دومین غزوه وادی القری
دومین غزوه وادی القری | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
| |||||||
فرماندهان و رهبران | |||||||
زید بن حارثه | نامعلوم | ||||||
قوا | |||||||
جوخه بزرگ | نامشخص | ||||||
تلفات و خسارات | |||||||
نامشخص |
30 سوارکار کشته شدند. تعداد زیادی اسیر شدند.[۱] |
دومین غزوه وادی القری در ژانویه سال 628 میلادی، نهم ماه 6 هجری قمری صورت گرفت غزوه توسط زید بن حارثه یا ابوبکر برای انتقام از یک کمین انجام شد. توسط بنی فزاره علیه گروهی متشکل از 12 پیشاهنگ به رهبری زید بن حارثه برای نظارت بر اطراف انجام شد. مدینه در برابر حملات قبایل متخاصم. شب هنگام خواب به حزب حمله شد، نه مسلمان کشته شدند، خود زید بن حارثه پس از تحمل چندین جراحت فرار کرد.
پس زمینه
[ویرایش]زید بن حارث به یک لشکرکشی تجاری به شام رفت و با او تجارت یاران محمد (ص) بود. هنگامی که در نزدیکی وادی القری بود با گروهی از قبیله فزاره بنی بدر ملاقات کرد. بر او و یارانش حمله کردند و آنچه را که نزد آنان بود ربودند.
تعدادی از یارانش کشته شدند و خودش مجروح از میدان حمل شد. زید نذر کرد که سر خود را برای طهارت تشریفات نشوید (یعنی نذر کرد که از آمیزش خودداری کند) تا زمانی که با مردم فزاره نبرد کند.
حمله انتقام جویانه
[ویرایش]پس از بهبودی وی از مجروحیت و اقامه نماز صبح به گروهان دستور حمله به دشمن داده شد. در وادی القری به آنها حمله کرد و تلفات سنگینی بر آنها وارد کرد. برخی از آنها کشته و برخی دیگر اسیر شدند. در مجموع 30 سوار کشته شدند، از جمله رهبر که پیرزنی به نام ام قرفه بود.
ام قرفه، عمه عُیینه را نزد محمد برد. زید نیز دختر ام قرفه را به اسارت گرفت و به محمد داد و او در ازای اسیران مسلمان (بر اساس مجموعه احادیث صحیح مسلم ) او را به مکه ها داد. [۲]
منابع اولیه اسلامی
[ویرایش]این واقعه به تفصیل در مجموعه احادیث اهل سنت، صحیح مسلم ذکر شده است. اشاره می کند که دختر ام قرفه با اسیران مسلمانی که در مکه نگهداری می شدند مبادله شد.
« | این حدیث از سَلَمه بن اَکْوَع نقل شده است که گفت: ما با قبیله فَزَاره جنگیدیم و ابو بکر بر ما فرمانده بود. او از سوی پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله وسلم) منصوب شده بود. هنگامی که فقط یک ساعت تا آب دشمن فاصله داشتیم، ابو بکر دستور حمله داد. در آخر شب، توقفی برای استراحت داشتیم و سپس از همه طرف حمله کردیم و به محل آب دشمن رسیدیم و نبردی رخ داد. برخی از دشمنان کشته شدند و برخی اسیر شدند. من گروهی از افراد را دیدم که شامل زنان و کودکان بودند. ترسیدم که آنها قبل از من به کوه برسند، بنابراین یک تیر به سمت آنها و کوه انداختم. وقتی آنها تیر را دیدند، ایستادند. بنابراین آنها را به حرکت درآوردم و پیش خود آوردم. در میان آنها زنی از بنی فَزَاره بود که چادر چرمی به تن داشت. با او دخترش بود که یکی از زیباترین دختران عرب بود. آنها را پیش خود آوردم تا به ابو بکر برسانم که آن دختر را به عنوان جایزه به من داد. پس به مدینه رسیدیم. من هنوز او را از لباسها نیاورده بودم که پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله وسلم) در خیابان مرا دید و گفت: «این دختر را به من بده، ای سلامه.» گفتم: «یا رسولالله، او مرا شیفته کرده است. من هنوز او را از لباسها نیاوردهام.» روز بعد، پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله وسلم) دوباره در خیابان مرا دید و گفت: «ای سلامه، این دختر را به من بده، خداوند پدرت را برکت دهد.» گفتم: «او برای شماست، یا رسولالله! به خدا قسم، هنوز او را از لباسها نیاوردهام.» پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله وسلم) او را به مکه فرستاد و به عنوان فدیه برای تعدادی از مسلمانانی که در مکه به اسارت گرفته شده بودند، تحویل داد. صحیح مسلم, 19:4345 | » |