, it came under the control of Turkmen dynasties like the Āq Qoyunlū and Qara Qoyunlū and then of local khanates like those of Qara Bāḡ and Naḵǰavān which formed a buffer region between the Ottomans and Safavids. “[۷] بایگانیشده در ۲۰۲۱-۰۱-۰۴ توسط Wayback Machine"
- ↑ Philippe, Beaujard (2019). The Worlds of the Indian Ocean. Chapter 17 - Western Asia: Revival of the Persian Gulf: Cambridge University Press. pp. 515–521. ISBN 978-1-108-34121-9.
{{cite book}}
: نگهداری CS1: موقعیت (link) "In a state of demographic stagnation or downturn, the region was an easy prey for nomadic Turkmen. The Turkmen, however, never managed to build strong states, owing to a lack of sedentary populations (Martinez-Gros 2009: 643). When Tamerlane died in 1405, the Jalāyerid sultan Ahmad, who had fled Iraq, came back to Baghdad. Five years later, he died in Tabriz (1410) in a battle led against the Turkmen Kara Koyunlu ("[Those of the] Black Sheep"), who took Baghdad in 1412." - ↑ "Kara Koyunlu". Encyclopaedia Britannica. Archived from the original on 2019-03-22. Retrieved 2020-07-16. "Kara Koyunlu, also spelled Qara Qoyunlu, Turkish Karakoyunlular, English Black Sheep, Turkmen tribal federation that ruled Azerbaijan, Armenia, and Iraq from about 1375 to 1468."
- ↑ The Book of Dede Korkut (F.Sumer, A.Uysal, W.Walker ed.). University of Texas Press. 1972. p. Introduction. ISBN 0-292-70787-8.
- ↑ Kouymjian. "Armenia", pp. 6–7.
- ↑ Stearns, Peter N.; Leonard, William (2001). The Encyclopedia of World History. Houghton Muffin Books. p. 122. ISBN 0-395-65237-5.
- ↑ "Ak Koyunlu". Encyclopaedia Britannica. Archived from the original on 2020-04-26. Retrieved 2020-07-16. "Ak Koyunlu, also spelled Aq Qoyunlu (“White Sheep”), Turkmen tribal federation that ruled northern Iraq, Azerbaijan, and eastern Anatolia from 1378 to 1508..."
- ↑ Türkmen Akkoyunlu İmparatorluğu: Türkmen Akkoyunlu İmparatorluğu makaleler antolojisi (in Turkish). Grafiker. 2003. p. 418. ISBN 9759272172.
- ↑ Woods, John E. (1999) The Aqquyunlu: Clan, Confederation, Empire, University of Utah Press, Salt Lake City, p. 128, شابک ۰−۸۷۴۸۰−۵۶۵−۱
- ↑ "SAFAVID DYNASTY". Encyclopædia Iranica. Archived from the original on 2019-05-24. Retrieved 2014-06-02.
- ↑ Helen Chapin Metz. Iran, a Country study. 1989. University of Michigan, p. 313.
- ↑ Emory C. Bogle. Islam: Origin and Belief. University of Texas Press. 1989, p. 145.
- ↑ Stanford Jay Shaw. History of the Ottoman Empire. Cambridge University Press. 1977, p. 77.
- ↑ Andrew J. Newman, Safavid Iran: Rebirth of a Persian Empire, I.B. Tauris (March 30, 2006).
- ↑ ۳۴۷٫۰ ۳۴۷٫۱ R. M. Savory, "Safavids", Encyclopedia of Islam, 2nd edition
- ↑ "Ismail Safavi" بایگانیشده در ۲۰۱۹-۰۷-۲۵ توسط Wayback Machine Encyclopædia Iranica.
- ↑ Richard Tapper. "Shahsevan in Safavid Persia", Bulletin of the School of Oriental and African Studies, University of London, Vol. 37, No. 3, 1974, p. 324
- ↑ Lawrence Davidson, Arthur Goldschmid, A Concise History of the Middle East, Westview Press, 2006, p. 153
- ↑ "Safavid Dynasty" بایگانیشده در ۲۰۰۸-۰۱-۲۰ توسط Wayback Machine, Britannica Concise. Online Edition 2007
- ↑ نویسنده ناشناس، جهانگشای خاقان
- ↑ روملو، احسن التواریخ
- ↑ نویسنده ناشناس، عالم آرای شاه اسماعیل
- ↑ قطغان، مسخرالبلاد
- ↑ Eskandar Beg, pp. 900–901, tr. Savory, II, p. 1116
- ↑ Mikaberidze 2015, pp. 291, 536.
- ↑ Matthee, Rudi (7 February 2012). "GEORGIA vii. Georgians in the Safavid Administration". iranicaonline.org. Archived from the original on 19 May 2021. Retrieved 14 May 2021.
- ↑ Mottahedeh, Roy, The Mantle of the Prophet: Religion and Politics in Iran, One World, Oxford, 1985, 2000, p.204
- ↑ Michael Axworthy, biography of Nader, The Sword of Persia (I.B. Tauris, 2006) pp. 17–56
- ↑ Alexander Mikaberidze. Conflict and Conquest in the Islamic World بایگانیشده در ۲۰۱۹-۱۲-۲۲ توسط Wayback Machine ABC-CLIO 2011. p 726
- ↑ David Marshall Lang. Russia and the Armenians of Transcaucasia, 1797–1889: a documentary record بایگانیشده در ۲۰۱۹-۰۵-۰۲ توسط Wayback Machine Columbia University Press, 1957 (digitalised March 2009, originally from the University of Michigan) p 142
- ↑ Ronald Grigor Suny. "The Making of the Georgian Nation" بایگانیشده در ۲۰۲۰-۰۸-۰۷ توسط Wayback Machine Indiana University Press, 1994. p 55
- ↑ Spencer C. Tucker. "A Global Chronology of Conflict: From the Ancient World to the Modern Middle East: From the Ancient World to the Modern Middle East" بایگانیشده در ۲۰۲۱-۰۱-۲۶ توسط Wayback Machine p 739
- ↑ Axworthy Iran: Empire of the Mind (Penguin, 2008) pp. 152–167
- ↑ Ronald Grigor Suny. "The Making of the Georgian Nation" بایگانیشده در ۲۰۲۰-۰۸-۰۷ توسط Wayback Machine Indiana University Press, 1994. شابک ۹۷۸−۰۲۵۳۲۰۹۱۵۳ p 55
- ↑ Yar-Shater, Ehsan. Encyclopaedia Iranica, Vol. 8, parts 4-6 بایگانیشده در ۲۰۱۹-۱۱-۳۰ توسط Wayback Machine Routledge & Kegan Paul (original from the University of Michigan) p 541
- ↑ Fisher et al. 1991, p. 328.
- ↑ Axworthy p.168
- ↑ Amīn, ʻAbd al-Amīr Muḥammad (1 January 1967). British Interests in the Persian Gulf. Brill Archive. Archived from the original on 19 December 2019. Retrieved 10 August 2016.
- ↑ ۳۷۱٫۰ ۳۷۱٫۱ «ZAND DYNASTY – Encyclopaedia Iranica». بایگانیشده از اصلی در ۲۰۲۱-۰۳-۰۱. دریافتشده در ۲۰۲۱-۰۳-۰۱.
- ↑ «ĀḠĀ MOḤAMMAD KHAN QĀJĀR – Iranica». بایگانیشده از اصلی در ۱ مارس ۲۰۲۱. دریافتشده در ۲۰۲۱-۰۳-۰۱.
- ↑ Āghā Moḥammad Khān. Encyclopaedia Britannica.
- ↑ زیباکلام، صادق. ما چگونه ما شدیم؟ :ریشه یابی علل عقب ماندگی در ایران. ص. ص۱۰۶.
- ↑ کاتوزیان. اقتصاد سیاسی ایران.
- ↑ Āghā Moḥammad Khān. Encyclopaedia Britannica.
- ↑ زیباکلام. سنت و مدرنیته. ص. ص۶۹.
- ↑ زیباکلام. «فصل دوم:علل بقای قاجارها». پارامتر
|عنوان= یا |title=
ناموجود یا خالی (کمک) - ↑ آبراهامیان. تاریخ ایران مدرن. ص. ص۷۱.
- ↑ زیباکلام. سنت و مدرنیته، از صفحهٔ 108 تا پایان فصل سوم:قاجارها و مذهب.
- ↑ آبراهامیان (۱۳۸۹). تاریخ ایران مدرن. ص. ۱۳۰.
- ↑ Michael P. Zirinsky; "Imperial Power and Dictatorship: Britain and the Rise of Reza Shah, 1921–1926", International Journal of Middle East Studies 24 (1992), 639–663, Cambridge University Press
- ↑ The Columbia Encyclopedia, Sixth Edition: Reza Shah بایگانیشده در ۲۰۰۹-۰۲-۰۱ توسط Wayback Machine
- ↑ Ervand, History of Modern Iran, (2008), p.91
- ↑ Bakhash, Shaul, Reign of the Ayatollahs: Iran and the Islamic Revolution by Shaul, Bakhash, Basic Books, c1984, p.22
- ↑ Richard Stewart, Sunrise at Abadan: the British and Soviet invasion of Iran, 1941 (1988).
- ↑ Louise Fawcett, "Revisiting the Iranian Crisis of 1946: How Much More Do We Know?." Iranian Studies 47#3 (2014): 379–399.
- ↑ Gary R. Hess, "the Iranian Crisis of 1945–46 and the Cold War." Political Science Quarterly 89#1 (1974): 117–146. online
- ↑ D. N. MacKenzie. A Concise Pahlavi Dictionary. Routledge Curzon, 2005.
- ↑ Reza Gholami (2016). Secularism and Identity: Non-Islamiosity in the Iranian Diaspora. Routledge. p. 80. ISBN 978-1-317-05827-4.
- ↑ Leila Alikarami (2019). Women and Equality in Iran: Law, Society and Activism. Bloomsbury. p. 54. ISBN 978-1-78831-887-7.
- ↑ Cooper, Andrew. The Fall of Heaven. p. 21,22.
- ↑ آخرین شاهنشاه، هوشنگ نهاوندی-ایوبوماتی، دادمهر ۱۳۹۲ خورشیدی، بخش دوم، فصل چهارم (۲۱۵).
- ↑ آخرین شاهنشاه، هوشنگ نهاوندی-ایوبوماتی، دادمهر ۱۳۹۲ خورشیدی، بخش چهارم، فصل دوم (۴۸۹).
- ↑ Moin, Khomeini, 2000, p. 208
- ↑ Mackay, Iranians, 1996, p. 373
- ↑ «چهل سال و سرانجام وعدههای اقتصادی انقلاب». BBC News. ۲۰۱۹-۰۲-۰۱. بایگانیشده از روی نسخه اصلی در ۱۷ آوریل ۲۰۲۰. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۴-۱۷.
- ↑ «از ماجرای دستگیری روحالله خمینی تا قیامی که رنگ خون گرفت». بایگانیشده از اصلی در ۴ مارس ۲۰۲۱. دریافتشده در ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۳.
- ↑ «تبعید امام خمینی به ترکیه». بایگانیشده از اصلی در ۲۴ ژانویه ۲۰۲۱. دریافتشده در ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۳.
- ↑ ««اجازات در سیره نظری و عملی امام خمینی (س)»». بایگانیشده از اصلی در ۲۷ سپتامبر ۲۰۲۱. دریافتشده در ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۳.
- ↑ «Nikki R. Keddie, Modern Iran».
- ↑ «محاکمه عبدالله نوری وزیر کشور در دوران قتلها و مدیر مسئول روزنامه اصلاح طلب خرداد».
- ↑ «تاریخ اعتراضات در جمهوری اسلامی ایران». بایگانیشده از اصلی در ۱۱ ژوئن ۲۰۲۰. دریافتشده در ۱ مارس ۲۰۲۲.
- ↑ کدی. ریشههای انقلاب ایران. ص. ص ۵۵.
- ↑ آبراهامیان. ایران بین دو انقلاب. ص. ص ۶۵.
- ↑ آبراهامیان. تاریخ ایران مدرن. ص. ص ۷۴.
- ↑ زیباکلام. سنت و مدرنیته، ص ص 149 تا 154.
- ↑ محبوبی اردکانی (۱۳۷۰). تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران. ص. صفحه۶۱.
- ↑ رایت، دنیس (۱۳۶۸). ایرانیان در میان انگلیسیها. نشر نو. ص. ص۱۴۲.
- ↑ محبوبی اردکانی (۱۳۷۰). تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران. ص. صفحه۲۱۱.
- ↑ کدی (۱۳۹۰). ریشههای انقلاب ابران. ص. ۶۴.
- ↑ ۴۱۲٫۰ ۴۱۲٫۱ سبحانی نژاد, مهدی; نورآبادی, سولماز (2017-06-22). "پیشنیازها و سازوکار برنامه درسی میانرشتهای دانشگاهی برای تقویت آیندهپژوهی در راستای تحقق معرفت جامع". مطالعات میان رشتهای در علوم انسانی. 9 (3): 25–41. doi:10.22631/isih.2017.1937.2480. ISSN 2008-4846.
- ↑ «خبرگزاری خبرآنلاین - آخرین اخبار ایران و جهان | Khabaronline». خبرآنلاین. دریافتشده در ۲۰۲۳-۰۷-۰۷.
- ↑ رحیم رئیسنیا، زمینه اقتصادی و اجتماعی مشروطیت ایران، تبریز، ابن سینا، ۱۳۵۲، صص ۸–۲۴.
- ↑ نیکی کدی، ریشههای انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، انتشارات قلم، ۱۳۷۷، ص ۱۰۵.
- ↑ براهامیان، یرواند (۱۳۷۷). ایران بین دو انقلاب. ترجمهٔ احمد گلمحمدی؛ محمدابراهیم فتاحی ولیلایی. تهران:نشر نی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۱۲-۳۶۳-۵.
- ↑ «چرا در ایران انقلاب نمیشود؟». رادیو فردا. بایگانیشده از اصلی در ۲۰۲۰-۰۸-۰۶. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۸-۰۶.
- ↑ "Iran protests: Fifth day of unrest as regime cracks down on critics". the Guardian (به انگلیسی). 2009-06-17. Retrieved 2020-08-06.
- ↑ «محرمانههای انتخابات ۱۳۸۸». BBC News. بایگانیشده از اصلی در ۲۰۲۰-۰۸-۰۶. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۸-۰۶.
- ↑ «اگر اعتراضات در ایران ادامه پیدا کند چه میشود؟». بایگانیشده از اصلی در ۲۰۲۰-۰۸-۰۶. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۸-۰۶.
- ↑ «وزیر کشور ایران میگوید بیش از ۲۰۰ نفر در جریان اعتراضات آبان کشته شدند». BBC News. بایگانیشده از اصلی در ۲۰۲۰-۰۸-۰۶. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۸-۰۶.
- ↑ «رویترز: خامنهای دستور داد «هر کار لازم است بکنید»، «۱۵۰۰» نفر کشته شدند». رادیو فردا. بایگانیشده از اصلی در ۲۰۲۰-۰۸-۰۶. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۸-۰۶.
- ↑ Bunting, Madeleine, Empire of the mind, in: The Guardian, 31 January 2009, accessed: Febr. 2009.
منابع
- تاریخ ایران - دکتر خنجی بایگانیشده در ۱۷ نوامبر ۲۰۱۵ توسط Wayback Machine
- تاریخ اجتماعی ایران. مرتضی راوندی. تهران، ۱۳۵۴
- تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ا.آ. گرانتوسکی - م.آ. داندامایو، مترجم، کیخسرو کشاورزی، ناشر: مروارید ۱۳۸۵
- تاریخ ایران از عهد باستان تا قرن ۱۸، پیگولووسکایا، ترجمه کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۳.
برای سدههای نوزدهم و بیستم
- آبراهامیان، یرواند (۱۳۸۴). ایران بین دو انقلاب:درآمدی بر جامعهشناسی سیاسی ایران. ترجمهٔ برگردان احمد گل محمدی/محمدابراهیم فتاحی. تهران: نشر نی. شابک ۹۶۴-۳۱۲-۳۶۳-۴.
- آبراهامیان، یرواند (چاپ چهارم/۱۳۸۹). تاریخ ایران مدرن. ترجمهٔ محمدابراهیم فتاحی. تهران: نشر نی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۱۸۵-۱۲۶-۴. تاریخ وارد شده در
|سال=
را بررسی کنید (کمک) - زیباکلام، صادق (چاپ هفتم/۱۳۸۹). سنت و مدرنیته:ریشه یابی علل ناکامی اصلاحات و نوسازی در ایران عصر قاجار. تهران: نشر روزنه. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۹۲۰۶۵-۰-۶. تاریخ وارد شده در
|سال=
را بررسی کنید (کمک) - کدی، نیکی (چاپ ششم/۱۳۹۰). ریشههای انقلاب ایران. ترجمهٔ برگردان عبدالرحیم گواهی. تهران: نشر علم. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۰۵-۸۰۸-۷ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: checksum (کمک). تاریخ وارد شده در|سال=
را بررسی کنید (کمک) - کاتوزیان، محمدعلی (همایون). اقتصاد سیاسی ایران: از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی. ترجمهٔ محمدرضا نفیسی/کامبیز عزیزی. تهران: نشر مرکز. شابک ۹۷۸۹۶۴-۳۰۵-۱۱۲-۹.
- محبوبی اردکانی، حسین. تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران. انتشارات دانشگاه تهران.