معشوق
ظاهر
معشوق واژهای عربی به معنای فرد مذکری است که مورد عشق قرار گرفته و در مقابل وی عاشق قرار دارد. معشوق مونث را معشوقه مینامند. در ادبیات برخلاف واژه معشوقه که تنها وصف زن است، واژه معشوق در وصف هر دو جنس زن و مرد بهکار میرود
تاریخ
[ویرایش]این بخش نیازمند گسترش است. میتوانید با افزودن به آن کمک کنید. |
در ادبیات فارسی
[ویرایش]این بخش نیازمند گسترش است. میتوانید با افزودن به آن کمک کنید. |
در ادبیات فارسی برخلاف تصور رایج، عموماً استنباط از معشوق، مشابه معنای لغویاش، یک مرد است. در مواردی دیگر اصطلاحاً «مرید و مراد» نیز گفته میشود. مانند رابطه بین مولانا و شمس.
در عرفان و تصوف
[ویرایش]این بخش نیازمند گسترش است. میتوانید با افزودن به آن کمک کنید. |
نمونه اشعار:
عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من | پس برس بر داد من تو اندرین زندان من | |
— علی اکبر خانجانی |
معشوق چو نقاب ز رخ برنمیکشد | هر کس حکایتی به تصور چرا کند | |
— حافظ |
در دل که عشق نبود معشوق کی توان یافت | جایی که جان نباشد جانان چه کار دارد | |
هر کسی را نام معشوقی که هست | میبرد، معشوق ما را نام نیست | |
— فخرالدین عراقی |
حلقهٔ معشوق گیر و وقف کن | بر در او جان غم فرسود خویش | |
چون رخ معشوق را نه شبه و نه مثل است | سلطنت عشق را نه سر نه کران است | |
— عطار |
برای مطالعه بیشتر
[ویرایش]شاهدبازی در ادبیات فارسی، تألیف سیروس شمیسا، ۲۸۰ صفحه، انتشارات فردوس، تهران ۱۳۸۱
- 1 بایگانیشده در ۳۰ سپتامبر ۲۰۰۷ توسط Wayback Machine