پرش به محتوا

استنلی کوبریک

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
استنلی کوبریک
A black and white photograph of a bearded Kubrick
کوبریک در هنگام فیلم‌برداری بری لیندون در سال ۱۹۷۴
زادهٔ۲۶ ژوئیهٔ ۱۹۲۸
نیویورک، ایالات متحده آمریکا.
درگذشت۷ مارس ۱۹۹۹ (۷۰ سال)
چایلد ویک بری،[E ۱] هرتفوردشر، انگلستان
پیشه‌ها
  • فیلم‌ساز
  • تهیه‌کننده
  • فیلم‌نامه‌نویس
  • عکاس
آثارفهرست کامل
همسران
فرزندان۲, از جمله ویویان
امضاء
Stanley Kubrick's signature

استَنلی کوبریک (به انگلیسی: Stanley Kubrick؛ زادهٔ ۲۶ ژوئیهٔ ۱۹۲۸ – درگذشتهٔ ۷ مارس ۱۹۹۹) فیلم‌ساز، فیلم‌نامه‌نویس، تهیه‌کننده و عکاس آمریکایی بود. کوبریک به صورت گسترده به عنوان یکی از بزرگ‌ترین و بهترین فیلم‌سازان تاریخ سینما شناخته می‌شود. تقریباً تمامی آثار وی، اقتباس از رمان یا داستان‌های کوتاه هستند که در ژانرهای مختلفی ساخته شده‌اند. فیلم‌های کوبریک به دلیل توجه وسواس‌گونه به جزئیات، فیلم‌برداری مبتکرانه، استفاده از نورپردازی طبیعی، صحنه‌آرایی عظیم و بهره‌برداری خاص از زبان کمدی سیاه مورد توجه قرار گرفته‌اند.

کوبریک در سال ۱۹۲۸ در نیویورک به دنیا آمد. او در دوران تحصیل، دانش‌آموز متوسطی بود و از همان ابتدا، علاقه خود را به عکاسی، ادبیات و سینما نشان داد. پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان، کوبریک شروع به تحقیق و آموختن جنبه‌های مختلف تهیه‌کنندگی و کارگردانی فیلم کرد. کوبریک از اواخر دهه ۱۹۴۰ تا اوایل دهه ۱۹۵۰ به عنوان عکاس در مجله «لوک» فعالیت کرد و سپس به سراغ ساخت فیلم‌های کوتاه کم‌هزینه رفت که از جمله آن‌ها می‌توان به روز نبرد و کشیش پرنده (هردو محصول سال ۱۹۵۱) اشاره کرد. نخستین موفقیت جدی کوبریک در هالیوود با کارگردانی فیلم نوآر کشتن (۱۹۵۶) به دست آمد که آن را برای یونایتد آرتیستس تولید کرد. کوبریک با ساخت راه‌های افتخار (۱۹۵۷) که اثری ضد جنگ بود و همچنین فیلم درام تاریخی حماسی اسپارتاکوس (۱۹۶۰) توانست جایگاه خود را در سینمای آمریکا تثبیت کند. او در این دو فیلم با کرک داگلاس به عنوان بازیگر، همکاری کرد.

کوبریک در سال ۱۹۶۱ به دلیل نگرانی از افزایش آمار جرم‌وجنایت در آمریکا و البته نفرت فزاینده‌اش نسبت به سیاست‌های حاکم بر استودیوهای سینمایی بزرگ هالیوود و همچنین اختلاف نظری که با افرادی مثل داگلاس پیدا کرده بود، ایالات متحده را برای همیشه ترک کرد و به منطقه چایلد ویک بری، واقع در هرتفوردشر انگلستان مهاجرت کرد. کوبریک تا آخر عمر در چایلد ویک بری ماند و در خانه‌ای که به همراه همسرش، کریستین کوبریک ساخته بود، زندگی کرد و به غیر از چند دفعه معدود، از انگلستان خارج نشد. او خانه خود را تبدیل به محل کار کرد و به مطالعه و تحقیق و نوشتن فیلم‌نامه پرداخت. این امر به کوبریک اجازه داد تا بتواند نگاه خلاقانه خود را بر تمام فرایند فیلم‌سازی، حفظ کند. کوبریک با همکاری پیتر سلرز، موفق شد دو فیلم لولیتا (۱۹۶۲) و دکتر استرنجلاو (۱۹۶۴) را در انگلستان بسازد که دومی برای او، نامزدی در رشته جایزه اسکار بهترین فیلم در سی و هفتمین دوره جوایز اسکار را به دنبال داشت.

کوبریک یک کمال‌گرا بود و دوست داشت تمامی جنبه‌های تولید فیلم را به صورت کامل، مدیریت و کنترل کند. او در زمینه‌های نویسندگی، تدوین، اصلاح رنگ و بازاریابی فیلم، تسلط ویژه‌ای داشت و بر روی اجرایی شدن ایده‌آل‌هایش، اصرار می‌کرد. او به تحقیقات و مطالعات مفصلش در پیش تولید، وسواس و دقتش در طراحی جزئیات صحنه و یکدستی که در عناصر موجود در فیلم با اجرای بازیگران به وجود می‌آورد، مشهور بود. کوبریک عادت داشت که برداشت‌های بسیار زیادی از صحنه‌ها، ضبط کند تا به نتیجه دلخواه برسد. این سخت‌گیری او، موجب ناراحتی و دلخوری برخی از بازیگرانی شد که با وی همکاری کردند. روش سخت‌گیرانه کوبریک در کارگردانی، برای مدتی باعث بدنامی او شد اما علیرغم این مسئله، فیلم‌های کوبریک به عنوان آثاری شناخته می‌شوند که توانستند مرزهای جدیدی در هنر سینما تعریف کنند. در حال حاضر، برخی از آثار کوبریک به عنوان نقطه عطفی در هنر هفتم شناخته می‌شوند. دقت علمی و جلوه‌های ویژه نوآورانه فیلم علمی تخیلی و حماسی ۲۰۰۱: ادیسه فضایی (۱۹۶۸) در زمان ساخت فیلم، امری بی‌سابقه بود که در نهایت نیز، جایزه اسکار بهترین جلوه‌های ویژه را برای کوبریکی به ارمغان آورد که خودش مسئول جلوه‌های ویژه فیلم بود. این تنها جایزه اسکاری است که کوبریک در طول فعالیت هنری خود دریافت کرد. استیون اسپیلبرگ معتقد است که ۲۰۰۱: ادیسه فضایی یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما است که حکم بیگ بنگ را برای این هنر دارد.

بسیاری از فیلم‌های کوبریک در زمان اکران خود با حاشیه‌های زیادی مواجه شدند و واکنش‌های مختلفی را برانگیختند. فیلم پرتقال کوکی (۱۹۷۱) به علت خشونت بی‌رحمانه خود باعث به وجود آمدن یک جنون رسانه‌ای در بریتانیا شد و نتوانست به صورت کامل در این کشور اکران شود. علیرغم این حواشی، آثار کوبریک موفق به کسب نامزدی و دریافت جوایزی مهمی در اسکار، گلدن گلوب و بفتا شدند. همچنین برخی از آثار کوبریک که در زمان اکران با واکنش سرد منتقدان مواجه شده بودند، به مرور زمان مورد ارزیابی مجدد قرار گرفته و تحسین شدند. کوبریک علاقه زیادی به استفاده از فناوری‌های پیشرفته داشت. او فیلم بری لیندون (۱۹۷۵) را با استفاده از لنزهای ۵۰ میلی‌متری دوربین «کارل زایس پلینر»[E ۴] که برای کارهای پژوهشی ناسا ساخته شده بود جلوی دوربین برد. او در تمام فیلم از نورپردازی طبیعی استفاده کرده و از تعداد زیادی شمع برای روشن کردن صحنه بهره برد. کوبریک یکی از نخستین کارگردانانی بود که شروع به استفاده از استدی‌کم کرد. او در فیلم درخشش (۱۹۸۰) از این امکان استفاده کرد تا بتواند حس تعلیق در صحنه‌های تعقیب در هزارتو را به مخاطب منتقل کند. او در فیلم جنگی غلاف تمام‌فلزی (۱۹۸۷) نیز از استدی‌کم بهره برد تا بتواند نماهای بلند بدون لرزش ضبط کند. کوبریک چند روز بعد از آنکه نسخه‌ای از آخرین فیلم سینمایی خود با عنوان چشمان کاملاً بسته (۱۹۹۹) را در یک مهمانی خصوصی برای دوستانش و ستارگان فیلم به نمایش گذاشت، در تاریخ ۷ مارس ۱۹۹۹ به دلیل سکته قلبی در سن ۷۰ سالگی از دنیا رفت. او هرگز اکران آخرین فیلم بلند خود را ندید.

کودکی و نوجوانی

[ویرایش]
این عکس که در حوالی سال‌های ۱۹۳۱–۱۹۳۰ به ثبت رسیده است، کوبریک را در سن ۲ یا ۳ سالگی در کنار پدرش نشان می‌دهد.
کوبریک در سن ۱۶ سالگی. این عکس در حوالی سال‌های ۱۹۴۵–۱۹۴۴ و در دوران دبیرستان کوبریک گرفته شده است.

استنلی کوبریک در تاریخ ۲۶ ژوئیه ۱۹۲۸ در بیمارستان «لایینگ-این»[E ۵] واقع در محله منهتن شهر نیویورک پا به دنیا گذاشت.[۱][۲] او نخستین فرزند جیکوب لئونارد کوبریک[E ۶] (۲۱ مه ۱۹۰۲–۱۹ اکتبر ۱۹۸۵) و سیدی گرترود پرولر[E ۷] (۲۸ اکتبر ۱۹۰۳–۲۳ آوریل ۱۹۸۵) بود. کوبریک یک خواهر کوچک به نام باربارا مری[E ۸] دارد که در ماه مه سال ۱۹۳۴ متولد شد. والدین کوبریک، هردو یهودی بودند.[۳] پدر، مادر، پدر بزرگ و مادربزرگ پدری کوبریک، اصالتی یهودی-لهستانی و رومانیایی-یهودی داشتند.[۱] جیکوب کوبریک یک پزشک هومئوپاتی بود[۴] که در سال ۱۹۲۷ از کالج پزشکی نیویورک فارغ‌التحصیل شد. او در همان سال با سیدی ازدواج کرد که فرزند خانواده‌ای یهودی-اتریشی بود که به آمریکا مهاجرت کرده بودند.[۵] هِرش کوبریک[E ۹] که پدر پدربزرگ کوبریک به حساب می‌آید، در تاریخ ۱۷ دسامبر ۱۸۹۹ و زمانی که ۴۷ سال سن داشت، با کشتی از لیورپول به جزیره الیس نقل مکان کرد تا زندگی جدیدی را به همراه همسر جوان خود آغاز کند.[۶] پدربزرگ کوبریک که الیاس[E ۱۰] نام داشت در سال ۱۹۰۲ به آمریکا مهاجرت کرد.[۷] زمانی که استنلی متولد شد، کوبریک‌ها عموماً ساکن برانکس بودند.[۸] والدین کوبریک، مراسم عروسی خود را به شیوه سنت خوپا جشن گرفتند. کوبریک برخلاف خانواده‌اش، یک یهودی مذهبی نبود و خودش را خداناباوری یهودی می‌دانست.[۹] بر اساس استانداردهای غرب برانکس، خانواده کوبریک، نسبتاً ثروتمند به حساب می‌آمدند زیرا درآمد مالی جیکوب به عنوان پزشک، قابل‌توجه بود.[۱۰]

کوبریک مدت کوتاهی پس از تولد خواهرش به «مدرسه عمومی ۳»[E ۱۱] رفت و دوران تحصیل خود را در شهر برانکس آغاز کرد. او در ژوئن ۱۹۳۸ به «مدرسه عمومی ۹۰»[E ۱۲] منتقل شد و در آنجا ادامه تحصیل داد. بر طبق گزارش‌ها، بهره هوشی کوبریک بالاتر از متوسط بود اما با این حال، او حضور فعالی در کلاس درس نداشت.[۲] کوبریک از همان دوران نوجوانی به ادبیات علاقه داشت و از سن کم، شروع به مطالعه دربارهٔ اساطیر یونانی و حکایت‌های رومی کرد. او همچنین داستان‌های برادران گریم را خواند که باعث شد پیوندی دائمی با فرهنگ اروپا پیدا کرده و به آن علاقه‌مند شود.[۱۱] کوبریک در دوران کودکی به بیسبال علاقه داشت. او بیش‌تر روزهای شنبه در فصل تابستان را با تماشای مسابقات تیم نیویورک یانکیز سپری می‌کرد. چندین سال بعد، کوبریک که در مجله «لوک» به عنوان عکاس استخدام شده بود، تصویری از دو پسر جوان را در حال تماشای بازی بیسبال ثبت کرد تا یادی از ورزش مورد علاقه خود در دوران کودکی کرده باشد.[۱۰] زمانی که کوبریک ۱۲ ساله بود، پدرش به او بازی شطرنج را آموزش داد[۱۲] که تبدیل به بازی مورد علاقه کوبریک تا آخر عمر شد. علاقه کوبریک به شطرنج آنقدر زیاد بود که او در بیش‌تر فیلم‌هایش به این بازی ارجاع می‌داد.[۱۳] در سال‌های بعد، کوبریک به عضویت فدراسیون شطرنج ایالات متحده آمریکا[E ۱۳] درآمد. او معتقد بود که شطرنج به وی کمک می‌کند تا صبر و انضباط در تصمیم‌گیری را یاد بگیرد.[۱۴] زمانی که کوبریک ۱۳ ساله بود، پدرش یک دوربین گرافلکس[E ۱۴] به او هدیه داد که باعث شیفتگی کوبریک به هنر عکاسی و ثبت تصاویر شد. کوبریک به همراه همسایه خود، ماروین تراوب[E ۱۵] که تبدیل به دوست صمیمی او شد و مثل کوبریک به عکاسی علاقه‌مند بود، شروع به فعالیت‌های مرتبط با عکاسی کرد.[۱۵] تراوب یک تاریک‌خانه شخصی داشت که او و کوبریک، ساعت‌ها در آن، وقت صرف کرده و به مطالعه و تحقیق دربارهٔ روش‌های شیمیایی ظاهر کردن عکس می‌پرداختند. کوبریک، فرایند چاپ عکس را امری جادویی می‌دانست و بسیار به آن علاقه داشت.[۳] کوبریک و تراوب، پروژه‌های عکاسی زیادی را با یکدیگر انجام دادند. آن‌ها در خیابان‌ها پرسه زده و به دنبال سوژه‌های جالبی برای عکاسی می‌گشتند. این دو همچنین زمان قابل توجهی را در سینمای محلی صرف کرده و به دربارهٔ فیلم‌ها، مطالعه می‌کردند. کوبریک در زمینه عکاسی، تحت تأثیر آثار آرتور فلیگ قرار داشت که به دلیل عکس‌های خیابانی سیاه‌وسفیدش از محله‌های نیویورک، مشهور بود.[۱۶] سال‌ها بعد، فلیگ توسط کوبریک به عنوان عکاس فیلم دکتر استرنجلاو (۱۹۶۴) استخدام شد.[۱۷] کوبریک در نوجوانی به موسیقی جاز علاقه‌مند شد و حتی برای مدتی به عنوان درامر، فعالیت کرد.[۱۸]

کوبریک از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ در دبیرستان ویلیام هوارد تَفت[E ۱۶] به تحصیل پرداخت.[۱۹] او در دوران دبیرستان، عضو باشگاه عکاسان مدرسه بود و در رویدادهای مختلفی که در دبیرستان برگزار می‌شد به عنوان عکاس حضور پیدا می‌کرد. عکس‌های وی در مجله مخصوص مدرسه منتشر می‌شد.[۳] کوبریک از دبیرستان با نمره متوسط ۶۷/دی+[E ۱۷] فارغ‌التحصیل شد.[۲۰] کوبریک آدمی خجالتی و درون‌گرا بود. او چندان اهل درس خواندن نبود و در بیش‌تر اوقات از مدرسه بیرون زده و به سالن‌های سینمایی می‌رفت که دو فیلم با یک بلیت عرضه می‌کردند.[۲۱] کوبریک در سال ۱۹۴۵ فارغ‌التحصیل شد؛ یعنی درست زمانی که جنگ جهانی دوم به پایان رسیده بود و خیل عظیم سربازان جوان آمریکایی و اروپایی برگشته از جنگ، تقاضای ادامه تحصیل در دانشگاه‌های مختلف ایالات متحده را داشتند. همین مسئله باعث شد که کوبریک به علت نمرات نه چندان بالای خود در راه پیدا کردن به یک دانشگاه مناسب، ناکام باشد. کوبریک با لحنی تحقیرآمیز از دوران تحصیل خود یاد می‌کرد. او معتقد بود که سیاست‌های حاکم بر مدارس آمریکا در برانگیختن تفکر انتقادی و علاقه دانش‌آموزان بی‌تاثیر بودند. پدر کوبریک که از اینکه پسرش نتوانسته بود تا مقاطع بالاتری ادامه تحصیل دهد، ناراحت بود زیرا کاملاً اطمینان داشت که کوبریک، هوش و استعداد لازم برای انجام این کار را دارد. با این حال، پدر کوبریک تصمیم گرفت که پسرش را به دنبال کردن علایقی که دارد، تشویق کند. او به کوبریک اجازه داد از کتابخانه خانوادگی، کتاب‌هایی را که دوست دارد قرض بگیرد. همچنین او را تشویق کرد که عکاسی را به عنوان یک امر حرفه‌ای دنبال کند.[۲۲]

حرفه عکاسی

[ویرایش]
استنلی کوبریک در سال ۱۹۴۹ در سالن سینمای «سدلر ولز»[E ۱۸] در لندن. کوبریک در این دوران به عنوان عکاس در مجله لوک کار می‌کرد.

تجربه فعالیت به عنوان عکاس مدرسه و تشویق‌های پدرش به دنبال کردن این مسیر باعث شد که کوبریک، عکاسی را جدی‌تر از پیش دنبال کند. در اواسط دهه ۱۹۴۰، کوبریک در کلاس‌های عصرانه کالج شهری نیویورک به صورت آزاد، ثبت‌نام کرد زیرا قادر به شرکت در دوره‌های روزانه دانشگاه‌ها نبود.[۲۳] کوبریک موفق شد تعدادی از عکس‌هایی که به صورت مستقل ثبت کرده بود را به مجله لوک بفروشد.[۲۴] در سال ۱۹۴۵، هر پوند استرلینگ معادل ۴٫۰۳ دلار آمریکا بود.[۲۵] عکس‌هایی که کوبریک به لوک فروخت؛ در تاریخ ۲۶ ژوئن ۱۹۴۵ در این مجله به چاپ رسیدند. کوبریک در آن دوران برای کسب درآمد، علاوه بر عکاسی؛ در مسابقات شطرنجی که در پارک واشینگتن اسکوئر و باشگاه‌های شطرنج منهتن برگزار می‌شد نیز شرکت می‌کرد.[۲۶]

در سال ۱۹۴۶، کوبریک رسماً به عنوان یک عکاس نیمه‌وقت در مجله لوک استخدام شد. او بعد از مدتی، قراردادی تمام وقت با این مجله امضا کرد. جی. وارن اشلوت جونیور[E ۱۹] که یکی دیگر از عکاسان لوک و از همکاران کوبریک در مجله بود اظهار داشته که از نظر او، کوبریک در دوران جوانی هیچ شباهتی به فردی که قرار است یک کارگردان بزرگ هالیوودی شود، نداشت. او دربارهٔ کوبریک گفته بود: «استنلی بچه ساکتی بود. چیز زیادی نمی‌گفت. او بسیار نحیف، لاغر و یک جورهایی فقیر بود. درست مثل بقیه ما.»[۲۷] کوبریک خیلی زود به علت ویژگی داستانگویی که در عکس‌هایش وجود داشت، شناخته شد. نخستین تصویر وی به عنوان عکاس رسمی که در تاریخ ۱۶ آوریل ۱۹۴۶ با عنوان «داستان کوتاهی از بالکن فیلم»[E ۲۰] به چاپ رسید، تصویری از یک زن و مرد را بازسازی کرده بود که در حال جروبحث با یکدیگر هستند. مدل زن به‌طور اتفاقی و هماهنگ نشده به صورت مرد، سیلی می‌زند که تعجب همکارش را در پی داشت و کوبریک همین صحنه را ثبت می‌کند.[۲۴] کوبریک در طی یک مجموعه عکس دیگر، ۱۸ تصویر از افراد مختلفی را ثبت کرد که در مطب دندان‌پزشکی منتظر نشسته بودند. این مجموعه عکس نشان داد که کوبریک علاقه دارد تا احساسات روزمره انسان‌ها را در محیط‌های معمولی به تصویر بکشد.[۲۸] در سال ۱۹۴۸، کوبریک از طرف کمپانی «سیرک برادران رینگلینگ و بارنوم و بیلی»[E ۲۱] به کشور پرتغال رفت تا نمایش‌های سیرک این گروه را مستندسازی کند. کوبریک همکاری خود با این گروه را ادامه داد و از نمایش‌های آن‌ها در ساراسوتا، فلوریدا نیز عکس‌برداری کرد.[۲۹] کوبریک از این موقعیت به عنوان زمینه‌ای برای توسعه مهارت‌های مستندسازی خود استفاده کرد. او در طول این پروژه تلاش کرد تا نگاه خاص خود برای ثبت سوژه‌های متحرک و همچنین صحنه‌های شلوغ را شکل دهد. عکس‌های کوبریک از این نمایش سیرک در شماره ۲۵ مه ۱۹۴۸ مجله «ملاقات با مردم»[E ۲۲] به چاپ رسیدند. کوبریک در همین شماره از مجله، گزارش تصویری مستندی از ریسا استیونز تهیه کرده بود که شیوه کار او با بازیگران ناشنوا را توضیح می‌داد.[۳۰]

عکس «شیکاگو-شهر شدت‌ها» که در تاریخ ۲ آوریل ۱۹۴۹ در مجله لوک چاپ شد.

علاقه کوبریک به بوکس باعث شد تا او شروع به عکاسی از این مسابقات برای مجله لوک کند. نخستین تصویر کوبریک از یک مسابقه بوکس با عنوان «جایزه‌باز»[E ۲۳] در تاریخ ۱۸ ژانویه ۱۹۴۹ به چاپ رسید. والتر کارتیر،[E ۲۴] بوکسور حرفه‌ای اهل برانکس یکی از طرفین مبارزه بود.[۳۱] در تاریخ ۲ آوریل ۱۹۴۹، عکسی تحت عنوان «شیکاگو-شهر شدت‌ها»[E ۲۵] در مجله لوک به چاپ رسید که کوبریک آن را در سفر به ایلینوی ثبت کرده بود. این تصویر، نمایی از ایستگاه استیت/لیک[E ۲۶] در خیابان استیت[E ۲۷] را نشان می‌دهد که تعدد ماشین‌ها در خیابان باعث ایجاد یک ترافیک شبانه شده است. این تصویر، نشان‌دهنده استعداد کوبریک در زمینه فضاسازی بود. یک سال بعد و در ژوئیه ۱۹۵۰، کوبریک عکسی با عنوان «زن مبتدی در حال کار کردن»[E ۲۸] منتشر کرد که تصویر تک‌چهره بستی ون فورستنبرگ را در حالی نشان می‌داد که نقاشی «پرتره فرشته فرناندز دی سوتو»[E ۲۹] اثر پابلو پیکاسو در پس‌زمینه قابل مشاهده بود.[۳۲] کوبریک در دوران فعالیت خود به عنوان عکاس از موسیقی‌دانان جاز بزرگی عکس‌برداری کرد که از جمله آن‌ها می‌توان به فرانک سیناترا، ارول گارنر، جورج لوئیس،[E ۳۰] ادی کاندون،[E ۳۱] فیل ناپلئون،[E ۳۲] پاپا سِلِستین،[E ۳۳] آلفونس پیکو،[E ۳۴] شارکی بونانو[E ۳۵] و ماگزی اسپانیر[E ۳۶] اشاره کرد.[۳۳]

کوبریک این عکس سلفی را از خود و شوگرلی به نام رزمری ویلیامز[E ۳۷] در سال ۱۹۴۹ ثبت کرده است.

کوبریک در تاریخ ۲۸ مه ۱۹۴۸ و زمانی که تنها ۲۰ سال داشت با توبا متز که دوست‌دختر دوران دبیرستانش بود، ازدواج کرد. آن‌ها در آپارتمان کوچکی در خیابان ششم منهتن که درست در شمال گرینیچ ویلج قرار داشت، زندگی می‌کردند.[۳۴] در این دوران، کوبریک شروع به تماشا و نمایش مکرر فیلم‌های مختلف در موزه هنر مدرن نیویورک کرد. کوبریک تحت تأثیر علاقه زیادی که به سینمای ماکس افولس داشت، تلاش کرد تا سبک پیچیده اما سیال فیلم‌برداری این فیلم‌ساز فرانسوی را بازنمایی کند. سینمای افولس بر روی سلیقه بصری کوبریک تأثیر زیادی داشت. الیا کازان دیگر کارگردانی بود که کوبریک کارهایش را به دقت دنبال می‌کرد و باور داشت که او بهترین فیلم‌ساز آمریکایی است که در کار با بازیگران، معجزه می‌کند.[۳۵] دوستان و نزدیکان کوبریک به مرور متوجه شیفتگی او به هنر سینما شدند. یکی از دوستان کوبریک به نام دیوید وان[E ۳۸] تعریف می‌کند که کوبریک از سکوت سالن سینما برای بررسی دقیق و تجزیه‌وتحلیل فیلم‌ها استفاده می‌کرده و هرگاه که مردم شروع به صحبت می‌کردند، او به سراغ مطالعه می‌رفت.[۲۴] کوبریک زمان زیادی را صرف خواندن کتاب‌های نظریه فیلم و یادداشت برداشتن از آن‌ها کرد. سرگئی آیزنشتاین و آرتور روتشتاین که خودش برای مدتی مدیر فنی عکاسی مجله لوک بود از جمله افرادی بودند که کوبریک از آن‌ها الهام گرفت.[۳۶] کوبریک بسیار به فیلم الکساندر نوسکی (۱۹۳۸) ساخته آیزنشتاین علاقه داشت. موسیقی این فیلم که توسط سرگئی پروکفیف ساخته شده از آهنگ‌های مورد علاقه کوبریک بود؛ تا جایی که او هر روز آن را در خانه پخش می‌کرد اما خواهر کوبریک که از پخش چندین‌باره این آهنگ در محیط خانه عصبانی شده بود، صفحه گرامافون موسیقی فیلم را شکست.[۳۷]

سینما

[ویرایش]

۱۹۵۳–۱۹۵۱: فیلم‌های کوتاه

[ویرایش]

کوبریک پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان قصد داشت که به همراه یکی از دوستانش به نام الکساندر سینگر، اقتباسی سینمایی از ایلیاد اثر هومر را کارگردانی کند اما سینگر که در دفاتر شرکت تایم کار می‌کرد به کوبریک اطلاع داد که ساخت چنین فیلمی به بودجه‌ای حداقل ۴۰ هزار دلاری نیازی دارد. کوبریک چنین پولی نداشت. او تنها ۱۵۰۰ دلار پس‌انداز داشت که با تشویق سینگر، تمام آن را خرج ساخت چند مستند کوتاه کرد. کوبریک به تنهایی شروع به آموختن تمام موارد لازم برای فیلم‌سازی کرد. او با تهیه‌کنندگان، استودیوها، دفاتر اجاره تجهیزات فیلم‌برداری و لابراتوارهای سینمایی تماس گرفت تا بتواند هر چیزی که برای ساخت یک مستند لازم دارد را تهیه کند.[۳۷]

کوبریک تصمیم گرفت مستندی دربارهٔ والتر کارتیر بسازد؛ همان بوکسور اهل برانکس که کوبریک پیش‌تر برای مجله لوک، از او عکس گرفته و مقاله‌ای در موردش نوشته بود. کوبریک یک دوربین فیلم‌برداری اجاره کرد و نخستین پروژه مستند خود با عنوان روز نبرد در سال ۱۹۵۱ جلوی دوربین برد. کوبریک تمام هزینه فیلم را به صورت مستقل پرداخت کرد. کوبریک دوست داشت مونتگومری کلیفت راوی مستند باشد که او را در یک پروژه عکاسی برای مجله لوک ملاقات کرده بود اما این اتفاق رخ نداد و در نهایت، داگلاس ادواردز که گوینده اخبار و مجری برنامه‌های سی‌بی‌اس بود، نریشن‌ها مستند را ضبط کرد.[۳۸] پل دانکن[E ۳۹] که از دوستان کوبریک بود، اظهار داشته که روز نبرد به عنوان نخستین اثر سازنده‌اش، موفقیت قابل‌توجهی محسوب می‌شد. کوبریک در صحنه‌ای از فیلم از حرکت ترکینگ‌شات معکوس[E ۴۰] استفاده کرد که در طی آن، کارتیر و برادرش به سوی دوربین قدم برمی‌دارند. این حرکت دوربین به مرور تبدیل به یکی از امضاهای بصری کوبریک در آثارش شد.[۳۹] برادر والتر کارتیر که وینسنت[E ۴۱] نام داشت دربارهٔ تجربه همکاری با کوبریک گفته بود: «استنلی بسیار خویشتن‌دار و تالم ناپذیر بود اما تخیل بسیار قوی داشت و فکرهای درخشانی به سرش می‌زد. او دستورهای خود را در آرامش مطرح می‌کرد. او با همان خجالتی که داشت، مجبورت می‌کرد که هرچه می‌خواهد را انجام دهی. استنلی آدم را مجذوب می‌کرد. در سر صحنه، حرف فقط حرف او بود.»[۳۷] خود والتر کارتیر نیز دربارهٔ کوبریک اظهار داشته بود: «استنلی مانند یک مشت‌زن که خود را آماده مبارزه بزرگی کرده وارد صحنه می‌شد. او دقیقاً می‌دانست چه می‌خواهد و باید چگونه به آن دست پیدا کند. او چالش‌های کارش را می‌شناخت و بر آن‌ها غلبه می‌کرد.»[۳۱] موسیقی مستند توسط جرالد فراید که از دوستان سینگر بود ساخته شد. کوبریک که در مجموع ۳ هزار و ۹۰۰ دلار برای روز نبرد خرج کرده بود، موفق شد حق پخش آن را به قیمت چهار هزار دلار به آرکی‌او پیکچرز بفروشد. این بیش‌ترین مبلغی بود که آرکی‌او تا آن زمان برای حق پخش یک فیلم کوتاه پرداخت کرده بود.[۳۹] کوبریک نخستین فیلم کوتاه خود را تجربه ارزشمندی می‌دانست زیرا در مسیر ساخت آن مجبور شده بود که بسیاری از کارهای پروژه را به تنهایی انجام داده و دانش خود را بالاتر ببرد.[۴۰] او در این مورد گفته بود: «بهترین راه یادگیری فیلم‌سازی این است که فیلم بسازید.»[۳]

به دنبال موفقیت‌های روز نبرد، کوبریک از مجله لوک استعفا داد تا بتواند تمام وقت خود را صرف فیلم‌سازی کند. او با کارگردانان و چهره‌های سینمایی حرفه‌ای ساکن نیویورک صحبت کرد و از آن‌ها سوالات مفصلی دربارهٔ جنبه‌های مختلف فیلم‌سازی پرسید. کوبریک ادعا کرده بود یکی از دلایلی که باعث شد اعتماد به نفس بیش‌تری برای فیلم ساختن پیدا کند، تماشای آثار دیگر فیلم‌سازانی بود که سطح کیفی پایینی داشتند: «من هیچ مزخرفی دربارهٔ فیلم ساختن و سینما نمی‌دانستم اما تماشای بعضی فیلم‌ها باعث شد مطمئن شوم که می‌توانم از آن‌ها بهتر فیلم بسازم!»[۴۱] بین فیلم اول و دوم کوبریک، فاصله بسیار کمی وجود داشت. او در همان سال ۱۹۵۱ و تنها چند ماه پس از ساخت نخستین اثرش، دومین مستند کوتاه خود با عنوان کشیش پرنده را کارگردانی کرد. داستان این مستند دربارهٔ کشیش کاتولیکی به نام فرد اِستَدمیولر[E ۴۲] است که ساکن نیومکزیکو است و به دلیل وسعت زیاد منطقه فعالیت خود از یک هواپیمای پایپر جی-۳ کاب برای پرواز استفاده می‌کند تا بتواند خود را به موقع به مراسم‌های مورد نیاز برساند. کوبریک در ابتدا عنوان «خلبان آسمان»[E ۴۳] را برای مستند برگزید که لقب عامیانه‌ای است که مردم به کشیش‌ها اطلاق می‌کنند اما در نهایت، نام فیلم تغییر پیدا کرد.[۴۲] چندین نمای هوایی در مستند وجود دارد که به نظر می‌آید کوبریک از آن‌ها برای ساخت صحنه‌های پرواز ۲۰۰۱: ادیسه فضایی (۱۹۶۸) الهام گرفته است. همچنین چندین نمای نزدیک از چهره افراد در مراسم ختم وجود دارد که ظاهراً عرض ارادتی به دو فیلم رزم‌ناو پوتمکین (۱۹۲۵) و ایوان مخوف (۱۹۴۳) اثر سرگئی آیزنشتاین هستند.[۳۹]

کوبریک در سال ۱۹۵۳ و با ساخت مستند کوتاه دریانوردان دوباره بر روی صندلی کارگردانی نشست. این مستند که به سفارش اتحادیه بین‌المللی دریانوردان آمریکای شمالی[E ۴۴] ساخته شده، شامل تصاویر و برداشت‌هایی از کشتی‌ها، تجهیزات، کابین‌ها و برگزاری جلسات دریانوردان است. دریانوردان نخستین فیلم رنگی کوبریک است. کوبریک در صحنه کافه‌تریا از حرکت دالی‌شات[E ۴۵] استفاده کرد تا بتواند نماهای مربوط به زندگی دریانوردان را به تصویر بکشد. این تکنیک به مرور تبدیل به یکی دیگر از حرکات دوربین کوبریک شد. صحنه‌ای که در آن شخصیت پل هال[E ۴۶] به عنوان دبیر خزانه‌داری اتحادیه بین‌المللی دریانوردان آمریکای شمالی در منطقه اقیانوس اطلس و خلیج با اعضای اتحادیه صحبت می‌کند، ارجاعی به دو فیلم اعتصاب (۱۹۲۵) و اکتبر: ده روزی که دنیا را تکان داد (۱۹۲۸) است که هردو را آیزنشتاین ساخته است.[۴۳] روز نبرد، کشیش پرنده و دریانوردان تنها آثار کوتاهی هستند که به صورت رسمی توسط کوبریک کارگردانی شده‌اند. هر سه اثر مستند هستند. برخی گمان می‌کنند که کوبریک مستندهای کوتاه بیش‌تری ساخته اما آن آثار یا در طول زمان از بین رفته‌اند یا اینکه کوبریک با نام مستعار آن‌ها را ساخته است.[۴۴] مستند مجمع جهانی جوانان[E ۴۷] از جمله همین آثار است که ادعا می‌شود توسط کوبریک کارگردانی شده است.[۴۵][۴۶]

۱۹۵۵–۱۹۵۳: نخستین فیلم‌های بلند

[ویرایش]
کوبریک به همراه تیم تولید هراس و هوس در سال ۱۹۵۳. فقط ویرجینا لیث[E ۴۸] از گروه در عکس حضور ندارد که ظاهراً در پشت دوربین ایستاده است.

کوبریک از طریق نمایش آثار کوتاهش برای دوستان و خانواده خود توانست مبلغ ۱۰۰۰ دلار، سرمایه جمع‌آوری کند که برای ساخت یک فیلم بلند مستقل کافی بود. او سرانجام موفق شد نخستین فیلم بلند خود با عنوان هراس و هوس را در سال ۱۹۵۳ کارگردانی کند. کوبریک در آن زمان ۲۵ سال سن داشت. فیلم‌نامه این فیلم که در ابتدا تله[E ۴۹] نام داشت توسط یکی از دوستان کوبریک به نام هاوارد سکلر[E ۵۰] نوشته شده بود. داستان فیلم؛ تمثیلی خیالی دربارهٔ گروهی از سربازان ارتش یک کشور بی‌نام است که از سقوط هواپیما جان سالم به در برده اما در پشت خطوط دشمن، گرفتار می‌شوند. یکی از سربازان، شیفته دختری جذاب در جنگل می‌شود و او را به درختی می‌بندد که این مسئله باعث به وجود آمدن بحران می‌شود. صحنه بستن دختر به درخت به دلیل استفاده خاص از نمای نزدیک، مورد توجه قرار گرفت. مارتین پرولر[E ۵۱] که دایی کوبریک و صاحب یک داروخانه در لس آنجلس بود، قبول کرد که مبلغ ۹۰۰۰ دلار دیگر بر روی فیلم سرمایه‌گذاری کند؛ مشروط بر آنکه نامش در تیتراژ به عنوان مدیر اجرایی تولید درج شود.[۴۷] کوبریک یک تیم کوچک چهارده نفره تشکیل داد؛ پنج بازیگر، پنج اعضای تیم تولید و چهار نفر نیز برای گروه تدارکات. کوبریک و گروهش به کوهستان سن گابریل[E ۵۲] واقع در کالیفرنیا پرواز کرده و در طی پنج هفته، کل پروژه را فیلم‌برداری کردند.[۴۷] کوبریک در طول فیلم‌برداری، نام فیلم را از تله به شکل ترس[E ۵۳] تغییر داد و سرانجام نیز عنوان هراس و هوس را برای آن انتخاب کرد. در هنگام فیلم‌برداری، چیز نمانده بود که تمام گروه توسط گازی سمی که به اشتباه توسط کوبریک مورد استفاده قرار گرفته بود، جان خود را از دست بدهند.[۴۸] کوبریک مایل بود برای جلوگیری از افزایش هزینه، هراس و هوس را تبدیل به یک فیلم صامت کند اما بعداً از این تصمیم پشیمان شد. مراحل پس از تولید فیلم که شامل اضافه کردن صدا، افکت و موسیقی به فیلم بود باعث شد تا بودجه نهایی کار به رقم ۵۳ هزار دلار برسد که بسیار بالاتر از برآوردهای اولیه بود.[۴۹] ریچارد د روچمانت[E ۵۴] که یک تهیه‌کننده آمریکایی بود پذیرفت در تأمین بودجه فیلم کمک کند؛ به شرط آنکه کوبریک در ساخت یک مستند پنج قسمتی دربارهٔ آبراهام لینکلن که قرار بود در هاجنویل، کنتاکی فیلم‌برداری شود، او را همراهی کند.[۵۰]

هراس و هوس در گیشه شکست خورد اما واکنش‌های مثبتی از سوی برخی منتقدان دریافت کرد. منتقد نیویورک تایمز در مقاله‌ای به تأثیر سابقه عکاسی حرفه‌ای کوبریک در فیلم‌برداری و قاب‌بندی فیلم اشاره کرد و نوشت: «کوبریک نگاهی هنرمندانه و نگرشی گروتسک نسبت به مرگ دارد. شخصیت‌های این فیلم، مردان درنده‌خو و گرسنه‌ای هستند که با حیوانیت خود مواجه شده‌اند. صحنه‌ای از فیلم که در آن یک سرباز جوان تحت تأثیر هوس قرار گرفته و دختری را به درخت می‌بنند، تماشایی است». مارک وان دورن که دانشور دانشگاه کلمبیا بود نیز بسیار تحت تأثیر صحنه بستن دختر به درخت و موقعیتی که بعد از آن شکل می‌گیرد قرار گرفت. او این صحنه را «سکانسی زیبا، ترسناک و عجیب» توصیف کرد که نشان‌دهنده استعداد بالای کوبریک بود و تضمین می‌کرد که او در آینده به موفقیت‌های زیادی خواهد رسید.[۵۱] علیرغم نظرات مثبت منتقدان، خود کوبریک از نتیجه فیلم ابراز خجالت می‌کرد و در طول سال‌ها تلاش کرد تا جلوی پخش شدن فیلم را بگیرد.[۵۲] او هراس و هوس را فیلمی آماتوری می‌دانست که «بسیار خودآگاه، کسل‌کننده و پرمدعا» است.[۵۱]

کوبریک به فاصله نسبتاً کوتاهی از هراس و هوس، کار بر روی پروژه جدید خود را آغاز کرد. او به دنبال یک ایده داستانی بود که دربارهٔ بوکس باشد. به دنبال شکست تجاری هراس و هوس، کوبریک تصمیم گرفت که از بالا رفتن مخارج جلوگیری کرده و فیلمی کم بودجه بسازد. او به همراه سکلر شروع به نوشتن یک فیلم نوآر کرد که در ابتدا مرا ببوس[E ۵۵] نام داشت و داستان آن دربارهٔ یک بوکسور حرفه‌ای میان‌وزن اهل نیویورک بود که هم‌زمان با به پایان رسیدن دوران حرفه‌ای خود، وارد رابطه‌ای عاطفی با زن همسایه خود می‌شود که یک رقصنده است و توسط رئیس جنایتکارش مورد آزار قرار می‌گیرد. عنوان فیلم‌نامه چندین بار پیاپی به نام‌هایی مثلمرا بکش،[E ۵۶] نیمف[E ۵۷] و مجنون[E ۵۸] تغییر پیدا کرد تا اینکه کوبریک، عنوان بوسه قاتل (۱۹۵۵) را برای آن انتخاب کرد.[۵۳] درست مثل هراس و هوس، بودجه فیلم توسط خانواده و دوستان کوبریک تأمین شد؛ هرچند مارتین پرولر به دلیل شکست تجاری فیلم نخست کوبریک، حاضر به سرمایه‌گذاری دوباره بر روی یکی دیگر از ساخته‌های خواهرزاده‌اش نشد. بیش‌تر بودجه فیلم به مبلغ ۴۰ هزار دلار توسط موریس بوس[E ۵۹] که یک داروساز اهل برانکس بود در اختیار کوبریک قرار گرفت.[۴۳] فیلم‌برداری از تایمز اسکوئر در منهتن آغاز شد. کوبریک تلاش کرد تا از قاب‌بندی و زوایای غیرمتعارف استفاده کند تا سبک فیلم‌برداری مورد علاقه خود را پیاده‌سازی کرده باشد. کل فرایند فیلم‌برداری نیز ۱۴ هفته به طول انجامید. کوبریک مایل بود که تمام صدای فیلم را در سر صحنه ضبط کند اما انعکاس سایه بوم صدا بر صورت بازیگران یا زمین باعث محدودیت حرکت دوربین شده بود؛ برای همین کوبریک قید صدابرداری هم‌زمان را زد و تصمیم گرفت تمام کار را دوبله کند. کوبریک بعد از صرف ۷ ماه و ۳۵ هزار دلار به خروجی دلخواهش از صدای فیلم رسید.[۵۴] صحنه‌ای از فیلم که یک نقاشی در حال خندیدن به یکی از شخصیت‌ها است، ارجاعی به فیلم باج‌گیری (۱۹۲۹) ساخته آلفرد هیچکاک است که یکی از منابع الهام مهم در ساخت فیلم بوده. مارتین اسکورسیزی اظهار داشته که هنگام ساخت گاو خشمگین (۱۹۸۰) که آن هم فیلمی در ارتباط با بوکس است، تحت تأثیر سبک بصری خاص بوسه قاتل و فیلم‌برداری و قاب‌های تیز آن بوده.[۵۵] آیرین کین[E ۶۰] که بازیگر زن اصلی بوسه قاتل بود، تجربه همکاری با کوبریک را اینگونه توصیف کرده است: «استنلی شخصیت جذابی دارد. او معتقد است که فیلم‌ها باید داستان خود را با کمترین استفاده ممکن از دیالوگ و از طریق تصاویر جلو ببرند. او نسبت به سکس و سادیسیم شناخت دارد.»[۵۶] بوسه قاتل به موفقیت کوچکی در گیشه رسید و کمی بیش از بودجه ۷۵ هزار دلاری خود فروش کرد.[۵۵] کارگردانی و سبک فیلم‌برداری فیلم توسط منتقدان تحسین شد اما احرای تیم بازیگران و سطح فیلم‌نامه، نظرات متوسطی دریافت کرد.[۵۷] علیرغم نظرات عمدتاً مثبت منتقدان، خود کوبریک بازهم به فیلمش روی خوش نشان نداد[۵۸] و آن را تجربه‌ای دانشجویی توصیف کرد.[۵۹]

۱۹۶۲–۱۹۵۵: موفقیت در هالیوود

[ویرایش]

یک روز که کوبریک مشغول بازی شطرنج در پارک واشینگتن اسکوئر بود با جیمز بی. هریس دیدار کرد که کوبریک را باهوش‌ترین و خلاق‌ترین کسی می‌دانست که در عمرش با او ملاقات کرده است. این دو نفر به کمک یکدیگر، شرکت «هریس-کوبریک»[E ۶۱] را در سال ۱۹۵۵ بنا کردند.[۶۰] هریس موفق شد که حق اقتباس رمان سرقت تمیز[E ۶۲] نوشته لیونل وایت[E ۶۳] را به قیمت ۱۰ هزار دلار خریداری کند.[۶۱] کوبریک بر اساس این رمان، شروع به نوشتن فیلم‌نامه‌ای با عنوان کشتن (۱۹۵۶) کرد که داستان آن دربارهٔ گروهی از تبهکاران بود که بخش نگهداری از پول‌های شرط‌بندی‌شده یک پیست اسب‌دوانی را مورد سرقت قرار می‌دهند. این فیلم نیز مثل بوسه قاتل از المان‌های نوآر بهره گرفته بود. کوبریک متن کلی فیلم‌نامه را نوشت اما چون از دیالوگ‌ها راضی نبود؛ جیم تامپسون را که سابقه زیادی در نگارش داستان‌های جنایی داشت استخدام کرد تا دیالوگ‌ها را به صورت کامل بازنویسی کند.[۶۲] استرلینگ هایدن که عملکردش در فیلم جنگل آسفالت (۱۹۵۰) مورد توجه کوبریک قرار گرفته بود به عنوان بازیگر اصلی انتخاب شد.[۶۳]

کوبریک و هریس به لس‌آنجلس سفر کرده و با دفتر تجهیزات جَف[E ۶۴] قرارداد امضا کردند تا لوازم ساخت را برای آن‌ها مهیا کند. به این ترتیب، کشتن تبدیل نخستین فیلم بلند کوبریک شد که با عوامل و تجهیزات حرفه‌ای ساخته می‌شد. کوبریک قصد داشت که خودش بسیاری از کارهای فیلم را انجام دهد اما انجمن هالیوود اعلام کرد که او نمی‌تواند به‌طور هم‌زمان، کارگردان و فیلم‌بردار باشد زیرا این مسائل در آن دوران، خلاف قوانین بود. در نتیجه، کوبریک به سراغ لوسین بالارد رفت که مدیران فیلم‌برداری با سابقه هالیوود بود. کوبریک و بالارد چندان با یکدیگر کنار نیامدند و طبق گزارش‌ها، چند مرتبه درگیری لفظی پیدا کردند. بالارد علاقه‌ای به پیروی از دستورات کوبریک و حرکات غیر متعارف دوربین او نداشت. کوبریک که در زمان ساخت فیلم، تنها ۲۰ سال سن داشت و ۲۰ سال از بالارد کوچک‌تر بود، او را تهدید به اخراج از پروژه کرد. استرلینگ هایدن دربارهٔ تجربه همکاری با کوبریک گفته بود: «او آدم خونسرد و جدا افتاده‌ای بود. نگاه کوبریک به مسائل بسیار ماشینی بود. کارگردانان کمی هستند که اعتماد به نفس او را داشته باشند.»[۶۴] کوبریک از پذیرفتن دستمزد برای کارگردانی فیلم صرف نظر کرد تا هزینه تولید را پایین آورد. در نهایت، کشتن رقمی نزدیک به ۳۳۰ هزار دلار خرج برداشت.[۶۵]

بازاریابی و اکران کشتن بسیار ضعیف بود. فیلم سود چندان بالایی کسب نکرد زیرا همراه با فیلم وسترن باندیدو! (۱۹۵۶)[E ۶۵] به صورت دو فیلم با یک بلیت و به عنوان فیلم دوم به روی پرده رفت.[۶۶][۶۷] با این وجود، کشتن نقدهای بسیار مثبتی از سویی منتقدان کسب کرد. منتقد تایم، سبک فیلم‌برداری کار را هم‌سطح با آثار اورسن ولز دانست.[۶۸] کشتن به مرور تبدیل به اثری جریان‌ساز شد و در حال حاضر به عنوان یکی از بهترین ساخته‌های کوبریک شناخته می‌شود که تأثیر زیادی بر روی فیلم و فیلم‌سازان بعد از خود داشت. روایت غیرخطی فیلم و سبک بصری غیر متعارف آن تبدیل به الگویی برای فیلم‌های جنایی شد. کوئنتین تارانتینو اعلام که کرد که نخستین فیلم خود با عنوان سگ‌های انباری (۱۹۹۲) را با الهام از کشتن نوشته و کارگردانی کرده است.[۶۹] دور شری که در آن زمان برای مترو گلدوین میر کار می‌کرد، بسیار تحت‌تاثیر کشتن قرار گرفت و به همین دلیل، ۷۵ هزار دلار به کوبریک و هریس پرداخت کرد تا آن‌ها بتوانند کار بر روی پروژه‌ای جدید را آغاز کنند.[۷۰] مکس. ای. یانگستین[E ۶۶] که عضوی از یونایتد آرتیستس بود، باور داشت که شری دربارهٔ کوبریک اشتباه می‌کند. یانگستین معتقد بود که کوبریک هیچ برتری نسبت به استعدادهای تازه‌ای که به دنبال پیدا کردن جایگاه خود در هالیوود هستند، ندارد.[۷۰]

کوبریک در سر صحنه فیلم راه‌های افتخار (۱۹۵۷).

کوبریک بعد از واکنش مثبت منتقدان به کشتن احساس می‌کرد که باید کار بزرگتری انجام دهد. او برای سومین فیلم بلند خود، دوباره به سراغ سوژه‌ای ضد جنگ رفت و فیلم‌نامه فیلم راه‌های افتخار (۱۹۵۷) را بر اساس رمانی به همین نام اثر همفری کاب[E ۶۷] نگارش کرد. داستان فیلم در سال ۱۹۱۶ و در طی جنگ جهانی اول رخ داده و ماجرای سرهنگ فرانسوی به نام دَکس[E ۶۸] را دنبال می‌کند که از دستور مستقیم فرماندهانش که منجر به کشته شدن او و سربازانش در عملیاتی انتحاری می‌شود سرپیچی کرده و به اتهام بزدلی، دادگاهی می‌شود. دور شری که با رمان راه‌های افتخار آشنا بود به کوبریک اعلام کرد که بعید است مترو گلدوین میر از تولید فیلم حمایت کند زیرا آن‌ها پیش‌تر، تجربه تلخی از ساخت فیلم ضد جنگ نشان سرخ دلیری (۱۹۵۱) داشتند که در گیشه شکست خورده بود. شری به کوبریک پیشنهاد داد که به جای راه‌های افتخار بر روی اقتباس از رمان راز سوخته[E ۶۹] اثر اشتفان تسوایگ کار کند. کوبریک به همراه کالدر ویلینگهام شروع به نوشتن فیلم‌نامه کرد اما نتوانست راه‌های افتخار را از ذهنش بیرون کند و تصمیم گرفت به هر صورتی ممکن است، آن را بسازد.[۷۱] بعد از آنکه مترو گلدوین میر در تغییراتی گسترده، تعدادی از افراد خود از جمله دور شری را اخراج کرد، کوبریک و هریس تصمیم گرفتند که دوباره شانس خود را برای تولید راه‌های افتخار امتحان کنند. کوبریک برای ترغیب استودیوهای هالیوودی به سرمایه‌گذاری بر روی فیلم، به کرک داگلاس برای نقش اصلی پیشنهاد داد و او نیز پذیرفت.[۷۲] داگلاس آنقدر جذب فیلم‌نامه شده بود که یونایتد آرتیستس را تهدید کرد که در فیلم وایکینگ‌ها (۱۹۵۸) بازی نخواهد کرد؛ مگر آنکه آن‌ها با ساخت راه‌های افتخار موافقت کنند. یونایتد آرتیستس نه تنها مبلغ ۸۵۰ هزار دلار به فیلم اختصاص داد؛ بلکه قرارداد ساخت پنج فیلم بین کوبریک و داگلاس نیز به امضا رسید. بر طبق قرارداد، کوبریک و هریس روی هم ۲۰ هزار دلار دریافت می‌کردند در حالی که دستمزد داگلاس به تنهایی ۳۵۰ هزار دلار بود.[۷۲] داگلاس یک قرارداد جداگانه با کوبریک و هریس برای ساخت سه فیلم امضا کرد که تولید آن‌ها را شرکت «برایانا پروداکشنز»[E ۷۰] برعهده گرفت که متعلق به خود داگلاس بود. یکی از آن سه فیلم، راه‌های افتخار بود که یونایتد آرتیستس، مسئولیت اکران آن را برعهده گرفت.[۷۳][۷۴][۷۵] فیلم‌برداری از مونیخ آغاز شد. کوبریک برای فیلم‌برداری صحنه‌های جنگ از شش دوربین به صورت هم‌زمان استفاده کرد که با دقت زیادی در نقاط مختلفی کار گذاشته و شماره‌گذاری شده بودند تا حس منطقه بی‌طرف را بازسازی کنند.[۷۶] کوبریک از دوربین «آریفلِکس ۳۵»[E ۷۱] و لنزهایی با عمق میدان بالا بهره بود تا نماهای مرگ سربازان را ضبط کند. یکی از دوربین‌ها، فقط بر روی صورت داگلاس متمرکز بود. راه‌های افتخار تبدیل به نخستین موفقیت جدی تجاری کوبریک در گیشه شد. فیلم همچنین با بازخورد مثبت منتقدان همراه بود که سکانس‌های سرد جنگی و فیلم‌برداری سیاه‌وسفید آن را تحسین کرد. این فیلم باعث شد که نام کوبریک به عنوان استعدادی جوان و خلاق شناخته شود.[۷۷] علیرغم واکنش مثبت منتقدان، راه‌های افتخار درگیر حواشی مختلفی شد. برای مثال، اکران فیلم در ایام کریسمس با واکنش منفی مواجه شد زیرا موضوع و سوژه آن با فضای شاد جشن پایان سال در تضاد بود.[۷۸] همچنین لحن انتقادی و سوژه ضد جنگ فیلم باعث شد که برخی از کشورهای اروپایی از اکران عمومی آن جلوگیری کنند. دولت فرانسه به علت آنچه «نمایش تصویر غیر منطقی» از ارتش این کشور اعلام شد، تا سال ۱۹۷۴ اجازه نمایش راه‌های افتخار را صادر نکرد. ارتش سوئیس نیز تنها زمانی به اکران فیلم در این کشور رضایت داد که برخی از صحنه‌ها و دیالوگ‌های آن سانسور شود. نسخه کامل راه‌های افتخار تا سال ۱۹۷۰ در این کشور به روی پرده نرفت. [۷۷]

در اکتبر سال ۱۹۵۷ که راه‌های افتخار در کشور آلمان به روی پرده رفته بود، «برایانا پروداکشنز» حق اقتباس رمان من ۱۹ میلیون دلار را دزدیدم[E ۷۲] نوشته هربرت امرسون ویلسون[E ۷۳] را خریداری کرد تا کوبریک و هریس بتوانند بر اساس آن شروع به نوشتن فیلم‌نامه کنند.[۷۹][۸۰] این فیلم قرار بود دومین همکاری کوبریک و هریس با «برایانا پروداکشنز» باشد. درست مثل تجربه قبلی قرار بود که کرک داگلاس نقش اصلی را ایفا کرده و کوبریک آن را کارگردانی کند. هریس نیز به عنوان تهیه‌کننده قرارداد امضا کرده بود. فرایند نگارش فیلم‌نامه کمی پیچیده شد. گاوین لمبرت در نوامبر ۱۹۵۷ به کوبریک پیوست تا با یکدیگر فیلم‌نامه را بنویسند. کوبریک عنوان خدا ترس[E ۷۴] را برای فیلم‌نامه انتخاب کرده بود اما با این وجود، پروژه هرگز وارد مرحله تولید نشد زیرا کوبریک از نتیجه نهایی متن راضی نبود.[۸۱]

مارلون براندو با کوبریک تماس گرفت و از او درخواست کرد تا بر اساس رمان مرگ معتبر هندری جونز[E ۷۵] اثر چارلز نایدر[E ۷۶] یک فیلم‌نامه اقتباسی بنویسد. داستان این رمان وسترن بر پایه ماجراهای پت گرت و بیلی د کید و تقابلی که میانشان شکل می‌گیرد نوشته شده بود.[۷۷] کارلو فیوری[E ۷۷] که بازیگری آمریکایی و از دوستان صمیمی براندو بود ادعا داشت که براندو هرگز مستقیماً با کوبریک تماس نگرفت و این او بود که قرار میان آن دو را هماهنگ کرد.[۸۲] منابع می‌گویند که براندو بعد از ملاقات با کوبریک بسیار تحت‌تاثیر او قرار گرفته بود: «استنلی به طرز غیرمعمولی؛ حساس و باهوش است. او در برخورد و رفتارش با طرف مقابل بسیار با ظرافت عمل می‌کند. او فردی زیرک و متفکری خلاق است. استنلی نه حرف‌های تکراری دیگران را می‌زند و نه شبیه یک گردآورنده مطالب صحبت می‌کند. او آنچه را که می‌آموزد هضم می‌کند و دیدگاهی کم‌نظیر و اشتیاق پایان ناپذیرش را به کار تزریق می‌کند.»[۸۳] کوبریک به مدت شش ماه بر روی فیلم‌نامه‌ای کار کرد که پیش‌تر سام پکین‌پا مشغول نگارش آن بود. مشکلات حقوقی و اختلاف سلیقه‌ای که کوبریک با دیگر اعضای گروه پیدا کرد باعث شد تا او از پروژه بیرون بزند. در نهایت فیلم‌نامه‌ای که کوبریک نوشت با تغییرات و بازنویسی بسیار زیاد تبدیل به فیلم سربازهای یک‌چشم (۱۹۶۱) شد که براندو خودش آن را کارگردانی کرد. یک دهه بعد، سام پکین‌پا فیلم پت گرت و بیلی د کید (۱۹۷۳) را همانگونه خودش مایل بود ساخت. جان بکستر[E ۷۸] نویسنده کتاب استنلی کوبریک: یک زندگینامه (۱۹۹۷)[E ۷۹] ادعا کرده که کوبریک از دخالت‌های زیاد براندو در پروژه بسیار عصبانی بوده. بعد از آنکه براندو بدون هماهنگی با کوبریک، فرانس نوین را به عنوان بازیگر زن اصلی فیلم انتخاب کرد، کوبریک با خشم به ملاقات براندو رفت و گفت: «دیگر نمی‌دانم این فیلمی که می‌سازم دربارهٔ چیست!» و براندو هم پاسخ داده: «من به تو می‌گویم این فیلم دربارهٔ چیست… دربارهٔ ۳۰۰ هزار دلاری است که من به کارل مالدن پرداخت کرده‌ام تا بازیگر آن باشد!»[۸۴] کوبریک در ازای دریافت ۱۰۰ هزار دلار قبول کرد که از پروژه جدا شود.[۸۵] انترتینمنت ویکلی در گزارشی که در سال ۱۹۶۰ به چاپ رساند ادعا کرد که دلیل اصلی اختلاف کوبریک و براندو مربوط به کارگردانی فیلم بوده. ظاهراً در ابتدا قرار بوده کوبریک فیلم را بسازد اما براندو ناگهان نظر خودش را تغییر داده و تصمیم گرفته خودش بر روی صندلی کارگردانی تکیه بزند.[۸۶] لوبروتور[E ۸۰] که زندگی‌نامه کوبریک را نوشته ادعا کرد که کوبریک به دلایل قراردادی قادر نبوده جزئیاتی در ارتباط با پروژه را رسانه‌ای کند و دلایل واقعی خود برای ترک پروژه را بر زبان آورد. کوبریک در پایان تمام این جنجال‌ها، بیانیه کوتاهی منتشر کرد: «با تأسف عمیق و به دلیل احترام و علاقه‌ای که به یکی از برجسته‌ترین هنرمندان جهان دارم، ترجیح دادم از این پروژه کناره‌گیری کنم.»[۸۷]

کوبریک به همراه تونی کرتیس در سر صحنه فیلم اسپارتاکوس (۱۹۶۰).

در فوریه سال ۱۹۵۹، کرک داگلاس با کوبریک تماس گرفت و از او درخواست کرد تا بر اساس شخصیت اسپارتاکوس و سومین جنگ بردگان یک فیلم حماسی کارگردانی کند. داگلاس موفق شد حق اقتباس رمان اسپارتاکوس (۱۹۵۱) نوشته هاوارد فاست را خریداری کند. فیلم‌نامه فیلم توسط دالتون ترامبو نوشته شد که در آن زمان، نامش در فهرست سیاه هالیوود[E ۸۱] قرار داشت.[۸۸] اینگونه بود که کوبریک به صورت رسمی، ساخت پروژه بزرگ فیلم سینمایی اسپارتاکوس (۱۹۶۰) را آغاز کرد. داگلاس که تهیه‌کننده پروژه هم بود؛ خودش بازی در نقش اصلی را برعهده گرفت و لارنس الیویه نیز برای بازی در نقش کراسوس انتخاب شد. ابتدا قرار بود آنتونی مان این فیلم را کارگردانی کند اما داگلاس او را به علت اختلاف نظری که با یکدیگر داشتند از پروژه اخراج کرد و کوبریک جایگزین او شد. کوبریک برای کارگردانی فیلم، ۱۵۰ هزار دلار دستمزد دریافت کرد.[۸۹] او در حالی کارگردانی چنین پروژه بزرگی که پنجمین فیلم بلندش محسوب می‌شود را پذیرفته بود که تنها ۳۱ سال سن داشت. اسپارتاکوس با بودجه هنگفت ۱۲ میلیون دلاری[۹۰] و یک گروه سیاهی‌لشکر ۱۰ هزار نفری جلوی دوربین رفت.[۹۱] اسپارتاکوس نه تنها در آن زمان به گران‌ترین فیلم آمریکایی تاریخ بدل شد بلکه نام کوبریک نیز به عنوان جوان‌ترین فیلم‌ساز تاریخ سینما ثبت شد که یک فیلم حماسی در این ابعاد را کارگردانی کرده است. رکوردی که تا همین امروز نیز پابرجاست.[۹۲] کوبریک برای دستیابی به قالب آنامورفیک ۳۵ میلی‌متری با وضوح بسیار بالا تصمیم گرفت تا برای نخستین‌بار از دوربین‌های «سوپر تکنیمارا ۷۰»[E ۸۲] استفاده کند. این دوربین‌ها به کوبریک اجازه دادند تا بتواند نمایی پانوراما از صحنه نبردی ضبط کند که ۸ هزار سیاهی لشکر در آن حضور داشتند. صحنه‌های جنگ فیلم در شش هفته و در کشور اسپانیا جلوی دوربین رفتند.[۹۳]

پروسه فیلم‌برداری اسپارتاکوس پر از چالش‌های متفاوت بود. کوبریک از نداشتن آزادی عمل کامل بسیار ناراحت بود و برای همین با داگلاس و برخی عوامل دچار اختلاف شد. کوبریک می‌خواست فیلمی بسازد که وجه هنری پررنگی داشته باشد اما تهیه‌کنندگان فیلم به دنبال یک اثر حماسی عامه‌پسند بودند که بتواند در گیشه موفق باشد.[۹۴] راسل متی که فیلم‌بردار پروژه بود نسبت به شیوه عجیب کوبریک بر نورپردازی اعتراض داشت. کار به جایی رسید که متی تهدید کرد از پروژه بیرون خواهد رفت اما کوبریک در نهایت توانست او را قانع کند که نورپردازی کار تا حد امکان، طبیعی باشد. متی پس از آنکه جایزه اسکار بهترین فیلم‌برداری را در سی و سومین دوره جوایز اسکار برای اسپارتاکوس به دست آورد[۹۵] تمام انتقادات خود از کوبریک را پس گرفت.[۹۶] کوبریک و با داگلاس بر سر فیلم‌نامه اختلاف نظر داشتند. داگلاس وقتی فهمید که کوبریک به غیر از دو خط، تمام دیالوگ‌های او در ۳۰ دقیقه ابتدایی را حذف کرده بسیار عصبانی شد. کوبریک اعتقاد داشت سکوت شخصیت اسپارتاکوس در فیلم اهمیت ویژه‌ای دارد.[۹۷] علیرغم تمام مشکلات تولید، اسپارتاکوس یک موفقیت در گیشه بود و موفق شد ۱۴٫۶ میلیون دلار در افتتاحیه فروش کند. واکنش منتقدان به فیلم بسیار مثبت بود.[۹۴] فیلم در شش رشته نامزد جایزه اسکار شد که چهار عنوان از جمله بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای پیتر یوستینف را به دست آورد. اسپارتاکوس باعث شد نام کوبریک به عنوان فیلم‌سازی بزرگ در هالیوود شناخته شود. کوبریک متوجه شد اگر امکانات و آزادی عمل کافی داشته باشد می‌تواند هر فیلمی دوست دارد بسازد. تجربه اسپارتاکوس باعث شد کوبریک به این فکر کند که باید قدرت و کنترل خود در فیلم‌های بعدی را افزایش دهد.[۹۸] اسپارتاکوس پایان همکاری کوبریک و داگلاس بود که دیگر با یکدیگر کار نکردند. داگلاس دربارهٔ تجربه همکاری با کوبریک در اسپارتاکوس گفته بود: «این پسرک می‌تواند روزی کارگردان خوبی شود، به شرط اینکه یاد بگیرد گاهی سرش را پایین انداخته و با دیگران سازش کند!»[۹۹] بر طبق گزارش‌ها، داگلاس از میزان کنترل کوبریک در پروژه خشمگین بود. او سال‌ها بعد که کوبریک به فیلم‌سازی برجسته تبدیل شده بود دربارهٔ او گفت: «اینکه یک نفر استعداد خوبی دارد به این معنی نیست که آدم خوبی نیز هست! تو می‌توانی آدم خوبی باشی اما هیچ استعدادی نداشته باشی یا برعکس، می‌توانی انسان بدی باشی که بهترین استعداد را دارد. کوبریک قطعاً بااستعداد است.»[۱۰۰]

۱۹۶۴–۱۹۶۲: مهاجرت به انگلستان

[ویرایش]
پرتره‌ای از سو لاین، بازیگر نقش دولورس لولیتا هیز در فیلم لولیتا (۱۹۶۲) که کوبریک آن را ثبت کرده است.

پس از جنجال‌های اسپارتاکوس، کوبریک تصمیم گرفت هالیوود را ترک کند. او و جیمز بی. هریس هردو به انگلستان رفتند تا فیلم بعدی خود را تولید کنند. کوبریک تصمیم گرفت تا بر اساس رمان لولیتا (۱۹۹۵) نوشته ولادیمیر نابوکوف یک فیلم‌نامه اقتباسی بنویسد. برادران وارنر به پروژه علاقه‌مند شد و پای کار آمد. استودیو به کوبریک، آزادی عمل کامل داد تا همان‌طور که دوست دارد فیلم را بسازد. طرح ادی[E ۸۳] این امکان را به کوبریک داد که بتواند هزینه‌های تولید را کاهش دهد؛ مشروط بر آنکه ۸۰٪ عوامل پروژه، بریتانیایی باشند.[توضیح ۱] کوبریک قراردادی به مبلغ یک میلیون دلار با الیوت هایمن[E ۸۴] و شرکت پخش او امضا کرد تا حق امتیاز پروژه در انگلستان را به آن‌ها واگذار کند. در قرارداد بر روی آزادی هنری کامل کوبریک تأکید شده بود.[۱۰۱] بدین ترتیب، لولیتا (۱۹۶۲) تبدیل به ششمین فیلم بلند کوبریک شد. داستان فیلم لولیتا که نخستین تلاش کوبریک برای ساخت یک کمدی سیاه به‌شمار می‌رفت دربارهٔ استاد دانشگاهی میانسال است که دلباخته دختری ۱۲ ساله می‌شود. پیتر سلرز، جیمز میسون، سو لاین و شلی وینترز به عنوان بازیگران کار انتخاب شدند. جین یانگ‌بلاد[E ۸۵] منتقد آمریکایی، لولیتا را نقطه عطفی در کارنامه کوبریک می‌داند که باعث شد او از شمایل ناتورالیستی آثار اولیه خود فاصله گرفته و به سوی سبک سوررئالیستی حرکت کند که در فیلم‌های آخرش به چشم می‌خورند.[۱۰۲] کوبریک به قدری تحت‌تاثیر اجرای سلرز در هنگام فیلم‌برداری قرار گرفته بود که برای نخستین‌بار به یکی از بازیگران فیلمش اجازه داد کمی حرکات بداهه به بازی خود اضافه کند. او صحنه‌های سلرز را به صورت هم‌زمان با سه دوربین؛ ضبط کرد.[۱۰۳] سلرز و کوبریک بسیار خوب با یکدیگر کنار آمدند. ویژگی‌های مشترکی به این دو شخصیت وجود داشت؛ هردو مدرسه را نیمه‌کاره رها کرده بودند، هردو عاشق عکاسی بودند و درام جاز می‌نواختند. سلرز دربارهٔ کوبریک گفته بود: «تا جایی که به من مربوط است، استنلی یک خدا است!»[۱۰۴]

کوبریک، لولیتا را در فاصله بین اکتبر ۱۹۶۰ تا مارس ۱۹۶۱ و با بودجه‌ای دو میلیون دلاری در استودیوی الستری[E ۸۶] واقع در بورهام‌وود جلوی دوربین برد. فرایند ضبط در کل ۸۸ روز به طول انجامید.[۱۰۵] کوبریک نتوانست چندان خوب با شلی وینترز کنار بیاید و درگیری‌های لفظی بین این دو نفر در طول ضبط پیش آمد که باعث شد کوبریک حتی تا مرز اخراج کردن او از پروژه نیز پیش برود. وینترز نسبت به سخت‌گیری‌های کوبریک در هنگام ضبط انتقاد داشت و همکاری با او را «بسیار سخت» توصیف کرد.[۱۰۶] لولیتا به علت سوژه ملتهب خود از همان ابتدا تبدیل به اثری جنجالی شد و همین مسئله کوبریک را مجبور کرد تا برای فرار از تیغ سانسور، بسیاری از عناصر و صحنه‌های اروتیک کتاب که به رابطه دو شخصیت اصلی مربوط می‌شد را از فیلم‌نامه نهایی حذف یا تعدیل کند.[۱۰۷] لولیتا در گیشه عملکرد خوبی داشت و توانست ۹٫۲ میلیون دلار فروش کند که باتوجه به بودجه کم فیلم و درجه سنی بزرگسال آن، عملکرد کاملاً قابل قبولی بود.[۱۰۸] موفقیت لولیتا باعث شد کوبریک و هریس به همه ثابت کنند می‌توانند رمانی بحث‌برانگیز را بدون دخالت استودیو نیز به فیلمی سرگرم‌کننده تبدیل کنند که توانایی جذب مخاطب دارد. این دو با درآمدی که از فیلم کسب کردند، شرکتی را در سوئیس تأسیس کردند که تبدیل به یک منبع مالی دائمی تا انتهای زندگی هردو شد.[۱۰۹]

کوبریک در پشت صحنه فیلم دکتر استرنجلاو در سال ۱۹۶۳.

کوبریک تصمیم گرفت برای پروژه بعدی خود، زبان کمدی سیاه را برای ساخت یک فیلم در ژانر طنز سیاسی به کار بگیرد. او برای نوشتن فیلم‌نامه به سراغ کتاب وضعیت قرمز[E ۸۷] نوشته پیتر جورج[E ۸۸] رفت. بدین ترتیب بود که دکتر استرنجلاو یا: چگونه آموختم دست از هراس بردارم و به بمب عشق بورزم (۱۹۶۴) تبدیل به هفتمین فیلم بلند کارنامه کوبریک شد. کوبریک با گسترش جنگ سرد در دهه ۱۹۵۰ به موضوع جنگ هسته‌ای علاقه‌مند شد و حتی برای مدتی به فکر نقل مکان به استرالیا افتاد زیرا احتمال می‌ترسید که نیویورک جزو اهداف روس‌ها برای یک حمله اتمی باشد. او بیش از ۴۰ کتاب تحقیقاتی نظامی و سیاسی در این زمینه مطالعه کرد و در نهایت به این نتیجه رسید که «هیچ‌کس واقعاً چیزی نمی‌داند و کل این وضعیت، اساساً پوچ و بی‌معنا است!» که این نتیجه‌گیری در نوشتن فیلم‌نامه و جنس روایت دکتر استرنجلاو تأثیر بسیار مهمی داشت.[۱۱۰]

کوبریک پس از خرید حق امتیاز کتاب وضعیت قرمز همراه با خود پیتر جورج که نویسنده کتاب بود شروع به نگارش فیلم‌نامه کرد. دکتر استرنجلاو قرار بود یک فیلم دلهره‌آور سیاسی با لحنی کاملاً جدی باشد. به خصوص هریس در این مورد بسیار تأکید داشت و معتقد بود که سوژه فیلم میانه‌ای با کمدی ندارد اما کوبریک به این نتیجه رسید که پرداخت جدی به این موضوع باورپذیر نخواهد بود و فکر کرد که برخی از جنبه‌های برجسته آن می‌توانند به سوژه‌های بکری برای کمدی تبدیل شوند.[۱۱۱] اختلاف نظری که بین کوبریک و هریس پیش آمد باعث شد این دو دوست دیرینه بعد از سال‌ها همکاری از یکدیگر جدا شوند. جیمز بی. هریس به صورت مستقل فیلم رویداد بدفورد (۱۹۶۵) را با محوریت جنگ سرد کارگردانی کرد.[۱۱۲][۱۱۳][۱۱۴] پس از جدایی هریس از گروه، کوبریک و جورج فیلم‌نامه را به عنوان یک طنز سیاسی که لحن کمدی سیاه دارد بازنویسی کردند. کوبریک در ابتدا عنوان تعادل ظریف وحشت[E ۸۹] را برای فیلم انتخاب کرده بود اما در نهایت تصمیم گرفت نامی طولانی و اغراق‌آمیز را برای اثرش برگزیند تا بازتاب‌دهنده لحن کمدی و پوچ‌گرایانه آن باشد. در یکی از نسخه‌های فیلم‌نامه مشخص می‌شد که کل روایت داستان، فیلمی است که توسط یک هوش فرازمینی طراحی شده است اما کوبریک این ایده را کنار گذاشت و تصمیم گرفت داستانی با لحن اغراق‌آمیز بنویسد.[۱۱۵]

مدت کوتاهی پیش از آغاز فیلم‌برداری، کوبریک تصمیم گرفت تا تری ساوترن[E ۹۰] جستارنویس و طنزپرداز سیاسی مشهور آمریکایی را استخدام کرد تا فیلم‌نامه را برای آخرین‌بار بازنویسی کند. نتیجه نهایی کار به یک کمدی سیاه آکنده از کنایه‌های جنسی تبدیل شد.[۱۱۶] جرولد آبرامز[E ۹۱] محقق و منتقد آمریکایی باور داشت که دکتر استرنجلاو نشان‌دهنده استعداد منحصر به فرد کوبریک در زمینه ابسوردیسم است.[۱۱۷] ساوترن نقش مهمی در شکل‌گیری فیلمنامه نهایی داشت و به همین دلیل نام او به عنوان یکی از نویسندگان (حتی بالاتر از پیتر جورج) در تیتراژ فیلم قرار گرفت. این مسئله باعث اعتراض جورج و اختلاف عمومی بین او و کوبریک شد. جورج نامه‌ای اعتراضی در مجله لایف چاپ کرد و ادعا داشت که ساوترن تنها در فاصله بین ۱۶ نوامبر تا ۲۸ دسامبر ۱۹۶۲ در پروژه فعالیت کرده و نقش او در رسانه‌ها بیش از حد برجسته شده است. جورج از این مسئله شکایت داشت که نقش او به عنوان نویسنده کتاب و یکی از فیلم‌نامه‌نویسان که ده ماه کامل را صرف نگارش متن کرده نادیده گرفته شده است. کوبریک تلاش چندانی برای رفع این سوءتفاهم نکرد.[۱۱۸]

کوبریک در نمایی از تیزر دکتر استرنجلاو.

دکتر استرنجلاو نزدیک به ۲ میلیون دلار خرج برداشت.[۱۱۹] کوبریک برای این فیلم نخستین گروه مهم جلوه‌های ویژه در جهان را تشکیل داد و کار جلوه‌های ویژه را تبدیل به امری گروهی و پیوسته کرد که متکی به شخص خاصی نبود.[۱۲۰] به دلایل فنی و سیاسی مختلف کوبریک نتوانست پروژه خود را آمریکا جلوی دوربین ببرد و برای همین کل گروه به انگلستان منتقل شدند. فیلم‌برداری برای مدت ۱۵ هفته ادامه داشت و در نهایت در آوریل ۱۹۶۳ به پایان رسید. کوبریک هشت ماه کامل را صرف تدوین و مرحله پس از تولید کرد.[۱۲۱] پیتر سلرز بار دیگر موافقت کرد تا با کوبریک همکاری کند و در نهایت سه نقش متفاوت را در این فیلم بازی کرد.[۱۲۲]

دکتر استرنجلاو در زمان اکران خود با واکنش‌های مختلفی مواجه شد و جنجال‌های زیادی به پا کرد. بازلی کرادر که در آن دوران، منتقد اصلی روزنامهٔ نیویورک تایمز بود دربارهٔ فیلم نوشت: «کوبریک با این فیلم، کل تشکیلات دفاعی کشور را بی‌اعتبار نشان داده و آن را تحقیر کرده است. دکتر استرنجلاو تلخ‌ترین و تکان‌دهنده‌ترین شوخی بیمارگونه‌ای است که تا به حال با آن برخورد کرده‌ام.»[۱۲۳] رابرت براستین[E ۹۲] در مقاله‌ای تحت عنوان «خارج از این دنیا»[E ۹۳] که در فوریه ۱۹۷۰ منتشر شد، جنس طنز سیاه فیلم را با شوخی‌های جوونال مقایسه کرد.[۱۲۱] کوبریک در پاسخ به انتقادات گفت: «یک هجوپرداز کسی است که نگاهی بسیار شک‌آمیز به طبیعت انسان دارد، اما هنوز خوش‌بینی لازم برای خلق نوعی شوخی از آن را حفظ می‌کند، هرچند که این شوخی ممکن است بی‌رحم باشد!»[۱۲۴] علیرغم تمام این حواشی، فیلم در سی و هفتمین دوره جوایز اسکار نامزد چهار جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم، بهترین فیلم‌نامه اقتباسی و بهترین کارگردانی برای کوبریک شد.[۱۲۵] امروزه این فیلم به عنوان یکی از تیزبینانه‌ترین کمدی‌های ساخته‌شده در تاریخ سینما شناخته می‌شود. در راتن تومیتوز، دکتر استرنجلاو ۹۸٪ نقدهای مثبت را بر اساس ۹۱ نقد منتشر شده در این سایت به خود اختصاص داده است.[۱۲۶] انستیتوی فیلم آمریکا نیز دکتر استرنجلاو را سی‌ونهمین فیلم برتر تاریخ سینمای آمریکا و سومین فیلم کمدی برتر تاریخ آمریکای معرفی کرد.[۱۲۷][۱۲۸] گاردین در فهرستی که در سال ۲۰۱۰ منتشر کرد، دکتر استرنجلاو را ششمین فیلم کمدی تمام ادوار تاریخ سینما دانست.[۱۲۹]

۱۹۷۱–۱۹۶۵: فیلم‌های علمی‌تخیلی و آینده‌نگرانه

[ویرایش]
نمایی از صحنه پایانی ۲۰۰۱: ادیسه فضایی (۱۹۶۸) که «کودک ستاره‌ای» را در حال نگاه کردن به زمین نشان می‌دهد.

کوبریک پس از مطالعه رمان پایان کودکی (۱۹۵۳) نوشته آرتور سی. کلارک، بسیار تحت‌تاثیر قلم و نگاه این نویسنده و دانشمند بریتانیایی قرار گرفت. این رمان دربارهٔ یک نژاد بیگانه برتر است که به بشریت کمک می‌کند تا نسخه‌های قدیمی خود را از بین ببرند. کوبریک که تصمیم گرفته بود فیلم بعدی خود را با محوریت حیات فرازمینی بسازد؛ به سراغ کلارک رفت تا با او همکاری کند.[۱۳۰] کوبریک در آوریل ۱۹۶۴ با کلارک در نیویورک دیدار کرد. گفت‌وگوی بین این دو بسیار خوب پیش رفت و قرار شد کوبریک بر اساس داستان کوتاه نگهبان (۱۹۴۸) که کلارک آن را نوشته بود یک فیلم‌نامه اقتباسی نگارش کند. این داستان کوتاه دربارهٔ پیدایش یک تک‌سنگ روی کره ماه است که بیگانگان را از وجود بشر مطلع می‌کند. کوبریک تصمیم گرفت به جای یک اقتباس مستقیم و وفادار از داستان کلارک، صرفاً از ایده اولیه آن استفاده کرده و فیلم‌نامه‌ای کامل و اصیل با همراهی خود کلارک بنویسد. نتیجه کار آن‌ها تبدیل به رمان ۲۰۰۱: ادیسه فضایی (۱۹۶۸) شد که فیلم‌نامه نهایی نیز بر اساس آن اقتباس شد. اینگونه بود که فیلم علمی تخیلی و حماسی ۲۰۰۱: ادیسه فضایی (۱۹۶۸) که هشتمین فیلم بلند کارنامه کوبریک بود؛ هم‌زمان با منبع اقتباس خود به بازار آمد. روند توسعه فیلم اصلاً آسان نبود و کوبریک ۵ سال کامل را صرف طراحی جز به جز آن کرد.[۱۳۱] درون‌مایه فیلم دربارهٔ تولد یک هوش توسط هوشی دیگر است که در دو داستان موازی و در هم تنیده که در دو مقیاس زمانی مختلف اتفاق می‌افتند، روایت می‌شود. یکی از این داستان‌ها، انتقال‌های تکاملی بین مراحل مختلف انسان را به تصویر می‌کشد؛ از انسان‌تباران پیشاتاریخ گرفته تا «کودک ستاره‌ای» در آینده‌ای دور؛ جایی که انسان در وجودی جدید متولد می‌شود. هر مرحله توسط یک هوش بیگانه مرموز هدایت می‌شود که به شکل مجموعه‌ای از تک‌سنگ‌های سیاه قدیمی که غیرقابل نفوذ و نابودی هستند طراحی شده‌اند. در بخش فضا، هماورد اصلی داستان یک هوش مصنوعی قدرتمند و خودسر به نام هال ۹۰۰۰ است که کنترل سفینه را برعهده دارد. کلنسی سیگال[E ۹۴] نویسنده آمریکایی دربارهٔ شخصیت هال[E ۹۵] نوشت: «به مراتب انسان‌تر، طنزآمیزتر و به‌طور قابل تصوری بااخلاق‌تر از هر چیز دیگری است که ممکن است از این پروژه دوراندیش بیرون بیاید!»[۱۳۲] برخی ادعا کردند که نام هوش مصنوعی «هال» به عنوان طعنه‌ای به آی‌بی‌ام توسط کوبریک انتخاب شده است و ارجاعی به بزرگ‌رایانه «آی‌بی‌ام ۷۰۹۰» است که کوبریک هنگام ساخت دکتر استرنجلاو از آن بازدید کرده بود. با این وجود، کوبریک و کلارک این اتهامات را رد کردند. کوبریک ادعا کرد که نام «هال»، مخفف عنوان «کامپیوتر الگوریتمی برنامه‌ریزی شده به روش اکتشافی»[E ۹۶] است.[۱۳۳]

کوبریک به‌طور گسترده‌ای برای این فیلم تحقیق کرد و توجه ویژه‌ای به دقت و جزئیات در تصویرسازی از آینده داشت. او می‌خواست که دنیای آینده‌ای که در فیلم به نمایش گذاشته می‌شود، تا حد امکان واقع‌گرایانه و مبتنی بر پیشرفت‌های علمی و فناوری باشد. این توجه به جزئیات شامل طراحی فضاپیماها، فناوری‌های آینده، و حتی نحوه تعامل انسان‌ها با ماشین‌ها بود. کوبریک با مشاوره گرفتن از دانشمندان، مهندسان و متخصصان حوزه‌های مختلف، تلاش کرد تا تصویری قابل باور و دقیق از آینده ارائه دهد. این رویکرد او باعث شد که ۲۰۰۱: ادیسه فضایی نه تنها به عنوان یک اثر سینمایی، بلکه به عنوان یک پیش‌بینی علمی قابل توجه نیز مورد تحسین قرار گیرد. ناسا به کوبریک اجازه داد تا از نزدیک از فضاپیمای رنجر ۹ بازدید کرده و از آن الهام بگیرد.[۱۳۴] فیلم‌برداری در ۲۹ دسامبر ۱۹۶۵ با صحنهٔ کشف مونولیت روی ماه آغاز شد.[۱۳۵] بخش‌های ابتدایی فیلم و صحنه‌های میمون‌ها در بیابان نامیب در اوایل سال ۱۹۶۷ جلوی دوربین رفت. تیم جلوه‌های ویژه به رهبری شخص کوبریک تا پایان سال بر روی نماهای مختلف کار کردند که باعث شد بودجه فیلم تا بیش از ۱۰ میلیون دلار افزایش پیدا کند.[۱۳۵] ۲۰۰۱: ادیسه فضایی از همان ابتدا برای نمایش به صورت سینه‌راما در نظر گرفته شده تا شکوه و بزرگی تصاویر آن به چشم مخاطب بیاید. کوبریک برای این کار از دوربین سوپر پاناویژن 70[E ۹۷] استفاده کرد تا تصاویر را به صورت فیلم ۷۰ میلی‌متری ضبط کند. ۲۰۰۱: ادیسه فضایی توسط منتقدان به عنوان «ترکیبی خیره‌کننده از تخیل و علم» توصیف شد جلوه‌های ویژه‌ای پیشگامانه دارد.[۱۳۵] فیلم در چهل و یکمین دوره جوایز اسکار در چهار رشته از جمله بهترین کارگردانی و فیلم‌نامه اقتباسی نامزد دریافت اسکار شد که در نهایت جایزه اسکار بهترین جلوه‌های ویژه را به خود اختصاص داد. این تنها جایزه اسکاری است که کوبریک شخصاً آن را دریافت کرد.[۱۳۶] جان بکستر به نقل از کن آدام در کتاب زندگینامه کوبریک نوشته است: «کوبریک در اجرا و پیاده‌سازی جلوه‌های ویژه نقش زیادی نداشت و این والی ویورز[E ۹۸] بود که ۸۵٪ کارهای جلوه‌های ویژه را انجام داد اما هیچ‌کدام از اعضای تیم فنی فیلم از این که کوبریک به تنهایی جایزه اسکار را کسب کرد ناراحت نبودند، زیرا تمام آن چیزی که در فیلم نمایش داده می‌شود کاملاً توسط خود او طراحی شده بودند.»[۱۳۷] کوبریک در مصاحبه با رولینگ استون دربارهٔ مفهوم فیلم گفت: «در عمیق‌ترین سطح روانشناختی، مفهوم فیلم؛ نمادی از جست‌وجو برای یافتن خدا بود و در نهایت تعریفی تقریباً علمی از خدا ارائه می‌دهد. فیلم حول این مفهوم متافیزیکی می‌چرخد. سخت‌افزارهای واقع‌گرایانه و احساس مستندگونه دربارهٔ همه چیز ضروری بودند تا مقاومت درونی شما در برابر مفهوم شاعرانه را تضعیف کنند.»[۱۳۸]

این مچ‌کات بسیار مشهور در فیلم به مرور تبدیل به یکی از نماهای مشهور تاریخ سینما شد.[۱۳۹][۱۴۰][۱۴۱][۱۴۲]

۲۰۰۱: ادیسه فضایی در زمان اکران خود چندان با واکنش‌های گرمی مواجه نشد و منتقدان نسبت به زمان طولانی، ریتم کند داستان، موضوع پیچیده و دیالوگ‌های کم آن در نیمه ابتدایی فیلم انتقاد کردند.[۱۴۳] ۲۰۰۱: ادیسه فضایی به وضوح از قواعد مرسوم ژانر سرپیچی کرده و بسیار متفاوت از هر فیلم علمی-تخیلی دیگری بود که پیش‌تر اکران شده بودند. فیلم حتی با به آثار قبلی خود کوبریک نیز متفاوت بود و به همین دلیل برخی منتقدان به آن تاختند. کوبریک به خصوص از نقد تندی که پالین کیل علیه فیلمش نوشته بود بسیار خشمگین شد. کیل ۲۰۰۱: ادیسه فضایی را «آماتوری‌ترین فیلم تاریخ سینما» توصیف کرد که «کوبریک هر کار احمقانه‌ای دوست داشته در انجام داده است!»[۱۴۴] علیرغم تمام این جنجال‌ها، ۲۰۰۱: ادیسه فضایی تبدیل به فیلم محبوبی در میان مردم شد و توانست با ۳۱ میلیون دلار فروش به کار خود در گیشه‌ها پایان دهد که موفقیت خوبی برای کوبریک بود.[۱۴۵] ۲۰۰۱: ادیسه فضایی به همراه بربادرفته (۱۹۳۹)، جادوگر شهر از (۱۹۳۹) و دکتر ژیواگو (۱۹۶۵) از فیلم‌های پرفروش و موفق مترو گلدوین میر در آن دوران بود.[۱۳۵] در حال حاضر، ۲۰۰۱: ادیسه فضایی به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های تمام ادوار تاریخ سینما شناخته می‌شود و بارها از آن به عنوان یکی از ده فیلم برتر تاریخ نام برده شده است.[۱۴۶][۱۴۷] جان بکستر در توصیف فیلم نوشته است: «۲۰۰۱: ادیسه فضایی یکی از تحسین‌شده‌ترین و مورد بحث‌ترین آثار در تاریخ سینما سینماست.»[۱۴۸] استیون اسپیلبرگ، فیلم‌ساز مطرح آمریکایی نیز تأثیر ۲۰۰۱: ادیسه فضایی بر سینما را مشابه تأثیر بیگ بنگ بر زندگی بشر می‌داند.[۱۴۹] وینسنت لوبروتور دربارهٔ فیلم گفته است: «استنلی کوبریک با ساخت این فیلم، نام خود را به عنوان یک هنرمند ناب و خالص در کنار استادان سینما قرار داد.»[۱۵۰] ۲۰۰۱: ادیسه فضایی همچنین نخستین فیلم کوبریک است که او از موسیقی کلاسیک در آن استفاده کرده است. اتفاقی که در فیلم‌های بعدی او به صورت مکرر مشاهده شد. راجر ایبرت دربارهٔ این موضوع نوشت: «گرچه الکس نورث یک موسیقی متن اصلی برای کار ساخت اما کوبریک از قطعات کلاسیک به عنوان موسیقی موقت در حین تدوین فیلم استفاده کرد و این قطعات آنقدر خوب عمل کردند که او تصمیم گرفت آن‌ها را نگه دارد. این تصمیم بسیار حیاتی بود. موسیقی متنی که نورث ساخته بود کار بسیار شنیدنی و خوبی بود اما برای ۲۰۰۱: ادیسه فضایی مناسب نبود زیرا مانند همه موسیقی‌های فیلم، سعی می‌کند به کنش‌ها تأکید کنند و سرنخ‌های احساسی به ما بدهند. موسیقی کلاسیکی که کوبریک انتخاب کرد، خارج از کنش‌های فیلم قرار دارد. آن را بالا می‌برد. می‌خواهد متعالی باشد و به تصاویر جدیت و تعالی می‌بخشد.» کوبریک از قطعه دانوب آبی اثر یوهان اشتراوس دوم و چنین گفت زرتشت اثر ریشارد اشتراوس در فیلم استفاده کرده است.[۱۵۱]

بین ۲۰۰۱: ادیسه فضایی و فیلم بعدی کوبریک فاصله چندانی وجود نداشت و او بلافاصله به سراغ مقدمات پروژه جدید خود رفت. کوبریک تصمیم گرفت تا فیلمی با بودجه متوسط بسازد که بتوان آن را به سرعت فیلم‌برداری کرد. تری ساوترن در دوران ساخت دکتر استرنجلاو یک نسخه از رمان پرتقال کوکی (۱۹۶۲) نوشته آنتونی برجس را برای کوبریک ارسال کرد اما او به علت استفاده از زبان ندست نتوانست با کتاب ارتباط برقرار کند.[۱۵۲] ندست؛ نوعی سیاق یا زبان مخفی ساختگی و ادبیات خیابانی است که شخصیت‌های داستان از آن استفاده می‌کنند. ظهور جنبش هالیوود نو در اواسط دهه ۶۰ باعث تولید تعداد زیادی فیلم شد که به تصویر کشیدن تمایلات جنسی و سرکشی جوانان پرداخته بودند؛ همین مسئله باعث شد کوبریک تصمیم به ساخت فیلمی دربارهٔ انحطاط جوانان بگیرد تا بازتابی از نگرانی‌های اجتماعی معاصر در اواخر دهه ۶۰ باشد. اینگونه بود که او دوباره به سراغ رمان برجس بازگشت و تولید نهمین فیلم خود با عنوان پرتقال کوکی (۱۹۷۱) را به صورت رسمی آغاز کرد.[۱۵۳] داستان این فیلم پادآرمان‌شهری دربارهٔ جوان جامعه‌گریز و بزهکاری به نام الکس با بازی مالکوم مک‌داول است که پس از انجام جرایم خشونت‌آمیز دستگیر شده و به عنوان یک موش‌آزمایشگاهی، تحت درمان به وسیله بیزاری‌درمانی قرار می‌گیرد.[۱۵۴] کوبریک در مطلبی دربارهٔ درون‌مایه فیلم که در ساتردی ریویو منتشر شد؛ نوشت: «پرتغال کوکی طنزی اجتماعی است که این سؤال را می‌کند؛ آیا روان‌شناسی رفتاری و شرطی‌سازی روانی، سلاح‌های خطرناک جدیدی هستند که یک دولت تمامیت‌خواه می‌تواند از آن‌ها برای اعمال کنترل گسترده بر شهروندانش استفاده کند و آن‌ها را به چیزی بیش از ربات‌ها تبدیل کند؟»[۱۵۵]

پرتغال کوکی در طی یک سال و در فاصله ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۱ با بودجه‌ای دو میلیون یورویی جلوی دوربین رفت.[۱۵۶] کوبریک تصمیم گرفت تا قالب سینمااسکوپ محبوب خود را کنار گذاشته و فیلم را با نسبت تصویر ۱٫۶۶:۱ عریض فیلم‌برداری کند. این کار به او اجازه داد که نماهای باز با عمق میدان زیاد ضبط کند. جان بکستر دربارهٔ سبک بصری فیلم نوشت: «توازن بصری خوبی در فیلم وجود دارد. استفاده از فرمت عریض باعث شده قاب‌بندی‌های کاملاً متقارن کوبریک بیش‌تر از همیشه به چشم بیایند. زیبایی ترکیب‌بندی تصاویر او در قاب عریض دو چندان شده است.»[۱۵۷] در فیلم به صورت مکرر شاهد استفاده از شهوت‌نگاره‌های آن دوره هستیم که برجسته‌ترین آن، آلت مصنوعی بسیار بزرگ و سفیدی است که کوبریک از آن بهره برد تا ظاهری آینده‌نگرانه به فیلم ببخشد.[۱۵۸] کوبریک پس از تماشای بازی مالکوم مک‌داول در فیلم اگر.... (۱۹۶۸) ساخته لیندسی اندرسن تصمیم گرفت او را برای بازی در نقش الکس انتخاب کند.[۱۵۹] کوبریک تحت تأثیر توانایی او در «تغییر از معصومیت یک دانش‌آموز به بی‌پروایی و در صورت لزوم، خشونت» قرار گرفته بود که در آن فیلم وجود داشت.[۱۶۰] کوبریک اظهار داشت که اگر مک‌داول این نقش را قبول نمی‌کرد، پرتغال کوکی احتمالاً ساخته نمی‌شد.[۱۶۱] مک‌داول آنچنان درگیر فضای نقش خود شده بود که حتی در انتخاب و طراحی پوشش شخصیتش به کوبریک کمک کرد.[۱۶۲][۱۶۳] پرتغال کوکی همچنین تبدیل به نخستین همکاری کوبریک و وندی کارلوس به عنوان آهنگساز شد. کارلوس برای فیلم، دو قطعه سرود شادی اثر لودویگ فان بتهوون و نطق تشییع جنازه و موسیقی برای مراسم تشییع جنازه ملکه مری[E ۹۹] اثر هنری پرسل را با سازهای الکترونیک بازسازی کرد.[۱۶۴]

فیلم‌شناسی

[ویرایش]
سال فیلم کارگردان تهیه‌کننده نویسنده توضیحات
۱۹۵۱ روز نبرد آری آری فیلم کوتاه
کشیش پرنده آری آری فیلم کوتاه
۱۹۵۳ هراس و هوس آری آری
دریانوردان آری آری مستند کوتاه
۱۹۵۵ بوسهٔ قاتل آری آری آری
۱۹۵۶ کشتن آری آری آری
۱۹۵۷ راه‌های افتخار آری آری
۱۹۶۰ اسپارتاکوس آری
۱۹۶۲ لولیتا آری آری آری
۱۹۶۴ دکتر استرنجلاو آری آری آری
۱۹۶۸ ۲۰۰۱: ادیسهٔ فضایی آری آری آری
۱۹۷۱ پرتقال کوکی آری آری آری
۱۹۷۵ بری لیندون آری آری آری
۱۹۸۰ درخشش آری آری آری
۱۹۸۷ غلاف تمام‌فلزی آری آری آری
۱۹۹۹ چشمان کاملاً بسته آری آری آری

توضیحات

[ویرایش]
  1. ادی، یک طرح مالیاتی بر درآمدهای گیشه سینما در بریتانیا بود که هدف آن حمایت از صنعت فیلم بریتانیا بود. بر اساس این طرح، اگر ۸۰ درصد عوامل تولید فیلم، ملیتی انگلیسی داشتند، مالیات به آن‌ها تعلق نمی‌گرفت.

واژه‌نامه

[ویرایش]
  1. Child wick bury
  2. Toba Metz
  3. Ruth Sobotka
  4. Carl Zeiss Planar
  5. Lying-In Hospital
  6. Jacob Leonard Kubrick
  7. Sadie Gertrude Perveler
  8. Barbara Mary
  9. Hersh Kubrick
  10. Elias
  11. Public School 3
  12. Public School 90
  13. United States Chess Federation
  14. Graflex
  15. Marvin Traub
  16. William Howard Taft High School
  17. 67/D+
  18. Sadler's Wells Theatre
  19. G. Warren Schloat, Jr.
  20. A Short Story from a Movie Balcony
  21. Ringling Bros. and Barnum & Bailey Circus
  22. Meet the People
  23. Prizefighte
  24. Walter Cartier
  25. Chicago-City of Extremes
  26. State/Lake station
  27. State Street
  28. Working Debutante
  29. Portrait of Angel Fernández de Soto
  30. George Lewis
  31. Eddie Condon
  32. Phil Napoleon
  33. Papa Celestin
  34. Alphonse Picou
  35. Sharkey Bonano
  36. Muggsy Spanier
  37. Rosemary Williams
  38. David Vaughan
  39. Paul Duncan
  40. backward tracking shot
  41. Vincent
  42. Fred Stadtmueller
  43. Sky Pilot
  44. Seafarers International Union of North America
  45. dolly shot
  46. Paul Hall
  47. World Assembly of Youth
  48. Virginia Leith
  49. The Trap
  50. Howard Sackler
  51. Martin Perveler
  52. San Gabriel Mountain
  53. The Shape of Fear
  54. Richard de Rochemont
  55. Kiss Me
  56. Kill Me
  57. The Nymph
  58. Maniac
  59. Morris Bousse
  60. Irene Kane
  61. Harris-Kubrick Pictures
  62. Clean Break
  63. Lionel White
  64. Jaffe Agency
  65. Bandido!
  66. Max E. Youngstein
  67. Humphrey Cobb
  68. Colonel Dax
  69. The Burning Secret
  70. Bryna Productions
  71. Arriflex 35
  72. I Stole $16,000,000
  73. Herbert Emerson Wilsons
  74. God Fearing Man
  75. The Authentic Death of Hendry Jones
  76. Charles Neider
  77. Carlo Fiore
  78. John Baxter
  79. Stanley Kubrick: A Biography
  80. LoBrutto
  81. Hollywood blacklist
  82. Super Technirama 70
  83. Eady plan
  84. Eliot Hyman
  85. Gene Youngblood
  86. Elstree Studios
  87. Red Alert
  88. Peter George
  89. The Delicate Balance of Terror
  90. Terry Southern
  91. Jerold Abrams
  92. Robert Brustein
  93. Out of This World
  94. Clancy Sigal
  95. HAL
  96. Heuristically Programmed Algorithmic Computer
  97. Super Panavision 70
  98. Wally Veevers
  99. Funeral Sentences and Music for the Funeral of Queen Mary

منابع

[ویرایش]
  1. ۱٫۰ ۱٫۱ "The Secret Jewish History of Stanley Kubrick". Forward. Archived from the original on December 27, 2020. Retrieved May 27, 2017.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ Baxter 1997, p. 17.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ Duncan 2003, p. 15.
  4. Howard 1999, p. 14.
  5. Kirkland, Bruce (June 4, 2011). "The legend of Kubrick lives on". The Toronto Sun. Archived from the original on March 4, 2016. Retrieved April 24, 2012.
  6. Baxter 1997, p. 15.
  7. Baxter 1997, p. 16.
  8. LoBrutto 1999, p. 6.
  9. Cocks ۲۰۰۴، pp. ۲۲–۲۵, ۳۰; Smith ۲۰۱۰، p. ۶۸.
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ Baxter 1997, p. 19.
  11. Baxter 1997, p. 18.
  12. Bernstein, Jeremy, How about a little game? بایگانی‌شده در ژوئن ۲۱, ۲۰۱۷ توسط Wayback Machine, New Yorker, November 12, 1966, republished on June 18, 2017, among a selection of stories from The New Yorker's archive
  13. LoBrutto 1999, pp. 105–6.
  14. Walker 1972, p. 11.
  15. LoBrutto 1999, p. 11.
  16. Hudson, Berkley (2009). Sterling, Christopher H. (ed.). Encyclopedia of Journalism. Thousand Oaks, CA: SAGE. pp. 1060–67. ISBN 978-0-7619-2957-4.
  17. Baxter 1997, p. 22.
  18. Baxter 1997, p. 26.
  19. Gates, Anita (August 12, 2013). "Eydie Gorme, Voice of Sophisticated Pop, Dies at 84". The New York Times. Archived from the original on August 12, 2013. Retrieved August 12, 2013.
  20. Zimmerman 1972, p. 31.
  21. LoBrutto 1999, p. 15.
  22. Cocks 2004, pp. 22–25, 30.
  23. LoBrutto 1999, p. 33.
  24. ۲۴٫۰ ۲۴٫۱ ۲۴٫۲ Duncan 2003, p. 19.
  25. "2: Dollar Exchange Rate from 1940". Miketodd.net. Archived from the original on December 13, 2015. Retrieved August 24, 2015.
  26. Baxter 1997, p. 32.
  27. LoBrutto 1999, p. 38.
  28. LoBrutto 1999, p. 36.
  29. Baxter 1997, p. 30.
  30. LoBrutto 1999, pp. 41–2.
  31. ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ LoBrutto 1999, p. 59.
  32. Duncan 2003, pp. 16–7.
  33. LoBrutto 1999, p. 52.
  34. Baxter 1997, p. 31.
  35. Ciment 1980, p. 36.
  36. LoBrutto 1999, p. 37.
  37. ۳۷٫۰ ۳۷٫۱ ۳۷٫۲ Duncan 2003, p. 23.
  38. LoBrutto 1999, p. 68.
  39. ۳۹٫۰ ۳۹٫۱ ۳۹٫۲ Duncan 2003, p. 25.
  40. King, Molloy & Tzioumakis 2013, p. 156.
  41. Duncan 2003, p. 13.
  42. Baxter 1997, p. 39.
  43. ۴۳٫۰ ۴۳٫۱ Duncan 2003, p. 28.
  44. Thuss 2002, p. 110.
  45. Fenwick, James (December 18, 2000). "Stanley Kubrick and Richard de Rochemont". Stanley Kubrick Produces. Rutgers University Press. ISBN 978-1-978814-89-9.
  46. Kolker, Robert P.; Abrams, Nathan (May 8, 2019). "Introduction". Eyes Wide Shut: Stanley Kubrick and the Making of His Final Film. Oxford University Press. p. 3. ISBN 978-0-19-067805-0.
  47. ۴۷٫۰ ۴۷٫۱ Duncan 2003, p. 26.
  48. ""The New Pictures," Time, June 4, 1956". June 4, 1956. Archived from the original on November 26, 2010. Retrieved May 2, 2021.
  49. Baxter 1997, p. 50.
  50. Duncan 2003, pp. 26–7.
  51. ۵۱٫۰ ۵۱٫۱ Duncan 2003, p. 27.
  52. Baxter 1997, p. 56.
  53. Castle, Alison; Kubrick, Stanley (2005). The Stanley Kubrick Archives. Taschen Deutschland GmbH. p. 76. ISBN 978-3-8228-2284-5.
  54. Duncan 2003, p. 30.
  55. ۵۵٫۰ ۵۵٫۱ Duncan 2003, p. 32.
  56. Baxter 1997, p. 63.
  57. Baxter ۱۹۹۷، p. ۶۹; Duncan ۲۰۰۳، p. ۳۲.
  58. Walker 1972, p. 55.
  59. LoBrutto 1999, p. 102.
  60. Duncan 2003, p. 37.
  61. Duncan 2003, pp. 37–8.
  62. The Killing screen credits
  63. Duncan 2003, p. 38.
  64. Baxter 1997, p. 81.
  65. LoBrutto 1999, p. 115.
  66. Balio, Tino. United Artists: The Company That Changed the Film Industry, University of Wisconsin Press, 1987 p. 158
  67. "Cinema: The New Pictures". Time. June 4, 1956. Archived from the original on February 4, 2013. Retrieved July 21, 2010.
  68. Duncan 2003, p. 43.
  69. Hartl, John (October 29, 1992). "'Dogs' Gets Walkouts and Raves". The Seattle Times. pp. Arts, Entertainment, page F5. Archived from the original on January 26, 2009. Retrieved January 18, 2009.
  70. ۷۰٫۰ ۷۰٫۱ Duncan 2003, p. 42.
  71. Duncan 2003, p. 46.
  72. ۷۲٫۰ ۷۲٫۱ Duncan 2003, p. 47.
  73. Motion Picture Daily (Jan–Mar 1957). MBRS Library of Congress. Quigley Publishing Company, inc. January 1957.{{cite book}}: نگهداری CS1: سایر موارد (link)
  74. Variety (1957). Variety (January 1957). Media History Digital Library. New York, NY: Variety Publishing Company.
  75. Variety (1957). Variety (February 1957). Media History Digital Library. New York, NY: Variety Publishing Company.
  76. Variety (1957). Variety (March 1957). Media History Digital Library. New York, NY: Variety Publishing Company.
  77. ۷۷٫۰ ۷۷٫۱ ۷۷٫۲ Duncan 2003, p. 50.
  78. Baxter 1997, p. 104.
  79. "Valley Times from North Hollywood, California on October 31, 1957 · 25". Newspapers.com (به انگلیسی). Archived from the original on May 20, 2021. Retrieved May 20, 2021.
  80. Variety (1957). Variety (October 1957). Media History Digital Library. New York, NY: Variety Publishing Company.
  81. "The Los Angeles Times from Los Angeles, California on December 1, 1957 · 124". Newspapers.com (به انگلیسی). Archived from the original on May 20, 2021. Retrieved May 20, 2021.
  82. Baxter 1997, pp. 109–110.
  83. Duncan 2003, p. 53.
  84. Baxter 1997, p. 119.
  85. Baxter ۱۹۹۷، p. ۱۲۰; Duncan ۲۰۰۳، p. ۵۳.
  86. Ginna, Robert Emmett (1960). "The Odyssey Begins". Entertainment Weekly.
  87. LoBrutto 1999, p. 164.
  88. Duncan 2003, p. 59.
  89. Baxter 1997, p. 130.
  90. "M-G-M Cashing in on Oscar Victory". The New York Times. April 7, 1960. p. 44.
  91. Baxter ۱۹۹۷، p. ۱۵۱; Duncan ۲۰۰۳، p. ۵۹.
  92. Baxter 1997, p. 2.
  93. Baxter 1997, p. 140.
  94. ۹۴٫۰ ۹۴٫۱ Duncan 2003, p. 62.
  95. "The 33rd Academy Awards (1961) Nominees and Winners". oscars.org. October 5, 2014. Archived from the original on April 2, 2015. Retrieved July 15, 2020.
  96. Duncan 2003, p. 61.
  97. Baxter 1997, p. 135.
  98. Baxter 1997, p. 149.
  99. Baxter 1997, p. 151.
  100. LoBrutto 1999, p. 193.
  101. Duncan 2003, p. 76.
  102. Youngblood, Gene (September 24, 1992). "Lolita". Criterion.com. Archived from the original on August 24, 2014. Retrieved August 11, 2014.
  103. LoBrutto 1999, pp. 204–205.
  104. Baxter 1997, p. 185.
  105. Baxter ۱۹۹۷، pp. ۱۵۷, ۱۶۱; Duncan ۲۰۰۳، p. ۸۰.
  106. LoBrutto 1999, p. 209.
  107. LoBrutto ۱۹۹۹، p. ۲۲۵; Duncan ۲۰۰۳، p. ۷۷.
  108. Box Office Information for Lolita بایگانی‌شده در فوریه ۵, ۲۰۱۴ توسط Wayback Machine. The Numbers. Retrieved June 13, 2013.
  109. Duncan 2003, p. 80.
  110. Duncan 2003, p. 87.
  111. Walker 1972, p. 29.
  112. Feeney, F. X. (interviewing Harris, James B.): "In the Trenches with Stanley Kubrick," بایگانی‌شده در دسامبر ۲۷, ۲۰۲۰ توسط Wayback Machine Spring 2013, DGA Quarterly, Directors Guild of America, retrieved December 8, 2020
  113. Prime, Samuel B. (interviewing Harris, James B.): "The Other Side of the Booth: A Profile of James B. Harris in Present Day Los Angeles," بایگانی‌شده در دسامبر ۲۷, ۲۰۲۰ توسط Wayback Machine November 13, 2017, MUBI,retrieved December 8, 2020
  114. Freedman, Peter: review: The Bedford Incident بایگانی‌شده در دسامبر ۲۷, ۲۰۲۰ توسط Wayback Machine, retrieved December 8, 2020
  115. "Development – Scripts". archives.arts.ac.uk. Archived from the original on July 28, 2021. Retrieved July 28, 2021.
  116. Duncan 2003, pp. 87–9.
  117. Abrams 2007, p. 30.
  118. Hill, Lee (2001). A Grand Guy: The Life and Art of Terry Southern, Bloomsbury. London, pp. 124–125. شابک ‎۰۷۴۷۵۴۷۳۳۵
  119. "Dr. Strangelove (1964)". The Numbers. Retrieved March 23, 2022.
  120. Baxter ۱۹۹۷، p. ۱۹۱; LoBrutto ۱۹۹۹، p. ۲۳۳.
  121. ۱۲۱٫۰ ۱۲۱٫۱ Duncan 2003, p. 91.
  122. Baxter 1997, p. 177.
  123. Kercher 2010, pp. 340–341.
  124. Ng, David (October 26, 2012). "2012: A Stanley Kubrick Odyssey at LACMA". Los Angeles Times. Archived from the original on June 4, 2015. Retrieved August 11, 2014.
  125. "The 37th Academy Awards (1965) Nominees and Winners". Academy of Motion Picture Arts and Sciences. Archived from the original on April 2, 2015. Retrieved August 24, 2011.
  126. "Dr. Strangelove Or How I Learned to Stop Worrying and Love the Bomb (1964)". Rotten Tomatoes. Archived from the original on August 20, 2015. Retrieved August 17, 2015.
  127. "AFI's 100 GREATEST AMERICAN FILMS OF ALL TIME". American Film Institute. Archived from the original on August 18, 2015. Retrieved August 17, 2015.
  128. "AFI's 100 Funniest American Movies Of All Time". American Film Institute. Archived from the original on November 16, 2015. Retrieved August 17, 2015.
  129. Patterson, John (October 18, 2010). "Dr Strangelove: No 6 best comedy film of all time". The Guardian. Archived from the original on August 7, 2015. Retrieved August 17, 2015.
  130. Bernstein, Jeremy (4 November 1966). "Stanley Kubrick: The Master". The New Yorker. Archived from the original on 6 January 2021. Retrieved 8 November 2023 – via www.newyorker.com.
  131. Baxter ۱۹۹۷، p. ۲۰۵; Duncan ۲۰۰۳، p. ۱۰۵.
  132. Baxter 1997, p. 208.
  133. Baxter 1997, pp. 214–5.
  134. Duncan 2003, p. 113.
  135. ۱۳۵٫۰ ۱۳۵٫۱ ۱۳۵٫۲ ۱۳۵٫۳ Duncan 2003, p. 117.
  136. Internet Movie Database. "Awards for Stanley Kubrick". IMDb. Archived from the original on 2009-01-07. Retrieved 2009-09-06.
  137. Baxter 1997, pp. 224, 235.
  138. LoBrutto 1999, p. 313.
  139. "The Film Buff's Dictionary". All Movie Talk. Archived from the original on 23 July 2014. Retrieved 28 July 2014.
  140. Roberte, Dariusz. "2001: A Space Odyssey: A Critical Analysis of the Film Score". Visual-memory.co.uk. The Kubrick Site: Slavoj Zizek on Eyes Wide Shut. Archived from the original on 7 February 2018. Retrieved 23 April 2018.
  141. Monaco (2001), p.  183
  142. Canfield, David (2 April 2018). "Why '2001: A Space Odyssey' was a masterpiece so ahead of its time". EW.com.
  143. Baxter ۱۹۹۷، p. ۲۳۱; LoBrutto ۱۹۹۹، p. ۳۱۴.
  144. LoBrutto 1999, p. 312.
  145. LoBrutto 1999, p. 316.
  146. British Film Institute. Online at: BFI Critic's Top Ten Poll.
  147. American Film Institute. Online: AFI's 10 Top 10 بایگانی‌شده در مارس ۱۲, ۲۰۱۲ توسط Wayback Machine
  148. Baxter 1997, p. 220.
  149. Carr 2002, p. 1.
  150. LoBrutto 1999, p. 320.
  151. Ebert, Roger (March 27, 1997). "Great Movies: 2001: A Space Odyssey". Chicago Sun-Times.
  152. "AFI|Catalog - A Clockwork Orange". American Film Institute. Archived from the original on 27 October 2020. Retrieved 27 November 2020.
  153. Baxter 1997, p. 243.
  154. Romney, Jonathan (8 January 2012). "A Clockwork Orange at 40". The Independent. Archived from the original on 1 July 2019. Retrieved 13 January 2023.
  155. Sperry, Len (2015). Mental Health and Mental Disorders. Bloomsbury Publishing. p. 146. ISBN 979-8-216-11675-2. Archived from the original on 24 November 2023. Retrieved 29 October 2023.
  156. Duncan 2003, p. 129.
  157. Baxter 1997, p. 252.
  158. Baxter 1997, pp. 250, 254.
  159. Baxter 1997, pp. 246–7.
  160. "Malcolm McDowell talks 'A Clockwork Orange' at 50 - NME". NME. 30 September 2021. Archived from the original on 30 September 2021. Retrieved 7 October 2021.
  161. Baxter 1997, p. 247.
  162. "Malcolm McDowell and Leon Vitali Talk A CLOCKWORK ORANGE on the 40th Anniversary". Collider.com. 18 May 2011. Archived from the original on 13 April 2015. Retrieved 13 April 2015.
  163. "McDowell's cricket gear inspired 'Clockwork' thug". Washington Times. 19 May 2011. Archived from the original on 25 April 2015. Retrieved 13 April 2015.
  164. Rogers, Jude (November 11, 2020). "'She made music jump into 3D': Wendy Carlos, the reclusive synth genius". The Guardian.

پیوند به بیرون

[ویرایش]