پرش به محتوا

گویش بهمئی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
بهمئی
زبان بومی درایران
منطقهاستان خوزستان، استان کهگیلویه و بویراحمد
شمار گویشوران
نامعلوم  (بدون تاریخ)
کدهای زبان
ایزو ۳–۶۳۹

گویش بهمئی (گویش بهمی) یکی از گویش‌های زبان لری و زبان‌های جنوب غربی ایران است که توسط مردم بهمئی که در مناطق بهمئی‌نشین زندگی می‌کنند به کار برده می‌شود. این گویش از لحاظ واژگان با لری بویراحمدی شباهت دارد، اما از لحاظ دستوری با گویش‌های لکی متفاوت است. دانشنامه دایره‌المعارف بزرگ اسلامی گویش بهمئی را متفاوت از بویراحمدی، کهگیلویه‌ای و ممسنی دانسته است. مردم بهمئی عمدتاً بدون نیاز به زبان فارسی در گویش روزمره خود به زندگی می‌پردازند.[۱][۲][۳]

محدوده جغرافیایی

کهگیلویه و بویراحمد: شهرستان بهمئی، شهرستان کهگیلویه خوزستان: رامهرمز، باغملک، بهبهان، امیدیه، آغاجاری، اهواز

نمونه واژه‌ها

لری بهمئی فارسی تلفظ توضیحات
بو بابا bow
دی/دای/دا دای، مادر day/dey
کَکا/گه گو برادر kaka
گو برادر gow
دَدَ/دَیَه/دِیَه خواهر daya/dada
باوا پدربزرگ bavaa
نَنَه مادربزرگ nana
تاتَه عمو tata
حالو خالو_دایی haloo
هُمریش همریش (باجناق) homrish
بنکو/بمکو گروه-دسته bomkoo/bonkoo
کُر پسر kor (کُره که به معنی (بچه مذکر) است از همین ریشه است)
دُوَر دختر dooar
جمو دوقلو jmo
کاش کفش kash
دین دنبال، پیرو din کلمه دین در عربی از همین واژه گرفته شده‌است.
سی برای si
سی چه برای چه si che
ها آره ha
بهر سهم bahr
هرپه هرگاه harpa
هردمبیل قاتی پاتی hardambil
دس نماز وضو das nemaz
پساپس عقب عقب (پس پس) pasaapas
همی اچنو همین طور hamechno
تته (گهواره tata
گَه روز gah
حالا iso
اوسو اونوقت ouso
مِن داخل men
تو اتاق too
پلشت، نشسته کثیف، پلشت pelasht
جومه جامه-پیراهنن jooma
لوقه روسری charghay
پتی خالی-برهنه pati
گَپو بزرگ gapoo
دوال کمربند dooal
دشوری توالت dashori
گُنج زنبور Gonj
بِنگِشت گنجشک bengesht
گِلو گربه geloo , gloo
مَندیر منتظر mandir
تیه چشم tiya
نُفت دماغ noft
فیر دماغ fir
کلیچ انگشت clich
کچه چونه kacha
بُت گلو bot
کَپ دهان kap
چیل دهان chil
گُرده کلیه Gorda
کُم شکم kom
گُز نیشگون konjor
پِرز ذره perz
بَرد سنگ bard
صوا فردا savaa
دوش دیشب doosh
پرندوش پریشب parandoosh
دیگ دیروز dig
پَرد پریروز parid
پسین عصر-غروب pasin
وَدَر به در -بیرون vadar
سیزه و در سیزده به در siza vadar
حولکی با عجله houlaki
اَغرض ازدستی، عمداً agharazh
وَراسی! به راستی-جدی! واقعا! varaasi
هیمَه هیزم hima
هوار صاف (هموار) hovar
حونه خانه hoona
بالاحونه پشت بام baalaa hoona
رهگه محل عبور rahgah
برم برکه-گودال بزرگ آب barm
سمَه سوراخ sema
کاسه‌پشت لاک‌پشت kaasa posht
موری مورچه mouri
بق قورباغه ghorbak
باهِندَه پرنده bahenda
وَرزا گاو نر اخته با هیکل ورزیده varza
گووَر گودر، گوساله gooar
کاوَه بره نر kaavah
کَهرَه بزغاله kahra
جولَه/جیلَه جوجه تیغی joola/jila
کتو سگ ketoo
سه توره شغال satoora
گَرگَراک آفتاب پرست gargarak
لس لسک مارمولک، leslesak
کندر عنکبوت kondgor
کفولک تار عنکبوت kafolak
بال جفتو جغد baljaftoo
گندی عدس gendi
بُنگ بانگ، صدا bong
پَل گیسو، گیسوی بافته شده pal
پیاله کاسه بزدگ peyala
می‌بریز ماهی بریز، ظرفی مانند ماهی تابه mey beriz
رو رود roo
رود عزیز rood در گویش لری لرستانی روله گفته می‌شود
کول شانه kool
گوشتل کشتی goushtil
گُند بیضه Gond
رم موهای زهار rom
پند مقعد pend
کند باسن kend
خینگ ظرفی برای نگهداری روغن khingh
آشپلان آب‌کش-تراوش پیاله troshpla
دول پارچ dool
دشه نخ dasha
تش آتش tash
بوی ای وای-اوا booy
کلو دیوونه kaloo
لوه آدم ساده liva
گیزال گیج و منگ gizaal
شیتکی شوت، گیج و منگ shitaki
آجز بی‌حس، خسته ajez
برق رعد و برق bargh
رقات پشت سرهم reghaat
تلیشه تکه باریک از پارچه یا چیزهای دیگر مثلاً استخوان tlisha
خس، خسه هست-استخوان khas
دسپلیچی دستمالی کردن چیزی dasploo
تنگ محکم tengh
سله نوعی سبد salah
شپلاک سیلی shapalakh
کلم شل صفت شده klom
کته توده سفتی که روی زخم پس از مدتی ایجاد می‌شود kota
برن ته‌دیگ bran این کلمه از ریشه کروندن یعنی خراشیدن آمده‌است.
قاتق غذایی که با نان خورده می‌شود ghaatogh
گله گله جای به جای gla gla
گله نوک gla
گمبگل دسته گل gomb gol
گمبله کوتاه وچاق gembla
مازَه منطقه بالا و وسط هر چیز تپه مانند maazah
و فرصت آهسته va frsat
وایه آرزو vaaya
نها جلو nhaa
دیندا پشت سر dindaa
رِک چوبی که به عنوان حائل زیر شاخه سنگین شده درخت می‌گذارند تا نشکند rek
خایه تخم khaya هاگ همان خاگ به معنی تخم یا خایه می‌باشد.
کُل کوتاه kol
دمری دمر-وارونه damari
وهشه عطسه vahsha
کشکاور خمیازه Kashkaver
ور کردی گیر دادی wer kerdi
همدا (هندا) هم اندازه homda
خُش خشک khos
آسره ستاره asera
آفری مراسم ختم afari
و دُز مخفی panaapala
کَرَه سنگ چین هاییکه از روی هم انباشتن سنگ‌های کوچک و بزرگ از داخل زمین‌ها و باغ‌ها ایجاد می‌شود و معمولاً به عنوان مرز زمین‌ها و باغ‌ها استفاده می‌شود karra
مَهلی خیلی mahli
یه چنو اینقدر ya chnini همراه با نشان دادن چیزی برای مقایسه مانند حجم مشت
هور ظرفی خورجین مانند بافته شده از نوارهای پارچه‌های مختلف که برای حمل گندم بر روی خر استفاده می‌شد hoor
پندوم ورم pandoom
جِر قوز jer

بعضی از واژه‌ها به صورت شکسته ادا می‌شوند و در بیشتر موارد حروف صدادار تغییر می‌کنند یعنی مثلاً آ به او و او به‌ای تبدیل می‌شود یا حروفی که در یک کلمه تلفظ آن‌ها کمی مشکل است حذف می‌شوند مانند:

  • زونی:زانو
  • نون:(نان)
  • دس:دست
  • چو:چوب
  • رَه:راه
  • کُه:کوه
  • می:مو
  • رووهه:روباه
  • حونه:خونه
  • نخون:ناخن
  • آو:آب
  • ساز:سبز
  • دو:دوغ
  • قلا:کلاغ

جمله ها

  • لری بهمی یکی اه شاخه یَل زؤن لریه: لری بویراحمدی یکی از شاخه‌های زبان لریه
  • وَری بِرَه درستَه بخُن: پاشو برو درستو بخون
  • ینه سی اشا سَدُم: این رو برای شما خریدم.
  • بره آو سیم بیا؛ برو و آب برام، بیار
  • بره بخاس؛ برو و بخواب
  • کو په مه شره اویدی گردیمو: بابا مگه شدی شر گرفتی ما را

نمونه‌ای از ضرب‌المثل‌‌ها

مار اه پیدن بدش ایا او کرش سوسو کنه (مار از پونه بدش میاد اون کنارش درمیاد)

  • داری که خل اوی مه ده راس ابو (درختی که کج شد دیگه راست نمیشه)
  • قلایه گدن گپ بزن گو گی گی (کلاغ رو گفتن حرف بزن گفت گوه گوه (همون قارقار)
  • آربز و قلون اگو آل بورت دو سمه دوری (آرد پاک کن به قلیون میگه خاک تو سرت دو سوراخ داری)

منابع

  1. وهاب‌مقدم، داریوش (۱۳۹۹). توصیف زبان شناختی گویش لری شهرستان بهمئی. پژوهندگان راه دانش. شابک ۹۷۸۶۰۰۳۴۵۵۰۲۳.
  2. نیک‌بین، محمد. هیبله چین، هوال بر. چویل. شابک ۹۷۸۶۰۰۴۴۵۱۶۹۷.
  3. «بهمئی». دایره المعارف بزرگ اسلامی. ۱۳ مهر ۱۳۹۹. دریافت‌شده در ۲۰ بهمن ۱۴۰۳.