سرو (شاه یمن)

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
سرو
اطلاعات کلی
نامسرو
منصبشاه یمن
نژادعرب
تخت‌گاهروستای قلعه خلیفه ملایر
ملیتیمن
سایر اطلاعات
دورهپیشدادیان
خانواده
نسبپدر عروس‌های فریدون

بنابر شاهنامه فردوسی[۱] زمانی که فریدون دنبال همسر برای پسرانش بود جندل را مأمور کرد که دختران مناسبی را برای همسری فرزندانش ایرج، تور و سلم بیابد، جندل پس از جستجوی بسیار دختران سرو شاه یمن را مناسب ازدواج با فرزندان فریدون دید و به خواستگاری آنها برای فرزندان فریدون رفت.[۲]

در ابتدا سرو به این پیوند رضایت نداشت، سپس با توجه به توان فریدون و ایرانیان مخالفت را به صلاح ندانست، و این پیوندها رخ می‌دهد. در کتاب سرزمین ملایر در شاهنامه فردوسی نوشته دکتر حسن رضا رفیعی با ارائه دلایل ذکر میشود که یمن مورد اشاره در شعر فروسی ،همان یمن واقع در شهرستان ملایر و قلعه سرو شاه ،همان قلعه مخروبه روی تپه یمن در روستای قلعه خلیفه(مصلحان) است.

سروده در شاهنامه فردوسی[ویرایش]

خردمند و روشن‌دل و پاک‌تنبیامد بر سرو شاه یمن
نشان یافت جندل مر اورا درستسه دختر چنان چون فریدون بجست
خرامان بیامد به نزدیک سروچنان چون به پیش گل اندر تذرو
زمین را ببوسید و چربی نمودبرآن کهتری آفرین برفزود
به جندل چنین گفت شاه یمنکه بی‌آفرینت مبادا دهن
چه پیغام داری چه فرمان دهیفرستاده‌ای گر گرامی رهی
بدو گفت جندل که خرم بدیهمیشه ز تو دور دست بدی
از ایران یکی کهترم چون شمنپیام آوریده به شاه یمن
درود فریدون فرخ دهمسخن هر چه پرسند پاسخ دهم
ترا آفرین از فریدون گردبزرگ آنکسی کو نداردش خرد
مرا گفت شاه یمن را بگویکه بر گاه تا مشک بوید ببوی
بدان ای سر مایهٔ تازیانکز اختر بدی جاودان بی‌زیان
مرا پادشاهی آباد هستهمان گنج و مردی و نیروی دست
سه فرزند شایستهٔ تاج و گاهاگر داستان را بود گاه ماه
ز هر کام و هر خواسته بی‌نیازبه هر آرزو دست ایشان دراز
مر این سه گرانمایه را در نهفتبباید کنون شاهزاده سه جفت
ز کار آگهان آگهی یافتمبدین آگهی تیز بشتافتم
کجا از پس پرده پوشیده رویسه پاکیزه داری تو ای نامجوی
مران هرسه را نوز ناکرده نامچو بشنیدم این دل شدم شادکام
که ما نیز نام سه فرخ نژادچو اندر خور آید نکردیم یاد
کنون این گرامی دو گونه گهربباید برآمیخت با یکدگر
سه پوشیده رخ را سه دیهیم جویسزا را سزاوار بی‌گفت‌وگوی
فریدون پیامم بدین گونه دادتو پاسخ گزار آنچه آیدت یاد
فرستاده گوید چنین گفت شاهکه ما را سه شاهست زیبای گاه
گراینده هر سه به پیوند منبه سه روی پوشیده فرزند
......
سراینده جندل چو پاسخ شنیدببوسید تختش چنان چون سزید
پر از آفرین لب ز ایوان اویسوی شهریار جهان کرد روی
بیامد چو نزد فریدون رسیدبگفت آن کجا گفت و پاسخ شنید
سه فرزند را خواند شاه جهاننهفته برون آورید از نهان
از آن رفتن جندل و رای خویشسخنها همه پاک بنهاد پیش
چنین گفت کاین شهریار یمنسر انجمن سرو سایه فکن
چو ناسفته گوهر سه دخترش بودنبودش پسر دختر افسرش بود
سروش ار بیابد چو ایشان عروسدهد پیش هر یک مگر خاک‌بوس
ز بهر شما از پدر خواستمسخنهای بایسته آراستم
کنون تان بباید بر او شدنبه هر بیش و کم رای فرخ زدن
سراینده باشید و بسیارهوشبه گفتار او برنهاده دوگوش
به خوبی سخنهاش پاسخ دهیدچو پرسد سخن رای فرخ نهید
ازیرا که پروردهٔ پادشانباید که باشد به جز پارسا
سخن‌گوی و روشن دل و پاک‌دینبه کاری که پیش آیدش پیش‌بین
زبان راستی را بیاراستهخرد خیره کرده ابر خواسته
شما هر چه گویم ز من بشنویداگر کار بندید خرم بوید
یکی ژرف‌بین است شاه یمنکه چون او نباشد به هرانجمن
......
برفتند و هر سه بیاراستندابا خویشتن موبدان خواستند
کشیدند با لشکری چون سپهرهمه نامداران خورشیدچهر
چو از آمدنشان شد آگاه سروبیاراست لشکر چو پر تذرو
فرستادشان لشکری گشن پیشچه بیگانه فرزانگان و چه خویش
شدند این سه پرمایه اندر یمنبرون آمدند از یمن مرد و زن
همی گوهر و زعفران ریختندهمی مشک با می برآمیختند
همه یال اسپان پر از مشک و می پراگنده دینار در زیر پی
نشستن گهی ساخت شاه یمنهمه نامداران شدند انجمن
در گنجهای کهن کرد بازگشاد آنچه یک چند گه بود راز
سه خورشید رخ را چو باغ بهشتکه موبد چو ایشان صنوبر نکشت
ابا تاج و با گنج نادیده رنجمگر زلفشان دیده رنج شکنج
بیاورد هر سه بدیشان سپردکه سه ماه نو بود و سه شاه گردمن[۳]

جستارهای وابسته[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  1. شاهنامه فردوسی، برپایه چاپ مسکو، انتشارات هرمس، صفحهٔ ۴۹
  2. شاهنامه فردوسی، برپایه چاپ مسکو، انتشارات هرمس، صفحهٔ ۴۹
  3. شاهنامه فردوسی، برپایه چاپ مسکو، انتشارات هرمس، صفحه ۴۹تا۵۱