پرش به محتوا

گل صدبرگ

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
(تغییرمسیر از گل صد برگ)
گل صدبرگ
آلبوم استودیویی از
انتشار۱۳۶۰
ژانرموسیقی سنتی ایرانی
زبانفارسی
ناشرخوش نوا

گل صدبرگ نام آلبومی است که به یاد هشتصدمین سالگرد تولد مولانا در مایهٔ بیات زند، در سال ۱۳۶۰ به صورت گروه‌نوازی سه‌تار، به سرپرستی و تنظیم جلال ذوالفنون و با آواز شهرام ناظری با گرایش موسیقی عرفانی ایران عرضه شد.[۱]

اجرا و پخش موسیقی اصیل ایرانی که تقریباً از اواسط سال ۱۳۶۰ ه‍.ش با انتشار نهمین نوار چاووش متوقف شده بود، از اواخر سال ۱۳۶۰ ه‍.ش و اوایل سال بعد با نوارهای کاستی به مناسبت هشتصدمین سال تولد مولانا و با شعرهایی از مولوی که توسط شهرام ناظری اجرا شده بود، مجدداً رونق گرفت. «گل صد برگ» معروف‌ترین این نوازهای کاست بود که باب موسیقی عرفانی را در فضای موسیقی بعد از انقلاب باز کرد. همنوازی سه‌تار، حضور دف برای اولین بار در همنوازی با سازهای دیگر و لحن خاص آوازی شهرام ناظری، همگی در طرح این تعبیر جدید از موسیقی دخالت داشت. در همان سال‌ها بود که پخش تصنیف «اندک اندک جمع مستان می‌رسند» از همین نوار، در هفتهٔ دفاع مقدس و بر روی تصویرهایی از رزمندگان از تلویزیون، چراغ سبز صدا و سیما به این نوع موسیقی تازه پا گرفته در آن سال‌های پایانی جنگ قلمداد شد.[۲]

توضیح اثر

[ویرایش]

هنرمندان

[ویرایش]

فهرست آهنگ‌ها

[ویرایش]

این اثر به یاد هشتصدمین سال تولد مولوی در بیات ترک (بیات زند) منتشر بود.

روی اول

[ویرایش]

روی دوم

[ویرایش]
  • ساز و آواز (دل من رای تو دارد)
    • همنواز: جلال ذوالفنون
    • شعر از مولوی
  • تصنیف (الا یا ایها الساقی)
  • قطعهٔ ضربی
    • شعر از مولوی
    • ساختهٔ رضا قاسمی

اشعار

[ویرایش]
عزم آن دارم که امشب نیمه مستپای کوبان کوزهٔ دُردی به دست
سر به بازار قلندر برنهمپس به یک ساعت ببازم هرچه هست
پردهٔ پندار می‌باید دریدتوبهٔ تزویر می‌باید شکست
وقت آن آمد که دستی بر زنمچند خواهم بود آخر پای بست
  • متن تصنیف درس سحر از حافظ
ما درس سحر در ره میخانه نهادیممحصول دعا در ره جانانه نهادیم
در خرمن صد زاهد عاقل زند آتشاین داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم
چون می‌رود این کشتی سرگشته که آخرجان بر سر آن گوهر یک دانه نهادیم
در دل ندهم ره پس از این مهر بتان رامهر لب او بر در این خانه نهادیم
همزبانی خویشی و پیوندی استیار با نامحرمان چون بندی است
ای بسا هندو و ترک همزبانای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگرستهمدلی از همزبانی بهترست
  • متن تصنیف اندک اندک از مولوی
اندک اندک جمع مستان می‌رسنداندک اندک می پرستان می‌رسند
دلنوازان نازنازان در ره اندگلعذاران از گلستان می‌رسند
اندک اندک زین جهان هست و نیستنیستان رفتند و هستان می‌رسند
سِر خمش کردم که آمد خوان غیبنک بتان با آب دستان می‌رسند
دل من رای تو دارد سر سودای تو داردرخ فرسوده زردم غم صفرای تو دارد
سر من مست جمالت دل من دام خیالتگهر دیده نثار کف دریای تو دارد
ز تو هر هدیه که بردم به خیال تو سپردمکه خیال شکرینت فر و سیمای تو دارد
گل صد برگ به پیشِ تو فروریخت ز خجلتکه گمان برد که او هم رخ رعنای تو دارد
اگرم در نگشایی ز ره بام درآیمکه زهی جان لطیفی که تماشای تو دارد
به دو صد بام برآیم به دو صد دام درآیمچه کنم آهوی جانم سر صحرای تو دارد
خمش ای عاشق مجنون به مگو شعر و بخور خونکه جهان ذره به ذره غم غوغای تو دارد
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر داردبه زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر داردنه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد
بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستانمیان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولهاکه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشایدز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایلکجا دانند حال ما سبک‌باران ساحل‌ها
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنوندلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه بربایدچو کشتی ام دراندازد میان قُلزُم پرخون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافدکه هر تخته فروریزد ز گردش‌های گوناگون
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا راچنان دریای بی‌پایان شود بی‌آب چون هامون
شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا راکشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون
چو این تبدیل‌ها آمد نه هامون ماند و نه دریاچه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی‌چون
چه دانم‌های بسیار است لیکن من نمی‌دانمکه خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون

جستارهای وابسته

[ویرایش]

منابع

[ویرایش]
  1. اطلاعات مربوط به نام آهنگ‌ها، آهنگ سازان، شاعران و… مطابق با جلد اثر می‌باشند.
  2. ملکی، توکا. زنان موسیقی ایران: از اسطوره تا امروز. تهران: کتاب خورشید، ۱۳۸۰.