پرش به محتوا

پیش‌نویس:بندانی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

بندانی یکی از ایلات قدرتمند از قوم لر بود که تا پایان صفوی هم ساختار ایلی داشته است ولی در اثر سرکوب ، قتل عام و تبعید عمده‌ی شهروندان توسط حکومت‌های مرکزی در دوران صفویه و افشاریه و ... به تدریج ساختار ایلی خود را از دست داده و در باب دینارانی ایل بختیاری هضم گردیده.بازماندگان این ایل بزرگ هم‌اکنون عمدتا در بخش سوسن در شهرستان ایذه سکونت دارند که با نام طایفه بویر بندانی و بارکلایی خوانده می‌شوند.بندانی فراوان فرماندهان بزرگ داشته دیو سلطان فرمانده قلندر شاه در جنگ با صفوی و افشارها بندانی بوده و علت سرکوب آنان نیز همین امر بوده است.تاریخ ارجان و کهگیلویه:برای دیدار از مسیر گردشگری که در این سالها ساخته شده، استفاده کردم، بالای سنگ کنده ها سایبان گذاشته بودند اما فکر نکنم کارآیی زیادی داشته باشند.پنج سنگ کنده‌ی بزرگ که همگی در حال نشان دادن یک مراسم مذهبی اند[۱]

مذهب در طول تاریخ یکی از بزرگترین انگیزه ها برای ساخت و نگهداشت بنا بوده و از این روست که آثار عمده باستانی جهان کاربردهای مذهبی و آیینی داشته اند از اهرام مصر بگیر تا زیگوراتهای بین النهرین، یا معابد مایا و اینکا تا معبدهای هند و آسیای شرقی، کشور خودمان هم که علی ماشااله عمده آثار باستانی اش ریشه آیینی دارند.نمیخواهد باستان شناسی بدانی و فقط کافیست ببینی تا متوجه شاخصه های مشترک نقش برجسته های کول فره را با دیگر نقش برجسته های ایران مثلن تخت جمشید هخامنشی و تنگ سولک اشکانی، بشوی و این نشانه ای است از امتداد فرهنگی در یک ملت تاریخی با نام بزرگ ایران. ایذه شهری ست به درازای تاریخ ایران ، در موردش میشود کتابها نوشت. آثار ایلامی تا اشکانی و ساسانی در جای جای منطقه باقی مانده است، در متون کلاسیک دوره‌ی اسلامی عمدتن به صورت ایزج آمده ، این نام را فاتحان مسلمان قلب کرده اند. سالها قبل که متون تاریخی را برای دلایل نابودی شهر ارجان میگشتم، از زلزله های بزرگ و همزمان ، قرن پنجم، در ایذه و ارجان گزارش داده بودند، خرابی های ایذه بیشتر بوده، بنا به دلایلی نام کتابهای الکامل و المنتظم در خاطرم مانده است. این شهر در دوران اتابکان لر بزرگ، پایتخت حکومت محلی آنان بود و به "مال امیر" معروف شد که تا اوایل سده حاضر به همین نام، که گویش بومی اش "مالمیر" است، نامبردار بود. در دوره رضا شاه دوباره به نام باستانی ش، ایذه خوانده شد.

با فروپاشی اتابکان لر، ایذه هم به خاک کهگیلویه ملحق شد، آنگونه که نظام الدین علی شیرازی در فتوحات همایون آورده دستکم تا سال ۱۰۰۴ که شاه عباس، الله وردی خان را برای سرکوب حاکمان افشاری کهگیلویه میفرستد، برای مدتی حاکم نشین کهگیلویه بوده است. با سرکوب حسن خان افشار، بیگلربیگی کهگیلویه و طبیعتن منطقه ایذه به حکومت فارس منضم گردید.طبق نوشته روزنامه ملا جلال، الله وردی خان، غلام خاصه خود همدم بیگ را به نیابت حکومت خود گذاشت.اهمیت این گزارش در این است که نظام الدین شیرازی در این سالها منشی حکام افشاری کهگیلویه در ایذه بوده است و صد حیف که هیچ مطلبی از آنان به یادگار ننوشته و برای خوشایند حاکمان جدید فقط دشنام نثارشان کرده است.بی حساب هم نگفته اند که تاریخ را فاتحان مینویسند. احتمالن بعد از این رخداد، مرکزیت کهگیلویه از ایذه به دهدشت منتقل شده است چرا که طبق گزارش ریاض‌الفردوس، بعد از سرکوب ملا هدایت اله آرندی او را به نزد همدم بیگ، که حالا دیگر لقب سلطان گرفته بود و همدم سلطانش میگفتند، در دهدشت آورده و به قتل رسانده اند. همین کتاب ایذه را بخشی از خاک گرمسیر بندانی ذکر کرده است، با این حساب باید بندانی را هم جزیی از ایلات کهگیلویه در دوره صفوی دانست. تاریخ مشترک بختیاری و کهگیلویه : هر دو مدتی نسبتا طولانی تحت حکومت اتابکان لر بزرگ بوده اند، با فروپاشی حکومت اتابکان، احتمالا تمامی ساختارهای عشایری مدتی در استقلال نسبی و ستیزهای درونی بسر برده اند، با تشکیل حکومت صفویه، بیگلربیگی کهگیلویه میراثدار اتابکان لر گردید و مالمیر پایتخت آنان، مرکز این بیگلربیگی شد، وضعیت ایلاتی که بعدها همگی زیر اتحادیه بختیاری متحد شده اند، چندان روشن نیست اما عده ای چون جانکی، بندانی،دینارونی و... مستقیمن زیر نظر حکومت کهگیلویه بوده اند و عده ای دیگر کم کم زیر پرچم آسترکی ها و با نام بختیاری متحد شده اند، که از وضعیت حکومت آنان آگهی چندانی نداریم اما هرگاه شورشی صورت گرفته یک پای فرو نشاندن شورش ها حکومت کهگیلویه بوده است.

شورش های فراوان داخلی در کهگیلویه صفوی با گذشت زمان ساختار حکومتی آن را تضعیف کرد و این بهترین فرصت برای رشد ایل بختیاری را  فراهم کرد. در دوران هجوم افغانها، کهگیلویه به مقاومت پرداخت و آسیب فراوان دید اما بختیاری ها با دوراندیشی بیشتر آسیب کمتری را متحمل شدند. با قدرت رسیدن نادر شاه افشار کهگیلویه و بختیاری هر دو سرکوب و همراه شدند. کریم خان زند و بختیاری ها در ابتدا همراه بودند اما با کشته شدن ابوالفتح خان بختیاری ، کارش با علیمردان خان به نقار و درگیری کشید که نتیجه آن دامان کهگیلویه را هم گرفت و بخش هایی از آن توسط سپاهیان علی مردان خان غارت شد. کریم خان  زند و جانشینانش به کهگیلویه هم روی چندان خوشی نشان ندادند و چندین بار به آنجا لشکر فرستادند و غارت کردند که این بهترین فرصت برای رشد رقیب منطقه ای آنان، قشقایی ها، را فراهم کرد . در دوران قاجار محمدتقی خان چهارلنگ و میرزا قوام الدین بهبهانی حاکم کهگیلویه مستقل و همراه بر علیه دولت مرکزی متحد شدند که نهایتش سرکوب هردو توسط منوچهر خان معتمدالدوله بود. بعد از تمام این وقایع، کهگیلویه به ضعف افتاد اما فرصت برای رشد سریع و روزافزون شاخه‌ی دیگر بختیاری یعنی هفت لنگ ها فراهم شد. این بار نوبت حسینقلی خان ایلخانی بود که تمام بختیاری را متحد کند و به مناطق اطراف دست اندازی نماید، که در این راه از حمایت قسمتی از ایلات کهگیلویه هم برخوردار بود.  او کم کم بخشی از ایلات کهگیلویه را به اتحادیه بختیاری ملحق نمود و کمی بعد دایره قدرت خاندانش از اصفهان تا مناطق عرب نشین خوزستان و کرانه های خلیج همیشه فارس گسترده شد. آنها برای مدتی رسمن حاکم کهگیلویه شدند و بعد از مشروطیت دامنه اقتدارشان در پهنه‌ی گسترده ای از ایران افزایش یافت.

برگرفته از کتاب تاریخ ارجان و کهگیلویه

مهدی‌ خادمیان‌ زیدونی

  1. "ارجان و کهگیلویه". ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد. 2024-05-13.