ماریو بارگاس یوسا
The Marquis of Vargas Llosa | |
---|---|
Marquess of Vargas Llosa | |
اطلاعات شخصی | |
زاده | Jorge Mario Pedro Vargas Llosa ۲۸ مارس ۱۹۳۶ (۸۸ سال) ارکیپا، ارکیپا، پرو |
شهروند | پرو، اسپانیا[۱] |
حزب سیاسی | نهضت آزادی (۱۹۹۰–۱۹۹۳) |
همسر(ان) |
|
شریک زندگی | ایزابل پریسلر (۲۰۱۵ تا کنون)[۲] |
فرزندان | آلوارو، گونسالو، مورگانا |
محل تحصیل | |
جایزهها | جایزه سروانتس ۱۹۹۴ جایزه نوبل ادبیات ۲۰۱۰ |
امضا | |
وبگاه |
خورخه ماریو پدرو بارگاس یوسا (به اسپانیایی: Jorge Mario Pedro Vargas Llosa) (زادهٔ ۲۸ مارس ۱۹۳۶) داستاننویس، مقالهنویس، سیاستمدار و روزنامهنگار پرو است. یوسا یکی از مهمترین رماننویسان و مقالهنویسان معاصر آمریکای جنوبی و از معتبرترین نویسندگان نسل خود است.
زندگی
[ویرایش]کودکی و جوانی
[ویرایش]ماریو بارگاس یوسا، در ۲۸ مارس سال ۱۹۳۶ در آرکیپای پرو به دنیا آمد. وی تنها فرزند پدر و مادرش بود. والدینش پنج ماه بعد از ازدواج از هم جدا شدند. ۱۰ سال اول زندگیش را در بولیوی و با مادرش گذراند. پس از آن که پدربزرگش مقام دولتی مهمی در پرو به دست آورد، همراه مادرش در سال ۱۹۴۶ به سرزمینش بازگشت. دوران کودکی او با سختی سپری شد.
در ۱۴ سالگی پدرش وی را به دبیرستان نظام فرستاد که تأثیری ژرف و پایا بر او نهاد و ایده نخستین رمانش را در ذهنش پروراند. نگرش داروینگرایانه او نسبت به زندگی حاصل تجربه همین دو سال است. بارگاس یوسا در رشته هنرهای آزاد دانشگاه لیما فارغالتحصیل شد و سپس از دانشگاه مادرید در رشته ادبیات درجه دکترا گرفت. یوسا در سال ۱۹۵۹ به پاریس مهاجرت کرد و به عنوان معلم و روزنامهنگار خبرگزاری فرانسه و همچنین تلویزیون ملی فرانسه مشغول به کار شد. وی سالها در اروپا، به ویژه در پاریس و لندن و مادرید زیست و به کارهای گوناگون پرداخت. مترجمی، روزنامهنگاری و تدریس از آن جملهاند.
ازدواج
[ویرایش]وی در نوزده سالگی با خولیا اورکیدی، که یکی از نزدیکانش و هیجده سال از او بزرگتر بود، ازدواج کرد. در رمان برجستهٔ «عمه خولیا و میرزابنویس» (۱۹۷۷) از شخصیت این زن الهام گرفته است. اما این ازدواج دیری نپایید و در ۱۹۶۴ به طلاق انجامید و در سال بعد با پاتریسیا، «بانوی زندگیاش» دیدار کرد که از او سه فرزند دارد: آلوارو، گونسالو، مورگانا.
نویسندگی
[ویرایش]ماریو بارگاس یوسا بیست ساله بود که اولین داستانش منتشر شد؛ داستان کوتاهش با نام «سردستهها» در یکی از نشریات پایتخت به چاپ رسید. اما راه درازی را در پیش داشت و شاید خودش هم آن قدر جاهطلبی نداشت که روزگاری نامش را در میان سه نویسنده بزرگ آمریکایی جنوبی ببیند. امروز اما ادبیات آمریکای لاتین مدیون گابریل گارسیا مارکز، فوئنتس و یوسا است.[نیازمند منبع]
یوسا از همان سنین نوجوانی با نشریه لاکرونیکا همکاری داشت. با چاپ نخستین شعرهایش و سازماندهی اعتصابات دانشجویی نخستین سالهای دانشگاه، چهرهٔ یک روشنفکر تمام عیار را به خود گرفت. به کارهای مختلفی رو آورد که چیزی جز تلاش معاش نبود، اما در کنار این کارها ادبیات و حقوق را با علاقه دنبال میکرد.
سال ۱۹۵۸ موفق به دریافت یک فرصت تحصیلی در دانشگاه مادرید شد. سال بعد مجموعهٔ داستانهای کوتاهش در بارسلون به چاپ رسید. او سرانجام مثل خیلی دیگر از هنرمندان و روشنفکران آمریکای لاتین از پاریس سر درآورد. جالب آن که در همین شهر بود که با بورخس، فوئنتس و تعدادی دیگر از نویسندگان اسپانیولی زبان آشنا شد. در سال ۱۹۶۳ اولین رمانش منتشر شد؛ دوران قهرمان ماجرای دخالت نظامیان در عرصهٔ سیاست و تبعات شوم اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن است. چیزی که به تقدیر محتوم بسیاری از ملتهای جهان سوم، به خصوص آمریکای لاتین بدل شد.
این رمان بهشدت با استقبال منتقدان و خوانندگان روبهرو شد. همین تأثیر گسترده کافی بود تا نام نویسنده به عنوان یک منتقد رادیکال مطرح شود و تعدادی از نسخ کتابش به عنوان کتاب ضاله طی مراسمی رسمی به آتش کشیده شود. اما این مانع از اهدا جایزه منتقدان به یوسا نشد. در سال ۱۹۶۶ پس از چاپ دومین رمانش «خانه سبز» از پاریس به لندن رفت و به تدریس ادبیات اسپانیایی – آمریکایی اشتغال ورزید. سال بعد دومین مجموعه داستانش منتشر شد و او را برنده دو جایزه ادبی کرد.
وقتی برای دریافت جایزه منتقدان اسپانیایی به کاراکاس رفت، خطابههایی دربارهٔ سرنوشت و مسئولیت نویسندهٔ پرویی ایراد کرد. مهمتر از آن دیدار با گابریل گارسیا مارکز است که بعدها به همکاری ادبی و انتشار «رمان در آمریکای لاتین» انجامید. سومین رمانش «گفتگو در کاتدرال» در ۱۹۶۹ منتشر شد. یک سال بعد به بارسلون رفت تا نوشتن یکی از معتبرترین نقدها بر آثار مارکز را آغاز کند. این کتاب در ۱۹۷۱ منتشر شد.
پیش از این یوسا چند سفر به کوبا داشت و مثل بسیاری از نویسندگان آمریکای لاتین، رابطه خوبی با حکومت کوبا پیدا کرد. اما زندانی شدن ابرتو پادیلا، نویسنده کوبایی، زمینهساز اعتراض گسترده نویسندگان آمریکای لاتین شد. یوسا به همراه دیگر نویسندگان سرشناس آن خطه، اختناق حاکم بر جامعهٔ کوبا و شخص فیدل کاسترو را محکوم کردند. با کمک تعدادی از نویسندگان هم فکرش نشریه «آزاد» را در پاریس منتشر کرد و کتاب «ماجرای پنهانی یک رمان» را در بارسلون منتشر ساخت.
چهارمین اثرش «سروان پانتوخا و خدمات ویژه» در سال ۱۹۷۳ منتشر شد. سال ۱۹۷۴ پس از اقامت طولانی در اروپا به زادگاهش بازگشت. در ۱۹۷۶ به ریاست باشگاه پن (انجمن قلم آمریکا) برگزیده شد و سفرهای زیادی به دانشگاههای مختلف اروپا و آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی کرد و به عنوان استاد مدعو به سخنرانی و تدریس پرداخت. «عمه خولیا و میرزابنویس» ماجرای نخستین ازدواج یوسا است که در ۱۹۷۷ به چاپ رسید. رمان حجیم «جنگ آخرالزمان» که در سال ۱۹۸۱ منتشر شد، حاصل کار هنرمندی است که دوران جوانی نویسندگیش را پشت سر گذاشته است. این پروژه بزرگ، زیر قلم یوسا با مهارت شگرفی شکل گرفته و حجم کار و شخصیتهای پرشمار و رابطه بینامتنی رمان با بخشی از تاریخ برزیل، هیچگاه موجب سستی اثر نشد. تا جایی که این اثر را به عنوان نظیری برای «جنگ و صلح» تولستوی در ادبیات آمریکای لاتین توصیف کردهاند.[نیازمند منبع] جالب آن که ماجرای اصلی این رمان نیز در قرن نوزدهم میگذرد.
یوسا پس از «جنگ آخرزمان» چند اثر دیگر نیز به مجموعه آثارش افزوده است که از میان آنها «زندگی واقعی الخاندرو مایتا» و «سور بز» و «نامههایی به نویسنده جوان» اهمیت بیشتری دارند. با این حال هنوز هم «گفتگو در کاتدرال» و «جنگ آخرالزمان» به عنوان مهمترین آثار نویسنده مورد توجه مخاطبان و منتقدان هستند.
او اثر درخشان خود «عصر قهرمان» را در بیست و شش سالگی نوشت که نشان از نبوغ نویسنده در آن سنین داشت و برای او شهرتی جهانی به ارمغان آورد.
یوسا، آندره مالرو را نویسندهای دانست که بر نگارش اثرش عصر قهرمان تأثیر گذاشت.[۳] یوسا همچنین بیان کرد که آثار مالرو را «با شور و شوق فراوان» میخوانده: «شاید در تمام صحنههایی که در عصر قهرمان اعمال جمعی یا زندگی دانشآموزان را همچون جامعهای وصف کردهام، صحنههایی از رُمانهایی مالرو را در نظر داشتهام که صحنهٔ جمعه را توصیف مسکند. به نظر من در نوشتنِ جنبههای جمعی زندگی، رُماننویس بزرگی بود.»[۳]
از دیگر رمانهای او میتوان به موارد رو به رو اشاره کرد: «زندگی واقعی آلخاندرو مایتاً»، «چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟»، «بهشت، آنجا» (۲۰۰۳)، «سور بز» (۲۰۰۰)، «جنگ آخرزمان» (۱۹۸۱)، «گفتگو در کاتدرال» (۱۹۶۹)، «خانهٔ سبز» (۱۹۶۵)، «شهر و سگها» (۱۹۶۳) و «لیتوما در میان کوههای آند».
آثار پژوهشی او عبارتند از: «زبان هیجان»(۲۰۰۱)، «نامههایی به رماننویس جوان»(۱۹۹۷)، «ماهی در دریا» (۱۹۹۳)، «واقعیت پوشیده» (۱۹۹۰)، «میان سارتر و کامو» (۱۹۸۱) و «چرا ادبیات».
از نمایشنامههای او میتوان به موارد زیر اشاره کرد: «دیوانهٔ ایوانها» (۱۹۹۳) و «شوخی»(۱۹۸۶).
اکثر آثار این نویسنده به دهها زبان، از جمله فرانسوی، ایتالیایی، پرتغالی، انگلیسی، آلمانی، روسی، فنلاندی، ترکی، ژاپنی، چینی، چکی و البته عربی و فارسی ترجمه شده است.[نیازمند منبع]
رابطه با مارکز
[ویرایش]گابریل گارسیا مارکز، رماننویس بزرگ کلمبیایی از دوستان نزدیک و صمیمی یوسا بود. اما در سال ۲۰۰۳، در نمایشگاه کتاب بوگوتا، در تهاجم یوسا به مارکز و «چاپلوس کوبا» خواندن او، این دوستی به تیرگی گرایید. این تهاجم زبانی به علت دوستی نزدیک مارکز با فیدل کاسترو بود. آن روز یوسا، به علت عکسالعمل شدید دوستداران مارکز، که به قهرمان محبوبشان اهانت شده بود، ناگزیر شد از در پشتی سالن نمایشگاه خارج شود.
البته یوسا در روز درگذشت گابریل گارسیا مارکز در مورد وی چنین گفت: «نویسنده بزرگی که کارهایش، دانش و اعتبار گستردهای برای ادبیات زبان ما به ارمغان آورد، از دست رفته است. رمانهای او پس از او هم زنده خواهند ماند و به جذب خوانندگان از سرتاسر جهان ادامه خواهند داد.»[۴]
آثار و سبک
[ویرایش]شهرت یوسا با نخستین رمانش، زندگی سگی آغاز شد. رمانی که در آن به تجربههای سختش در خدمت نظامی پرداخت. بدین ترتیب جهان خیلی زود با دورهٔ طلایی ادبیات آمریکای لاتین، که Boom نام دارد آشنا شد. این دوره از دههٔ پنجاه و شصت قرن پیش آغاز شد و توجه جهانیان را به این قاره و ادبیاتش جلب کرد و در این دوره نویسندگان بزرگی از قبیل گابریل گارسیا مارکز و فوئنتس و کورتاسار در کنار یوسا به چشم میخورند.
اما با وجود نقاط اشتراک میان نویسندگان «بوم»، که با محور قرار دادن حال و روز ساکنان اصلی قاره و پرتو افکنی بر ظلمهایی که به آنان شده شناخته میشوند، (کاری که یوسا مثلاً در جنگ آخرالزمان کرده است) اما نوشتههای یوسا تابع سبک رئالیسم جادویی نیست. سبکی که بسیاری از مردم آن را با «بوم» یکی میدانند و آن را به همهٔ نویسندگان برجستهٔ این دوره تعمیم میدهند. یوسا برخلاف مارکز واقعیت را با جادو ترکیب نمیکند. البته او نیز تخیل دارد اما آن طور که خود میگوید، تخیل او واقعی است. بلکه حتی برای نوشتن یک داستان از شخصیتهای واقعی کمک میگیرد؛ به گونهای که نبوغ داستاننویس با دقت زندگینامهنویس مخلوط میشود و به همان اندازه که تخیل بارور خود را به کار میگیرد، از دقتهای مدرکی و تفصیلی نیز استفاده میکند. پس واقعیت را با ابداع درمیآمیزد و گذشته را به شیوهٔ خود باز میسازد و با خلاقیت عجیبی زمان را به کار میگیرد و خاطره را به آشوب و فساد میکشاند زیرا آنگونه که خود میگوید، نوشتن «رذالت» است و نویسنده «جادوگر».[نیازمند منبع]
رمان نزد یوسا از پژوهش جدا نیست بلکه یک نوع پژوهش است و حوادث آن با گذر از تأملات ناشی از ناخودآگاه روایت میشود و برای همین، سبک توصیفی پژوهش نیازمند سبک روایی میشود یا با آن تلاقی میکند. برای همین است که به نظر منتقدان او یکی از معدود نویسندگانی است که مسائل فکری و تاریخی و سیاسی و ادبی را به یک اندازه برمیانگیزد. در آثار او تاریخ و تخیل کنار هم هستند و گاه حتی با سبکی «هزار و یک شبی» چنان در هم میآمیزند که مرزی میان آن دو باقی نمیماند.[نیازمند منبع]
اوتوپیا یوسا را، که آن را بزرگترین آرمان انسان در طول تاریخ میداند، بسیار به خود جلب کرده است و نیز بارها از ادبیات متعهد دفاع و بارها بر نقش افشاگر روشنفکر تأکید کرده است. کتاب سور بز جنجال بزرگی به پا کرد زیرا در آن به زندگی رافایل لئونیداس تروخیو، دیکتاتور دومینیکن، پرداخته بود. در زندگی این موجود وحشی، فساد و خونخواری و جنون همهٔ رهبران دیکتاتور و چگونگی تبدیل انسان به اهریمن را نشان میدهد. این جنجالآفرینی از دنیای یوسا دور نیست. او کلمات را مینهای کاشته شدهای میداند که باید در ذهن یا اخلاق یا حافظهٔ خواننده منفجر شوند.
مضمون عمده رمانهای یوسا جدال بر سر قدرت و اعمال این قدرت در آمریکای لاتین است. قهر و خشونت مردانی که سودای سالاری را در سر دارند (خواه در ارتش، در گروههای چریکی یا در احزاب سیاسی) در بسیاری از کتابهای او مضمون عمده است، خاصه در شاهکار به یادماندنیاش جنگ آخر الزمان(۱۹۸۱).
بارگاس یوسا به نسلی از نویسندگان جدید تعلق دارد که بیشتر بر واقعیتهای بیرونی توجه نشان میدهند. اینان نگرش درون گرایانه نویسندگانی چون فاکنر را کهنه و متعلق به گذشته میدانند، نویسندگانی که مسائل و دلمشغولیهای آنها بهطور کلی بر وجدان یا روح متکی است. به گمان بارگاس یوسا خشونت پایه روابط انسانها را در جوامع عقبافتاده تشکیل میدهد.
در رمان «چه کسی پالومینو مولرو را کشت»، که ماجرای آن در بیابانهای شمال پرو، نزدیک یک پایگاه نیوری هوایی، روی میدهد، جنایتی تکاندهنده به وقوع میپیوندد. دو پلیس محلی برای تحقیق دست به کار میشوند. اما آنها کارآگاهان کارکشتهای نیستند که امکانات مدرنی در اختیار داشته باشند. آنها حتی اتومبیل گشت ندارند. ظاهراً کسی مشتاق آن نیست که دو پلیس محلی، سیلوا و لیتوما، قاتل پالومینو مولرو را پیدا کنند. اما این دو مداومت نشان میدهند و آهنگ کند و عاری از نظم تحقیقات آنها تنها به هیجان روایت دامن میزند.
درون مایه رمان چه کسی پالومینو مولرو را کشت، درون مایه برخی از رمانهای بزرگ یوسا نیز هست، درون مایه جرم و بی گناهی و عدم امکان دسترسی به عدالت در جامعهای که بر پایه نابرابری شکل گرفته است.
سیاست
[ویرایش]در سخن از ارزشهای سیاسی سخت میتوان باور کرد که یوسا در سالهای نخستین جوانی مجذوب شخصیت فیدل کاسترو، رهبر انقلاب کوبا شده است، اما او مدتی بعد جدایی کامل خود از جنبشهای تندرو چپ را اعلام کرد و به حملههای شدید علیه کاسترو پرداخت. در سال ۱۹۸۸ در کنار تعدادی از احزاب راستگرا در تشکیل «جنبش آزادیها» شرکت کرد. در سال ۱۹۹۰ نامزد ریاست جمهوری پرو شد اما از رقیبش آلبرتو فوجیموری شکست خورد و بعد از آن، همه فعالیتها و برنامههای سیاسی خود را کنار گذاشت. طی تبلیغات انتخاباتی، رقیبانش قسمتهایی از کتابهای او را که به شرح بیپردهٔ سکس میپرداخت از رادیو میخواندند تا مردم را قانع کنند که به یوسا رأی ندهند. یوسا در دور اول انتخابات ۳٪ به ۲۴٪ از فوجیموری پیش افتاد، ولی در دور دوم به ۵۷٪ رأی فوجیموری باخت.[نیازمند منبع]
یوسا در مورد ماجراجوییهای سیاسی اش میگوید: این ماجراها به چند لحاظ بد بودهاند. مهمتر از همه این که او را مدتی از زندگی ادبی اش دور نگاه داشتند. اما نگرانی او از سقوط پرو او را بر آن داشت که از نفوذ و موقعیت اجتماعی خود به نفع مردمش استفاده کند.
هر چند به گفتهٔ خود از فعالیتهای سیاسی خویش «فساد حکومت و تحریک مردم به فدا کردن همه چیز در راهش» را به خوبی درک کرده بود. به علت حمایت از ایالات متحده و انتشار مقالاتی در تأیید سیاستهای آمریکا مورد انتقاد قرار گرفت. این مقالات در دوران جنگ عراق نوشته شده بود، آنگاه که یوسا با دختر عکاسش مورگانا به صحنهٔ جنگ رفت و کار مشترکی با عنوان «روزنگار عراق» تهیه کردند. البته در سال ۲۰۰۴ در این موضعگیری بازبینی کرد و حملهٔ آمریکا به عراق را «نقض قوانین بینالمللی» خواند و گفت که حمایت اثنار از آن جنگ را درک نمیکند. اما خیلی زود در این بازبینی، بازبینی کرد و عقبنشینی نیروهای اسپانیایی از عراق را محکوم و به معنای پیروزی تروریستها دانست.[نیازمند منبع]
گزیدهگوهایی از بارگاس یوسا
[ویرایش]- «شعر ضمیر جهان است. با آن به لایههایی از زندگی دست مییابیم که با شناخت عقلانی و هوش منطقی به آنها دسترسی نداریم؛ یعنی درههای عمیقی که لازمه راه یافتن به آنها پذیرش خطرهای جدی است. فقط از راه حدس و باطن است که میتوان به شعر رسید نه از راه عقل.»
- «رمان شیوه جالبی است برای خوشگذرانی.»
- «من وقتی مینویسم خودم را تکثیر میکنم. دو نفر میشوم. هم نویسنده، هم خواننده. چون همیشه خودم را جای خواننده میگذارم تا بفهمم چه چیزی خوب است و چه چیزی بد. سعی میکنم خودم را با دو چشم دیگر بخوانم، و با نگاهی دیگر، طوریکه انگار نمیدانم قرار است چه اتفاقی بیفتد.»
- «رسالت نویسنده این است که با شور و تعهد بنویسد و با تمام استعدادش از آنچه بدان باور دارد دفاع کند. به نظرم این بخشی از وظیفهٔ اخلاقی نویسنده است که قطعاً از موضوعی صرفاً هنری فراتر است. معتقدم نویسنده دستکم وظایفی برای شرکت در مباحثات مدنی دارد. به نظرم، ادبیات دچار فقر میشود اگر از جریان کلی مردم، جامعه و زندگی جدا شود.»[۵]
افتخارات و جوایز
[ویرایش]وی جایزههای فراوانی برده است. جایزهٔ پلانترا را به خاطر رمان مرگ در کوههای آند دریافت نمود و نیز جایزه «همینگوی» را نیز دریافت کرده است.
- یوسا هفتم اکتبر سال ۲۰۱۰ برنده جایزه نوبل ادبیات شد. حدود ۲۰ سال نام او به عنوان یکی از کاندیداهای این جایزه پرافتخار بود. این نخستین بار از سال ۱۹۸۲ بود که یک نویسنده از آمریکای لاتین توانست برنده جایزه نوبل ادبی شود. در این سال، گابریل گارسیا مارکز نویسنده کلمبیایی برنده جایزه یک و نیم میلیون دلاری ادبیات نوبل شد.
در شش سال گذشته آکادمی نوبل، جوایز خود را به پنج نویسنده از اروپا و یک نویسنده اهل ترکیه اهدا کرده بود که همین امر انتقادهای زیادی از توجه بیش از اندازه اعضای آکادمی به نویسندگان اروپایی را برانگیخته بود.
آکادمی نوبل که مقر آن در استکهلم سوئد است، از یوسا به عنوان خالق آثاری نام برده که در آن وی به «ترسیم پیکرههای قدرت» پرداخته و نگاه نافذی به «مقاومت، طغیان و شکست فردی» دارد.
- یوسا در سال ۱۹۹۴ به عنوان عضو آکادمی سلطنتی اسپانیا برگزیده شد و در سالهای گذشته در بسیاری از دانشگاههای آمریکا، آمریکای جنوبی و اروپا تدریس کرده است.
- این نویسنده ادبی توانست در سال ۱۹۹۵ جایزه سروانتس، مهمترین جایزه ادبی نویسندگان اسپانیایی زبان، را از آن خود کند و همچنین در سال ۱۹۹۶ برنده جایزه صلح آلمان شد.
- و سرانجام، خورخه ماریو پدرو بارگاس یوسا در سال ۲۰۱۰ توانست، جایزه ادبی نوبل را از آن خود کند.
گزیدهٔ آثار
[ویرایش]ماریو بارگاس یوسا تاکنون بیش از ۳۰ رمان و نمایشنامه نوشته است که از مشهورترین آنها میتوان به «گفتگو در کاتدرال (۱۹۶۹)»، «خانه سبز (۱۹۶۶)»، «عصر قهرمان (۱۹۶۳)» و سرانجام «جنگ آخرالزمان (۱۹۸۱)» اشاره کرد.این نویسنده پرویی زمانی به شهرت جهانی رسید که کتاب «عصر قهرمان» وی منتشر شد و در آن به شرح تجربیات خود در آکادمی نظامی لئونسیو پرادو پرداخته است. این کتاب در پرو جنجالبرانگیز شد و هزار نسخه آن از سوی افسران این آکادمی در ملاء عام آتش زده شد.بسیاری از آثار ماریو بارگاس یوسا به زبانهای مختلف دنیا از جمله فارسی برگردانده شده است.
- سردستهها، ۱۹۵۹
- سالهای سگی، ۱۹۶۶
- گفتگو در کاتدرال، ۱۹۷۵
- جنگ آخرالزمان، ۱۹۸۴
- زندگی واقعی الخاندرو مایتا، ۱۹۸۵
- در ستایش نامادری، ۱۹۹۰
- مرگ در آند، ۱۹۹۶
- قصهگو، ۱۹۹۸
- سور بز، ۲۰۰۲
- یادداشتهای عراق، ۲۰۰۳
- راه بهشت، ۲۰۰۳
- رؤیای سلت، ۲۰۱۰
- چرا ادبیات؟
- دوشیزهخانم تاکنا
- چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟ یا راز قتل پالومینو مولرو
- دختری از پرو
- نامههایی به یک نویسنده جوان
- موج آفرینی
- عیش مدام، گوستاو فلوبر ومادام بوواری
- واقعیت نویسنده
- قهرمان عصر ما، ۲۰۱۵
- پای رودخانه تمز (نمایشنامه)
- هزار شب و یک شب (نمایشنامه)
- روزگار سخت
- سکوتم تقدیم به شما
منابع
[ویرایش]- بارگاس یوسا، ماریو (۱۳۸۰)، «جدال»، داستانهای کوتاه آمریکای لاتین، ترجمهٔ عبدالله کوثری، تهران: نشر نی، شابک ۹۶۴-۳۱۲-۵۸۰-۷
- en:Mario Vargas Llosa
- «ماریو بارگاس یوسا برنده جایزه نوبل ادبیات ۲۰۱۰ شد». رادیو فارسی. دریافتشده در ۱۶ مهر ۱۳۸۹.
- «ماریو وارگاس یوسا نوبل ادبیات را برد».
- کتاب نیوز
- آفتاب
- نوبل ادبیات برای وارگاس یوسا
- ↑ "Mario Vargas Llosa wins Nobel literature prize". The Seattle Times. Archived from the original on 2014-03-02.
In 1990, he ran for the presidency in Peru but lost to Alberto Fujimori. Disheartened by the broad public approval for Fujimori's harsh rule in Peru, Vargas Llosa took the Spanish citizenship, living in Madrid and London.
- ↑ Mario Vargas Llosa confirma separacion con Patricia Llosa بایگانیشده در ۲۰۱۵-۰۶-۱۷ توسط Wayback Machine
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ بارگاس یوسا، ماریو (اسفند ۱۳۷۷). واقعیت نویسنده. ترجمهٔ مهدی غبرائی. تهران: مرکز. ص. ۷۵. شابک ۹۶۴۳۰۵۴۲۲۵. تاریخ وارد شده در
|سال=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ تسلیت اوباما و نویسندهها برای مرگ مارکز، خبرگزاری (isna)
- ↑ «نسخه آرشیو شده». بایگانیشده از اصلی در ۲۷ فوریه ۲۰۲۱. دریافتشده در ۲۲ دسامبر ۲۰۲۰.
پیوند به بیرون
[ویرایش]- استادان دانشگاه پرینستون
- اعضای انجمن مون پلرن
- اعضای کینگز کالج لندن
- افراد پرویی اسپانیاییتبار
- افراد پرویی باسکیتبار
- افراد زنده
- افراد نامبرده در اسناد پاناما
- اهالی آرکیپا
- اهالی دانشگاه هاروارد
- برندگان جایزه سروانتس
- برندگان جایزه قلم نابوکوف
- برندگان جایزه نوبل ادبیات
- برندگان جایزه نوبل اهل اسپانیا
- برندگان جایزه نوبل اهل پرو
- بیخدایان اهل پرو
- پروییهای مهاجرتکرده به اسپانیا
- تابعیت مضاعف
- جستارنویسان اهل پرو
- جستارنویسان مرد
- دانشگاهیان دانشگاه کینگز لندن
- دانشآموختگان دانشگاه کمپلوتنسه مادرید
- دانشآموختگان دانشگاه ملی سن مارکوس
- دریافتکنندگان جایزه اورشلیم
- دریافتکنندگان صلیب افتخار اتریشی برای علم و هنر، رده اول
- رماننویسان اهل پرو
- رماننویسان سده ۲۰ (میلادی)
- رماننویسان سده ۲۱ (میلادی)
- رماننویسان مرد
- روزنامهنگاران اهل پرو
- روزنامهنگاران مرد
- زادگان ۱۹۳۶ (میلادی)
- سیاستمداران اهل پرو
- شوالیههای لژیون دونور
- فرماندهان نشان ادبیات و هنر
- کاتولیکهای رومی سابق
- لیبرالهای کلاسیک اهل پرو
- لیبرالهای کلاسیک
- مارکیهای اسپانیا
- مقالهنویسان سده ۲۰ (میلادی)
- مقالهنویسان سده ۲۱ (میلادی)
- منتقدان ادبی اهل پرو
- منتقدان مارکسیسم
- نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری پرو
- نمایشنامهنویسان اهل پرو
- نمایشنامهنویسان مرد
- نویسندگان اسپانیاییزبان
- نویسندگان اهل پرو
- نویسندگان مرد اهل پرو
- نویسندگان مرد سده ۲۰ (میلادی)
- نویسندگان مرد سده ۲۱ (میلادی)