شتربانا مبند امروز محمل
مراباری چنین مپسند بردل
نمیشاید کنون بار سفربست
که شد راه از سرشک عاشقان گل
نه پای رفتن و نه جای ماندن
مبادا کار کس این گونه مشکل
تن از همراهی او مانده محروم
ولی جان میرود منزل به منزل
هنوزم قبلهٔ جان صورت توست
به صورت گرچه رفتی از مقابل
شنیدم از سفر برگشتی ای دل
بلا بودی بلاتر گشتی ای دل
تو که چون جان شیرین رفته بودی
چرا چون بخت من برگشتی ای دل
زیادم می بده غم دارم امشو
خودم را از خودم کم دارم امشو
برو در پردهٔ تاریکت ای ماه
که من از سایه هم غم دارم امشو
تو را میخوام و گرنه یار بسیار
گلی میخوام و گرنه خار بسیار
گلی میخوام که در سایهاش نشینم
وگرنه سایهٔ دیوار بسیار