عنایتالله بخشی در ۷ فروردین ۱۳۲۴ در شهرستان طالقان متولد شد. او بازیگری را از سنین نوجوانی زیر نظر حمید سمندریان فرا گرفت و کار نمایش را در سال ۱۳۴۴ به شکل حرفهای در گروه هنر ملی به دعوت و سرپرستی عباس جوانمرد آغاز نمود. سپس در کنار کارهای هنری به نیروی هوایی نیز ملحق شد و با گذراندن دورههای آموزشی در آنجا به تدریس الکترونیک و زبان انگلیسی پرداخت.[۷]
«بخشی» پس از ده سال خدمت در نیروی هوایی به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درآمد و در «اداره تئاتر» بر کار نمایش تمرکز بیشتری یافت و تا امروز دست کم در ۴۰ نمایش به روی صحنه رفته است. بازی در مردههای بیکفن و دفن نوشته ژان پل سارتر و به کارگردانی حمید سمندریان، پهلوان اکبر میمیرد به کارگردانی عباس جوانمرد، میراث و ضیافت و سُلطان مار به نویسندگی و کارگردانی بهرام بیضائی، و مجلس زنکشی به کارگردانی داوود میرباقری چندی از نمایشهای اوست. در میان این نمایشها بودهاند نمایشنامههایی که با وجود تمرینهای مکرر به روی صحنه نرفته یا به چند اجرا متوقف شده و موانعی بر سر راه آنها وجود داشته است. نمایش بازجویی به کارگردانی پرویز صیاد یکی از نمایشهایی بود که اجرای آن برای مدتی توسط سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) متوقف شد.[۷]
در ۱۳۷۰ او در «مسافران» مقابل دوربین بهرام بیضائی رفت و نقش یک رانندهٔ نفتکش را بر عهده گرفت. بیضائی در کتاب «دربارهٔ مسافران» از آن سخن گفته است. او در برابر زاون قوکاسیان که تأکید میکند «بخشی» از اوجهای بازیگری در فیلم مسافران است میگوید:
کافی است زبان گمشدهٔ گفتگو با او (بخشی) را پیدا کنید تا او از اولین واژه حرف آخر را بخواند. او سخت و بسته نشده، در یک نقش جا نیفتاده و در پیله یک موفقیت نپوسیده است. او بازیگری است که (نقش را) خیلی خوب درمیآورد. بازیگرانی که امکانات دیگر خود را جستجو میکنند هیچوقت تکراری نمیشوند و «بخشی» مثل سالها پیش تازه است».
«اعتراف میکنم که در مورد راننده نفتکش از اول به «عنایت بخشی» فکر میکردم ولی خیال نمیکردم او بپذیرد. نقش کم و کوتاهی بود و من هیچوقت نمیخواستم او را در رودربایستی قرار بدهم. کاملاً تصادفی «بخشی» به ما سر زد؛ و وقتی بهش گفتم نقشی هست که در خور او نیست و به همین دلیل بهش پیشنهاد نمیکنم آن را ندید پذیرفت. خب، این عاطفه سالهای سال ما بود که گفتگو میکرد نه خود ما. ما سالها پیش در چند نمایش با هم کار کرده بودیم. جز «پهلوان اکبر میمیرد» که جوانمرد کارگردانی کرده بود «بخشی» با من در آن کار عروسکی که خودم کار کرده بودم و در «ضیافت» و در «سلطان مار» بازی کرده بود و من همیشه به عنوان یک همکار ازش خیلی خوشم میآمد؛ هم مسئول بود و هم فهمیده و این هر دو در سرزمین باستانی ما ایران خیلی عجیب است. در «عروسکها» مرشد را بازی کرد، در «ضیافت» شبان را، و در «سُلطان مار» صحنه گردان را که خود چند نقش بازی میکند. در سینما فرصت نشده بود با هم کار کنیم و حالا که حرفش پیش آمد او لطف کرد و پذیرفت. جلوی دوریین دوباره برای لحظاتی برگشتیم به آن زندگی نمایشی سالها پیشمان. خیلی کارها میخواستیم بکنیم اما نشد. آشنایی و همکاری ما در کار نمایش این حسن را داشت که من و او به هم اعتماد داشتیم و زبان مشترک داشتیم. یکی همان روزها گفت جالب است که «بخشی» پس از سالها بازیگر سینما بودن از زبان تفاهم برخوردار است. لازم نبود من زیاد حرف بزنم تا او بفهمد؛ و او میفهمید که چرا من زیاد حرف نمیزنم. «بخشی» مثل کسی بود که به خانه خودش برگشته باشد. زبان مشترکش را بازیافته بود. اشارهها را گفته و نگفته گرفته بود و در اولین تمرین میدیدم میشود گرفت».[۹]
«بخشی» پیشینه بارزی در اجرای نقالی در تئاتر داشته و با تعزیه و تعزیهخوانی مأنوس است. در سال ۱۳۹۸، او به همراه علی نصیریان، محمد علی کشاورز، و اکبر زنجانپور نخستین نشان سنگلج را به پاس نیم قرن فعالیت در عرصه تئاتر ایران دریافت کرد.[۱۰] در زمستان سال ۱۴۰۰، طی مراسم «یادِ یار» جایزهای برای یک عمر فعالیت هنری به وی اهدا گردید.
از فعالیتهای جانبی «بخشی» میتوان به ریاست انجمن بازیگران سینما و تلویزیون ایران و داوری دومین و سومین دوره جشن بزرگ سینمای ایران (۱۳۷۸–۱۳۷۷) در کنار دیگر اعضای هیئت داوران اشاره نمود. او در سال ۱۳۴۹ با «سیمین بازرجانی» ازدواج کرد. همسر وی پس از ازدواج از وادی شعر و داستان به سینما و فیلمنامهنویسی روی آورد. فیلمنامههای فیلمهای دخترم سحر (۱۳۶۸)، خفاش (۱۳۷۶) و چاپ چند کتاب از نوشتههای اوست. «بخشی» در تهران زندگی میکند و دارای یک فرزند است.[۱]