پرش به محتوا

وقتی سموم بر تن یک ساق می‌وزید

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
وقتی سَموم بر تن یک ساق می‌وزید
نویسنده(ها)خسرو حمزوی
کشورایران
زبانفارسی
ناشرانتشارات روشنگران
تاریخ نشر
۱۳۷۱
شابکشابک ‎۹۶۴−۸۵۶۴−۳۳−۷

وقتی سَموم بر تن یک ساق می‌وزید رمانی از خسرو حمزوی است که در سالِ ۱۳۷۱ منتشر شد.

تاریخچه

[ویرایش]

رمان نوشتهٔ اواخرِ دههٔ ۱۳۵۰ است که نخستین بار در ۱۳۷۱ به پیشنهادِ سیما کوبان[۱] به وسیلهٔ انتشارات روشنگران منتشر شد و ویراستِ دوّمش را همین ناشر در ۱۳۸۶ منتشر کرد.

خلاصه داستان

[ویرایش]

پاییز است و مانی مادرمرده پس از سال‌ها به دیدار مادر مادربزرگش راهی بیدگاه شده. در پرند به دایی برزو برمی‌خورد و، پس از شبی در اتاقک قهوه‌خانه صابر، با بررزو سوار اسب به بیدگاه می‌رود. خانواده شبانکاره همه در باغ موقوفه قدیمیشان گردآمده‌اند تا به زودی سالگرد تولد پیرزن را جشن بگیرند و شاید بتوانند میراثی یا حقوقی از موقوفه به دست آورند. ایران و خواهرش، رامیان، و شوهر ایران، ارسلان، با مانی بیشتر می‌جوشند. مانی، که پی پول نیست، محبوب نیایش می‌شود. پیرزن که عملاً متولی است، علی‌رغم خواسته زادورودش، می‌خواهد موقوفه را، هرچند زیان‌ده، حفظ کند و دارایی خود را نیز بر آن بیفزاید. ارسلان در گذشته پیشکار پیرزن شده، ولی کارهای موقوفه را آشفته کرده، تریاکی شده، و رامیان را آبستن کرده. شبانکاره‌ها از مانی می‌خواهند میانجی شود تا ایشان به حقوقشان دست‌یابند. ارسلان هم می‌خواهد مانی بارداری رامیان را گردن‌بگیرد. ایران هم می‌خواهد مانی کمک کند تا ارسلان تریاک را کنار بگذارد. پیرزن هم می‌خواهد مانی جلوی بی‌آبرویی رامیان را بگیرد. شبانکاره‌های مهریزی هم شهرت داده‌اند که پیرزن مرده و چشم به حقوقی دارند که ازشان در موقوفه فصل شده. مانی استنکاف می‌کند، ارسلان صبح روز تولد خودش را می‌کشد و فردا رامیان در حال سقط جنین می‌میرد. مانی جسد رامیان را با افسوس رها می‌کند و بیدگاه را ترک می‌کند.

پانویس

[ویرایش]

منابع

[ویرایش]
  • آبیز، علیرضا. «کلات تمثیلی شبانکاره‌ها». آدینه (۹۳).
  • احمدی، فرشته (۳ شهریور ۱۳۸۶). «اهل هیچ جا». اعتماد (۱۴۷۵): ۱۱.
  • حمزوی، خسرو؛ منصوری، مریم (۲۱ خرداد ۱۳۸۶). «من هم دگرگون شده‌ام». اعتماد (۱۴۱۴): ۱۱.
  • کریمی، طیبه؛ مرادی فیروز، شهرام (پاییز ۱۳۹۶). «بررسی رمان «وقتی سَموم بر تن یک ساق می‌وزید» از دیدگاه «رئالیسم وهم‌آلود»». رخسار زبان (۲): ۳۰-۵۸.
  • کوبان، سیما (نوروز ۱۳۷۲). «هرمی در آفتاب پاییز». آدینه (۷۸ و ۷۹): ۳۹.